توّهم و تجسّم
پیوندهای اجتناب ناپذیر مولفه های زیست جمعی در پروسه تحول و تکامل جامعه و انسان، و تاثیرات موثر این در هم تنیدگی عناصر اجتماعی بر یکدیگر، شاکله های فکری و درک مفهومی حیات انسانی را در خود می پرورند. درک مجرد رویکردهای اجتماعی، ضمن ایجاد توهمات ذهنی پیرامون فعل و انفعالات محیطی، نوعی تجسّم تجسّدی را موجد است که پویایی حیات جمعی را در کالبد از رمق افتاده انگاره های ذهنی، از روایی و رسایی لازم باز می دارند.آنچه که اندیشه را فرتوت می کند؛ و از درک واقع گذر حیات دور می سازد؛ ناتوانی در درک و فهم این روند دیالکتیکی حیات اجتماعی، دور شدن از چند و چونی است که این فرایند علمی در بطن خود دارد.
باورهای ذهنی صرف، تجسّم کج اندیشی و بدفهمی روند های جاری و ساری محیطی است که واقع گرایی و حقیقت پژوهی را در پس تمایلات و تمنیات اکتسابات محیطی از حیز انتفاع باز می دارند.فرایندی که با نگاه تک ساحتی و تجریدی به رخدادهای محیطی، قلمرو اندیشه را در مدار بسته و خسته باورهای سترون و بی هویت از تکاپوی لازم دور می سازند. روندی که ذهنیت گنگ و مبهم ایده آلیسم را در اندیشه و عمل آدمی نهادینه ساخته و تحجر و خودباختگی در برابر مظاهر تمدنی غالب را توسعه می بخشد.در این میان اختلاط اندیشه با تجمیع روندهای بیمارگون ایده آلیستی دین مدارانه و تجسّد لیبرالیسم به تاریخ پیوسته،تلاش بدفرجام و بی سرانجامی را برای راهیابی به مبانی انسانی حیات اجتماعی در پیش می گیرند. چرا که در اختلاط اندیشه، مفاهیم از مضمون و محتوای درونی و ذاتی خویش فاصله گرفته و به ابزاری برای تشفی اندیشه به گل نشسته مبدّل می گردند. براین اساس باورهای التقاطی همواره با پرسه در دنیای بی ثباتی و ناپایداری ایده و عمل خویش، به هر ترفندی برای اثبات مدعای خویش مبادرت می ورزند. اصولا با نگاه ایده آلیستی به پدیده های محیطی، مرزهای طبقاتی مخدوش و کلی بافی های فلسفی و رجزخوانی های دین مدارانه تمامی فضای روابط و مناسبات اجتماعی را می آلایند.
اکنون التهابات جهانی و جنایت های عمال سرمایه برای انحراف افکار عمومی از حقایق در حال وقوعی که حیات و ممات شان را نشانه گرفته است؛ موجد جناح بندی های سیاسی و دسته بندی های حمایتی و رقابتی گردیده که جز نفع بانیان این حرکت های ضد انسانی و جنایت بار، هیچ منفعتی برای جامعه های انسانی ندارند. یکی از نشان های تغییر قریب الوقوع در ساخت و بافت غالب جهانی، بکارگیری اهرم های از پیش تدارک دیده شده عمّال سرمایه برای مواقع مقتضی است که بتوانند روند تغییر و دگرگونی را کند و یا به نفع ساختار غالب متوقف سازند. درگیری های جناح های متکاثر سرمایه با اهداف متفاوت، صرفا همانند دعواهای خانوادگی می باشند که پس از مدتی و برای حفظ اتوریته قدرتی و اصالتی خویش برای غارت و چپاول دستاوردهای محرومان و زحمتکشان در کنار هم قرار می گیرند. جنگ اوکراین دقیقا یک جنگ از قبل تدارک دیده برای گشایش جبهه های نوینی از اندیشه و عمل در راستای تحمیق و تحقیر توده های محروم و محکوم که به دلیل فهم ناقص و نازل خویش از روندهای تکامل تاریخی جامعه و انسان به اهرم و ابزاری جهت تامین منافع کلان سرمایه داران خود را قربانی کرده و می کنند. در جنگ اوکراین جهت گیری ها و مواضع سران قوا ممکن است متفاوت و شبهه انگیز باشند؛ ولی در نقطه پایانی به یک توافق اعتدالی و اعتمادی ختم می شوند که جز منافع صاحبان ثروت و قدرت با نمودهای نوین تقسیم و تامین منافع کلان سرمایه داران چیز دیگری عرضه نمی شوند.
قربانیان
تمامی این جنگ های نیابتی و حمایتی انسان های محروم و محکومی هستند که به
حیله های آغشته به شونیسم، ناسیونالیسم، راسیسم و دیگر واژه های تحمیق
کننده، در خدمت اهداف شوم قدرت های غالب کنونی در آمده اند. بیداری انسان
ها و ملت ها تنها راه رهایی و قدم گذاشتن به دنیای نوینی است که راه تمامی
کجروی های قدرت های سلطه گر را سد خواهد کرد. اکنون در آستانه تغییر و
دگرگونی های الزامی روند تکامل تاریخی جبهه های مختلف و متکاثری در سطح
جهانی از سوی سلطه گران جهانی آماده اغتشاش و جنایت به نفع سود و سرمایه
هستند؛ اگرچه این جبهه ها ممکن است خود در این تقسیم میراث محرومان سهمی
نداشته باشند. جنگ جنایتکارانه در غزه جبهه جدیدی است که بعد از ناتوانی و
ناکارآمدی ترفندهای سرمایه برای تامین و تضمین هژمونی غالب کنونی تدارک
دیده شده تا شاید بتوانند با گسترش دامنه جنگ و خونریزی اهداف دست نیافتنی
خود را محقق سازند. قربانیان تمامی این حرکت های ددمنشانه مردم محروم و بی
پناه بویژه کودکان بی گناهی می باشند که در آتش جهنمی سود و سرمایه در حال
سوختن هستند. آنهایی که قربانی می شوند؛ اگر چه همدیگر را نمی شناسند و علقه
های ملی و وطنی یکسانی ندارند؛ ولی از یک قشر و طبقه اند و همگی قربانی
مطامع و دسیسه های شیطانی ساختار سرمایه محسوب می شوند.
طنز
و تلخی اندیشه در این تراژدی جهانی آنجاست که نخبگان و روشنفکران به جای
بسیج اندیشه و عمل برای پایان دادن به این تراژدی خونبار با جهت گیری های
سیاسی و جبهه بندی های حمایتی و رقابتی بر آتش این جنگ های خانمان سوز می
دمند. قدرت مهار نشدنی سلطه گران جهانی با پشتوانه مالی غارت شده از تلاش و
تکاپوی محرومان و زحمتکشان جهان، تنها با به حاشیه راندن مفاهیم کهنه و
تحمیق کننده گذشته که در نهاد و ذات توده های ناآگاه ریشه دار شده، می توان
بر دهشت و مرگ جنایتکاران سرمایه داری جهانی فائق آمد. تغییر جغرافیای
محلی،منطقه ای و جهانی از اهداف کنونی عمّال سرمایه برای تجدید و تقسیم
جدید منابع و منافع صاحبان ثروت و قدرت می باشد. بسیج اندیشه و ابزار برای
تحمیق و کشتار بی گناهان نشان از عزم و اراده خلل ناپذیر ساختار آسیب دیده
سرمایه جهانی برای در هم شکستن هرگونه مقاومت و مبارزه با ستم و تباهی
نظام سلطه سرمایه می باشند. در مقابل، اندیشه و قلم نخبگان و روشنفکران با
مواضع دو پهلو و جانبدارانه به جای در هم شکستن عزم و اراده مسموم و مشئون
از حقارت و جنایت، در خدمت اهداف شوم و مسموم سلطه گران قرار می گیرند. علت
اصلی این موضع گیری ها نامتعارف را بایستی در عدم درک فرایند کنونی تحول و
تکامل تاریخی و همچنین باقی ماندن در بقایای تئوری و نظریه واپسگرای گذشته
جستجو کرد. چرا که درک موقعیت کنونی نیازمند فهم و شناخت دیالکتیکی
مکانیسم درونی سازوکارهای غالب کنونی می باشد که از کانال مناسبات نوین در
حال ظهور قابل بحث و بررسی می باشند.
یکی
از موضع گیری های مغشوش و مبهم روشنفکران و نخبگان، توصیف قیاس های مع
الفارقی است که بین جناح های متخاصم درگیر در جنگ شیطانی بین حماس و
اسرائیل در جریان است. حماس دست پرورده ساختار سرمایه و از عوامل کمکی برای
پیشبرد اهداف و نیات پلید عمال سرمایه برای دستیابی به منابع و مناطق مورد
لزوم سلطه و سود سرمایه محسوب می شود. حماس و اسرائیل هر دو جنایتکارند؛
چرا که با بن مایه های سرمایه در آمیختهاند. همانطوری که روشنفکران تحت
تاثیر القائات کاذب محیطی با نوعی از جهت گیری های سیاسی پیوند خوردهاند
که سد راه پیشبرد اهداف مبارزاتی انسان ها گردیده و به عنوان عامل وقفه در
روند تکامل تاریخی عمل می کنند. کینه و عداوت عمیق و بجا از نظام مستبد
دینی در ایران که یکی از سرشاخه های ساختار سرمایه برای ایجاد مناطق ناامن و
پلیسی محسوب شده و حضور و ورود عمّال سرمایه را در منطقه رسمیت می بخشند؛
عامل انحراف مواضع مبارزاتی نیروهای مبارز برای رهایی و آزادی می باشند.این
توهّم روشنفکرانه خواسته و یا ناخواسته و آگاهانه و یا ناآگاهانه به
تجسّم مماشات و رواداری با عمّال سرمایه روی آورده؛ و روند تحکیم مواضع
ارتجاعی و ضد انسانی ساختار سرمایه را تقویت نموده است.
برای گذر از این پلشتی های ارتجاعی و ضد بشری جنگ و جنایت بایستی مرز روشن و قابل درک و فهمی را برای جامعه های انسانی ترسیم کرد که صرفا از کانال حذف و نفی هرگونه تعدی و تجاوز به حریم امن انسانی گذر می کند. اکنون به دلیل دگرگونی های تکامل تاریخی و نبود راهکارهای مشخص و ملموس برای گذر از پلشتی های اعصار گذشته تاریخی، مرزهای امن و ناامن مخدوش شده؛ و اتخاذ مواضع اصولی و مطلوب برای مبارزه با عوامل مانع رشد و بالندگی جامعه و انسان را با موانع جدی روبرو ساخته است.انسداد سیاسی و انقباض و انحراف سازه های اقتصادی، ضمن ایجاد فضای ملتهب گفتمانی، روند مبارزه با عوامل و عناصر اصلی رویکردهای مخرب کنونی را با مشکل مواجه ساخته است. مردم بی گناه قربانی می شوند؛ عمّال سرمایه برای تقسیم و تنظیم نوین منابع و منافع جهانی، روندهای جنایت بار را در پیش گرفته اند؛ و در این میان کسانی که داعیه مبارزه با تعدی و تجاوز ساختار سرمایه را دارند؛ با مواضع دو پهلو و تایید و تکذیب های جناح های آتش افروز جنگ و جنایت، ضمن دور شدن از اهداف خود، به تقویت مواضع جنایتکارانه و تروریستی عمال سرمایه روی آورده اند.
نتیجه اینکه: توهمّات انسانی تجسّم بیان ناموزون و ناهمگنی است که در خود بن بست های فکری و هذیان و پرگویی های فاقد مبنا و معنا را نهفته دارند. نسیان و بدفهمی های رویکردهای محیطی، حکایت از ظرف فکری محدود و محصوری دارند که ضمن متوقف بودن در گذشته، درک و شناخت روندهای نامتعارف کنونی را با مشکلات و موانع جدی روبرو ساخته اند. اکنون بحران های ساختی سرمایه با بروندادهای جنایت باری همراه شده است که قربانیان اصلی آن انسان های محروم و بی گناهی هستند که با مفاهیم توهم زایی چون ناسیونالیسم، شوونیسم، راسیسم و ... آلوده شده اند. این آلودگی فکری متاسفانه روشنفکران و نخبگان را نیز در اتخاذ مواضع اصولی و مطلوب با مشکل مواجه ساخته است. جنگ های حماس و اسرائیل و اوکراین و روسیه جنگ های جناح های متخاصم بورژوازی برای تقسیم و دستیابی نوین منابع و منافع همگام با نیازهای نوین رشد و توسعه دامنه دانش و فن می باشند. رقابت و حمایت در تایید و تکذیب هر یک از جناح های درگیر، ضمن شعله ورتر کردن دامنه جنگ و جنایت، به تقویت و تحکیم موازین نوین بورژوازی جهانی بر علیه منافع محرومان و زحمتکشان منجر خواهند شد. دفع شر تنها از طریق نفی و رد هرگونه جنگ و جنایت و کشتن بی گناهان در سطح جهان ممکن می باشد. در مقطع کنونی از تحولات جهانی، همانند تمامی اعصار تحولات تاریخی منافع بورژوازی جهانی با جنگ گره خورده است و خلع سلاح آن نیز صرفا با رد و نفی و توقف جنگ و خونریزی امکان پذیر است. هوشیاری و اتخاذ مواضع اصولی نیروهای مترقی در برابر صف آرایی بورژوازی در برابر خواست و نیاز روند های کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان، می تواند روند های اصلاح و بهبود شرایط زیست انسان را تسهیل کرده و از بن بست های کنونی دور سازد.
اسماعیل رضایی
پاریس
13:11:2023