آگاهی و انسان
جامعه و انسان در هم تنیده اند؛ بدون انسان تصور جامعه به عنوان مجموعه ای از کنش و واکنش تعاملی برای تحول و تکامل زیست عمومی غیر ممکن است. محدود کردن انسان ها در محدوده زمان های خاص و تبیین و تحلیل روند های رشد و بالندگی با ضعف و خلجان های مقطعی خاص از رویدادهای اجتماعی نشان از دگماتیسم فکری و استبداد تاریخی است که تفکر و انسان را در محدوده خاص خود برای دیگر اعصار تاریخی به داوری می گیرند. بکارگیری تجربه در قالب های خاص گذشته برای تصمیم گیری های آینده دقیقا دگماتیسم فکری را تداوم بخشیده و جامعه را خسته و فرسوده از بحث و تبادل نظر بیهوده و کسل کننده بسوی گرایشات ارتجاعی هدایت کرده است. نواندیشی و نوخواهی با زمان می پاید و بسترهای مکان های نوین را برای استقرار خود جستجو می کند.مکان های نوین به انسان های نوینی احتیاج دارد که بتواند نیاز های نوین را دریابد و برای تحقق آن ها بسترهای نوین مورد لزوم را تدارک ببینند. انسان ها«نه قشر و یا طبقه خاصی» اگر به آگاهی به مفهوم خاص خود و الزامات زمان خود مجهز نشوند؛ امکان دستیابی به رهایی و آزادی ممکن نخواهد بود.
اجتماعی بودن انسان ها دال بر اجتماعی زیستن آن ها نیست. چرا که اجتماعی بودن به عنوان ضرورت طبیعی، تعامل انسان ها را ضروری می سازد؛ ولی اجتماعی زیستن نیازمند درک و درایتی است که انسان ها را در یک پیوند تنگاتنگ و ارگانیک برای رفع نیاز یکدیگر براساس درک متقابل انسانی که تساوی و همبند بودن منافع و مصالح را در خود دارند؛ هدایت نمایند. در واقع اجتماعی بودن با وجود اجتماعی به عنوان هویت جمعی و اجتماعی زیستن با هستی اجتماعی با هویت زیست متقابل انسانی پیوند دارند. فواصل زیستی کنونی بیان کیفیت های نامطلوب زیست جمعی است که برای بهبود و اصلاح خود نیازمند کمیت های نوینی است که از میان آگاهی و ادراک صحیح ماهیت زیست جمعی اجتماعی گذر می کنند. فعالیت و تلاش در فضای فاقد آگاهی های لازم و مکفی جامعه و انسان را در یک تعارض و تناقض درونی از پویایی و بالندگی لازم بازداشته و اندیشه و اندیشه ورزی را سترون می سازد. آگاهی با تضادهای محیطی حاصل داشت و برداشت متکاثر انسانی ارتباط داشته و در پیوند با بدسگالی ها و پلشتی های حیات طبقاتی بسوی وارونگی دریافت های اجتماعی و کاذب و مجازی شدن مناسبات انسانی سوق یافته است. آگاهی تجسم مادی روابط و مناسبات اجتماعی است؛ وقتی که بنیان های مادی اجتماعی در تمایلات و تمنیات فردی فرو خسبند؛ به تبع آن درک کاذب از آگاهی و نقش آن در پیشبرد اهداف انسانی در جامعه فراگیر می شوند. دگرگونی در بنیان های مادی فضاهای نوینی را در تعاملات اجتماعی می گشایند که گذشته با بار عادت و سنت خود آن ها را به چالش می کشند.
آگاهی های کاذب با ناتوانی در تبیین و تحلیل فرایندهای تکامل تاریخی و عدم همراهی با نیازهای آن تداوم یافته; و تعمیق می شوند. با تاکید صرف بر آرا و نظرات گذشتگان نمی توان حقانیت ایده و اندیشه ای را به ثبوت رساند. چرا که اندیشه بازتاب روندهای تحولی هر مقطع خاص زمانی خود بوده و برای پوشش دهی دیگر ادوار تاریخی نیازمند به روز شدن می باشند. چونکه انسال در هر عصری متناسب با تحول و تکامل تاریخی درک نوینی از حیات اجتماعی داشته که عموما با نمودهای فکری گذشته ممکن است در تعارض و یا تخالف باشند. اثبات امروز با بارزه های فکری گذشته نه تنها به آگاهی منجر نمی شوند بلکه به تداوم و حقانیت آگاهی های کاذب مدد می رسانند. اینکه امروز بسیاری در فضای مجازی با مصاحبه ها و مناظره ها, برای اثبات رویکردهای اجتماعی و مبارزاتی خود، نظرات گذشته را شاهد گرفته و بر تکرار آن ها ابرام دارند؛ دقیقا نسل کنونی و ذوب شدگان در آگاهی های کاذب را دچار وازدگی و گریز از اندیشه ورزی نوین کرده؛ و همراهی و تداوم با آگاهی و القائات کاذب تشویق می نمایند. بنابراین، آگاهی کیفیت کمیت یافته ای است که با پروسه تکامل مادی حیات اجتماعی در آمیخته و بسترهای زمانی و مکانی و همچنین گرایشات عمومی جامعه در شکل گیری آن نقش برجسته ای دارند.
آگاهی و احساس انسانی نیازمند درک و هضم دریافت های تحول و تکامل جامعه و انسان می باشند. در نبود آگاهی های تعمیمی و واقعی در جامعه برای تغییر و دگرگونی های اجتماعی، روند پذیرش و قبول نیازهای دگرگونه اجتماعی با بن بست مواجه می شوند. بدین مضمون که ورود به کیفیت نوین حیات اجتماعی با سازوکارهای جدید، نیازمند درک و هضم آن ها و همراه شدن با الزامات و نیازهای اجتماعی و انسانی متناسب با روند تحول و تکامل آن می باشد. تاکید و ابرام بر بافت و ساخت نوین بدون فراهم بودن بستر های انسانی آن که آگاهی های لازم را کسب نکرده باشند؛ قطعا جامعه را بسوی استبداد و اختناق هدایت خواهد کرد. چونکه انسان ناآگاه و یا برخوردار از آگاهی های کاذب، با عادات و سنت و القائات کاذب محیطی همراه بوده و قدرت درک و هضم ره آوردهای نوین را نداشته و در برابر آن ها موضعی خصمانه می گیرد. این تخاصم، تضادهای درون اجتماعی را تشدید و ساختار قدرت را به تقابل با آن وا می دارد.
اکنون فضای مجازی مملو از بحث های روشنفکرانه بویژه روشنفکران چپ، با نگاه وسواس گونه و موکدانه بر تئوری های مبارزاتی و یا دستاوردهای مقاطع خاص گذشته بوده؛ بدون اینکه به روندهای دگرگونه کنونی شایقه ها و علقه هایی که بویژه در نسل جوان شکل گرفته توجهی داشته باشند. فرایندی که جایگاه اندیشه های مدرن بویژه سوسیالیسم را خدشه دار کرده است. چراکه سوسیالیسم با کیفیتی نوین تحت کمیت مطلوب فرا می روید؛ واین کیفیت بدون آگاهی لازم انسان ها به کمیت مطلوب نمی رسد. زیرا اساس سوسیالیسم بر انسان های آگاهی استوار است که پلشت و پلیدی های نکبت بار کنونی را نفی و نهی می کنند. در شرایط کنونی که انسان ها برای صعود و سقوط اجتماعی، یکدیگر را ابزار منفعتی صرف می پندارند؛ سوسیالیسم چگونه می تواند نقش و رسالت تاریخی خود را مریی دارد. انسان آگاه و فهیمی که به درک متقابل انسانی رسیده باشد؛ به عنوان گرانیگاه و مرکز اصلی پذیرش و استقرار سوسیالیسم محسوب می شود. بدون این آگاهی های لازم که از رد و نفی ساختار طبقاتی گذر می کنند؛ جامعه در هرج و مرج و مولفه های لازم اجتماعی چون دموکراسی، جامعه مدنی، آزادی، عدالت و برابری و… در مناسبات کاذب و دروغین خود فرو می خسبند. اینکه سوسیالیسم همانند دیگر فورماسیون های تاریخ تحولات اجتماعی همچون نظام سرمایه داری، سرنوشت محتوم جامعه های انسانی می باشد؛ شکی نیست. ولی این فورماسیون بواقع انسانی با دشمنان قدری مواجه می باشد که آرمان های خود را در سیر و سلوک های گذشته جسته و در پیوند با مصلحت جویان و منفعت خواهان، بی وقفه، وقفه گاه روند های عادی و طبیعی روند تکامل تاریخی می باشند. عواملی که در تداوم آگاهی های کاذب و جهت دهی افکار انسان ها در مسیر های تخریب و تهدید تعاملات اجتماعی نقش اصلی و بنیادین را بازی می کنند. کسانی که در حتمی بودن تحقق فورماسیون اقتصادی و اجتماعی سوسیالیستی شک دارند و یا در برابر آن موضع خصمانه می گیرند؛ دقیقا با بربریت ساختار طبقاتی که امروز بشریت را در سراشیبی سقوط و فنا قرار داده است؛ همراهند.
آگاهی برآمد رشد و توسعه بنیان های مادی جامعه می باشد. عدم رشد کلاسیک اقتصادی و اجتماعی روند رشد عادات و سنن را تشدید و جامعه را در یک ناآگاهی مزمن و یا القائات کاذب محیطی فرو می برند. روندی که امکان برآمدن و رشد دموکراسی را با موانع جدی روبرو ساخته و نخبگان اقتصادی و سیاسی را از وظایف و رسالت اجتماعی و تاریخی شان باز می دارد. این ناآگاهی های مزمن و ریشه دار بسترهای رشد انواع نمودهای ارتجاعی و استبدادی را در اداره امور اجتماعی بر جامعه تحمیل ساخته و انسان ها را بسوی انفعال و استیصال هدایت می کنند. ضمن اینکه ناآگاهی های مزمن متکی بر عادات و سنن از قبول نیازهای نوین برآمده از پیشرفت و توسعه بنیان های مادی می پرهیزند و در پیوند با ره آوردهای نوین دانش و فن دچار تناقضات درونی شده که التهابات و هنجارهای نامتعارف را بر جامعه تحمیل می سازند. بسیاری از برآمدهای اکتسابی چون دین و مذهب، قدرت برآمده از ثروت و...از موانع جدی کسب آگاهی های لازم برای گذر از موانع رشد و بالندگی می باشند. چرا که اندیشه های پنداری و پندارهای اندیشه ای به آسانی در برابر تاثیرات عوامل بیرونی تحریک پذیر و تهیجی عمل کرده و تابعی از تصمیمات مقدّر و القایی می باشند.
قلمرو تهیج ناشی از پندارهای ایده ای قلمروی محدود و بسته ای است که با منطق و اصول زیست متعارف و متعامل هماهنگ نیست. آگاهی در این قلمرو محدود و بسته تکرار و تمدید آموزه های القایی و تقدیر و مقدّراتی است که از یک ناهماهنگی بالذّات و درونی شده با روند تکامل تاریخی پیروی می کند. بنابراین آگاهی باید از مرز پندار و توهم بگذرد و با واقعیت های حیات جمعی پویا و گویا پیوند بخورد. الهام گرفتن از دیگران می تواند در درک بهینه یاریگر باشد؛ ولی اطاعت و پیروی از دیگران روند بهبود آگاهی های عمومی را مختل می سازد. چرا که در الهام زمینه و فرصت استقلال اندیشی مهیا می باشد و می تواند روند آگاهی را متناسب با نیاز ها و الزامات روندهای تحولی همراه سازد. در حالی که پیروی محض از دیگران زمینه استقلال اندیشی را حذف و واپسگرایی و دگماتیسم را عمومیت می بخشد. بنابراین کیفیت های نوین نیازمند آگاهی های کمیت یافته ای هستند که قادر به درک و هضم الزامات روندهای تکامل تاریخی باشند.
نتیجه اینکه: روند انگیزشی انسان ها برای غلبه بر تاثیرات نامتعارف محیطی، بیان دریافت های آگاهانه ای است که آن ها را برای زیستی بهتر و مفیدتر رهنمون می شود. آگاهی برآمد رشد و توسعه بنیان های مادی اجتماعی است که با خود درک نوین و نیازهای افزون را یدک می کشد. فازهای نوین زیست اجتماعی بیان آگاهی کمیت یافته ای است که به کیفیت های نوین فرا می رویند. انسان ها اگر نتوانند روندهای تکامل تاریخی را درک و هضم کنند در برابر آنها موضع خصمانه گرفته و جامعه را در التهابات و ناهنجاری های صعب و دشوار فرو می برند. بنابراین درک چرایی نداشتن و بد زیستن را بایستی در عدم آگاهی و یا آگاهی های القایی کاذبی دانست که فرد و جمع را در اسارت پندار و توهمات ذهنی و غیرواقع گذر حیات اجتماعی وا می نهد. در یک فضای وهم آلود و خرافی، آگاهی در بن بست های تقدیر و مقدّرات گرفتار آمده و امکان فراشد های مترقی با موانع جدی روبرو می شوند. در حقیقت کیفیت های نوین مورد لزوم فاقد بسترهای کمی لازم بوده و جامعه را با تنش های مداوم خود از زیست مطلوب باز می دارند. بنابراین استقرار ایده های مترقی بر آگاهی های واقعی انسان های استوار است که از بند پندار و خرافه عبور کرده و به یک انسجام و پیوندعمومی و پایدار با درک متقابل تعمیمی رسیده باشد. استبداد و دیکتاتوری محصول ناآگاهی های انباشته شده تاریخی است که از عدم درک و هضم ره آورد های نوین دستاوردهای بشری پیروی کرده و با بدسگالی های صاحبان ثروت و قدرت روند اختناق و تنگناهای زیستی را بر انسان ها تحمیل می سازند.
اسماعیل رضایی
02/09/2024