۱۴۰۱ مرداد ۱۵, شنبه

 

                                   اجبار و ادبار

                                      (گذر و نظری پیرامون حجاب اجباری)


الگوهای زیستی آدمی در چرخه زیست اجتماعی، تابعی از روندهای ادراکی و شناختی وی می باشد که جهت گیری ها و تعاملات وی را در ارتباط با دیگران تقویم و تنظیم می کند. در زمان زیستن و با الزام و نیاز آن در آمیختن، توان بهزیستی و بهپویی حیات جمعی را تقویت، و دوری جستن از آن و توقف در بارزه های زیستی اعصار گذشته تاریخی، جمع و جامعه را در انبوهی از ندرت و نایابی  و ضعف و زبونی تعامل و تساهل رفتاری و کرداری هدایت می کند. اجبار و ادبار برآمد تحجر و مقاومت و ایستادگی در برابر خواست و نیاز و شور و شعور متحول روندهای تکاملی است که استقرار و استمرار حیات خویش را در تحدید، تخدیر و تحقیر جامعه و انسان می یابد. فرایندی که پرده پوش ناتوانی ها، ناامنی های اقتصادی و اجتماعی، جنایات و هرزه درایی های مفلوکانه و مزورانۀ سلطه و استبداد  می باشد.

اجبار در عالم سیاست نه از جباریت محض که از تزویر و ریا بهره می گیرد. القائات کاذبی که از فهم نازل و شعور کاذب بر می خیزند؛ و توش و توان جامعه را در بیراهه های سترون از پویایی و پایایی لازم باز می دارند. براین اساس هر چه قدر جامعه های انسانی در بحران های زیستی و معیشتی فرو می خسبند؛ محدودیت ها و الگو سازی های نوین از طرف قدرت های مسلط برای مرعوب و یا مسموم کردن اندیشه و روان انسان ها در دستور کار استبداد و اقتدار قرار می گیرند. این فرایند یا با تحمیق و تلفیق  قدرت سرمایه و مولفه های ابداعی و ایجابی آن اعمال می گردد، و یا از بنیان های کاریزمایی فرتوت و واپس مانده عهد عتیق در پیوند با مسیر تحولی و الزام و ایجاب استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی تحمیل می شود. در هر صورت انسان ها در محدودیت های فراهم آمده از ساختار طبقاتی حاکم، همواره زیر یورش و هجمه سیستماتیک و مداوم استبداد و اقتدار قرار دارند. ستم و اجحافی که فرایند معمول و مطلوب حیات اجتماعی را در ضعف و زبونی و نایابی و ندرت حاصل بنیان های ساختی فرتوت فرسوده از حیّز انتفاع باز داشته است. حجاب اجباری و یا اجبارهای دیگر برآمده از استبداد و توتالیتاریسم اسلام سیاسی، بیان واضح و روشن ناکارآمدی و بن بست های حاد و شکننده ای است که حیات حاکمیت زور و اجبار را تهدید می کند.

حجاب، ظلمت اندیشه است که می خواهد این تیرگی و سیاهی را با هدف ارعاب و تسلیم نیمی از نیروهای فعال و مفید جامعه اعمال دارد. اندیشه واپس مانده ای که از نیازهای عصر می گریزد و در بند و بست های رانتی و مافیایی، توش و توان جامعه را برای ساختن و شدن؛ در هرزگی اندیشه و بیهودگی عمل و اقدام هدر داده؛ و به بازتابی برای انحراف و اشتغال ذهنی جامعه و ایجاد زمینه حد و حصر برای زیست مطلوب و معمول نیمی از سازندگان فعال جامعه یعنی زنان، مبدل کرده است. استبداد دینی در پیوند با سلطه گری سرمایه و ناهنجاری های ساختار طبقاتی می پاید؛ و به هنجارها و حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها بویژه زنان تعدی می نماید. حجاب اجباری نماد حجاب بر ناتوانی و ضعف و زبونی اندیشه و عملی است که بدون دار و درفش و حذف و حد انسان ها قادر به تداوم حیات خویش نیست. نمود برجسته نمودن فرعیاتی است که می خواهد بنیان های مادی و ساختی معیوب و ناکارآمد خود را با جنجال و هیاهوی وسیع و همه جانبه استتار نماید.این ادبار حکومتی در پیوند با ارتجاع ایده ای و امتناع از پذیرش دستاوردهای تکاملی که جایگاه بهبود یافته و نوینی را برای جامعه های انسانی مطالبه می کند؛  خود را عرضه می دارد.

اجحافات و تعدیات متکاثر بر جامعه زنان در سطح جهانی بویژه در حاکمیت استبداد دینی، دقیقا دستاورد ساختار طبقاتی بوده که از اعماق تاریخ و اعصار گذشته سربرآورده؛ و با قبول و رسمیت بخشیدن به هویت مردانه در اداره امور خانوادگی و اجتماعی، زنان را یا از استقلال حقیقی و واقعی اقتصادی محروم ساخته  و یا با تبعیض و ناروا داری، حقوق طبیعی و اجتماعی زنان را ملعبه خواست و نیاز و تمایلات رذیل مردانه قرار داده است. ساختاری که برای زنان یا نصف حقوق مردان و یا کسری از حقوق نابرابر اقتصادی و اجتماعی را قائل بوده و بر آن ها ابرام و اصرار می ورزد. چرا که زنان را در پلکان تحولی و تکاملی جامعه و انسان ضعیف تر و خفیف تر دانسته و قیمومیت مردانه برای حذف و تکمیل این خصایص زنانه را امری الزامی می دانند. با این نگاه پست و پلید، هماره تاریخ تلاش برای یک فاصله  و افتراق در مبارزات اجتماعی بین مردان و زنان که از یک حق طبیعی و اجتماعی برابر در ساخت و ساز اقتصادی و اجتماعی برخوردار می باشند؛ از سوی سلطه و استبداد نمود داشته است. چرا که با افتراق الزامات مبارزاتی زنان و مردان، جهت گیری های  مبارزاتی اجتماعی را در روندهای دوسویه از اهداف و آرمان های اجتماعی و انسانی دور ساخته است. پس زنان و مردان برای پیروزی بر جهل و خرافه حاکمیت دینی و نابرابری های حقوقی و اجتماعی، بایستی در یک صف منسجم و یگانه بر علیه تعدی و تجاوزات سلطه و استبداد، مبارزه پیگیر و نفسگیر را در پیش گیرند. زیرا حقوق زنان و مردان، در حقیقت حقوق انسان هایی است که زیر سلطه ساختار طبقاتی از تحقق  خویش باز مانده اند.

 ساختار طبقاتی با جداسازی و جهت دهی مبارزات زنان از مبارزات عام و عمومی اجتماعی برای سترون سازی مبارزات ضد استبدادی، همواره تلاش مداوم و پیگیری را از خود بروز داده است. با درک و شناخت بهینه این ترفندهای سلطه و استبداد، بایستی برای انسجام و همگامی مبارزاتی گام برداشت.مبارزات زنان و مردان بایستی به هم گره بخورد تا بتواند سلطه و استبداد را به زانو درآورد. مطالبات مبارزاتی زنان و مردان اگرچه ممکن است از لحاظ شکلی و فرمی از تفاوت و تباین ویژه ای برخوردار باشند؛ ولی از منشاء تعدی و تجاوز سلطه و استبداد به حریم عمومی و انسانی برخاسته؛ و با حمله وتضعیف خاستگاه منفعتی و معیشتی انسان ها، فقر و فاقه و ندرت و نایابی را برای تمامی اقشار و طبقات بویژه محرومان و زحمتکشان«زنان و مردان» توسعه بخشیده است.این اشتراک منافع که با تمهیدات و ترفندهای سلطه و استبداد، مسیر تخالف و تفاوت مبارزاتی را در پیش گرفته است؛ بایستی به اصل و اساس خود یعنی مبارزه طبقاتی تعمیمی و تعمیقی یکپارچه زنان و مردان سوق یابد.

اجبار ویژگی ذاتی و درونی شدۀ نظام سلطه سرمایه است که با خود انواع خشونت و دهشت و مرگ را توسعه بخشیده است. اجبار به گردن نهادن به تمامی قواعد و قوانین ضد انسانی که زنان با بارزه های نهادین تاریخی به عنوان جنس دوم، در نوک حمله این اجبار و انقیاد طبقاتی قرار دارند. حجاب اجباری نیز با تبعیت از قوانین نهادین ضد زن عهد عتیق، ضمن استفاده ابزاری برای انحراف جامعه از اهداف مبارزاتی، حقارت و مذلّت را بر جامعه زنان تحمیل ساخته است. چرا که آزادی پوشش ابتدایی ترین و پایه ترین حق انسانی است که استبداد دینی با اهرم اجبار و انقیاد به قوانین عهد جاهلیت سعی در نفی و رد آن ها را دارد. هدف از این اقدام مشمئز کننده، ضمن تخلیه و تضعیف توش و توان مبارزاتی نیمی از جمعیت فعال و مفید جامعه،بنیان های مبارزاتی را درگیر بارزه های سنتی فراگیری نموده است که به دلیل سنت نهادین فرهنگ مردسالاری ، جاذبه کافی و لازم از سوی جامعه مردان برای پیوستن بدا ن را دارا نمی باشد. بنابراین جامعه زنان بایستی با یک مبارزه ترکیبی، ضمن گسترش دامنه مبارزاتی خویش، بتوانند با ایجاد گره های مشترک مبارزاتی با مردان، موفقیت خود را فزونی بخشند.

مبارزه ترکیبی مجموعه مطالبات تضییع شده از سوی حاکمیت سلطه و استبداد است که از سوی کنشگران مدنی مورد مطالبه بوده و قدرت حاکمه از استیفای آن ها سرباز می زند.البته این مبارزه ترکیبی بایستی با مرزبندی لازم با جریانات ارتجاعی از انحراف امر مبارزه و هدر دادن توش و توان مبارزاتی به نفع حامیان سلطه و استبداد سرمایه و دین جلوگیری نمایند. اکنون هراس از جنبش توده ای رو به تعمیق و رادیکالی بر علیه استبداد دینی در ایران، جریان های راست و راست افراطی و برخی بی مایگان ایده ای را به تکاپو برای توقف و انحراف از مواضع انقلابی رو به گسترش آن وا داشته است. زنان در مبارزه ترکیبی خود برای دستیابی به اهداف انقلابی خویش بایستی از ترکیب و درهم ریزی طبقاتی فاصله گیرند. زیرا در ترکیب طبقاتی، اصولا ارتجاع و فرصت طلبان در تلاش برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش توده ای گام برداشته که از حمایت همه جانبه سلطه گران جهانی و استبداد داخلی برخوردار می باشند.

نتیجه اینکه: حیات اجتماعی و انسانی در جستجوی هویت نوینی است که در ساختار طبقاتی و اشکال تحمیل و اجبار آن خدشه پذیرفته و فلاکت و ادبار را بر بهره مندی مفید و بهینه از زیست اجتماعی غالب ساخته است. اجبار و ادبار دو مفهوم نهادین برای سازوکارهای اقتصادی و اجتماعی است که ضعف و ناتوانی و فرسودگی و فرتوتی بر رویکرد و عملکرد آن مستولی شده باشد. فرایندی که بسترهای تعدی و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها را از سوی  حاکمیت سلطه و استبداد تدارک دیده و جامعه را در یک التهاب مداوم از مبرمات و الزامات درک مشترک حیات غافل ساخته است. مسلما این اجبار بیشتر به حلقه های تضعیف شده ای اعمال شده و می شود که در طول حیات تحولی و تکاملی جامعه و انسان، از حقوق انسانی خود فاصله گرفته و ساختار طبقاتی غالب بر تداوم و تعمیق آن ابرام ورزیده است. زنان به عنوان نیمی از پیکرۀ پویای جامعه های انسانی، همواره تحت فشار و اجبار ساختار طبقاتی با تبعیض و تحقیر مداوم روبرو بوده است. زیرا زنان تحت قیمومیت مردسالارانه حاکمیت سلطه و استبداد، همچون ابزاری برای تشفی تمایلات و تعلقات اکتسابی نگریسته شده؛ و از بسیاری از حقوق اجتماعی و انسانی خویش فاصله گرفته اند. عامیت ستم بر زنان در ساختار طبقاتی سرمایه در تلاقی با جنبه های خاص تعرض به حقوق زنان در استبدادهای سیاسی به ویژه دینی که ابتدایی ترین حقوق انسانی چون آزادی پوشش، استقلال یا توانمندی های مادی و مالی برای رهایی از قیمومیت مردسالاری و بسیاری دیگر از نیازهای اولیه انسانی در تعاملات اجتماعی، به استمرار تضییع حقوق زنان دامن زده است. حجاب اجباری و بسیاری دیگر از اجبارهای تحمیلی از سوی استبداد دینی در ایران، نمونه های بارز و گویای تعرض و تبعیض ساختار طبقاتی بر جامعه زنان می باشند. مبارزات زنان برای رهایی از اینهمه تبعیض و تجاوز به حقوق انسانی شان بایستی با کلیّت مبارزات توده ای در جامعه درآمیزد تا اثرات موثر خود را در تحقق اهداف مبارزاتی به جای گذارد. مسلما مبارزات تک بعدی چون حجاب اجباری و دیگر محرومیت های تحمیلی از سوی استبداد دینی در ایران در کنار فرهنگ مردسالاری نهادین از حمایت لازم و گسترده مردان برخوردار نبوده و با تشدید فشارهای امنیتی و پلیسی دچار کاستی و تضعیف مبارزاتی می گردد. ضمن اینکه با انحراف اذهان و افکار از حوادث و گذار واقعی بنیان های فرتوت و روبه زوال استبداد دینی، فرصت بازسازی و بازیابی اشکال نوین سرکوب جنبش توده ای را فراهم می سازد. بنابراین مبارزات زنان ضمن حفظ هویت واقعی خویش بایستی با جنبش توده ای رو به تعمیق پیوند بخورد تا تحقق اهداف آن میسر گردند.


         اسماعیل  رضایی

            پاریس

       06:08:2022