۱۴۰۱ بهمن ۱۰, دوشنبه

                              وکالت و حقارت


انسان ها در مناسبات اجتماعی خویش و براساس اولویت های زیستی در برابر رویکردهای اجتماعی، واکنش خاصی را از خود بروز می دهند. اقدام و عملی که اصولا مرضی تمایلات بوده و برای اهداف و منافع ویژه و شاخصی نمود می یابند.روندی که می تواند اعتلای ارزش های انسانی را با خود داشته باشد ویا به همراهی و همگامی با رذالت و لئامت انسانی در آمیخته و خسران و زیان سنگینی را بر جامعه های انسانی تحمیل سازد.واکنش های رذیلانه با بار حمق و سفاهت در رویکردهای اجتماعی و سیاسی، مبین نفهمی و یا بدفهمی روندهای تحول و تکامل تاریخی و گردن نهادن به حقارت و فرومایگی در برابر واپس گرایی و تحجر بنیان های مادی و فرهنگی غالب می باشند. زیرا خردگرایی و تعقل اصولا فرایند تاریخی را در غربال اصلاح و ابداع برای آفرینش های نوین روندهای زیست جمعی مد نظر داشته و از تحجر و مقاومت در برابر تکامل تاریخی می پرهیزد. جنایت کاران و ددمنشان، اصولا خرد و تعقل را در پس جمود و تحجر به ریشخند گرفته؛ و برای بار منفی و حقارت بار خویش مفری می جویند. نمود بارز حقارت و سفاهت آدمی را می توان در ضعف و زبونی اقدام و عملی دانست که در برابر دستیابی به هدف و یا نیازی واقعی و توهمی، الزام به انتخاب فردی دیگر و یا سپردن وکالت از طرف خود به دیگری را امری حتمی و قطعی قلمداد می نماید.این بی خردی و توهم زایی جان و روان آدمی، برآمده از بن مایه های تفکرات دینی عهد عتیق و یا القائات و توهمات ساختار طبقاتی می باشند.

وکالت که واگذار کردن کاری با اعتماد و اطمینان به کسی مفهوم می یابد؛قبول قیمومت کسی که مورد وثوق قلمداد شده و تصمیمات و اقداماتش مورد قبول و پذیرش وکالت دهنده می باشد.انتخاب نماینده و پذیرش قیمومیت کسی برای تعیین سرنوشت دیگری، دقیقا از ساخت و بافت طبقاتی برخوردار بوده و همواره طبقات مافوق و بالادست با سرسپردگی به ساختار غالب سرمایه هستند که به عنوان قیم و نماینده از سوی نخبگان و یا افراد شناخته شده مطرح و معرفی می شوند. این تصمیم گیری حقارت بار برای فرودستان و تحمیق جامعه  برای پیشبرد اهداف ارتجاعی فرادستان، اصولا زمانی بستر مناسب و قطعی خود را پیدا می کند که اقشار و طبقات بالادست از تعمیق و تغییرات بنیادی جامعه تحت اقدام و فشار فرودستان، به هراس افتاده و در تکاپوی همه جانبه برای توقف این فرایند انقلابی به نفع اقشار بالا دست روی می آورند.فرایندی که هم مورد حمایت و پشتیبانی صاحبان قدرت و ثروت داخلی و هم عوامل خارجی قرار دارند. بنابراین قبول این فرومایگی و مذلت، بیان روشن و واضح پشت کردن به منافع عمومی و دریوزگی و سرسپردن به حاکمیت اقلیتی که تحت فشار صعب و دشوار محیطی بر مردم، خود را خیرخواه و دلسوز عمومی معرفی کرده و با وعده و وعیدهای دروغین فاقد بنیان های مادی اصولی سوار بر امواج توهمات القایی مردم شده؛ تا اهداف ارتجاعی خود را محقق سازند. این خیانت بر ضد اهتمام و از خودگذشتگی اکثریت جامعه برای برقراری سامانه های نوین و متعالی و عادلانه شکل گرفته؛ و جامعه را از الزام و نیاز مردم دور می سازد.

تاریخ ملت ها مشحون از خیانت و سرسپردگی به دشمنان مردم از سوی ناآگاهان و آگاهان سیاست باز برای تفرقه و ایجاد وقفه های تاریخی در رسیدن جامعه به اهداف متعالی و انسانی خود می باشد. اگرچه این وقفه های تاریخی هرگز قادر به ایستادگی در برابر پویایی و بالندگی جامعه و انسان نبوده و نیست؛ ولی ضربات مهلکی را به بن مایه های مادی و انسانی وارد ساخته که دستیابی به اهداف و آرمان های انسانی را طولانی می سازند. بنابراین دادن هرگونه وکالت ویا پذیرش قیمومیت کسی با خوانش غیر دموکراتیک و عدم توجه به اراده و خواست اکثریت مردم،برای ایجاد وقفه در برابر اقدام و عمل انقلابی مردمی یعنی قبول سرسپردگی به دشمنان مردم و ایستادگی در برابر اراده و خواست عمومی جامعه که عزم خود را برای برقراری یک جامعه عادلانه و متعادل جزم کرده اند. در تمامی این روندهای نامتعارف، عموما صاحبان قدرت و ثروت از افراد ناآگاه و فاقد درک سیاسی از روندهای تحولی و تکاملی جامعه های انسانی به عنوان ابزاری برای اهداف سخیف و پلید خود بهره می گیرند. افرادی که در جو التهابی جامعه و تحت تاثیر القائات واقع و کاذب محیطی برای خود جایگاه ویژه ای را رصد می کنند. این واماندگی و پذیرش حقارت، عموما در مراحل تحولی جامعه و انسان که جامعه های انسانی آبستن دگرگونی و تغییرات بنیادی می باشند؛ از برجستگی خاصی برخوردار می باشند. چرا که پویایی اندیشه و نگرش سیاسی متعاقب آن درگیر و دار انتخاب و عادت، از یک بلبشویی و عدم انسجام برخوردار است که قدرت های فائقه با برخورداری از حمایت های رسانه ای و ارتباطی و با فریب و اوهام و همکاری عوامل داخلی ناآگاه و یا متوهم،تلاش های مذبوحانه برای تحکیم قدرت ارتجاعی خویش را تدارک می بینند. نمونه های بسیاری را امروز در سطح جهان شاهدیم که قدرت های ارتجاعی با حمایت و پشتیبانی تدارکی قدرت و ثروت و در خلاء تصمیم گیری های معقول و به موقع نیروهای به واقع مردمی، زیر بلبشویی و هرج و مرج اندیشه و عمل به دلیل ناتوانی از درک و هضم روندهای متحول و متکامل جامعه جهانی عرصه را برای قدرت های ارتجاعی واگذاشته اند.

جهان وارد مرحله جدیدی از تغییر و توسعه شده است؛ و ساختار غالب کنونی از پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه های انسانی باز مانده است.این ناتوانی و ضعف ساختی، پدیده ای فراگیر در عرصه های متنوع اقتصادی و اجتماعی در جامعه های انسانی محسوب می شود. براین اساس هرگونه تغییر و دگرگونی اجتماعی در گرو تغییری است که جامعه جهانی بدان نیاز دارد. قطعا مقاومت دارندگان قدرت و ثروت در برابر این تغییرات الزامی و حیاتی ، روند دگرگونی های مورد نیاز را طولانی و بی تصمیمی و بد تصمیمی بسیاری را متوجه جامعه های انسانی به ویژه جامعه های درگیر با دیکتاتوری مخوف و خشن نموده است. چرا که بسیاری از این دیکتاتوری ها محصول مقطعی از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی قدرت های جهانی بوده و امروز با گرفتار آمدن در دام بحران های صعب و دشوار اقتصادی و اجتماعی قدرت اعمال اتوریته و تصمیم گیری های قاطع و تعیین کننده از آنها سلب شده است.بنابراین با فرافکنی و مواضع مبهم و توجیه و تاویل های بی اساس سعی در رفع مسئولیت و طولانی شدن روند تغییر و دگرگونی های اجتماعی را دارند.ضمن اینکه قطب بندی های نوین در حال شکل گیری که بنیان های مادی آن در حال تکمیل و تعمیم می باشند؛یک اغتشاش و جنگ و شورش در سطح جهانی برای حفظ هژمونی گذشته و ایجاد مانع در مسیر تغییر و دگرگونی لازم شکل گرفته که نظام های دیکتاتوری با سوار شدن بر این موج جهانی،بنیان های فرتوت و ضدانسانی خود را  به نوعی ترمیم و تداوم حیات خود را ممکن می سازند.بنابراین دخیل بستن به این ساخت و بافت فرسوده و ناتوان، روند دستیابی به آزادی و رهایی از قید و بندهای استبدادی و توتالیتر را طولانی و یا ناممکن می سازد.بنابراین در جهان امروز با ویژگی های منحصر به فرد خود، تغییرات و دگرگونی های انقلابی بدون تبیین و تحلیل روندهای جهانی برای اتخاذ استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی و تاثیرات آن بر اهداف و آرمان های انقلابی نتیجه مطلوبی به همراه نخواهد داشت.پس برای رهایی و آزادی بایستی به خود آمد و با تکیه بر توانمندی های داخلی و تجارب اندوخته شده در مبارزات تاریخی بهره جست.

جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران با ویژگی های منحصر به فردش که از خود گذشتگی و شجاعت بی نظیر مردان و زنان قهرمان در برابر رژیم سرکوبگر و ددمنش دینی، جهان را تحت تاثیر روندهای انقلابی خود قرار داده است.این جنبش مردمی به ویژه حضور چشمگیر زنان و جوانان که ترس را در برابر توحش و بربریت رژیم سرکوبگر دینی به سخره گرفته اند؛ فرایند تعمیق و رادیکالیزه خود را آغاز کرده است.روند که نیروهای ضد مردمی را برای توقف جنبش انقلابی و ممانعت از رادیکالیزه شدن آن که منافع و مصالح کلان سرمایه داران و مزدورانش را نشانه رفته است؛بسیج و به حرکت درآورده است. این بازی های سیاسی مسبوق به سابقه چون وکالت به بهانه دادن نمایندگی به فرد مورد حمایت و پشتیبانی قدرت های شیطانی و سلطه گر جهانی برای تماس های دیپلماتیک در حمایت از جنبش مردمی ایران،دقیقا از هراس از رادیکالیسم انقلابی مردم ایران تبعیت می کند.جنبش انقلابی مردم ایران از گذشته بریده و وارد مرحله نوینی از تحرکات اجتماعی خود شده که از تحول و تکامل کنونی جامعه های انسانی برای یک تغییر بنیادی در ساخت و بافت فرسوده و فرتوت غالب کنونی پیروی می کند.بنابراین، این بازی های سیاسی جریان های راست و راست افراطی با حمایت همه جانبه  مادی و رسانه ای سلطه گران جهانی، در آزمون و خطای مداوم خویش، بن بست های صعب و شکننده ای را تجربه کرده و خواهند کرد.چرا که سلطه گران جهانی خود در سراشیب سقوط و نزول قرار داشته؛ و ناتوان از پاسخگویی به نیازهای اولیه و حیاتی اجتماعی خویش،روز به روز در حال ایزوله شدن از سوی نیروهای مردمی خود قرار دارند.اگر چه تغییرات بنیادی و ساختی راه دشوار و ناهمواری را در برابر خود دارد؛ ولی اغتشاشات و التهابات حاصل این روند ایجابی و الزامی ، به اغتشاشات فکری و تصمیم سازی های فاقد پشتوانه مادی منجر شده که سلطه گران جهانی را به مماشات و رواداری در برابر استبداد سیاسی و اقتصادی به امید گذر موفقیت آمیز از این بحران دامن گستر و رو به تعمیق واداشته و می دارد.

سنت گرایی و واپس اندیشی با ویژگی درون گرایانه خود همواره از بسترهای مستعدی برای تحمیل و حقنه خود به جامعه با توسل به فریب و نیرنگ برخوردارند؛ در حالی  که اندیشه علمی و مترقی تحت تاثیر مداوم  دگرگونی های محیطی، از یک شفافیت  و پویایی ویژه و همچنین همراهی با تحول و تکامل جامعه و انسان، از یک تفاوت بنیادین با رکود و سکون سنت و عادت  برخوردارند که با رشد و توسعه دامنه اندیشه ورزی در جامعه، روند مرزبندی با واپس اندیشی به ویژه تاریک اندیشی دینی را آغاز می کنند. بنابراین اندیشه کردن پیرامون رخدادهای محیطی و شناخت سره از ناسره، تنها راه رهایی از قید و بند جهالت و فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی می باشد.سنت و عادت و جهل و خرافه دینی اصولا با علم و اندیشه علمی مانعة الجمع می باشند.بدین مضمون که نمی توان هم دیندار بود و به اصول و خرافه های آن باور داشت و هم با اندیشه و تکامل اجتماعی و نیاز های ایجابی و الزامی جامعه و انسان همراه شد. براین اساس ملتی که اندیشه کردن را سرلوحه زیست اجتماعی خود قرار داده؛ رستگار شد؛ و کسانی که اندیشه و اندیشیدن را زندانی کرده و در حد و حصار جهل و خرافه به بند کشیده؛همواره با فلاکت و بدبختی تداوم حیات داده است.اکنون جنبش انقلابی مردم ایران با شناخت ماهیت پلید و خبیث بدعت ها، و جهل خرافه های دینی،به اندیشیدن روی آورده و می خواهد با مرزبندی با شرارت ها و پلیدی های آن، خود را از شر این ابلیس خلسه آور و تحمیق کننده رهایی بخشد. روندی که خوشایند جریان های ارتجاعی که منافعشان با واپس گرایی و ارتجاع دینی گره خورده؛ نبوده و تلاش می ورزند با متوقف کردن این روند انقلابی برای دنیایی بهتر و مفیدتر، با ترفند و فریب،آرا و نظرات خود را بر جامعه تحمیل سازند.یکی از ترفندهای عوامفریبانه و تفرقه افکنانه که مدام از سوی عمّال جریان های ارتجاعی برای فریب افکار عمومی مدام تکرار شده و می شود؛ این است که ما نماینده خود را معرفی می کنیم؛ و شما نیز می توانید با معرفی نماینده خود، در معرض آزمون و قضاوت مردم قرار گیرید. بیانی فریبنده و اغوا کننده با بارزه های غیردموکراتیک تعاملات اجتماعی برای تفرقه و جدایی و همچنین متوقف کردن جنبش رو به تعمیق مردم ایران برای به گور سپردن جهل و خرافه های دینی که قطعا با خود منافع و مصالح بزرگ سرمایه داران را نیز به گورستان تاریخ خواهد سپرد. اکنون اندیشه علمی و مترقی در میانه راه مبارزه با جهالت و واپس گرایی درونی شده و سلطه یافته خود با جان و روان مردم، با چالش تقابل بین عادت و انتخاب های نوین روبرو است. انتخاب نوینی که هم اکنون برای مرزبندی با ارتجاع دینی در جامعه انقلابی ایران بویژه در بین جوانان نمود و رسوخ پیدا کرده که هراس و وحشت صاحبان قدرت و ثروت را با نمایندگی راست افراطی به همراه داشته است.

جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران بسوی رنسانس و نوزایی مولفه های زیست مترقی اجتماعی و انسانی سوق یافته است.تلاش خونبار و سبعانه استبداد دینی برای سرکوب و متوقف کردن آن برای تداوم حیات ننگین خویش از یک سو، و تلاش ارتجاع سرمایه با نمایندگی راست افراطی با تلاش همه جانبه و حمایت رسانه ای قدرت های سلطه گر از سوی دیگر، می خواهند این نوزایی اندیشه و اقدام انقلابی را به چالش کشیده  و مصادره به مطلوب نمایند.مردم انقلابی ایران بویژه نسل جوان بایستی به این رزم بی امان خود برای زدایش تمامی بنیان های جهل و خرافه دینی تداوم بخشیده؛ و با رادیکالیزه کردن جنبش انقلابی خویش، یک مرزبندی شفاف و گویایی را برای گذر از جنایات بیشمار جهل و خرافه های دینی و همچنین ارتجاع سرمایه با هدف معلول و مصادره کردن جنبش انقلابی مردم ایران تداوم بخشند. باید به این وکالت بازی های حقارت بار و استیصالی از سوی راست افراطی و حامیان سلطه گر جهانی شان وقعی ننهاد؛ و با عزمی راسخ بدون یاس و ناامیدی که از طرف سرکوبگران دینی و سلطه گران سرمایه تبلیغ و ترویج می شود؛ با تداوم رزم خیابانی، نوزایی مولفه های زیست مترقی و بواقع انسانی را تا تحقق قطعی، پیگیر شد.

نتیجه اینکه: تعاملات اجتماعی انسان ها در پس گفتمان تحریک و تفکیک محصول اکتسابات مجازی(قدرت، پول، سرمایه و...)، جامعه های انسانی را در التهابات و تلاطم مداوم فرو برده است.در هم آمیختگی رذالت و لئامت در کنار حمق و سفاهت انسانی ناشی از درک غلط و عدم فهم لازم و یا بدفهمی های روندهای تکاملی و تحولی جامعه و انسان، خروج از بن بست های صعب و دشوار ساختار طبقاتی برای ایجاد یک دنیای انسانی تر و مفیدتر را با مشکلات اساسی مواجه ساخته است. مبارزات رهایی بخش ملت ها زیر هجمه استبداد سیاسی و اقتصادی، با ترفندها و فریبکاری های رسانه ای و ارتباطی سلطه گران جهانی با ابرام بر تداوم حیات متعدی خویش، با مصادره به مطلوب شدن از سوی عمّال سرمایه در سطح جهان قرار دارد.پوسیدگی و فرسودگی بنیان های ساختار طبقاتی که از پاسخگویی به  الزام و نیاز عمومی بازمانده است؛ برای تداوم حیات سخیف و پلید خویش از سرسپردگان خویش با هدایت همه جانبه مادی و ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، در جامعه های انسانی بهره می گیرد. اکنون جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران در برابر سلطه و ستم خونبار حاکمیت دینی، مورد هجمه و یورش همه جانبه سرکوب داخلی و تبلیغات رسانه ای سلطه گران جهانی قرار دارد. اتاق های فکر بسیج شده و با رهنمودهای مداوم خویش سعی می کنند؛ جنبش رو به تعمیق مردم ایران را عقیم و توسط عوامل خود مصادره به مطلوب نمایند.  طرح وکالت حقارت باری که با هدف تفرقه و جدایی و با ماهیت نفی و رد هرگونه سازوکارهای دموکراتیک و مروج تداوم استبداد حکومتی اکنون مطرح و توسط رسانه های سلطه گر جهانی بشدت تبلیغ و ترویج می شود؛ نمود مشهود و بارز بیم و هراس حاکمیت سلطه و سرمایه از تعمیق و رادیکالیزه شدن جنبش مردمی ایران با جهت گیری یک مرزبندی واقعی و جدی با جهل و خرافه های دینی می باشد. چرا که این مرزبندی پیوند نامیمون استبداد سیاسی دینی و سلطه گری سرمایه را از هم می گسلد و جامعه ایران را وارد مرحله نوزایی مولفه های زیست مترقی و انسانی با گرایش به یک جامعه به واقع دموکراتیک و آزاد می نماید. جنبش انقلابی مردم ایران در این مرحله حساس تاریخی که تمامی اهتمام دشمنان انقلاب برای انحراف و توقف رادیکالیسم انقلابی آن بسیج شده است؛ بایستی با عزمی راسخ و خلل ناپذیر تا تحقق کامل اهداف انقلابی که همانا دفع و نفی جهل و خرافه های دینی و بازوی مکمل آن یعنی سلطه گری سرمایه، رزم خیابانی خود را تداوم بخشند.


          اسماعیل رضایی

             پاریس

        29:01:2023

۱۴۰۱ دی ۲۲, پنجشنبه

                                       توهین و موهن

 

شکل واره های اندیشه آدمی در پیوند با رویکردهای محیطی متناسب با ویژگی های بافتی و ساختی مادی اجتماعی بسوی تکثر و تنوع سوق می یابند. نهادینگی اندیشه و توقف در بارزه های فکری گذشته، نوعی تصلب اندیشه و تعصب ایده ای را موجد است که روند مراودات و تعاملات اجتماعی را دچار خدشه می سازد. بنابراین معیارهای زیستی و باورهای فرهنگی نهادین مرتبط با بنیان های مادی معین، به برقراری نوعی از روابط و مناسبات اجتماعی سوق می یابند که واژه و کلام و بیان در آن ها از بار معنایی خاصی برخوردار می شوند که موهن و یا توهین آمیز قلمداد می گردند. البته این بار معنایی در فرهنگ های مختلف و با ساختار های مادی متفاوت از تنوع و تکثر خاصی برخوردار می باشند. تقدس، قدرت کاریزمایی و دیگر پیمایش های مناسباتی دینی و الهی در روابط و مناسبات اجتماعی، از توان و بنیه مادی خاصی برای تامین و تضمین منافع و مصالح خاص طبقاتی سخن می گویند.

توهین، به بیان یا عمل نامطلوبی اطلاق می شود  که به رد و نفی و یا انتقاد از باورهای اعتقادی و اندیشه سیاسی ویا شخصیت های کاریزمایی می پردازد. بارزه هایی که در خود تحجر، تعصب و تقلب را جای داده و مانع از شفافیت روابط و مناسبات اجتماعی انسان ها در برخورد با ناهنجاری ها و بدسگالی های قدرت و دهشت در جامعه می باشد. توهین در بطن و نهاد خود موهن را برای تضعیف و تشویش می پروراند و به تعمیم و تحکیم بنیان های اختلاف و ائتلاف در ساختار طبقاتی دامن می زند. بنابراین هتاکی و بدزبانی های قلمی و بیانی عموما و اصولا از بن مایه های مادی طبقاتی بدور نیست. براین روال ارباب، رعیت را به سخره می گیرد؛ و اهانت می ورزد؛ و پادشاه با نگاه قیم مآبانه به ملت، به هویت و اصالت فردی و جمعی توهین روا می دارد. چرا که هویت مستبدانه با خوار و تضعیف دیگران ارتباط ناگسستنی داشته و برای تداوم و استمرار حاکمیت زر و زور فرهنگ توهین و تحقیر اشاعه می یابد. روابط و مناسبات موهن در جامعه بیانگر نوعی رابطه مالک و مملوکی در ساختار طبقاتی بوده؛ و انسان ها را در تضعیف و تخفیف یکدیگر برای کسب و رسم برتر به تکاپو وا می دارد. امر نهادین تحقیر و توهین در جامعه طبقاتی با امتیاز و ارتقا و پاداش و بخشش درهم آمیخته و الگوی زیستی عمومی را در خود جای داده است. براین اساس است که ابزارهای موهن انسان ها را بسوی درک و آگاهی های کاذب برای قبول و پذیرش بنیان های مادی توهین و تحقیر اصالت انسانی سوق داده و می دهد.

توهین به نوعی با عصبیت و عصیان روحی در برخورد با مسائل و مصائب اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد. فرایندی که در پیوند با معرفت و معیشت و کنش های رقابتی برای امتیاز و اکتساب بیشتر نمود یافته و فرد و جمع را در یک فضای کنش و تنش نامتعارف، از درک و فهم علّی و پایه ای آسیب ها و مصیبت های اجتماعی دور ساخته است.برآمدی که پایه و مایه مقدس سازی و تقدس پروری برای قدرت کاریزمایی و کاریزمای قدرتی برآمده از اکتسابات مجازی محیطی بوده و هیچگونه انتقاد و ایراد در راستای تحول و تکامل جامعه و انسان را بر نمی تابد. چرا که منافع و مصالح اجتماعی و طبقاتی اصولا در رکود و سکون اندیشه و عمل از حضانت و حفاظت قطعی و حتمی برخوردار بوده و تداوم جهل عمومی و بهره کشی از انسان ها را ممکن می سازند.

تقدّس یا مقدّس، زاده توهم و ذهنیت آلوده به جهل و خرافه است که شالوده و بنیان قدرت کاریزمایی و بدیل های افسانه ای را فراهم نموده است.ذهنیت متوهم و آلوده به خرافه و جهلی که در پیوند با ساختار طبقاتی، مفهوم بی بدیل استحمار و استثمار انسانی را نهادینه ساخت. فرایند پیچیده ای را شکل داد که انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی خویش از درک علّی بسیاری از نمودهای واقع و کاذب حیات جمعی دور کرده و در دام اهریمنی منیّت و افریت جهل و خرافه دینی، بر تعدی و تجاوز به حریم انسانی ساختار طبقاتی مهر تایید زد. این ساختار موهن«طبقاتی» برای مصون ماندن و تداوم حیات نامتعارف خویش نیازمند توجیه و تاویل های مقدس مآبانه ای بودند؛تا بتواند حضور و حدوث آگاهی های واقعی را با درک و فهم کاذب از بارزه های غالب موجود، از دایره مناسبات انسانی دور سازد. براین اساس به مقدس سازی بسیاری از اکتسابات و امتیازات محیطی روی آورد؛ و هرگونه اعتراض و حق طلبی را  توهین و اهانت قلمداد کرده و با اتکا به قوانین عرفی و تقنینی به سرکوب و دهشت و وحشت عمومی روی آورد. مسلما هر چه قدر دامنه توهمات ذهنی قدیمی تر و عمیق تر باشند؛ به دلیل نهادینگی و کهن باوری عمومی زمینه تقدس و کاریزمای قدرتی عمومی تر جلوه گر شده و جامعه را بسوی روندهای موهن و آسیب پذیری بیشتر سوق می دهد. براین اساس است که قدرت های سلطه گر به ادیان تمسک می جویند و در سایه توهمات مقدّس و مقدس سازی های کاریزمایی، اعتراضات و حق خواهی عمومی را با بار اهانت و توهین، و آشوب و اغتشاش برای حفظ ساختار معیوب و نامطلوب طبقاتی سرکوب و از مضمون و محتوای واقعی و حقیقی اش تهی می سازند.

توهین و موهن دو مفهوم هم ارز و همپوش برای تحقیر و تصغیر نیز از طریق بارزه های فرهنگی طبقاتی در جامعه نمود داشته و دارد. آلودگی گفتمان در مناسبات و مراودات اجتماعی به بسیاری از واژه ها و کلمات نامتعارف و توهین آمیز، بیان واضح و روشن فاصله های فرهنگی و یا اقتدار و اختلال طبقاتی در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان می باشند. اینکه حد تحمل در گفتمان درون اجتماعی بسیار نازل و کنش زا می باشد؛ مبین تعمیق و تشدید فاصله های فرهنگی با روند تکامل و تحول تاریخی و عقب ماندن جامعه از فرایند رشد معمول و مرسوم به دلیل حضور و وقوع بنیان های مادی اتکایی و غیر خودکفا با بار منفی فرهنگی در حیات طولانی خود می باشد. توهین بیان ضعف خصلتی و ناتوانی آدمی در برابر عوامل و عناصر شناخته و ناشناخته اجتماعی بوده که با خود عصبیت و فشارهای روحی و روانی را حمل می کنند. به دلیل وجود ابهام و ایهام متداول در  روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی در ساختار طبقاتی، توهین و بیان موهن در لفافه پیچیدگی های مناسبات طبقاتی موجود، با ویژگی ها و تمایزات و تفاوت های فردی و جمعی خاصی خود را بروز می دهند.

اصولا ماهیت و وجود بیان، رفتار و کردار موهن و اهانت آمیز دارای بار طبقاتی می باشند. بدین مضمون که قدرت فائقه و عناصر متشکله این قدرت یا قدرت های مسلط با اتکای به اتوریته قدرتی هرگونه توهین و رفتارهای موهن را برای اقشار و طبقات فرودست مجاز می شمارند. این اهانت از درک و شعور عمومی گرفته تا عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را شامل می شوند. راسیسم و گروه بندی های درون اجتماعی با جهت گیری های تحقیر و توهین، محصول ساختار طبقاتی است که حسد، کینه و رقابت های موهن را در جامعه های انسانی اشاعه داده است. چرا که در ساختار طبقاتی مرز بین رقابت و جنایت مخدوش بوده و جامعه های انسانی در یک رقابت نامطلوب برای اکتساب و امتیاز، مرزهای روابط و مناسبات سالم و انسانی را با رفتارهای اهانت آمیز و موهن می آلایند. سیاسی کاری و سیاست ورزی های جاهلانه و نامطلوب در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی دقیقا از ساختار طبقاتی تبعیت کرده که وزن و اعتبار انسانی را با سنجه های ثروت و قدرت، از منابع و مواهب ذاتی و اصولی آن دور ساخته است. سیاست ورزی های وهم آلود روشنفکرانه نیز در فضای فرهنگی آلوده به وهم و خیال به دلیل گریز از درک علّی پدیده ها و در پیوند با عواطف و احساسات، از بار علمی و خرد و تعقل دور و مبارزات اجتماعی را در پیچ و خم نفهمی ها و بدفهمی های گذر تاریخی تحولات اجتماعی از توش و توان لازم باز داشته است. زیرا وقتی فهم سیاسی با عواطف و احساسات در آمیزد؛ تعصب و تقلب به جای خرد و تعقل می نشیند؛ و جامعه را در کورانی از تصمیمات خردگریز از سوی نیروهای مبارز روبرو می سازد.

واپسگرایی و توقف در بارزه های فکری و ایده ای گذشته،بسیاری از نمودهای موهن و توهین آمیز را همچون نمودهای عادت و سنت با خود دارند. براین اساس است که در بطن نظام های واپسگرا و بویژه نظام های مستبد دینی، حرمت شکنی و رفتار اهانت آمیز به دیگران بویژه زنان از برجستگی خاصی برخوردار می باشند. مردسالاری که از بافت و ساخت طبقاتی نشات می گیرد؛ بیان صریح و روشن رفتار موهن و اهانت آمیز به جامعه زنان می باشد. اصولا ساختار طبقاتی برای تداوم حیات خویش نیازمند اشاعه و توسعه ابعاد متفاوت توهین و رفتاری های موهن در جامعه می باشد؛ تا با ایجاد بسترهای اختلاف و افتراق فرایند سلطه و چپاول را تسهیل کند. بنابراین اهانت و توهین با دروغ، ریا، تزویر و توهمات ذهنی در می آمیزد تا توجیه گر روندهای نامتعارفی باشد که جامعه و انسان را در تضاد و تقابل معرفتی و معیشتی از زیست معمول و مرسوم بازدارد. بنابراین توهین شکل واره زیست متضاد و متناقضی است که انسانها با خو گرفتن و گردن نهادن به بسیاری از بدعت ها و ذلت های تحمیلی از سوی سازوکارهای طبقاتی، آن را در روابط و مناسبات اجتماعی خویش نهادینه کردند.

رویکردهای موهن در روابط و مناسبات اجتماعی از ماهیت و هویت کاذبی تغذیه می شوند که از مفهوم و مضمون واقع و حقیقی گذر تاریخی تحولات اجتماعی فاصله بعید دارند. انسان هتاک و موهن با اتکای به شکل واره های ذهنی و انطباق آن با مشاهدات عینی معیوب و مصلوب، همراه با پیش داوری های عاری از خرد و تعقل، به تحریف و تخریب دیگران می نشیند. فرایندی که تعصب ایده ای و توقف در بارزه های فکری گذشته را با خود یدک می کشد. توهین ضمن همراه بودن با نفهمیدن و ندانستن روندهای علّی رویکردهای محیطی، به معلول ها پناه برده؛ و در پس کلمات و واژه های تحقیرآمیز و مذموم موضع گرفته؛ و به توجیه ذهنیت آلوده و مسموم خود مبادرت می ورزد. چرا که درک معلولی ضمن همراه شدن با آموزه های کاذب طبقاتی، از فهم چرایی و چگونگی روندهای نامتعارف  تحمیلی از سوی صاحبان ثروت و قدرت می پرهیزد. بنابراین توهین و روندهای اهانت آمیز متکاثر اجتماعی که مشی و منش آن همواره از سوی سازوکارهای طبقاتی بر جامعه و انسان تحمیل شده،تنها و تنها با تکفیر و تصعیر مناسبات نا انسانی حاکم کنونی نظام سرمایه ممکن می باشد.

نتیجه اینکه: انسان ها در مراودات و مناسبات اجتماعی خویش با اتکای به جایگاه و پایگاه اجتماعی اکتسابی، در برابر رویکردهای عمومی واکنش خاصی از خود بروز می دهند. عکس العمل هایی با بن مایه های ذهنی نهادین و پیش فرض های آلوده به تامل و تخیل همراه با تصلب اندیشه و تعصب ایده ای روند تعاملات اجتماعی نامتعارفی را در پیش می گیرند که موهن بوده و اهانت آمیز تلقی می شوند. رفتار و کردار موهن و واژه ها و کلمات توهین آمیز با بار معنایی متفاوت و متکاثر در فرهنگ های مختلف، اصولا از مادیت حیات جمعی تغذیه می شوند. عصبیت، ناتوانی ذاتی ویا محرک های احساسی و همچنین درک و فهم ناقص و مبهم رویکردهای محیطی همگی به نوعی می توانند در بروز توهین و یا رفتار و کردار موهن نقش اساسی را بازی کنند. ولی تمامی این مفاهیم و پدیده ها با حیات مادی زیست اجتماعی و یا روابط و مناسبات تولیدی پیوند دارند. در سازوکارهای طبقاتی که انسان ها در یک مدار بسته و فروکاهنده حیات اجتماعی می زیند؛ توهین و موهن برای ایجاد بسترهای اختلاف و انزجار در جامعه به منظور پوشش و توجیه رویکردهای ناانسانی ساختار طبقاتی امری عادی و معمول می باشند. چرا که در ساختار طبقاتی مرز بین رقابت و جنایت مخدوش بوده و بر این روال است که انسان ها به دلیل خو گرفتن و عادت کردن به رقابت های آلوده به خشونت و توهین در ساختار طبقاتی، هرگز به رقابت های سالم برای ایجاد یک نظام به واقع انسانی و اعتلای ارزش های انسانی هیچ تلاشی ازخود بروز نمی دهند. اینکه در جامعه حد تحمل و تامل اجتماعی کم می باشد و عموما نقد و انتقاد با لفاظی های توهین و افترا آلوده است؛ نشانگر عقب ماندگی از فرایند تحول و تکاملی است که جامعه های انسانی بدان نیازمندند. چرا انسان عقب مانده اصولا سترون و عقیم از زایش و گویش پویا و بالنده ای است که جامعه و انسان برای زیست مطلوب بدان احتیاج دارند. این ضعف نهادین در کنار ساختار معیوب و خشونت زای ساختار طبقاتی، دامنه و گستره توهین و رفتار و کردار موهن را در جامعه های انسانی توسعه بخشیده اند.


       اسماعیل  رضایی

            پاریس

    12:01:2023