۱۴۰۲ شهریور ۶, دوشنبه

             روش و جهش

 

رشد روزافزون دامنه دانش و فن و به دنبال آن فزونی درک و دریافت های آدمی برای انطباق و اتصال به ره آوردهای نوین دانش و تکنیک، نمودهای جهش گون کیفی را در پیوند با درک و درایت آدمی با شناخت بسیاری از روندهای مطلوب و نامطلوب محیطی ممکن ساخته است. جهش پیرامون نمودهای متنوع و متکثر، خود محصول کمیت ها و ضرورت های زیستی محیطی است که در مقاطع خاص تحول و تکامل تاریخی بروز نموده و بسترهای دگرگونی های اساسی و بنیادینی را در روابط و مناسبات تولیدی و انسانی ایجاد می کند. پویایی و بالندگی بیواسطه بنیان های مادی و رویکرد های نظام های اجتماعی غالب و وابسته به تحول و تکامل این بنیان های مادی در جامعه های انسانی، اساس و بنیان روندهای جهش گون دگرگونی های اجتماعی را فراهم می سازند. براین اساس نمی توان بسترهای زمانی معینی را برای تعیین تغییر و یا دگرگونی ساختاری و همچنین جابجایی هژمونی قدرت و یا قدرت های مسلط جهانی را اعلام و ابرام داشت. در توسعه و پیشرفت بطئی و کند تر دامنه دانش و تکنیک در اعصار گذشته تاریخی امکان تعیین و شناخت دگرگونی های ساختی و هژمونیت معمول و یا قهری بیشتر و ملموس تر بوده؛ ولی در روند برق آسا و دم افزون رشد و پویایی دامنۀ فن و تکنیک، حدس و تخمین نمی تواند هیچ محمل واقع و علمی را با خود داشته باشند.

رشد و دگرگونی روابط و مناسبات تولیدی،مولّد بسیاری از روابط و مناسبات نوین اجتماعی می باشند که در یک روند تراکمی، به دگرگونی های انقلابی روی می آورند. فرایندی که خارج از اراده و تمایلات انسانی بسوی عرصه های نوینی از رشد و توسعه بنیان های مادی و انسانی هدایت می شوند. مقاومت و ابرام بر بافت و ساخت کهنه و فرتوت از سوی صاحبان ثروت و قدرت، بیان واضح و روشن روند بی واسطگی تحول و تکامل و خارج از توان و قدرت انسان ها در تحمیل و تداوم روند های ارادی و ایستارهای واپسگرا می باشند. چرا که آگاهی با رشد و بالندگی نیروهای مولده فزونی یافته و همراه با تراکم روزافزون فن و تکنیک بسوی جهش های کیفی در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی روی می آورند. تراکم آگاهی و شناخت، ظرفیت و پتانسیل های نوینی را برای تغییر و دگرگونی اجتماعی فراهم می سازند که در گذشته تاریخی انسان ها سابقه نداشته است. همانند ظرفیت سازی و پتانسیلی نوین که در فاصله دو جنگ جهانی موجب رشد و توسعه جهشی دامنه علم و تکنیک در برخی از کشورها گردیده است. چرا که تحولات جهشی خارج از اراده و خواست انسانی و بر اساس ضرورت و صیرورت جامعه و انسان شکل می گیرند.

داده های آماری کنونی که عموما بر اساس حدس و گمان و غرض و مرض ساختار فرتوت سرمایه عرضه می شوند؛ نمی توانند عنصر معین و مطمئنی برای تعیین و تضمین چرایی و چگونگی جابجایی قدرت در سطح جهانی را ارائه کنند. اگر چه آمار و ارقام و داده های آماری بر اساس تکنولوژی های پیشرفته و دقیق کنونی حاصل می آیند؛ ولی پردازش و ارائه آن ها بر بسیاری از ترفند های روابط بازرگانی و مناسبات تجاری و همچنین روابط سیاسی و دیپلماتیک استوار می باشند که در صحت و سقم آن ها تردید جدی ایجاد می کنند. مطمئنا جهش های تکنیکی که امروز در سنجش و روش داده های آماری مورد استفاده قرار می گیرند؛ آلوده به بسیاری از شگردها و ترفندهای اقتصادی و سیاسی است که ساختار طبقاتی برای گریز از چالش ها و مسئولیت های اجتماعی خویش بدان ها مبادرت می ورزد.بنابراین نمی توان اطلاعات آماری و ارقام اقتصادی را که عموما از سوی رسانه ها و منابع ارتباطی و اطلاعاتی عوامل سرمایه اعلام می شوند؛ منابع موثقی دانست و بر اساس آن ها به تبیین و تحلیل روندهای کنونی تحولات جهانی مبادرت کرد.

آنچه که اکنون موثق و قطعی است؛ ورود ساختار سرمایه به مرحله نوینی از تحول و تکامل تاریخی خویش است که نافی هژمونیت قهری و تک محوری کنونی است که جهان را در التهاب و اضطراب مداوم فرو برده و طبیعت، جامعه و انسان را در آلودگی و آشفتگی اندیشه و عمل از زیست واقع حیات جمعی دور ساخته است. اتکای صرف بر داده های آماری عمّال سرمایه، یکی از معضلاتی است که جهت گیری های سیاسی و مبارزاتی در بین روشنفکران و نخبگان اجتماعی را سترون و از بار واقع گذر تاریخی اش تهی ساخته است. نگاه واقع بینانه به تکامل تاریخی و بارزه های شهودی محیطی همراه با تبیین دیالکتیکی روندهای جاری و ساری جامعه های انسانی، بهتر و مطلوب تر می توانند به رخدادهای واقع و حقیقی و توازن قوا و همچنین دگرگونی در سازه های هژمونی قدرت جهانی بپردازند. بی ثباتی و ناپایداری ایده و عمل و تغییر مواضع آنی و زودگذر در بین تحلیلگران و مبارزان اجتماعی عموما ناشی از درک ناواقع از فعل و انفعالات کنونی جامعه جهانی با اتکای به داده های آماری و اطلاعاتی ساختار غالب سرمایه می باشند. عوامل تشدید کننده این روند نا متعادل بیشتر برمی گردد به تحولات جهشی دامنۀ دانش و فن که یک فاصله رو به تعمیق را بین صاحبان قدرت ابزاری و دیگر طبقات و اقشار اجتماعی که از درک و هضم هجمه عظیم و روزافزون این جهش تکنیکی ناتوان هستند؛ ایجاد کرده است. این ضعف بنیادی و اساسی قدرت مانور و امکان اطلاع رسانی های کاذب و دروغین را در جامعه طبقاتی در سطح بالایی برخوردار ساخته است.

روش های اتخاذ مواضع ارتباطی و مبارزاتی بایستی متناسب و مطابق جهش های فنی و تکنیکی اتخاذ شود؛ چرا که نوید بخش دنیای نوینی است که به قاعده و قانون منطبق با نیازهای تحولی و تکاملی خود احتیاج دارند. کسانی که مرز تغییر و دگرگونی های اجتماعی را براساس داده های اطلاعاتی و آماری ساختار سرمایه منوط می سازند؛ قطعا در انطباق و تعادل با ویژگی های جهش گون فن و تکنیک و نیازهای برآمده از آن ها با چالش های جدی روبرو خواهند شد. زیرا در مقطع کنونی از تحولات تاریخی، و بحران ها و بن بست های شکننده برای نظام سلطه سرمایه، تمهیدات گسترده ای از سوی عمال سرمایه برای انحراف و ناآرامی های ذهنی عمومی از جمله داده های اطلاعاتی کاذب و دروغین بکار گرفته و می گیرند. بسیاری نه براساس روندهای جهش گون تکامل تاریخی که با اتکای به داده های آموزه های کلاسیک خود به داوری نشسته و حکم صادر می کنند. آموزه هایی که از بطن ساختار طبقاتی و تئوری پردازان و نخبگان بورژوازی سربرآورده و راهنمای ایده و عمل می گردند.

روش های خصمانه برخی روشنفکرنماها نسبت به موضع گیری های مترقی برخی از جریان های فکری جامعه با زاویه نگاه تخریب به دلیل درک و فهم ناقص از روندهای تحولی و تکاملی کنونی، نمودی از گرفتار آمدن در دام تشدید و تعمیم رشد و توسعه جهش گون دامنه دانش و فن بوده که قدرت هضم و درک جهت گیری های الزامی کنونی جهانی را برایشان دشوار نموده است. یکی از مشکلات کنونی مبارزات ضد استبدادی و رهایی بخش، التقاط فکری است که ملغمه ای از عادت و سنت و تاثیر پذیری سطحی و روبنایی از رشد جهش گون دانش و فن کنونی می باشد. بسیاری از روشنفکران و نخبگان با ادعای پیش قراولان مبارزاتی با گرفتار آمدن در دام این التقاط فکری، دقیقا انحراف و انهدام جنبش های ضد استبدادی و غیر مردمی را نشانه گرفته و نقش انسدادی را در پیشبرد مبارزات مردمی بازی کرده و می کنند. در این زمینه،دو پدیده عمده و اساسی در جهت گیری فکری نامطلوب روشنفکران و نخبگان برای پیشبرد امر مبارزه نقش داشته و دارند. یکی ناکامی های عمیق و ریشه دار مبارزات مردمی در گذشته، و دوم رسوبات فکری منحط گذشته با تکیه بر عادت و سنت ریشه دار اجتماعی که دامنۀ محافظه کاری های اجتماعی و سیاسی را توسعه بخشیده و موضع گیری های واضح و قاطع در برابر استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی را با موانع جدی روبرو ساخته است.همچنین می توان القائات مسموم و مشحون از کذب و ریای ساختار غالب طبقاتی و حل شدن در بارزه های هویتی مجعول و مجهول آن در سویابی حرکت های مبارزاتی روشنفکری نیز اشاره کرد. چرا که جهش های فکری کنونی ناشی از جهش دستاوردهای تکامل تاریخی است که اصولا نمودی از تحریک پذیری شدید و ناگهانی تاثیرات محیطی بوده؛ و نوعی شوک روانی را وارد ساخته که به مهار کنشی مناسب روی آورده و روند تبیین و تحلیل واقع و حقیقی را با موانع جدی روبرو ساخته است. زیرا دستاوردهای تحولی کنونی با نفی گذشته، دنیای نوینی را نوید می دهند که با سامانه های مادی و فرهنگی گذشته کاملا متفاوت هستند. پس کسانی که بر گذشته و سازه های فکری، اقتصادی و سیاسی آن ابرام دارند؛ قطعا از یک روان پریشی عمیق و ناسازگار با تحول و تکامل دنیای کنونی برخوردار خواهند بود.

کسی که در گذشته و حال زندگی می کند؛ دور نمایی از آینده نداشته و تحول و تکامل جامعه را در پس تحجر و تمسخر به هیچ می شمارد. این ناتوانی اندیشه به توجیه و تفسیرهای عوامانه پناه برده و با شواهد گذشته تاریخی و تاکید صرف بر نقطه ضعف های مبارزاتی تاریخی گذشته جریان های سیاسی، به توجیه تعبیر و تفسیر های عوامانه خود می پردازند. گذشته را شاهد گرفته و بر دستاوردهای آن متوقف می شوند. این روش های متحجرانه در کنار جهش های علمی و فکری رخ می دهد که به سوی آینده ای دگرگونه در حرکت است. ولی برای روشنفکر و نخبه ای که بر بارزه های فکری و بنیان های مادی گذشته و حال متوقف شده اند؛ و تکامل تاریخی را در بازی های سیاسی خود به تمسخر می گیرند؛ روند حتمی و قطعی آینده‌ای متغیر و متفاوت را بر نتافته و یا با بدفهمی های خود نادیده می انگارند. با این نگاه کهنه و فرسوده به گذشته ملت ها، برای ملت خود نیز نسخه پیچیده و بر آن ابرام می ورزند. در حقیقت جهش های تکاملی را در روش های عوامانه و محدود خویش تحلیل برده اند.

نتیجه اینکه: درونزایی تکنیک و فن و تراکم کمی آن در پروسه تحول و تکامل جامعه و انسان؛ جهش های کیفی را در آفرینش های نوین ابزارهای فنی و تکنیکی نمود بخشیده است. ناتوانی در برقراری یک ارتباط منطقی و سازگار با ویژگی های این روند دگرگونه و بالنده، روش های منفعلانه و چالش زایی را در روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی ایجاد کرده است. بسیاری با خودباختگی در برابر این نمودهای تحول و تکامل، از اصول علمی و عینی فاصله گرفته و با گردن نهادن به داده های اطلاعاتی و آماری ساختار غالب طبقاتی که به انواع ترفندهای اقتصادی و سیاسی آلوده می باشند؛ به ساماندهی فکر و اندیشه خود روی آورده اند. عارضه هایی چون تکیه بر عادت و سنت و همچنین نشخوار فکری دیگران، دامنۀ رشد نگرش عوامانه را توسعه بخشیده و از همگرایی و همراهی با جهش های علمی و فنی بازداشته است. روندی که به رشد بیمارگون محافظه کاری در اتخاذ مواضع مبارزاتی بر علیه استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی منجر شده؛ و به هذیان گویی های تاریخی و هرج و مرج و ولنگاری اندیشه و عمل روی آورده است. فاصله بین انباشته های فکری گذشته و نیازهای جهش گون اندیشه و آمال انسانی، اکنون به یکی از چالش های عمده اتخاذ مواضع اصولی و سازگار روشنفکران و نخبگان اجتماعی در برابر نمودهای نوین تحول و تکامل جامعه و انسان مبدل شده است. چرا که روش های ملاحظات اجتماعی و سیاسی روشنفکری در برابر جهش های دم افزون دانش و فن، نوعی عدم بهداشت روانی را موجب شده است که به عدم تعادل و تطابق فکری و زیستی اقتصادی و اجتماعی دامن زده است.


اسماعیل رضایی

پاریس

21:08:2023

۱۴۰۲ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

                            عبرت و عسرت

 

واکنش انسان ها در برابر رویدادهای محیطی به جایگاه  پایگاه اجتماعی آن ها و همچنین  به سائقه های تجربی و ذهنی در بین جامعه و انسان بستگی دارد. نوع آموزه های محیطی و اجتماعی، چه کلاسیک و خاص و چه آموزه های فضای خانوادگی در شکل گیری شخصیت و قوام گیری رفتار و کردار انسان ها برای بروز کنش های اجتماعی نقش ویژه خود را بازی می کنند. تجربه اگرچه در قوام یابی بارزه های شخصیتی و اتخاذ مواضع انسانی نقش برجسته ای را بازی می کند؛ ولی قوام و دوام شاخصه های طبقاتی ،واقع گرایی تجربی را در اکتساب و امتیاز کاذب و فریبنده آموزه های ساختار طبقاتی تحت الشعاع خود قرار داده است. گذر تاریخ تحولات اجتماعی  و اندوخته های تجربی روند تکامل تاریخی هرگز نتوانستند نقش واقع و حقیقی خویش را در پیشبرد آرمان های انسانی بازی نمایند. چرا که نقش نهادین منافع طبقاتی از درس های عبرت آموز محیطی ممانعت کرده و جامعه و انسان را در عسرت و خسران، از زیست واقع حیات اجتماعی خود دور ساخته است. عبرت همواره آموزه های تجربی را دور زده تا توجیه و تاویل رویکردهای نامتعارف خود را ممکن سازد. 

تجربه به ویژه تجربه تاریخی یک مفهوم انتزاعی تک ساحتی نیست که بتوان آن را با ابعاد دیگری از یافته های اجتماعی معاوضه و یا جایگزین نمود. بلکه آمیزه ای از مجموعه روندهای تکامل تاریخی است که با ثبت و ضبط و درک علّی و علمی  نمود یافته؛ و منتقل می شود. ولی منافع طبقاتی چهره آن را مشوب و از عبرت آموزی برای تصحیح اشتباهات و اتخاذ مسیرهای اصولی و درست زیست جمعی جلوگیری می نمایند. چرا که عبرت آموزی نیازمند درک جمعی و فهم متقابل انسانی است که در انفراد و تجرید ساختار طبقاتی نامفهوم و نا مُدرک است. تورق تاریخ اگر با نیازمندی های تکاملی همراه نشود؛ قدرت تدقیق و تفکیک از آن سلب، و با شعور کاذب و درک محدود القایی با سامانه های زیستی غالب به تعبیر و تاویل می نشیند. چرا که دلمشغولی های کاذب به حافظه تاریخی آسیب رسانده؛ و جهت یابی اصولی و متعارف انسانی را مختل نموده؛ و حوادث و رویدادهای عبرت آموز گذشته را به دست فراموشی می سپارد.

عبرت با واقع و واقع گرایی تاریخی پیوندی تنگاتنگ دارد. جامعه ای که طی قرون متمادی به نوعی از زیست سنتی و عادت گون خو گرفته و الگوهای زیستی خود را براساس آن تقویم و تنظیم می کند؛ حافظه تاریخی اش دچار نوعی انسداد و انقباض است که صرفا وصف و خاطره تلخ و شیرین را با خود داشته؛ و شناخت و فهم عبرت آموز برای گذر از پلشتی ها و نمود های  نامتعارف  زیست اجتماعی را با خود ندارد. فرایندی که عسرت و دشواری زیستی را نهادینه، و حسرت زیستی متعارف و انسانی را در جامعه عمومیت می بخشد. بنابراین عبرت آموزی با درک و فهم آگاهانه از روندهای تکامل تاریخی جامعه و انسان پیوند دارد. کسانی که عوامانه می اندیشند و در حصار محدود تئوری های گذشته به افاضات و اضافات خارج از دایره محسوسات و ممکنات کنونی جامعه های انسانی، دامنه بحث های نظری و آکادمیک را توسعه می بخشند؛ روند بهیابی و شناخت منطقی برون رفت از فاجعه های اجتماعی و انسانی، به دلیل عدم شناخت بن مایه های این فاجعه های روبه تعمیق را   نخواهند داشت.

اکنون تمامی فضاهای زیست انسانی با انباشت انگلی و بیمارگون ساختار سرمایه اشباع شده و عرصه های نوینی در فضاهای نوین مجازی و دیجیتالی برای ارضای تمایلات سودبرانه و انباشت افسارگسیخته برای خود گشوده است. فرایندی که با سیّالیت زمان در آمیخته و به انقباض و تراکم سرمایه میدان داده است.این فضا ـ زمان نوین با ایجاد ارزش های کاذب و تراکم غیرمولد، پویایی و زایایی سرمایه را در انباشتی سترون و با نمود ظاهری افزون سازی های روزافزون و ایجاد ارزش افزوده های کاذب، امکان بهینه زیست اجتماعی را ناممکن و با فقر و فاقه عامه انباشته است. زمان و مکان در فضای یابی های نوین نمی گنجند؛ چرا که زمان آبستن زایمان نوینی است که مکان ظرفیت و توان لازم برای حل و هضم آن را پیدا نکرده است. و این بسترهای تهاجم و تخاصم را در پهنای جهان رو به تحول و کمال گسترده است. تراکم دانش و تکنیک مرز تعیین کننده ای است که بر فضای زیستی عمومی سایه افکنده و نوید بخش دنیای جدیدی است که با فضا ـ زمان گذشته تاریخی ساختار سرمایه تفاوت فاحش دارد. چرا که بر بستر این دگرگونی مادی، مکان های نوینی با بارزه های نوین آگاهی و شناخت، بسترهای نوین ساختی و بافتی متناسب با تحول و تکامل دانش و فن را پی خواهند ریخت.

یک بار دیگر تاریخ در حال ورق خوردن است. تورقی که در بطن خود زایش دنیای نو و تعادل و تطابق نسبی انسان ها را با طبیعت و جامعه در پی خواهد داشت. درک و شناخت غلط و آموزه های شوم ساختار طبقاتی، انسان ها را در جناح بندی های خاص طبقاتی به بند کشیده است. شقه شقه شدن انسان ها به ویژه نخبگان و روشنفکران بین جناح بندی های قدرت های سلطه گر جهانی، بیانگر عدم درک ضرورت های کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان است. صلح و همزیستی پایدار و بادوام بین جامعه های انسانی تنها با نفی و نهی هرگونه سلطه گری و سیادت طلبی قدرتمداران جهانی ممکن است. اکنون سلطه گران با جنگ افروزی برای حفظ هژمونی و تداوم سلطه برای استعمار ملت ها و استثمار انسان ها، رقابت مرگباری را شروع کرده اند. قطعا جهت گیری و یا حمایت به سمت و سوی هر کدام از این سلطه گران، به تداوم این جنگ و خونریزی انجامیده و جبهه های نوینی را برای درهم کوبیدن مقاومت ها خواهند گشود. بایستی با عزمی راسخ و سامانه های فکری انسانی  بر علیه هرگونه تجاوز و تعدی به حریم ملّی و انسانی بسیج شد و ندای صلح و همزیستی سر داد.

بنابراین عبرت گیری نیاز به شناخت لازم از روندهای گذشته تاریخی و درک و فهم بهینه و مطلوب از الزام و نیاز تحول و تکامل کنونی جامعه و انسان دارد. ساختار طبقاتی القا کننده و اغواگر جامعه بسوی دریافت های کاذب زیست جمعی، با اغتشاش و آشوب و بلوای مداوم خویش، اندیشه و اذهان عمومی را در روزمرگی اقدام و عمل از دوراندیشی و تدبیر لازم برای گذر از موانع و محدودیت های محیطی باز داشته است. تمامی تمهیدات و اقدامات رذیلانه بورژوازی جهانی برای آن است که بتواند فضاهای جدیدی فراهم سازد تا ساختار فرتوت و از رمق افتاده خود را در آن بگنجاند. ساختاری که با انباشت و برداشت های کاذب و بی پایه خود، در هیچ فضای زمینی نگنجیده و زمان و مکان نیز به نفع آن عمل نمی کنند. تنها راه برون رفت از این بحران رو به تعمیق و خردکننده، پذیرش و قبول بافت و ساخت نوینی است که زمان را دریابد تا فضای کافی و مکان مناسب را پیدا کند.

در عدم تعادل ناشی از تحریک و تحرک متجاوزانه مداوم ساختار طبقاتی برای انباشت و تراکم افسارگسیخته، تاثیرات این فشار و تعدی بر جان و روان انسانی، نوعی مهار و جهت دهی بر رفتار و کردار انسان ها به جا گذاشته که ضمن ایجاد آشفتگی فکری، توان درک و فهم عملکردهای بیرونی در آن ها بشدت کاهش یافته است.روندی که گذشته را در تاروپود تصورات ذهنی و بی نظمی های ناشی از القائات و آگاهی های کاذب رویکردهای بیرونی، دچار نسیان و اختلالات اساسی کرده است. فرایندی که دامنه فعالیت جریان های ارتجاعی را توسعه بخشیده و بر عسرت و تنگدستی روزافزون مردم افزوده است. چرا که دهشت و وحشت و مناظر غیرانسانی که ساختار طبقاتی در برابر مردم قرار داده است؛ تحریک و تحرک مداومی را موجب شده است که به دلیل نبود سامانه های فکری منظم و آگاهانه و همچنین سازماندهی قوی و کارآمد نیروهای درگیر با ارتجاع و استبداد، توسط تمهیدات صاحبان ثروت و قدرت و نیروهای سرکوب مهار می شوند. اصولا  تحریک و تحرکات مداوم و بی نتیجه روند مهار را تشدید و ناامیدی و ضعف را در صفوف مردم افزایش می دهد.

مهار جنبش های اجتماعی توسط تمهیدات سرکوبگرانه استبداد اقتصادی و سیاسی، بیانگر ناتوانی ساختار کهنه و فرسوده ساختار حاکم سرمایه در رفع نیازهای جامعه و انسان می باشد. فرایندی که یک کنش و واکنش و تحریک و تحرک مداوم درونی و بیرونی را در جامعه های انسانی موجب گردیده که منجر به یک عدم تطابق و تعادل انسان ها با محیط بیرونی گردیده است. روندی که  تحت تاثیر مداوم القائات کاذب مداوم ساختار غالب طبقاتی، عموما قوه تشخیص و تمیز انسان ها را مختل و به ناپایداری و یا محو تمامی رویکردهایی  که در بروز تحرکات اجتماعی نقش عمده را بازی می کنند؛ روی آورده است. از نشانه های بارز آن می توان به دور بودن انسان ها از واقعیت های موجود تحت تاثیر القائات محیطی و واپسگرایی ایده ای، ناتوانی در برساختن محیطی که بتوانند با آن به یک تعادل و تطابق  نسبی نایل آیند. در نتیجه مدام گرفتار ترس های موهومی و غیر واقعی قرار داشته و با احساس نامطلوب زیستی خویش، همواره با منطق های فضل فروشانه و پوچ خلاء زندگی خود را پر می نمایند. روندی که بیانگر درک ناواقع فعل و انفعالات بیرونی بوده که در نظام بخشی بیان و کلام برای تنظیم رفتار انسانی اختلال ایجاد کرده است.

نتیجه اینکه: تاریخ را توده ها می سازند. اما این توده ها در فرایند دگرگونی های اجتماعی با تاثیر پذیری مداوم خویش از رویکردهای واقع و کاذب محیطی، قدرت بازیابی هویت تاریخی خود را ازدست داده و در دام اهریمنی عسرت و نکبت از دستاوردهای تاریخی خویش بی بهره گردیده اند. گذشته با بار سنگین یادها و خاطره ها در تاثیر پذیری و همراهی با دهشت و مرگ ساختار طبقاتی، حافظه تاریخی انسان ها را دچار اختلال نموده و از عبرت گیری تاریخی باز داشته است. شقه شقه شدن انسان ها در میان انبوه تضادها، تعارض و تقابل منافع طبقاتی خود گواه بارز آسیب پذیری جدی حافظه تاریخی انسان ها می باشند. و ملت و جامعه ای که حافظه تاریخی اش دچار اختلال شود؛ حال و آینده شان در ابهام و ایهام های خدشه دار محیطی از یافتن راهی به سعادت و رستگاری باز می مانند. اکنون جنگ و ستم و استبداد اقتصادی و سیاسی ساختار سرمایه با کلیت فراگیر خویش بشریت را در سراشیب سقوط و نزول خود قرار داده است. کلیت تعمیمی که قابل انفکاک و انتزاع ماهیتی و کارکردی آن ها به دلیل گره خوردن منافع طبقاتی شان به یکدیگر نمی باشند. پس جنگ و خونریزی که نمود درونزای ساختار سرمایه داری را تشکیل می دهند؛ از بارزه های غالبی است که جهان را تحت تاثیر مداوم خود داشته و دارد. انسان ها در میان بیم و امید مداوم تحت تاثیر محرک های متکاثر محیطی، قوۀ تمیز و تشخیص شان آسیب دیده و دچار نوعی بی تعادلی و عدم انطباق با نیاز و الزام زیست جمعی گردیده اند.نمودی که  انسان ها را در برابر مناظر خشن و دهشت انگیز محیطی دچار انسداد و انقباض حرکتی نموده و  گرفتار بی ثباتی و ناپایداری ایده و عمل کرده است. بنابراین ملتی که نتواند از گذشته تاریخی اش عبرت گرفته؛ و به مدد حافظه تاریخی خویش، آینده متفاوت و بهتری را برای خود  بسازد؛ در عسرت و فلاکت، حیات نکبت باری را برای خود رقم خواهد زد. 


        اسماعیل   رضایی

            پاریس

      15:08:2023









 

۱۴۰۲ مرداد ۱۳, جمعه

 

                                کنش و تنش

 

انسان ها در برابر روندهای نامتعارف محیطی  و برای گذر از موانع و محدودیت ها از خود واکنش نشان می دهند. این کنش های انسانی اگرچه عموما در راستای تمایل و تمنای آدمی رخ می دهند؛ ولی در خود نوعی مطالبه گری و نیازهای سرکوب شده ای را حمل می کنند که برای دستیابی بدان ها دچار تنش های درونی و بیرونی می گردند. تنش های درونی بیان معضل حل نشده و یا لاینحلی است که نارسایی ها و ناروایی های محیطی بدان دامن می زنند. ولی تنش های بیرونی نمود بارز درک و هوشیاری آدمی در مواجهه و مبارزه با فشارهای صعب و دشوار و مداوم عوامل طبیعی و اجتماعی می باشند. تنش های درونی محصول کمبود و تدرت های سازوکارهای مسلط اجتماعی است که ره به روشنایی نمی گشاید و جان و روان آدمی را به چالش می کشد. در حالی که تنش های بیرونی بروز خشم و عصیان بر علیه بی عدالتی، قساوت و شقاوت و دیگر مشکلات و مصائبی است که قدرت یا قدرت های فائقه بر انسان ها روا می دارند. در تنش های درونی انسان حقارت و زبونی را  در ورای انبوه و فراوانی نیازهای سرکوب شده و غیر قابل تحقق به جان می خرد و با فضای تنش آلود  محدود و محصور خود به توافق می رسد. تنش های بیرونی مجموعه تنش های روابط و مناسبات اجتماعی است که به مطالبات و نیازهای مرتبط با فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان مرتبط است که با کنش ها و برآمد انقلابی عمومی برای تحقق اهداف و آرمان های انسان ها خود را نشان می دهند.

کنش ها نوعی رفتار و عمل انسانی است در برابر رویکردهای محیطی که در خود رضایت یا نارضایتی هایی را حمل می کنند که فعل و انفعالات درون اجتماعی موجد آن ها می باشند. در بحران زایی ساختار های مسلط، تنش های انسانی با نمودی دگرگون ساز و انقلابی، به نفی و نهی بسیاری از بارزه های واپسگرا و کهن سازوکارهای مسلط روی آورده و تحقق نمودهای نوین ساختی را نوید می دهند. کنش ها عموما آمیزه ای از آگاهی و ناآگاهی، شایقه و شائبه، تعامل و تقابل و همچنین مجموعه ای از روندهای مبهم و مغشوش محیطی می باشند. تنش ها عموما برآمد مجموعه ای از روندهای نامتعارفی است که تحت حاکمیت ساختار طبقاتی نمود می یابند. تنش ها یا از رقابت بین انسان ها برای تحکیم بنیان های مالکیت و یا منفعت و یا مصلحت طلبی های افسار گسیخته برای توسعه دامنه مالکیت بر می خیزند؛ و یا از توسعه طلبی های دولت ها برای توسعه دامنه نفوذ خود به بازارهای جهانی که عموما دیپلماسی و  جنگ و خونریزی از ابزارهای تحقق آن ها محسوب می شوند؛ نمود می یابند. ولی شاخص ترین نمودهای تنش ها را بایستی در جامعه های انسانی ناشی از انتظارات و خواسته های مشروع انسان ها دانست که اصولا در برآمدگاه های تحول و تکامل جامعه و انسان خود را نشان می دهند. روندی که جنبش ها، شورش ها و انقلابات اجتماعی از آنها تغذیه می کنند. اگرچه رقابت های نامتعارف اجتماعی و جنگ و خشونت ناشی از توسعه طلبی دولت ها با القائات و آگاهی های کاذب همراه می شوند؛ ولی تنش های اجتماعی ریشه در آگاهی و درک واقع بینانه از روند های نامتعارفی دارند که جامعه های انسانی را مستعد و آماده دگرگونی های لازم می نمایند.

کنش و تنش دو مفهوم در هم تنیده ای هستند که در نمود و بروز رویکردهای اجتماعی نقش محوری را بازی می کنند. دو مفهومی که رفتار و عمل انسانی را پیرامون رویکردهای محیطی تقویم و تنظیم می نمایند. نمودهای کنشی عموما حامل بار طبقاتی بوده و نوع بروز آن معمولا به پایگاه و جایگاه انسان ها در ساختار طبقاتی وابسته است. ولی تنش های اجتماعی اگرچه بری از تاثیرات ساختار طبقاتی در بروز و ظهور آن نمی باشند؛ ولی عموما برآمده از نیاز ها و انتظارات سرکوب شده ای است که بسوی نوعی تعدیل و یا سازوکارهای نوین اجتماعی سوق می یابند. بنابراین کنشگران اجتماعی در خود نوعی بار طبقاتی را یدک می کشند که می تواند دستاوردهای تنش های اجتماعی را مصادره به مطلوب نموده و از اهداف و آرمان های متعالی خویش دور سازند. این گره گاه جنبش ها و انقلابات اجتماعی است که مرزبندی و بیداری و هوشیاری انقلابی برای حراست و حفاظت از دستاوردهای مبارزات مردمی را طلب می کند. ساختار طبقاتی طوری ساماندهی شده است که همواره با استفاده از توانمندی های فنی و تکنیکی خود در تلاش است؛ تا مرز بین کنش و تنش را مخدوش و به نفع خود مصادره به مطلوب نماید. این فرایند با توسعه و پیشرفت روزافزون و دم افزون دامنه دانش و فن باریک تر و شناخت و فهم آن پیچیده تر و دشوار تر گردیده است. یکی از معضلات کنونی مبارزات مردمی، ناتوانی و شناخت گره گاه های طبقاتی است که مرز بین کنش و تنش اجتماعی را مخدوش ساخته اند.

کنش و تنش همانند بسیاری از پدیده های اجتماعی تابعی از گذر زمان و ویژگی های مکانی خود می باشند.بار فرهنگی کنش های اجتماعی در جهت دهی و یا انحراف تنش های اجتماعی نقش بارزی را ایفا می کنند. عادات و سنن عوامل واپسگرای کنش ها و تنش های اجتماعی در ناکامی و به بیراهه بردن مبارزات اجتماعی حرف اول را می زنند. بنابراین زدایش تاثیرات مخرب عوامل واپسگرای اجتماعی برای پیشبرد اهداف و آرمان های مبارزاتی از عاجل ترین و مبرم ترین وظایف نیروهای انقلابی محسوب می شوند. چرا که با توسعه و تعمیق دامنه کنش های اجتماعی، دامنه مرزبندی طبقاتی و هوشیاری انقلابی توسعه یافته و تنش های رادیکالی محمل های جدیدی برای دستیابی به اهداف انقلابی را پیدا می کنند. روندی که کنشگران مرتجع و واپسگرا را برای توقف تنش های رادیکالی و مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش انقلابی تحریک و بسیج می نماید. اصولا و عموما تمامی کنشگران اجتماعی در مراحل تنش های انقلابی، با اهداف و آرمان های انقلاب همراهند و آنها را تایید می نمایند؛ بعد از پیروزی جنبش انقلابی است که مرتجعین و واپسگرایان تدریجا بسوی تحکیم و تثبیت جایگاه  و پایگاه طبقاتی شان با مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای مبارزات مردمی گام بر می دارند.  بنابراین آگاهی های طبقاتی و درک مطلوب بین توهمات و رئالیسم مبارزات انقلابی از اهم وظایف انقلابیون راستین و مردمی برای جلوگیری از انحرافات کنش و تنش جامعه انقلابی محسوب می شوند.

کنش و کنشگر تاریخ سازان بی تاریخند. چرا که کنش در روابط و مناسبات اجتماعی همواره با روند تعاملات بین انسان ها و هم با بارزه های فردی همراه می باشد. ولی تنش ها برآمد کنش های مادیت یافته تکامل تاریخی بوده و حاوی درک و نیاز نوینی است که رشد و توسعه بنیان های مادی جامعه بدان هویت می بخشند. بنابراین رشد و توسعه دامنه نیروهای مولده در بروز کنش های متناسب با روندهای تکاملی نقش برجسته ای را بازی می کنند. ولی همواره تاریخ تکامل اجتماعی، کنش های متوقف در بارزه های فرهنگی کهن، ناتوان از درک و هضم  کنشی نوین، در برابر آن مقاومت ورزیده و جامعه را بسوی انحطاط و انحراف از معیارهای نوین زیستی هدایت می کنند. براین اساس تنش ها در برابر شقه های متفاوت ایستایی و بالندگی، توان بالقوه لازم برای تحقق اهداف و آرمان های انقلابی را برای رهایی از ستم و استبداد تاریخی را دارا نمی گردند. بنابراین اتکا و همراهی با کنش های فرتوت گذشته امروز یکی از موانع جدی دستیابی بشریت به یک زیست به واقع انسانی می باشد. درک و فهم این مهم به میزان وابستگی و پیوستگی روحی و مادی انسانی به بارزه های طبقاتی بستگی تام و تمام دارد. اینکه برخی ها به گذشته پناه می برند و قدرت و شجاعت لازم را در روبرو شدن با نمودهای نوین انسانی را دارا نمی باشند؛ دقیقا از بارزه های طبقاتی نهادینه شده و در بسیاری از موارد از بارزه های طبقاتی غیر طبقه ای خود تبعیت می کنند.

اکنون سیر تنش های جهانی بشریت را بر سر دوراهی کنش های اجتماعی قرار داده است که انتخاب راه اصلح با توجه به مقاومت و مداومت بنیان های مادی و فکری فرتوت و فرسوده با استفاده از ابزارهای غنی ارتباطی و رسانه ای، به امری بسیار پیچیده و بغرنجی مبدل شده است. القائات فکری و آگاهی های کاذب طبقاتی، تجارب و نمودهای عینی روندهای نامتعارف گذشته را در توجیه و تاویل های منافع طبقاتی از حیّز انتفاع بازداشته است. اکنون دیگر حدود پذیری اندیشه و عمل در سطح ملی و منطقه ای ره به رهایی و نجات نمی گشاید. برای رهایی و آزادی از قید و بندهای هولناک و وحشت زای طبقاتی بایستی برای بافت و ساخت نوین اقتصادی و اجتماعی مبارزات گسترده و عمیقی را سازمان داد. روشنفکری که با اتکای به ضعف های تئوریک و پراتیک گذشته مبارزاتی، به بهانه و خرده گیری ها برای توجیه و تبرئه عملکرد ساختار طبقاتی حاکم روی آورده؛ جز تحکیم و تداوم بنیان های ستم و استبداد سیاسی و اقتصادی، هیچ گام مثبت دیگری بر نمی دارد. چرا که همانگونه که استبداد سیاسی دینی اصلاح پذیر نبوده و بایستی از دایره زیست اجتماعی حذف شود؛ ساختار طبقاتی غالب کنونی نیز تحت هیچ شرایطی قادر به  تغییر پذیری اصلاحی و اخلاقی نخواهد بود. بنابراین برای رهایی و آزادی بایستی برای بنیان های نوین مادی و انسانی با ایجاد ساخت و بافت نوین، همه توان فکری و عملی را سازمان داد و به کار گرفت.

اکنون بشریت در حال سقوط به دره بربریت و جاهلیتی است که توسط ساختار طبقاتی بر جامعه های انسانی تحمیل شده است. بنابراین مسئولیت سنگینی بر دوش روشنفکران و اندیشمندان برای گذر از این مرحله حسّاس گذر تاریخ تکامل اجتماعی قرار دارد. دیگر هیچ بهانه و توجیهی برای نفی و نهی اندیشه های مترقی و دورانساز به نفع سازه های معیوب و مخروب طبقاتی غالب کنونی نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد؛ و آیندگان قضاوت و داوری سخت و تمسخر آمیزی نسبت به رویکرد و عملکرد کنونی خواهند داشت. دسته بندی های درون ساختار طبقاتی غالب، حاصل نگاه محافظه کارانه و حاشیه اندیشی کسانی است که کینه و عداوت القایی صاحبان ثروت و قدرت، آن ها را از قدرت واقعی ادراکی و اثباتی روندهای نامتعارف کنونی باز داشته است. کسانی که آگاهانه و یا ناآگاهانه در دام حرص و آز سیری ناپذیر انباشت و تراکم تبهکارانه به دنبال حصه خود، از مسئولیت انسانی خود فاصله گرفته اند. چنین باشد که آیندگان در ترازوی قضاوت و داوری خویش،با طعنه و ریشخند بر سادگی و جهالت گذشتگان، دنیای انسانی خود را بنا نمایند.

نتیجه اینکه: سامانه های زیست انسانی بر کنش های مداوم نسبت به رویکردهای محیطی استوار می باشند.کنش ها در تعامل و تعادل زیستی انسان ها نقش برجسته ای داشته و بیانگر نوعی نیاز و خواست اجتماعی است که تلاش و تمنای انسانی را در خود دارد. کنش ها عموما با خود نوعی از مطالبه و نیاز برآورده نشده ای را حمل می کنند که موجد تنش ها در جامعه می باشند. تنش ها با نمود بیرونی خود به صورت عصیان و شورش و یا جنبش و انقلاب برای دگرگونی های مورد لزوم جامعه و انسان خود را نشان می دهند و یا به صورت تنش های درونی در نهاد و یا ضمیر ناخودآگاه انسان ها با عارضه های جدلی درونی آن ها تداوم می یابند. کنش ها و تنش ها با بار طبقاتی، همواره خواست و نیاز انسان ها را در سامانه های منفعتی از طریق القائات کاذب و فریب و اوهام تحلیل می برند. کنش ها اگرچه با روندهای عام روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی پیوند دارند؛ ولی تاثیرات خاص ساختار طبقاتی بر جامعه و انسان، آن ها را از ممیزات و تخریب و تکذیب مناسبات انسانی برخوردار ساخته است. تنش ها نیز که از تناقضات و تعدیات نهادین ساختار سرمایه عبور می کنند؛ انسان ها را در گرداب ناامنی های اجتماعی فروبرده و در کشاکش گره گاه های کور رقابتی از یافتن راهی بسوی روشنایی باز داشته است. اکنون جهان زیر سیطره جنون آمیز ساختار طبقاتی، تنش های ویرانگر و جنایت باری را شاهد است. این نمود ذاتی نظام سلطه سرمایه و وارونه نگری و درک و شناخت ناقص و کاذب و همچنین توهمی اندیشمندان، پژوهشگران و روشنفکران از روندهای تحولی و تکاملی و نیاز ها و الزامات آن ها، تداوم یافته است. اکنون نیز با توجه به پیوندهای ایجابی و اجتناب ناپذیر جهانی حاصل تحول و تکامل جامعه و انسان، دور شدن از ماهیت کنونی و تاثیر کلیت و جامعیت ساختار سرمایه بر سرنوشت بشری، با نکته گزینی های متوهمانه و خرده نگری های روشنفکران و اندیشمندان و پژوهشگران،  بن مایه های علمی و معرفتی برای برون رفت از بن بست های کنونی را دچار خدشه جدی نموده است. فرایندی که کنش و تنش عمومی را با سترونی مبارزات اجتماعی همراه ساخته؛ و هجمه و یورش عمال سرمایه را فزونی بخشیده است.


       اسماعیل   رضایی

            پاریس

      05:08:2023