۱۴۰۲ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

 

                              تضاد و تناقض

 

پویایی و بالندگی جامعه و انسان محصول تضادهای نهفته در درون پدیده های طبیعی و اجتماعی می باشند. در روندهای نامتعارف و نامتوازن حیات اجتماعی و انسانی، در کنار تضادهای نهفته در بارزه های تکاملی، تناقض به عنوان ناقض روندهای طبیعی و مبین  درک و فهم ناواقع و نامطلوب از رویکردهای محیطی نمود می یابد.تضاد در پدیده های طبیعی در ایجاد تضاد و تناقض در روابط و مناسبات اجتماعی با عاملیت رشد و توسعه دامنه رشد نیروهای مولده گردیده و می گردد. و در ساختار طبقاتی که بر پایه تبعیض و تمایز بنا شده است؛ تضاد منافع و موقعیت های اکتسابی موجد تناقض بسیاری از مناسبات و مراودات و تعاملات اجتماعی گردیده است. بنابراین تضاد اگر چه  در رشد و پویایی تفکر و اندیشه عامل بارزی محسوب می شود؛ ولی در مناسبات اجتماعی، سیاسی و به ویژه اقتصادی در ساختار طبقاتی  موجد ناهنجاری های اجتماعی و رقابت های اقتداری و انهدامی گردیده که در تناقضات رفتاری و کرداری عمومی نمود عام یافته است. تضاد دیالکتیکی با مفهوم یابی علمی و تاثیرات تقابلی و تعاملی پدیده های محیطی، در رشد و بالندگی خصیصه های انسانی نقش موثری داشته و دارد که با حدود و حضور تناقضات ساختار معیوب و مخروب طبقاتی بسوی روایت های گنگ و مبهم روابط و مناسبات اجتماعی سوق یافته که با القائات کاذب و دروغین، فرد و جمع را دچار یک تناقضات درونی و بیمارگون نگاه یک بعدی و تک ساحتی به رویکردهای محیطی نموده که در انتزاع و تجرید بسوی یک عدم تعادل زیستی هدایت کرده است.

تضاد ذاتی پدیده های طبیعی و اجتماعی است. نمودی که هم در پویایی و بالندگی جامعه و انسان و هم در نزول و نکول ارزش های انسانی نقش اساسی را بازی می کند. چرا که در طبیعت و جامعه جمع اضداد مکمل و متمم یکدیگر در گذر حیات جمعی انسان ها عمل می کنند.اضداد طبیعی شالوده بنای زیستی را تدارک می بینند که انسان ها را بسوی یک زیست نظام مند مبتنی بر ضرورت و نیاز هدایت می کنند. ولی اضداد اجتماعی بر ساخت و بافتی استوار است که با ارضای تمایل و تمنا خود را بروز می دهند. تمایل و تمنایی که در ساختار طبقاتی از یک فاصله و انشقاق اجتماعی تبعیت کرده و فرد و جمع را در یک رقابت منفعتی و مصلحتی بسوی حذف و حد سامانه های زیستی یکدیگر مشوق است. براین اساس بهره گیری از طبیعت در راستای تنظیم و تحکیم بنیان های مادی طبقاتی برای اعمال قدرت و حفظ اتوریته قدرتی خود را نشان می دهد. تضاد طبقاتی بازخورد خود را از تناقضات اجتماعی حاصل رشد بیمارگون نوعی زیست انگلی صاحبان ثروت و قدرت دریافت می کند. بنابراین تضاد و تناقض ذاتی و درونمایه ساختار طبقاتی بوده و جامعه و انسان را در تضاد مداوم کنش و واکنش محیطی و تناقضات درونی قرار داده است.

زمانی که آدمی از درک و فهم روندهای متضاد محیطی ناتوان باشد؛ دچار تناقضات مداوم درونی می گردد که از همراهی و همسویی با روندهای متکامل و متحوّل جامعه و انسان باز می ماند. فرایندی که همگرایی و هم آوایی انسان های درگیر با معضلات و موانع رشد و بالندگی را با مشکلات عدیده مواجه می سازد. چرا که تناقضات درونی بیان روشن و واضح عدم ثبات فکری و ناپایداری اندیشه و عمل در برابر رویکردهای محیطی می باشد. در شناخت و فهم تضادهای طبیعی عموما یک روند دیالکتیکی حاکم است که تاثیر و تقدم عناصر مهم و اساسی در چرایی و چگونگی بالندگی جامعه و انسان را در خود دارد. در حالی که تناقضات درونی مانع از تحلیل و تبیین جامع و اساسی این فرایند پویا و بالنده برای بهبود و اصلاح شیوه ها و روش های بهره گیری از دستاوردهای تکاملی و تحولی می باشند. زیرا در تضادهای طبیعی نقش عقلانیت ابزاری با نمودی خود مولد و درون زایی ذاتی که اصولا از رکود و ایستایی  بدور است؛ حاکم می باشد. ولی تناقضات درونی انسان ها، از انسجام و هم پیوندی ایده و عمل برای یک نقد عالمانه و راهگشا در حوزه این فراگرد خود مولد جلوگیری می کنند.

مخدوش شدن مرز بین تضاد های طبیعی و تناقضات درونی انسان ها که عموما نمود روشن و بارز خود را در پندار گرایی و واپسگرایی ایده ای می یابند؛ مبارزان و اندیشمندان راه آزادی و رهایی را در بن بست های سخت و ثقیلی گرفتار ساخته اند. اگر چه تضاد و تناقض در نگاه پندارگرایان به ویژه دینداران با راسیونالیست ها و جریان های مترقی دارای یک تفاوت فاحش  و بنیادین هستند؛ ولی عادات و خوپذیری به نمودهای گذشته از عوامل مهم و اساسی تناقضات و درک و فهم ناقص از تضادهای طبیعی و اجتماعی محسوب می شوند. از دیگر عارضه های تناقضات موجود اجتماعی بایستی به استحاله تدریجی بخشی از بدنه چپ و برخی از نظام ها با گرایشات مردمی  بسوی ساخت و بافت غالب بورژوازی جهانی اشاره کرد. بورژوازی جهانی اگر چه در غرقاب بحران های مداوم ساختی گرفتار می باشد؛ ولی به دلیل برخورداری از منابع آموزشی و پرورشی تقریبا انحصاری و همچنین از امکانات ارتباطی و رسانه ای منحصر به فرد، توانسته دامنه حضور خود در بین روشنفکران و نخبگان با گرایشات مختلف فکری را توسعه بخشد. تمامی روشنفکران چپ مارکسیست در دانشگاه هایی تحصیل کرده اند که منابع آموزشی آن عموما از اندیشمندان و یا نخبگان بورژوازی بوده اند. این القائات آموزشی و نبود منابع تئوریک بروز شدۀ مارکسیستی، بسیاری از روشنفکران چپ را در خود مستحیل کرده است. براین اساس است که روشنفکران چپ آن قدر که برای بیان مقاصدشان به فاکت های منابع بورژوازی وابسته بوده و در محاورات و مباحثات شان از آنها بهره می گیرند؛ از منابع مارکسیستی استفاده نمی کنند. چرا که منابع مارکسیستی متناسب با روند تحولات جامعه و انسان تئوریزه  نشده و در پیچ و خم تکرار مکررات تداوم یافته؛ در حالی که منابع تئوریک و نظریه پردازی بورژوایی با توجه به نیاز و الزامات حاکمیتی بورژوازی، از تنوع و تکثر بالایی همراه با بارزه های متلوّن منفعتی و مصلحتی برخوردار می باشند.

در تضاد و تناقض ناشی از روندهای تکاملی و تاریخی،ذهنیت های گنگ و مبهم دوباره سربرآورده اند. از یک طرف گذشته با بار عادت و سنت سایه سنگین خود را بر حیات جمعی گسترده است و گزینش های نوین را با چالش و مقاومت صاحبان ثروت و قدرت روبرو ساخته است. چالش هایی که با رجوع به گذشته،تلاش دارد یک بار دیگر با ابقا و احیای گذشتۀ تاریخی به اعاده حیثیت از مستبدین و وارونه نگری رویکردهای غیرانسانی  آن ها روی آورد. یک نگاه عوامانه ای که همواره در حال ساختن شخصیت های کاریزمایی و ابرام برکیش شخصیت های تاریخی برای برقراری سازه های مادی و فکری گذشته، تلاش همه جانبه ای را از خود بروز می دهد. همان نگاه خرافه زده و توهم پروری که با تاکید بر شخصیت ها، برای سرنوشت جامعه و انسان پشیزی ارزش قائل نیست. نگاه متوهمی که روند تکامل تاریخی را در بوته اجمال نهاده و به بزرگنمایی عملکرد گذشته شخصیت ها روی می آورد؛ بدون اینکه توجه کند که اگر اکنون در سریر قدرت بود؛ با توجه به تکامل تاریخی و روندهای بحران زایی ساختار های مادی و فرهنگی کهنه و فرسوده، جامعه و انسان در اسارت فقر و فنا  زیست نکبت باری را سپری می کردند. همان نگاه توهم زایی که اگر رهبر ویا شخصیت کاریزمایی در رقابت های مبارزاتی حذف و یا کشته شود؛ همواره الگوهای زیستی عوامانه ای برایش خواهد بود که اگر حضور داشت؛ جامعه و انسان  در بهشت برین و بدون دغدغه زیستی تداوم حیات می داده اند. این نگاه عوامانه درد بی درمانی است که انحطاط، اختناق،افتراق و تمامی شائبه های زشت و ناپسند زیست جمعی را یک جا در خود جای داده است.

تضاد های طبیعی اگرچه از یک ثبات نسبی برخوردارند؛ ولی در پیوند با تضادهای اجتماعی، تحت تاثیر مداوم روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان قرار دارند. وتناقضات انسانی ناشی از خلاء فکری و ایده ای است که از هضم و حجم مورد لزوم برای همگرایی های لازم با روندهای تحولی و تکاملی برخوردار نیستند. برجسته ترین تضاد اجتماعی تضاد طبقاتی است که با ماهیت ذاتی ایجاد فاصله و تبعیض بین انسان ها، در بروز و ظهور تناقضات درونی انسان ها نقش اصلی و محوری را بازی می کند. چرا که در ساختار طبقاتی همانند بافت و ساخت دینی از اهرم های تحمیق و تخریب برای تداوم حیات خویش بهره گرفته می شود. چرا که در تناقضات ناشی از دوگانگی انتخاب و عادت در روند تحول و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی محصول تکامل تاریخی، گرایش و پذیرش عادات به عنوان عوامل نهادین  در برابر انتخاب گزینش های نوین، بسترهای تهاجم ساختار فرتوت سرمایه را به نمودهای نوین و مورد لزوم جامعه های انسانی را فراهم نموده است.

دروغ، ریا، پرگویی های بلاهت آمیز و یاوه گویی های دنیای رسانه ای و ارتباطی و دیگر القائات فکری و آموزه ای دنیای دیجیتالی در ساختار طبقاتی، از عوامل پوششی تضادهای اجتماعی و تناقضات درونی انسان ها محسوب می شوند. ابزارهایی که با تداوم خود ضمن ایجاد ناباوری و بی اعتمادی عمومی، به رواج بی ثباتی و ناپایداری مرام و عقیده در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان دامن  زده اند. روندی که با القائات و آگاهی های کاذب، بسترهای شک و تردید و بدگمانی های رفتاری و کرداری را نهادینه و رواج عام می بخشند. تلاش همه جانبه ساختار طبقاتی بر بی اعتمادی و بدگمانی های انسان ها نسبت به یکدیگر و جلوگیری از درک متقابل انسانی برای دنیای بهتر و مطلوب تر می باشد. براین اساس ساختار فرتوت سرمایه با تکیه بر ضعف و ناتوانی های عمومی در گزینش های نوین متناسب با روندهای تکاملی، بر گذشته و حفظ سازوکارهای فکری و گفتمانی نهادین و ارتجاعی تاکید می ورزند. روندی که در باز آفرینی سازوکارهای پوپولیستی و فاشیستی نقش بارزی داشته و جامعه های انسانی را در بی ثباتی و ناپایداری اقتصادی و اجتماعی فرو برده است.

نتیجه اینکه: انسان ها در میان انبوهی از تضادهای طبیعی و اجتماعی روند زیست متعامل و متکامل خویش را تداوم بخشیده اند. تضادها اگرچه در رشد و پویایی جامعه و انسان نقش برجسته ای را دارا می باشند؛ ولی تضادهای اجتماعی در ساختار طبقاتی به عامل اساسی تنش ها و کنش های عمومی برای دفع و رفع تعدی و تجاوز حاکمیت سرمایه به حریم امن زیست جمعی، عمل می کند. در تضادهای طبیعی نقش عقلانیت ابزاری با نمودی درون زا و خودمولد، در رشد و تعالی بارزه های فکری و فرهنگی نقش اساسی داشته و از رکود و ایستایی بدور می باشد. ولی تضادهای اجتماعی حاصل رشد و بالندگی اقتصادی و اجتماعی، موجد تناقضاتی می باشند که از همگرایی و هم پیوندی ایده و عمل برای یک نقد عالمانه و موثر ازعملکرد عقلانیت ابزاری  جلوگیری می کنند. تناقضات اجتماعی در ساختار طبقاتی امری درونی و نهادینه شده است که انسان ها را تحریک و تشجیع به حمایت و پیروی از تمنا و تمایلات درونی شده و نهادین آموزه های زیست طبقاتی حاکم نموده است. تناقضات اجتماعی به نوعی محصول رشد و دگرگونی های تکامل تاریخی است که انسان ها را در بن بست های انتخاب و عادت، از یافتی راهی بسوی روشنایی باز داشته است. چرا که در تناقضات اجتماعی بی ثباتی و ناپایداری عقیده و مرام به امری رایج مبدل شده و با دروغ و فریب و اوهام رسانه ای و ابزارهای ارتباطی تکامل یافته؛ روند بی اعتمادی و ناباوری انسان ها نسبت به یکدیگر را فزونی بخشیده است. روندی که تلاش دارد؛ درک متقابل انسانی برای دنیای بهتر و مفیدتر را به نفع تعدی و استبداد سرمایه ساماندهی نماید. القائات و آگاهی های کاذب برآمده از بطن ساختار طبقاتی، به دلیل نبود بروز شده تئوری های نیروهای مترقی و چپ برخلاف سیطره تقریبا انحصاری سازه های آموزشی بورژوایی، استحاله بسیاری از نیروهای مترقی و چپ  بسوی راست و راست افراطی را موجب شده است.


    اسماعیل رضایی

       پاریس

  23:06:2023