۱۴۰۳ مرداد ۱۵, دوشنبه

 

«بغی» و بقا


کلمات و واژه ها، ابزار کلیدی سازه های فکری است که قدرت درک و درایت و همسازی و همگونی با بارزه های تحول و تکامل جامعه و انسان را با خود دارند. فرو غلتیدن در شاخصه های فکری کهن و عدم فهم و شناخت نمودهای نوینی که بروز و بیان آن ها نیازمند کلمات و کلید واژه های خاصی است که از توان و تمایلات واپس گرا و مطرودی چون دین و استبداد برآمده از آن خارج است. ضلالت و شبح گونگی رفتار و کردار ساختارهای معیوب مادی و فکری همواره با بهره گیری از کلمات و واژه ها در پیشبرد اهداف و آمال ضد انسانی ممکن گردیده و می گردد. ظل و ظلال انسانی و ساختی زیر سایه هویت های مصلوب و مقلوب ،هماره تاریخ بر علیه آرمان های تاریخ سازان و سربداران و راست قامتان ضد استبداد و استبعاد جامعه و انسان عمل کرده اند.

کلمه «بغی» امروز ابزار ستم و تباهی ساختار فکری و مطرودی چون نظام مستبد و تبهکاری دینی در ایران گردیده که تمامی معنا و مفهوم مصطلح، ذاتی و درونی آن از بارزه های کارکردی روزمره این نظام منحط را در خود جای داده است. باورهای ایمانی و اعتقادی که ریشه در خرافه های عهد عتیق داشته؛ و حفظ و اشاعه آن برای بقای ساختار فکری معیوب و فرتوت عهد عتیق الزامی می باشند. خرافه های دوران بربریت و جاهلیتی که اکنون مبدل به بارزه های ترور و وحشت عصری شده اند که انسان ها با پویایی اندیشه و عمل خود نمودهای نوینی را رقم زده اند که فرسنگ ها با تحجر و تبهکاری ها ناشی از عجز و ناتوانی آن در برقراری یک تعامل زیستی معقول و انسانی فاصله بعید دارند. ستم، ظلم، تعدی، گردنکشی، یاغی گری، تبهکاری و دیگر برآمدهای فقهی دینی که از معنی و مفهوم «بغی» برمیخیزند؛ دقیقا به سازوکارهای فکری اندیشه و عملی بر می گردند که در همگامی و همسویی با نیازها و الزامات زمان خود فاصله بعید داشته و بایستی از دایره تعاملات زیستی حذف و محو گشته تا مسیر اصولی و مطلوب اجتماعی جایگاه لازم خود را بیابد. این سایه های شومی که امروز برای حد و رد نفس زنان و مردان جوان در ایران گسترده شده است؛ از ساختار فرتوت و درهم شکسته ای برمیخیزند که حیات و ممات خویش را در سر به نیست و سر به دار کردن آینده سازان جامعه می پندارند.

«بغی» نمونه بارز واژگانی است که بوی گنداب تحجر و تعفن آن جامعه را مسموم کرده است. در ظل این واژه مرگ آور ظلال شوم و منحوس حاکمیت مستبد دینی و تعصبات خشک و بی روح ایده ای با خرافه های سترون ساز پویایی و بالندگی جامعه و انسان وجود دارند. پتانسیل بالای فکری و اندیشه ورزی نسل جوان همواره تاریخ عامل هجمه دیکتاتورها و مستبدین در قدرت برای گریز از بیداری عمومی و تضمین و تامین حیات نکبت بار خود بوده است. هر چه قدر پایه های قدرت در چارچوب های ایده ای، از قدمت و کهنسالی بیشتری برخوردار باشند؛ شدت و خصومت بر علیه کنش های نوین و انسانی عمیق تر و گسترده تر خود را نشان می دهند. اینکه در نظام منحط دینی در ایران، نسل تحول خواه جوان در معرض فنا و نیستی قرار گرفته است؛ نشان از ماندگی و کهنگی باور و ایمانی دارد که جامعه را در معرض فنا و نیستی قرار داده است. باور واپس مانده ای که در برابر نوخواهی و دگرگونی های لازم اجتماعی بشدت ضعیف و ناتوان بوده؛و بطور وحشیانه از خود عکس العمل نشان می دهد.

جامعه مرعوب و ملتهب در یک تناقض درونی مداوم از یافتن راهی به روشنایی باز می ماند. چرا که التهاب ناشی از ناهنجاری های محیطی عموما برای ایجاد فضای تعادل زیستی شکل می گیرند که خشونت و ارعاب آن را عقیم و در مسیرهای خاص و محدود هدایت می کنند. چون که اصولا انسان ها بین مرگ و زندگی، زیستن را ترجیح می دهند؛ و زیستن در فضای مرعوب و مرگ زا روح محافظه کاری را در جامعه اشاعه می دهد. با تداوم روح محافظه کاری در جامعه، جسارت و جنایت در حاکمیت مستبد بر علیه مخالفان ابعاد نوین و تدریجا گسترده ای برای تعمیق دامنه محافظه کاری پیدا می کنند. در این میان کلمات و واژه های مطرود و منفور از بطن تحجر و تعفن ایده ای برای ارعاب جامعه سر بر می آورند که «بغی» یکی از نمونه های زنده و گویای آن می باشد. قطعا ارعاب در برابر آگاهی و بیداری خلع سلاح می شود و برای تداوم جامعه مرعوب، بیدارشدگان را که عموما از نسل جوان می باشند بردار می کنند تا جامعه را به تسلیم وادارند. این روند منتزع از رویکردهای فرا اجتماعی نیست؛ قطعا عوامل منتفع از این نمودهای متحجرانه و جنایت بار در سطح جهانی بطور محسوس و غیر محسوس به حمایت از آن ها برمی خیزند. اشک تمساح صاحبان قدرت و ثروت در سطح جهانی در برابر اقدامات مرگبار حاکمیت مستبد دینی در ایران و خاورمیانه، گواه بارز این یک بام و دو هوای سیاست مزورانه و دوگانه برای حفظ منافع شان در منطقه می باشد.

جهانشمولی ساختار غالب سرمایه و تاثیرات تعیین کننده آن در تعاملات درونی و تعادلات زیستی، دامنه ارعاب و جنایت را توسعه بخشیده و تشدید کرده است. چرا که بحران های فزاینده ساختار طبقاتی تاثیرات مخرب و ویران سازی را در سطح جهانی در پیش گرفته است که به تداوم حیات مستبدین و نظام های توتالیتر منجر شده است. زیرا امپراتوری قدرت جهانی با توجه به تغییر و دگرگونی تاریخی ،آسیب جدی دیده و در شرف فروپاشی می باشد. این روند پیوند ارتجاع جهانی را در یک سازوکار جدید برای مقابله با برآمدهای انقلابی ناشی از تحول و تکامل و نیازهای نوین برآمده از آن ها برقرار ساخته است. در این میان از تمام توان ارتجاعی با بکارگیری واپس مانده ترین مرتجعین عهد عتیق برای پیشبرد اهداف ضد انسانی خویش در برابر اعتلای روزافزون اندیشه و عمل نیروهای مترقی بهره گرفته و می گیرند. نمونه های حاکمیت دینی و تقویت بنیه های دینی و مذهبی در سطح جهانی دقیقا از بن بست و استیصال امپراطوری قدرت جهانی بر می خیزد.

برخی ها با کلی بافی های فلسفی و درک معلولی حیات اجتماعی، روندهای تحلیل و تبیین جنبش اجتماعی ایران را با نوعی معلولیت فکری در آمیخته اند. بررسی جنبش اجتماعی ایران نیازمند یک تحلیل طبقاتی دقیق و متناسب با روند تکامل تاریخی کنونی قابل حصول می باشد. بسیاری عدم توفیق جنبش انقلابی ایران را در عدم تحرک و پیوستن قشر متوسط جامعه به جنبش می پندارند؛ بدون اینکه این قشر را متناسب با روند تحولات تاریخی کنونی مورد تبیین و تحلیل دقیق قرار داده باشند. روند جهانی شدن و سیالیت سرمایه متعاقب آن، تغییرات اساسی و بنیادینی را در سازوکارهای کار و سرمایه در سطح جهانی ایجاد کرده که بسترهای یک انباشت افسار گسیخته توسط صاحبان سرمایه را فراهم ساخته است. این فرایند پیوند بخشی از قشر متوسط جامعه را با حقوق و امتیازات ویژه به عنوان عناصر واسط و تسهیل کننده انباشت انگلی و لجام گسیخته با کلان سرمایه داران را هموار کرده است. بخشی از این قشر نیز تحت تاثیر فقر سازی های نوین ساختار طبقاتی در سطح جهانی، به اقشار و طبقات پایینی جامعه متصل شده اند. بنابراین قشر متوسط با بارزه ها و شاخصه های گذشته دیگر محلی از اعراب ندارد که بتواند به جنبش توان داده و یاریگر آن باشد. اگر چه این قشر متوسط با توجه به توان مادی و فکری خود یکی از نمودهای قوی و غنی در پیشبرد و توفیق جنبش های انقلابی بوده و ضعف و فقد آن یکی از چالش های جدی جنبش های کنونی جهانی محسوب می شود. این خلا در پروسه تکامل تاریخی جامعه و انسان بر شانه های توانمند نیروهای مترقی بویژه چپ پر خواهد شد. بر این اساس است که هم اکنون تمامی امکانات رسانه ای و ارتباطی صاحبان ثروت و قدرت جهانی با تمام توان تبلیغی خود بر علیه جنبش های چپ جهانی بسیج، و با دروغ و فریب افکار عمومی تلاش دارند؛ با ایجاد سد در برابر اندیشه انسانی و دورانساز،روند فروپاشی خود را به تاخیر اندازند.

نظام مستبد دینی در ایران با زیست انگلی خود بر ساختار سرمایه جهانی با اتخاذ سیاست های التهابی در سطح جهان یکی از بازوان توانمند امپراطوری قدرت جهانی محسوب می شود. بنابراین ساختار سرمایه جهانی با فرو کشاندن آن در باتلاق ناامنی ها و التهابات جهانی خود به سوء استفاده از رویکردهای داخلی و جهانی اش روی آورده است. با وحشت و هراس مداوم از فشار های داخلی و بین المللی، حرکت های جنون آمیز ی را برای تعمیق و توسعه دامنه روح محافظه کاری در جامعه با استفاده از مفاهیم متحجرانه عهد عتیق چون «بغی» در پیش گرفته است. اکنون نظام مستبد دینی در ایران با اتخاذ سیاست های تهیجی و ترویجی متحجرانه خود چنان در باتلاق ناامنی های منطقه ای و جهانی فروخسبیده که حیات و مماتش با خطر فروپاشی حتمی قرار گرفته است. دیگر آرام آرام نظام مستبد دینی کارآمدی خود را برای قدرت های برتر جهانی به عنوان عنصر مهم التهابی منطقه ای و جهانی در حال از دست دادن می باشد. روندی که حذف و سقوط آن را در دستور کار قرار داده و در کام جهالت و ناتوانی های ذاتی خویش، از دایره قدرت به بیرون پرتاب خواهد شد.

با آغاز جنگ های نیابتی توسط قدرت های سلطه گر جهانی،تلاش برای ایجاد کانون های بهانه و توجیه حضور و دخالت محلی، منطقه ای و جهانی، محملی برای استقرار حکومت های استبدادی و توتالیتر با گرایش به واپس گرایی و تحجر خرافی و متعصبانه دینی گردید. اولین گام برای تداوم حیات به ظاهر ضد استعماری و ضد استکباری این حکومت های متحجر فرو کشیدن آن ها در دام تنش ها و التهابات و ناامنی های محلی و منطقه ای بوده است. فرایندی که با صدور آرمان های ایده ای و مبارزه با بلاد کفر در آمیخت و ابزاری شد که قدرت های سلطه گر جهانی به بهانه حفظ منافع، امنیت و دیگر دستاویز های مداخله گرایانه خود چون دموکراسی،حقوق بشر و... ضمن حضور غارتگرانه و متجاوزانه خود در هر نقطه از جهان، در راستای ایجاد نظم نوین متناسب با نیازهای ساختار رو به زوال خود گام بردارند. سلطه استبداد دینی نیز با این هدف برقرار و مورد حمایت سلطه گران جهانی قرار گرفت؛ و ابزاری شد برای حضور قدرت های سلطه گر جهانی در منطقه و ایجاد فضای تنش و التهاب مداوم همراه با خون و جنون که روند بهبود زیست انسانی را به تاخیر انداخته است. ناتوانی ساختی قدرت های سلطه گر در دستیابی به اهداف سلطه گرانه شان، تضاد های درونی و بیرونی آن ها را تشدید و به درگیری های مرگبار منطقه ای و جهانی منجر گردیده است. تضادهایی که به مرزهای نوین تعیین دوست و دشمن نزدیک شده که در خود بنیان های نوین اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را می پرورانند.

نتیجه اینکه: کلمات و واژه ها به عنوان نمودهای تعاملی جامعه و انسان، با بروز متحجرانه خویش موجد ناهنجاری ها و بی ثباتی های بسیاری در روند تکامل تاریخی می باشند. هر چه قدر برآمد کلمات و واژه ها از قدمت و کهنسالی بیشتری برخوردار باشند؛ قدرت تخریبی و نابهنجار آن برای جامعه و انسان بیشتر خود را نشان می دهند. براین اساس است که ساختار کهنه و عهد عتیق دینی برای بقای خود از بطن تحجر و تاریک اندیشی عهد عتیق کلمات و واژه هایی چون «بغی» را برای اختناق و بردار کردن اندیشه ورزان جامعه به ویژه زنان و مردان جوان، این نوید دهندگان دنیای نو، بکار می گیرند. ساختار غالب طبقاتی نیز با ژست های کاذب و دروغین دموکراسی، حقوق بشر، آزادی،عدالت و... حامی ثابت قدم گرایشات ارتجاعی برای گریز و خروج از بن بست های حاد و شکننده خود می باشند. این حمایت های آشکار و پنهان قدرت های سلطه گر جهانی از متحجران دینی، با آغاز جنگ های نیابتی ابعاد نوین و گسترده ای پیدا کرده است. تلاش برای استقرار حکومت های دینی و کشاندن آنها در باتلاق در گیری های محلی و منطقه ای با شعار مبارزه با بلاد کفر، از تاکتیک ها و استراتژی قدرت های سلطه گر جهانی برای ایجاد نظم نوینی است که بتوانند منافع و تداوم هژمونی و سلطه گری شان را تامین و تضمین نمایند. نظام مستبد دینی در ایران یکی از حلقه های رابط و واسطی است که در دام شیطانی قدرت سلطه گر گرفتار آمده و با حمایت آشکار و پنهان این قدرت های شیطانی جامعه را بسوی اضمحلال و انهدام زیستی هدایت کرده است. اکنون با کم یا تهی شدن پتانسیل و یا کارآمدی این نظام منحط دینی برای قدرت های سلطه گر به دلیل کهنگی ساختار طبقاتی و عدم دستیابی به اهداف حداقلی خود، تضاد و تقابل درونی شان سرعت گرفته که در بطن خود بسوی فروپاشی و اضمحلال ساختارهای کهنه و مطرود در حرکت می باشند. اکنون نیروهای مترقی و چپ مورد حمله و هجوم همه جانبه رسانه ای و ارتباطی پیشرفته کنونی قدرت های سلطه گر و تحجر دینی قرار دارند. چرا که در نبود بسترهای لازم انقلابات کلاسیک به دلیل دگرگونی در سازوکارهای سرمایه و کار در سطح جهانی، چپ به عنوان آلترناتیو قطعی و حتمی در برابر تجاوزات و تهدیدات مرگبار ساختار غالب طبقاتی با دروغ و فریب افکار عمومی، مورد هجمه همه جانبه قرار دارد. بنابراین چپ ها بایستی با وحدت و یکپارچگی هر چه بیشتر برای خنثی کردن این حملات و فرو پاشاندن دیوارهای بی اعتمادی حاصل تبلیغات شوم و دروغین سلطه گران، بسیج شوند.


اسماعیل رضایی

03:08:2024

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر