۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

                           حکایت و روایت

عکس العمل انسان ها در برابر رویکردهای محیطی،کنش های فعال و منفعلانه ای است که از نوع نگاه به جایگاه اشغالی و وابستگی های طبقاتی شان  در نظام اجتماعی حکایت دارند.اندیشیدن آدمی پیرامون رخدادها و رویکردهای محیطی نیز حاکی از گرایشات وی به نوعی از باورها ی عام و خاصی است که وی را تشویق و تشجیع به اقدام و عملی می سازد که به ارضاع و اقنای وی در روابط و مناسبات اجتماعی منجر می شود.در این فرایند هرچه قدراز درک بنیادی و فهم سازه ای فعل و انفعالات اجتماعی فاصله می گیرد؛ به همان نسبت از تبیین و تحلیل رخدادها و رویدادها دور شده؛ و با روایت ها و حکایت های عادت گون خویش به قضاوت و داوری می نشیند. سبک و سیاقی که سطح و رویه را فدای عمق و محتوا می سازد که تحول و کمال جامعه و انسان برآن استوار می باشد. تاریخسازی و تاریخ انگاری با این توصیف و تفصیل های حکایتی و روایتی، عموما با حمایت و حضانت قدرت های مسلط همراه بوده؛ و در سویابی و جهت دهی افکار عمومی برای همراهی با این روند نامتعارف نقش بنیادین دارند. چرا که این شیوه اصولا علت ها را در پس معلول ها نادیده انگاشته و معلو لها نیز در پس ابهام و ایها م های شنیداری، گفتاری و کرداری ازبیان واقع روندهای محیطی فاصله می گیرند.
حکایت بارزه های فکری ساده انگارانه از وقایع و حوادث است که به تشبیه و تمثیل و یا توصیف و تکمیل تخیل عموما منفعل روی می آورد و روایت در بیان تخیلی برداشت ها و دریافت های انسانی از محیط، جامعه و دیگران مفهوم واقعی خود را پیدا می کند. اشاعه و تحکیم این نمودهای ساده انگارانه و تخیلی روند تحلیل و تبیین حوادث و دریافت های محیطی را در نیّات و ذهنیت توجیه گرانه تحلیل برده و ازدرک واقع و حقیقی آن ها فاصله می گیرد. همین ویژگی است که از تفکر و تخیل خلاق پیرامون دریافت های محیطی دور شده و اندیشه ورزی تحت تاثیر رخدادهای بیرونی بدلایل باور ساده انگارانۀ نهادین دریافت و برداشت اثرات محیطی به فراموشی سپرده می شود. براین سیاق تعمیق و تعمق اندیشه دیگران را برنتافته و بسوی حکایت و روایت های داستان گونه و تخیلی که خود را با واقعیت های محیطی همساز و همگون می نمایانند؛ روی می آورد. روایت ذهنیت آلوده و مغشوشی است که تلاش دارد در عالم واقع خود را حقیقی و موجه بپندارد.درحقیقت روایت و حکایت متاثر از یافته ها و داشته های گذشته بوده و تلاش دارند خود را با واقعیت های حاکم کنونی پیوند بزنند.چرا که درک گذشته بدلیل تداوم و تجربه ساده و سهل بوده و پیوند آن با حال نیز در سهولت ارضاع و اقنای دریافت ها و برداشت های آدمی تاثیر مستقیم دارد. بنابراین برخی ها که نمی توانند مثل آدمیزاد بخوانند و پیرامون نظرات دیگران اندیشه کنند؛ از همین ذهنیت ساده باورانه و سهل انگارانۀ رخدادهای زیست عمومی بهره می گیرند.
بنابراین، حکایت ها و روایت ها، داستان پردازی ها و افسانه سازی هایی است که با واقعیت های موجود همراه بوده و از حقایق زیست انسانی بسیار دور می باشند. دین زدگان نیز از همین ویژگی بهره می گیرند و تلاش دارند انباشته های ذهنی خویش را با واقعیت های حاکم همسو و همراه تلقی کنند. همانند سیاست ورزان و تاریخسازانی که تلاش دارند با جنجال و هیاهو و قلب حقایق، خود را در معرض داوری و تائید جامعه و انسان قرار دهند. متاسفانه این آلودگی و آشفتگی اندیشه و عمل در میان اندیشه ورزان مترقی و چپ نیز رواج عام یافته و روایت و حکایت پیرامون رویدادهای واقع محیطی، به امری غالب در تاویل و تفسیرهای آن ها مبدل شده است. در حکایت و روایت اصل فدای فرع و انتزاع بجای پیوند و ارتباطات تاثیر و موثر یکدیگر رخدادهای محیطی قرار گرفته و جامعه و انسان را در نمودهای بی بدیل ضعف و خلجان اندیشه و عمل، از شدن و گشتن واقعی و حقیقی دور می سازند. چرا که اصولا حکایت انباشته ار اغراق و گزافه گویی های فاقد اصل و اساسی است که با مدد روایت های گنگ و مبهم از درک و فهم واقع و حقیقی مسلط بر زیست عامه فاصله می گیرد.
در روایت عموما تخیل و تفعل بجای تعقل و تفکر می نشیند و حکایت ها پیرامون بافته های ذهنی، به امری راهبردی در تبادل و تبدیلات محیطی مبدل می شوند. در حکایت گزافه گویی و مبالغه بویژه در دین زدگی با چاشنی احساسی و عاطفی عامل بنیادین روابط و مناسبات اجتماعی را تشکیل می دهند و از درون آن روایت های کاذب و دروغینی سر بر می آورند که رفتار و کردار عمومی را در حیل و دغل از زیست مطلوب و درک معمول باز می دارند. غلبه این ویژگی ساده انگارانه و سهل باورانۀ روندهای اجتماعی انسانی، نگاه علمی و تبیین و تحلیل های علمی و عینی را در پس ذهنیت و پنداربافی های عامیانه از حیز انتفاع باز می دارد. روندی که خوش آیند سلطه و استبداد و دشمن منافع و مصالح عامه در فعل و انفعالات اجتماعی می باشد.چرا که در پس همین نگاه آلوده و آشفته بسترهای استبداد فراهم می آید و سلطه گران در پناه استبداد و استیصال به مصالح و منافع عامه یورش می برند. حکایت گویی و روایت پردازی در استبدادزدگی عموما به امر غالبی مبدل شده و آحاد جامعه بویژه کنشگران و فعالان مدنی را از فهم لازم و درک علّی رخدادهای محیطی دور می سازد. براین اساس داستان سرایی و روایت پردازی غلبه عام داشته و کنش و واکنش های اجتماعی نیز تحت تاثیر آن ها در چارچوب توصیف و تحریف محض متوقف می شوند. 
دریک جامعه استبداد زده  عموما روند عادت گون  داستان پردازی و روایت سازی غلبه داشته و جامعه را تحت تاثیر ذهنیت بیمار و آشفته از یافتن راهی بسوی فلاح و رستگاری باز می دارد. چرا که تحت حاکمیت استبداد و سلطه مفاهیم و مضامین اصلی و اساسی اجتماعی در بوته اجمال و یا با بیان ناقص و ناقض خویش از جایگاه واقع و حقیقی شان دور می گردند.  همین فرایند است که تقلید و کپی برداری از دیگران برای رفع موانع زیستی و مبارزاتی به امری رایج و عام، تمامی عرصه های فعل و انفعالات اجتماعی را فراگرفته و آلویت های جامعه تحت تاثیر آن به فراموش سپرده می شوند. همین روند است که به بازتولید استبداد در شرایط متفاوت و متباین مدد رسانده و زندگی اسارت بار را بر انسان ها تحمیل می سازد. وحدت و کثرت در شخصیت سازی ها و خودمحوری های قدرت و مکنت از بازگویی و بازیابی هویت واقعی و حقیقی خویش باز مانده و با قصه پردازی ها و توجیهات روایت گونۀ سلطه و استبداد در افتراق و انشقاق اندیشه و عمل جای خوش می کنند. براین سیاق هرکس زندگی خود را به ضرر زندگی دیگران پاس دارد؛! نه تنها امر نکوهیده ای نیست بلکه به امری راهبردی و کاربردی در زیست اجتماعی مبدل می شود.
در مراحل‌ انقطاع تاریخی و گسست تحولی، حکایت و روایت با برجستگی و ویژگی خاص نمود می یابد. چرا که در این مرحله تحولی، آشفتگی و پریشانی اندیشه و عمل بدلیل مقاومت و مداومت اندیشه و عمل گذشته و ناتوانی در پاسخگویی به نیاز و الزام برخاسته از تحول و تکامل جامعه و انسان، درک حال و نیاز آینده در امتزاج و اختلاط مفاهیم و مضامین کهنه و فرسوده با موانع و مصائب بسیاری همراه  می باشد. این فرایند اندیشه و عمل را در پرگویی بلاهت آمیز و فاقد محمل علمی و عینی بسوی قصه پردازی ها و روایت های ذهنی و پنداری سوق می دهد. دراین تشتت و پریشانی آرا و نظر پندارگرایی و دین باوری گستره وسیع و نوینی یافته و تلاش بی سرانجامی را برای تحکیم و تثبیت خود می آغازند. با توسعه دامنۀ حکایت و روایت در مقاطع تحولی و تکاملی و نابسامانی های ناشی از ناسازمندی های روندهای اجتماعی انسانی، همگرایی و همسویی انسان ها برای وحدت و همدلی خدشه پذیرفته و ثقل اندیشه و بی ثباتی رای و نظر، پراکندگی و افتراق را ابعاد گسترده و بی بدیلی می بخشد. پس وحدت بخشی و یگانه سازی ایده و آرمان برای هدفی مشترک و انسانی در نافهمی ویا کم فهمی الزام و نیاز بسوی فردیت و دگرباوری هدایت می شوند. اینکه انسان ها همدیگر را بر نتافته و در خودمحوریهای اندیشه و عمل فرو می خسبند؛ نتیجۀ تاثیر نهادین حکایت سازی و روایت پردازی هایی است که در بازه زمانی طولانی زیست عمومی را تحت تاثیر خود داشته است. چرا که اصولا این ویژگی، روندهای اثباتی و ایجابی حیات را در پنداربافی ها و ذهنیت آشفته و بیمار فرو می برد.
حکایت سازان با تمسک به گذشته واغراق گویی های بی بدیل با تکیه بر رویدادهای تاریخ تحولات اجتماعی ، آینده را با روایت های فاقد پشتوانه عینی و علمی مد نظر قرار داده و با تکیه بر انتزاع و تجرید، عوامل بنیادین تحول و تکامل را   بسوی تشتت و پریشانی و پراکندگی ایده و عمل سوق می دهند. به تحریف و تمجید روی می آورند و اندیشه غبار گرفته خویش را با تأویل و تفسیرهای موهومی با واقعیت پیوند زده و جعلیات و خرافات را برای تخدیر و تفسید افکار عامه سرلوحه کار خویش قرار می دهند. این ویژگی بویژه در مرحله انتقالی و دگرگونی های ساختاری عمومیت یافته و جامعه و انسان را در انشقاق و انفکاک ایده و عمل از یافتن راهی بسوی روشنایی و حقیقت دور می سازد. براین اساس است که اکتساب و امتیاز تعمیم یافته برای سیادت و برتری، تمامی ابعاد انسانی را فراگرفته و درهای جهنم برای تحقق آن بروی عامه گشوده می گردد. در این فرایند تکاپوی عمومی برای همگرایی و همسرایی با سلطه و قدرت هرچه بیشتر از درک مضمونی و محتوایی حقایق محیطی فاصله گرفته و در گستره ابتذال و انقیاد، منشور و میسور تحقق آرمان های انسانی را در امیال و اقوال دروغین و فریبنده از حیّز انتفاع باز می دارند. براین اساس توجیهات خوب برای رویکردهای بد بصورت نهادین در گستره وسیع حیات اجتماعی انسانی نمود یافته و مجوز و تجویز تعدی و تجاوز به حریم امن انسانی امری معمول می گردد. این توجیهات به ظاهر خوب نهادین با ارضاع و اقناع فرد گستره شقاوت و بیرحمی،بیعدالتی، حد و هدم جامعه وانسان و بسیاری دیگر از روندهای نا متعادل و نامتعارف را توسعه می بخشند.
حکایت سطحی نگری را توسعه می بخشد و قضاوت و داوری  پیرامون رخدادهای محیطی را در کوته بینی و سطح و ظرف جای می گذارد. روایت نیز با تکیه بر ضعف و فترت نگاه و نظر در شایعه و دروغ و یا افترا و تهمت و همچنین ساده باوری و سطحی اندیشی جای خوش می کند. اینکه هر اثر و عمل بی محتوا و مبتذل اقبال عمومی می یابد و اندیشه و باور سترگ و عمیق در بوته اجمال،از روند عوامگونی تبعیت می کنند که روایت های موهومی و پنداری بصورت عادت گون دروی نهادینه ساخته اند. براین اساس است که در عصر ارتباطات و روایت های رسانه ای بسیاری از آدم های کوچک‌ بسرعت بزرگ می شوند و انسان های  بزرگ و پرمایه از دایره تعاملات اجتماعی حذف شده و یاجایگاه واقعی خود را نمی یابند. چراکه حکایت ها و روایت های کنونی از بنیان های سست وبی ثبات اکتساباتی برمی خیزند که یا چون نگاه دینمدارانه در دروغ و اغراق های بی بدیل انسان رادر بیغوله های تنگ و تاریک به اسارت می گیرند و یا چون قدرت و مکنت که بصورت حجابی آدمی را اززیست واقع و حقیقی حیات اجتماعی دور ساخته و بسوی بی ثباتی رای و نظر و دوئیت رفتار و کردار هدایت می کنند. درک و فهم این ویژگی حاکم برای انسان ها بدلیل نهادینگی آن و عادت به روندهای نامتعارف کنونی امر دشواری می باشد.ضمن اینکه نظام حاکم با استفاده از تمامی ابزارهای فنی و تکنیکی واندیشه های پنداری و تخیلی، بر استمرار روندهای نهادین کنونی تاکید دارد.
یکی از شاخصه های مهم حکایت، کهن الگویی آن است با گرایش به تشبیهات تخیلی از روندهای حاکم بر جامعه های انسانی می باشد. کهن الگویی که راهنمای اندیشه وعمل بسیاری در روندهای حاکم بر تعاملات اجتماعی می باشد. اینکه برای بیان هر نمود احساسی،عاطفی و منطقی از الگوهای اعصار گذشته تاریخی برای تبیین و تفسیرهای حال و آینده بهره گرفته می شود؛ بیانگر غلبه حکایت هایی است که با روایت های ذهنی و تخیلی تلاش دارد خود را بصورت واقعی در جهان کنونی به نمایش بگذارد.حکایتگران تاریخی،اجتماعی ،اقتصادی، سیاسی و........ بدلیل الگو گیری و الگوپذیری از نمودهای کهن که مسلما محصول و مضمون مقطع خاصی از تحول و تکامل است که با دگرگونی های کنونی اجتماعی انسانی فاصله بعید دارد؛ از قدرت درک و شناخت الزامات کنونی دور شده اند .ضمن اینکه نمودهای کهن محصول سازه ای و ساختاری نظام اقتصادی اجتماعی است که با ویژگی های کنونی آن از یک تفاوت ماهوی و بنیادی برخوردار می باشند. حتی بسیاری از الگوهای مرجع هم در بستر زمان و دگرگونی های ایجابی و الزامی جامعه و انسان نیاز به بازبینی و بازیابی متناسب با روندهای تحولی و تکاملی کنونی دارند. نظام سلطه و استبداد مروج و مشوق چنین روندی برای پایایی و استمرار سازه های مسلطی است که مصالح و منافع شان را تامین و تضمین می کند. این ویژگی قدرت انطباق و اتصال نیروهای بالفعل و بالقوه را با نیاز و الزام جامعه و انسان از پتانسیل واقعی اش تهی نموده و خواسته و ناخواسته در بسیاری مواقع با اقدام و عمل و نیات شوم سلطه و استبداد همراه می شوند. این نگاه کهن الگویی است که مرزبندی بین نگرش ارتجاعی و مترقی را مخدوش و اقبال عمومی به اندیشه های مردمی و انسانی در بوتۀ اجمال قرار می گیرند. چرا که توده ها فاصله ها و تفاوت ها را درنیافته و بسوی گرایشات حاکم که با عادت و سنت شان همخوانی دارند؛ هدایت شده و از مصالح و منافع شان دور می شوند.
زمانی که حکایت با زمان نپایدو با نیاز و الزامات آن  در نیامیزد؛بسوی روایت های نامتعارف، تحریف شده و مبالغه و مغالطه آمیز سوق یافته و صدق گفتار و رفتار را با دروغ و فریب وابهام و اوهام وا می گذارد.شور احساسی و شعور عاطفی، اندیشه و عمل را فرامی گیرد و انسجام و همگنی در ناخوانی و نافهمی ملزمات زیست جمعی بسوی پراکندگی و حذف و حد همنوع و هم آئین هدایت می شود.اینکه تامل و تحمل در تعاملات اجتماعی نقصان می پذیرد؛ مبین عادت به نمودهای حکایتی و روایتی نامتعارف و نامتعادلی است که با واقع نمایی های دوراز واقع و حقایق مسلط بر حیات عمومی، تلاش دارد خود را استوار نگهدارد. این همان پاشنه آشیل فهم نازل و درک باطل از فعل و انفعالات اجتماعی است که همگان با رهیافت ها و الگوگیری های عهد کهن، مدعی بهاندیشی و برتری اندیشی در پیشبرد آرمان های اجتماعی انسانی هستند. مفاهیم را آنگونه می فهمند و می کاوند که باور و اندیشه بدان عادت کرده نه آنطوریکه تحول و تکامل جامعه و انسان بدان نیازمند است. پس ارتباط پدیده ها را صوری و پیوند بین انسان ها را براساس اکتسابات مجازی مد نظر قرارداده و براساس آن ها به توجیه و تاویل روندهای نامتعارف و رویکردهای ناانسانی مبادرت می کنند. بنابراین جامعه ای که به حکایت گویی و روایتگری با کهن الگویی عادت کرده باشد؛ امکان رهیافت های معمول و مطلوب ومتناسب با نیاز تحول و تکامل برایش امری پیچیده و دشواری خواهد بود.
حکایتگران پر می گویند و در این پرگویی هرگز به اصل و اساس موضوعات مورد بحث نمی رسند و نمی پردازند. چرا که در دایره بسته و محدودی می اندیشند و پرسه می زنند که از وسعت دید و دورنمای کافی برای درک و فهم چرایی رخدادها و رویکردهای محیطی برخودار نبوده و کلام و بیان را در روایت های سهل انگارانه و ساده باورانۀ عوامگون و یا مصداق و معیارهای کهن الگو به اسارت می گیرند. اگر چه تلاش دارند مفاهیم و مضامین عام و خاص را با ویژگی های حاکم کنونی همزاد و همسو بپندارند؛ ولی بدلیل ضعف بنیادین شاکله های فکری و واپسگرایی نهادین ایده ای از قدرت تبیین و تحلیل آن ها متناسب با روندهای کنونی حاکم بر جامعه و انسان ناتوان می باشند.بنابراین کارآمدی مفاهیم را در حد و حصر آموزه های نهادین و درک و دریافت ها از ماترک های کهن الگو بکار می گیرند و براین اساس از فعل و انفعالات کنونی و گذر از چالش های آن برای یافتن الگوهای نوین برای جامعه ای کامل تر و انسانی تر غفلت می ورزند. قدرت های فائقه و سلطه گر نیز با اشاعه و تاکید برهمین روندهای نامتعارف از طریق ابزارهای رسانه ای و ارتباطی، از تاثیر موثر بسیاری از متدهای مبارزاتی کاسته و یا آن ها را با خود همراه ساخته اند.
اکنون نیز در هیاهو و جنجال های جهانی قدرت های برتر و سلطه گر ،حکایتگری و روایت سازی های فاقد مبنا و معنای واقعی و حقیقی عرصه تاخت و تاز نوینی یافته و بسیاری از نیروهای صادق و سالم در عرصه مبارزه و مقابله با تهاجم و یورش سبعانه عمال نظام سرمایه را از مسیر واقع و حقیقی خود دور ساخته است. این حرکت های جنون آمیز که محصول روندهای بحران ساز ذاتی نظام سرمایه و اکنون در مرحله تحکیم و تثبیت جهان چند قطبی می باشد؛ هر چه بیشتر متجاوزین و متعدیان به حقوق اجتماعی انسانی را در باتلاقی که در آن فروافتاده اند؛ بسوی فرو پاشی و ایجاد نظمی انسانی تر که الزام تحول و تکامل کنونی جامعه بشری است؛ سوق خواهد داد. بسیاری بدلیل عدم درک و شناخت روندهای کنونی و حرکت های ایذائی و جنون آمیز نظام سلطه سرمایه که خود مبین بحرا ن های فروکوبندۀ در راه است که در آینده نزدیک اثرات سهمگین و انهدامی را برای قدرت های فائقه و سلطه گر به همراه خواهد داشت؛ عجولانه و بی تدبیرانه به اتخاذ مواضع پندارگونه ای روی آورده اند که گویا بزودی جنگی ویرانگر و انهدامی بخشی از جهان را درکام خود خواهد کشید. در حالیکه تمام توان مادی و تدابیر سیاسی قدرت های سلطه گر با تاکید بر سازه های فکری و زیربنایی کهنه و فرسوده از همراهی با نیات درونی و سیاست های پلید و ناانسانی آن ها، از توان کافی و وافی بازمانده اند. اگر چه نمیتوان از حرکت های ایذائی و لحظه ای آن ها برای از کارانداختن ابزارهای دفاعی و موتورهای محرکه زیرساخت های نظامی و صنعتی کشورهای متمرد از فرامین قدرت های شیطانی غافل بود.  
نتیجه اینکه: کنش و واکنش آدمی در برابر رویکردها و رخدادهای محیطی، اصولا به میزان درک و شناخت و جایگاهی که در نظام اجتماعی اشغال کرده اند بستگی دارد. هرچه قدر درک و فهم انسان از روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان بیشتر باشد؛ قدرت واکنش بهینه و تبیین و تحلیل واقع بینانه، بهتر و مفید تر می باشد. در غیر این صورت با نگاهی واپسگرایانه برای اقناع و ارضای خویش به حکایتگری و روایت سازی های گنگ و مبهم روی می آورد. حکایت بارزه های فکری سهل انگارانه و ساده باورانه ای است که با مبالغه و اغراق و تشبیهات بی بدیل همراه است؛ و روایت با بیان تخیلی رویکردهای محیطی تلاش دارد آن ها را با نمودها حاکم بر جامعه و انسان همگام و همسو بنمایاند. پس هرچه قدر شاکله فکری و ارزشی و سازه های مسلط کهنه و فرسوده باشد، حکایتگری و روایت سازی دامنۀ گسترده تری می یابد. براین اساس در دین زدگی و دینمداری، حکایت و روایت از وسعت و دامنۀ وسیعی برخوردار هستند. بنا براین حکایت و روایت بدلیل ناتوانی در دفع و رفع نیازها و الزامات جامعه و انسان عموما به توجیه گری و پندار و موهومات روی می آورند. قدرت های سلطه گر و مستبد با اتکا به این ویژگی با دروغ و ریا و توجیهات به ظاهر خوب،تلاش می ورزند بر جنایات و تعدی و تجاوز به حقوق انسانی سرپوش بگذارند. نظام سلطه سرمایه نیز با استفاده از ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، به اشاعه و استمرار این روند برای تاویل و توجیه تمامی مداخلات و تجاوزات خود به حریم انسانی مبادرت می ورزد. بنابراین حکایتگری و روایت سازی محصول کهن الگویی و کهنگی و فرسودگی سازه های فکری و مادی است که تلاش دارد خود را با واقعیت ها و حقایق کنونی مسلط برجامعه های انسانی همگون و همسو بنمایاند.

          اسماعیل   رضایی
             پاریس
         13/05/2019