۱۴۰۱ خرداد ۲۲, یکشنبه

                                   انقلاب و انتظار

 

انقلاب محصول انتظاری است که طی تحول و تکامل جامعه و انسان، نیازهای برآمده از آن ها در بوته اجمال و اهمال قرار می گیرند.فشار و تعدی صاحبان قدرت و ثروت در تعویق و تاخیر روندهای تغییر و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی، جنبش و شورش عمومی  برای تحقق نیازها و انتظارات برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان را برمی انگیزند. این تحرک اجتماعی، گرایشات و طیف بندی های خاص طبقاتی را در خود جای می دهند که اهداف و آرمان های انقلاب در معرض اختلال و انحراف قرار می گیرند. بنابراین شرایط انقلابی اصولا درک نیازها و فهم چرایی این نیازها برای پیشبرد آرمان های انقلاب را با خود دارد. زمانی که ابهام و ایهام بر اهداف انقلاب سایه افکند و یا برخی نمودهای حاشیه ای و یا دیکته شده و یا درک ناواقع حافظۀ تاریخی  از رخدادهای گذشته تاریخ تحولات اجتماعی بر فرایند انقلابی تاثیر گذار باشند، دستاوردهای انقلاب عموما توسط فرصت طلبان و عناصر مورد حمایت اقتدار و ارتجاع مصادره به مطلوب می شوند.

انتظارات به تعویق افتاده و تاکید صاحبان قدرت بر بودها و اکتسابات موجود، بسترهای یک نارضایتی عمومی و دگرگونی های انقلابی را تدارک می بینند. اما یک تفاوت اساسی بین شرایط انقلابی در گذشته با آنچه که اکنون جامعه های انسانی با آن روبرو می باشند؛ وجود دارد.وقتی صحبت از شرایط عینی و ذهنی برای برآمد یک انقلاب اجتماعی می شود؛ در شرایط ثبات و پایداری عادات و سنن و گزینش های نوین دانش و فن، جامعه و انسان با شرایط خاصی روبرو می شوند. بدین مضمون که اصولا اجماع در برابر عادت و سنت آسان تر و سهل تر امکان وقوع دارد تا اجماع در برابر انتخاب های نوینی که گذشته آدمی را به چالش می کشند.این ویژگی پراکندگی نیروهای انقلابی را دامن زده که شرایط عینی را در پس ذهنیت فرتوت و واپسگرا از توان و کنش لازم باز داشته اند.برای یک اجماع انقلابی و گام های عملی آن، جامعه نیازمند یک اجماع عمومی پیرامون الزامات دگرگونۀ جامعه و انسان می باشد.تکثر اندیشه و تعاملات ناپایدار و چالش پذیر در پیوند با تقابل و تضاد بین انتخاب و عادت، روند همگرایی و همسویی برای یک دگرگونی اساسی را با موانع و محدودیت های جدی مواجه ساخته است.ضمن اینکه به عناصر فرصت طلب با هویت نامشروع سیاسی، امکان سوار شدن بر موج نارضایتی و بن بست های سیاسی را داده تا به ابقاء و احیای دوباره مناسبات کهنه و فرتوت گذشته بیاندیشند.

براساس تکثر ناپایدار ایده و عمل کنونی است که تحزب جایگاه گذشته خود را نمی یابد؛ و گام های متفرق و پراکنده از تحقق اهداف و آرمان های انسانی جلو گیری می کنند.انسان ها از یک طرف در دریای موّاج و متراکم اطلاعات و ارتباطات، بیواسطه حزب و سازمان که در گذشته عناصر اصلی اطلاع رسانی و تبیین و تحلیل رویدادهای محیطی بودند؛ قرار داشته؛ و از طرف دیگر به دلیل عدم بهداشت روانی لازم برای درک و فهم، و همراهی با برآمدهای نوین احتیاج و الزام عصر نوین، قدرت و نیروی پایدار و با ثبات برای یک وحدت و همکاری عمیق و درونی شده را دارا نمی باشند.فرایندی که به رواج درک معلولی مدد رسانده؛ و دامنه خرافه گرایی و عوام اندیشی را توسعه بخشیده است.بنابراین، اینکه بالایی ها نتوانند و پایینی ها نخواهند؛ جابجایی قدرت ممکن می گردد؛ دیگر جواب نمی دهد.زیرا توده ها شاید از گذشته بریده باشند؛ ولی اتصال و ارتباط با پدیده های نوین حیات اجتماعی و درک و هضم آن ها به عنوان عوامل اصلی تحرکات انقلابی در پرده ای از ابهام و ایهام قرار دارند.این عارضه تعمیمی در بین روشنفکران، خود بر دامنه تفرقه و پراکندگی نیروهای بالقوه دگرگونی های اجتماعی افزوده؛ و توده ها را از یک رهبریت مقتدر و با صلابت محروم ساخته است.شورش و جنبش در جهان معاصر، گواه روشنی است بر الزام بر دگرگونی های بنیادی سازه های مسلط که به علت تاثیر پذیری از القائات کاذب و دروغ و فریب ابزارهای ارتباطی حاکمیت قدرت و ثروت، از پتانسیل و بروز ظرفیت ذاتی و بالقوه خویش بازمانده اند.پس دوام و بقای نظام های خودکامه، ناکارآمد و فاسد در سطح جهانی، بیان واضح و روشن ضعف اساسی نیروهای مترقی و چپ در هدایت جنبش های توده ای برای اهداف انسانی می باشند. توتالیتاریسم و استبداد اقتصادی و سیاسی اکنون مکمل یکدیگر در پیشبرد اهداف و رویکردهای ضد بشری در سطح جهان می باشند.بنابراین برای تداوم غارت و چپاول و حفظ و استمرار سازوکارهای گذشته، به یکدیگر یاری و مدد می رسانند. راز ماندگاری حکومت های جبار و مستبد را بایستی در این پیوستگی و همبستگی تبهکارانه جستجو کرد.

شور انقلابی اگر با شعور اجتماعی لازم و آگاهی های طبقاتی در نیامیزد؛ و سنت ها و عادات واپسگرا راهنمای عمل انقلابیون گردد، هنجارهای انقلابی در ناهنجاری های ناشی از درک و فهم غلط از بارزه های طبقاتی ایده و عمل در پیشبرد امر انقلاب، از اهداف وآرمان های خود فاصله می گیرند. شکست انقلابات عموما به درک غلط از ترکیب طبقاتی و میزان آگاهی و فهم بازیگران صحنه انقلاب برمی گردد. ناآگاهی های سیاسی و سیاست های ناآگاهانه  به درک فرمالیستی از گذر انقلابی جامعه منجر می شوند که انقلابیون و صحنه گردانان انقلاب را از عمق و محتوا به سطح و رویه هدایت کرده و عرصه مبارزاتی را با نگاه تک بعدی به موضع گیری های رهبران انقلاب، از اهداف و آرمان های اجتماعی و الزامی اش دور ساخته و به ضدانقلاب وا می گذارد. یکی دیگر از آفت های انقلابی که دامنگیر بسیاری از انقلابات از جمله انقلاب مردمی ایران گردیده است، و به انحراف و انهدام آن روی آورده، تبلیغ و تقلید مشی و مرام مبارزاتی  از سوی مبارزان واقعی توده ها بوده که با ویژگی ها و بارزه های ساختی و بافتی جامعه در تعارض قرار داشته اند. تنوع صف بندی طبقاتی در جامعه های انسانی ضمن تاثیر پذیری اساسی از بنیان های مادی جامعه، تحت تاثیر نمودهای غالب عادات و سنت واپسگرایی نیز قرار دارند که با برآمدهای نوین بنیان های مادی و نیازهای الزامی جامعه و انسان فرسنگ ها فاصله دارند. ناتوانی در درک و فهم این فرایند و ایجاد یک توازن بین عناصر معینه انقلاب اجتماعی، انقلاب را از محتوا و مضمون واقعی آن تهی ساخته و  ارتجاع و اجتماع واپسگرایان را بر سرنوشت توده ها قطعیت می بخشد.

انقلاب در پس کمیتی مطلوب برای کیفیتی مطلوب تر از گذشته نمود می یابد و حاوی انتظاراتی است که بارزه های طبقاتی غالب در آن بدان هویت می بخشند. این انتظارات بیان ندرت و نایابی ها و یا نیازهای به تاخیر افتاده ای است که قدرت حاکمه آن ها را نادیده گرفته و یا غفلت ورزیده است. بنابراین درک و شناخت ترکیب طبقاتی و میزان توانمندی طبقات و یا طبقه در هژمونی جامعه انقلابی برای پیشبرد آرمان های انقلاب امر بنیادین محسوب می شوند. دستیابی به اهداف و آرمان های انقلاب دقیقا به میزان آگاهی و درک و شناخت توده ها از چرایی انقلاب است که روند تغییر و دگرگونی های الزامی و ایجابی را تسهیل می کند. برآمدهای احساسی تحت تاثیر الگوهای سنتی و واپسگرای رهبران انقلاب، جامعه انقلابی را بسوی انحراف و انحطاط از مواضع اصولی برای تغییر و دگرگونی های لازم هدایت کرده و با مصادره به مطلوب دستاوردهای توده ها توسط عناصر مرتجع و واپسگرا، مطلوبیت کیفی لازم با تاخیر و همراه با پرداخت بهای سنگین برای جامعه روبرو خواهد شد. در حقیقت نمی توان گفت که انقلاب یا انقلابات اجتماعی شکست خورده؛ بلکه به دلیل ماهیت ساختی و بافتی جامعه و همچنین تاثیرات ساختار غالب جهانی بر آن ها، عموما دچار یک وقفه موقت و یا طولانی خواهند شد. براین اساس ابراز ندامت از یک انقلاب، نشان از فهم غلط از گذر تحولات انقلابی در جامعه و یا سوءاستفاده از نارضایتی توده ها برای اهداف ضد انقلابی و بازگشت به سازوکارهای فرتوت و ناکارآمد گذشته  مفهوم می یابد. چرا که تحقق انتظارات از یک انقلاب ،اصولا منوط به تحقق کمیت مطلوبی است که بر آگاهی کافی و وافی توده ها به ماهیت و چرایی گذر انقلابی جامعه استوار می باشد. یک جامعه با بافت سنتی و ساختار فکری عهد عتیق، قطعا با وقفه های تاریخی نسبتا طولانی برای تحقق آرمان های انقلابی خویش روبرو خواهد بود. زیرا دگم و تعصّبات خشک و انهدامی بایستی در گذر حیات نامطلوب جامعه در هم شکسته و مستعد پذیرش روندهای نوین و الزامی تحول و تکامل جامعه و انسان گردند. این همان کمیتی است که بی کفایتی و ناتوانی روزافزون گردانندگان و یغماگران دستاوردهای انقلاب اجتماعی آن را فراهم می سازند.

نادمان انقلاب عموما کسانی هستند که از رادیکالیزه شدن هرچه بیشتر انقلاب در هراس دائمی بسر می برند. کسانی که با القائات کاذب و دروغین در تلاشی مداوم برای پراکندن یاس و نومیدی در میان توده ها، دامنۀ این ندامت و پشیمانی را توسعه می بخشند. رهزنان انقلاب اگرچه به پشتوانه حمایت توده ها ی عقب مانده از فرایند های تحول و تکامل تاریخی، دستاوردهای انقلاب توده ای را مصادره به مطلوب می نمایند؛ ولی تحجر و خودباختگی آن ها در برابر میراث فرهنگی کهن و یا عهد عتیق، انحطاط و فروپاشی بنیان های مادی و معنوی را فراهم نموده که بستر های یک مرزبندی بین ارتجاع و ضرورت های به واقع اجتماعی و انسانی را فراهم می سازند. این مرزبندی بیان درهم شکستن دگم های ایده ای و ایجاب و الزام گذر به مرحله نوین انقلاب اجتماعی با ساز و کارهای نوینی است که تناسب و تقارب نیروهای مترقی و به واقع مردمی را در خود جای می دهد.این همان نقطه هراس انگیز برای نادمان از انقلابات اجتماعی است که تمامی مساعی و مطامع ناانسانی آن ها را بی جواب می گذارد. نادمین انقلاب ایران تا کی می خواستند و می خواهند؛ سایه شوم جاهلیت دینی بر اداره امور اجتماعی سنگینی کند و حرامیان و راهزنان عصر تباهی و فساد بر اندیشه و عمل جامعه و انسان فرمان برانند. یک بار و برای همیشه بایستی مرز بین شناعت و انسانیت مشخص شود که قطعا بدون هزینه گزاف مادی و انسانی ممکن نخواهد بود. چرا که قرن های متمادی فرامین مطرود و مخروب رهبران دینی بر سرنوشت جامعه و انسان، ذهنیت های گنگ و ناآگاهی را پرورده که برای زدایش و پالایش آن ها نیاز به بروز هراس و دهشت درون زا و ذاتی بنیان های دینی بوده که سالیان دراز تاریخ تحولات اجتماعی در پس دروغ و ریا  و پند و اندرزهای عوامانه و فتاوی مجهول و مجعول  دینی خود را مخفی کرده بود.

بررسی انتزاعی روندهای انقلابی،موضوعیت و تبیین و تحلیل فرایند انقلاب را به چالش کشیده و علل و عوامل بسیاری از نمودهای نامتعارف آن را از نظر دور می دارند .انقلاب با بارزه های هویتی تکامل تاریخی همراه است و نادیده گرفتن مجموعه تاثیرات عوامل محیطی بر روند شکل گیری و تداوم آن، موانع و چالش های بسیاری را در دستیابی به اهداف و آرمان های انقلاب ایجاد می کند. ضعف و خلجان های انقلاب را نیز بایستی در پیوند با رویکردهای محیطی  به بررسی و داوری نشست. نگاه تک ساحتی و تک بعدی به انقلاب، ابهام و ایهام را در توجیه و تاویل ناکامی ها و ناروایی های آن ایجاد می کند. براین اساس است که بسیاری با تجرید زوایای تاریک و روشن انقلاب از فراشد های بیرونی و پیرامونی، به نتایج وهم آلودی از ناکامی ها و ماندگاری عناصر ضد انقلاب بر سرنوشت یک جامعه انقلابی دست یازیده که درک و شناخت موانع راهبردی برای دفع و حذف عوامل بازدارنده و موکد بر وقفه های تاریخی را با چالش جدی روبرو می سازند. بازیابی و بازسازی هویت انقلابی نیازمند یک کمیت مطلوبی است که بر آگاهی توده نسبت به دگم های ایده ای و چرایی عدم تحقق انتظارات استوار می باشد. این آگاهی همواره تحت تاثیر رویکردها و رخدادهای محیطی قرار داشته و از یک صعود و ثبات پایدار و مداوم پیروی نمی کند. بنابراین دستیابی به اهداف انقلاب مصادره شده به بسیاری از فراز و نشیب های عوامل محیطی وابسته است که درک و شناخت و اولویت بندی های آن ها برای یک مبارزه اصولی و تاثیر گذار، یک ا لزام و نیاز است.

سلطه ستم سرمایه و الیگارشی مالی برآمده از آن، خط مشی را برای زیست عمومی با آگاهی های کاذب برآمده از آن ترسیم کرده که عزم و اراده انسان ها را مطابق نیاز و خواست خویش سامان داده و به حرکت وا می دارد. نمودهای بسیاری از حرکت های جنون آمیز و مرگبار عمال سرمایه در جهان بوده و هست که هیچ واکنش تاثیر گذاری از سوی جامعه جهانی چه جناح های راست و چه جریان های مترقی و چپ را برنیانگیخته و همچنان تداوم دارد. چرا که منافع الیگارشی مالی در تداوم و حفظ این روند جنایت بار تامین و تضمین می شود. اکنون در مقطع دگرگونی های ساختی و تثبیت و تحکیم قطب بندی های نوین اقتصادی و اجتماعی، الیگارشی مالی و قدرت های اقتصادی و سیاسی برتر در سطح جهانی،  برای حفظ سازواره های گذشته و احیا و تامین هژمونی اقتصادی و سیاسی خود، حرکت های تبلیغی و تخریبی خود را با جنگ های نیابتی و حمایتی در سطح جهان تداوم بخشیده اند. روندی که آسیب های جدی را به سطح زیست محرومان و زحمتکشان وارد آورده و جامعه های انسانی را در معرض فساد و تباهی ناشی از فقر و فلاکت قرار داده است. در این مقطع تاریخی نیروهای مترقی و چپ بدون اما و اگر و یا تحلیل و تفسیر های دور از واقع کنونی که به حمایت و یا ضدیت با جریان های ارتجاعی و الیگارشی اقتصادی و سیاسی روی آورده اند؛ صرفا بایستی پیرامون صلح و دوستی ملت ها دور بزند.  داشتن یک مرزبندی مشخص با اهداف و نیات سخیف سلطه گران جهانی که برای خفه کردن در نطفه جنبش های مردمی در حال برآمدن جهانی که برای جهانی بهتر و انسانی تر عزم را جزم کرده اند؛ از الزامات کنونی محسوب می شود. جنگ شوم ترین و مخوف ترین عمل انسانی در تحقق اهداف اقتصادی و اجتماعی است. جنگ بیان تعاملات نامطلوب انسان ها است که در تمایل و تمنای نهادین اکتسابات مجازی بر جامعه و انسان تحمیل شده است. هیچ اما و اگری توجیه کننده جنگ در هیچ نقطه ای از جهان نمی تواند باشد. اکنون جنگ مطابق خواست و نیت سلطه سرمایه و الیگارشی مالی، وجدان های  بیدار را می آزارد؛  چرا که برای حفظ منافع حاکمیت قدرت و ثروت و تداوم هژمونی آن ها بر سرنوشت انسان ها و جامعه جهانی،چهره مخوف خود را به نمایش گذاشته است.براین اساس بایستی با  بسیج و اعتراضات میلیونی در سطح جهانی  برای صلحی پایدار و جهانی بهتر و دفع و رفع هرگونه تعرض و تعدی به حقوق طبیعی و اجتماعی جامعه های انسانی گام برداشت. انقلابات ناکام و یا شکست خورده نیز تحت تاثیر این روندهای نامتعارف جهانی قابل بحث و بررسی می باشند. چرا که  اهداف و آرمان های  آن ها  ملعبه خواست و نیاز الیگارشی سیاسی و اقتصادی در سطح جهان قرار گرفته و به ابزاری برای فرافکنی و تخریب و تکذیب رویکردهای ضدانسانی صاحبان قدرت و ثروت مبدل شده اند.  نیروهای مترقی و چپ بایستی با درایت و تبیین و تحلیل دقیق و منطقی، صف خود را از سیاست های تبعیضی حاکم بر مناسبات اقتصادی و سیاسی جهانی جدا ساخته؛ و مشی و منشی مستقل در راستای تامین و تحکیم مناسباتی اتخاذ کنند که در راستای تامین صلحی پایدار و امنیت واقعی برای تمامی بشریت عمل نماید و از سیاست های تجاوزکارانه کنونی قدرت های انحصاری و شیطانی فاصله گیرند.

نظام سلطه سرمایه اکنون حار تر از همیشه و گرفتار در منجلاب فساد و تباهی و بحران های حاد رو به تعمیق، نیاز به دستاویز برای توجیه و تاویل جبن و ناتوانی خویش در اداره امور اجتماعی دارد. در این مسیر قطعا تغییرات ریشه ای و بنیادین را بر نتافته؛ و با ایجاد موانع در مسیر تغییر و تحول لازم جامعه های انسانی، تلاش می کند آن ها را مطابق نیاز و الزام خود سامان دهد. تمامی انقلابات در سطح جهان همواره مورد یورش و هجمه عمال سرمایه قرار داشته و تلاش شده با فاصله گرفتن از اهداف و آرمان های انقلابی خویش، متناسب با اهداف ضد انسانی الیگارشی اقتصادی و سیاسی سامان یابند. فاصله بین اهداف انقلاب که بر دگرگونی بنیادی و تغییرات ساختی و بافتی جامعه و انسان استوار است؛ با انتظار جامعه انقلابی، بستگی تام و تمام به رویکردهای محیطی دارند که فرایند انقلاب را تحت تاثیر مداوم خود دارند. رخدادهای انقلابی در مراحل تحولی و تکاملی جامعه های انسانی و یا گسست های تاریخی ناشی از آن ها، قدرت انطباق و اتصال توده ها را برای اهداف و آرمان های انقلابی مشکل ساخته و تحت تاثیر الگوهای سنتی و عادات نهادین از اهداف و انتظارات دور می شوند.  در نشیب وفرازهای شکل گیری دنیای جدید ناشی از تکامل تاریخی جامعه و انسان، انقلاب و الگوهای انقلابی در بلبشویی و بی ثباتی اقتصادی و سیاسی جهانی، عموما از انتظارات فاصله گرفته و در تب و تاب شدن و گشتن دنیای جدید انسانی،تاخیر و وقفه را در تحقق اهداف انقلابی موجب گردیده اند.

عدم درک و فهم دیالکتیکی از روندهای تحولی و دگرگونی های انقلابی در جامعه ، تحلیل و تبیین رویکردهای اجتماعی را از درک علّی تهی ساخته و گفتار و کردار را در سطح و رویه تداوم می بخشد. فرایندی که شکست و ناکامی انقلاب را بجای شناخت ریشه ای و علّی شرایط عینی و ذهنی، در جبهه بندی های خیر و شر و فرقه گرایی های ایده ای جستجو کرده واز فهم عمیق و محتوایی عدم تحقق اهداف انقلاب دور می سازند. درک غلط از ماهیت طبقاتی و عدم توانمندی های ایده ای غالب بر روند جاری و ساری در یک جامعه انقلابی، و همچنین نگاه تک ساحتی به نقاط مشترک  جریانات و سازمان های انقلابی، تحلیل و تبیین را با نگاه سکتاریستی و والنتاریستی به رویکردهای اجتماعی از مضمون و محتوای واقعی و الزامی آن تهی می سازد.

بن بست ها در پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی، نوعی هذیان گویی پیرامون فعل و انفعالات اجتماعی را عمومیت بخشیده است. چرا که هذیان یکی از شاخصه های  اصلی و اساسی بن بست است که دامنه توهم و تهاجم  را توسعه میدهد. موضعگیری ها و اقدامات متوهمانه رهبران و جریان های سیاسی پیرامون رویکردهای محیطی، و هذیان گویی های متعاقب آن ها، ضمن بیان تمنیات و تمایلات درونی آن ها، حکایت از بن بستی است که روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان  بر آنها تحمیل نموده؛ و تهاجم و تخریب  برای حفظ و حراست از بن مایه های زیستی شان را در آن ها برانگیخته است. بنابراین هرچه قدر دامنه هذیان گویی گسترده تر و ناواقع گرایی آن عمیق تر و وسیع تر بروز یابد؛ بن بست ها ملموس تر و گویا تر نمود یافته و دامنه اغتشاش و اختلاف برای فرافکنی و انحراف از معیار و مقیاس های زیست عمومی تعمیم می یابند.

نتیجه اینکه:تلاقی نیازها و محدودیت های رفع آن ها در جامعه، موجد ناهنجاری ها و کنش های انسانی برای دفع و رفع موانع و دستیابی به نیازهای برآمده از تحول و تکامل اجتماعی می باشند. در روند تکاملی جامعه و انسان همواره بین نیازهای انسانی و اقتصاد اجتماعی در یک جامعه طبقاتی، یک چالش و ناهماهنگی اساسی وجود دارد که عموما به یک کنش و تضاد و تعارض درون اجتماعی منجر می شوند. فاصله بین انتظارات برآمده از تحول و تکامل تاریخی و ناتوانی ساختار مسلط برای پاسخگویی بدان ها، عموما موجب جنبش و شورش عمومی جهت دگرگونی و تغییرات بنیادی برای تحقق انتظارات می گردند. این انقلاب اجتماعی همواره مرکز ثقل تغییرات ساختی است که عموما صاحبان ثروت و قدرت را برای مهار آن بسیج می نماید.قدرت های برتر جهانی با بن مایه های مادی و تکنیکی توسعه یافته خود، برای تامین و تضمین منافع خویش، با قدرت و حوزه نفوذ خود در سطح جهانی، همواره برای انحراف و ناکامی انقلابات مردمی توطئه کرده و می کنند.اصولا انقلابات فراروئیده از یک کمیتی است که یک کیفیت مطلوب تر را مطالبه می کند.این رخداد ممکن است با مداخله عوامل استعمار و استبداد دچار وقفه در دستیابی به اهداف و آرمان های انقلابی خود گردند.این فرایند ماهیت و پتانسیل انقلابی را در یک پروسه کوتاه و یا میان مدت بسوی رادیکالیزه شدن هدایت کرده و اصولا ارتجاع و استبداد را در یک صف واحد برای مهار آن به تکاپو وا می دارد. در این میان بسیاری تحت تاثیر القائات کاذب محیطی و ناتوان از تبیین چرایی ناکامی های انقلاب، با اظهار ندامت به دامن ارتجاع و استبداد خزیده و برای بازگشت به گذشته گام بر می دارند. البته با توجه به توسعه و تکامل دانش و فن،و دگرگونی در مناسبات و پیوندهای اجتماعی و انسانی،یک پراکندگی و تضارب آرا و اندیشه پیرامون رویکردهای محیطی به وجود آمده که گرایشات عمومی را برای انتخاب اصلح با موانع اساسی موجه ساخته است. برای پیروزی رادیکالیسم انقلابی، توده ها بایستی با گسستن از عادت و سنت به حداقل های انتخاب های نوین آشنا و پیوند بخورند. این فرایند با ناکارآمدی سازوکارهای مسلط نظام سلطه سرمایه و نظام های مستبد و واپسگرا در حال بروز و ظهور بوده؛ و در تدارک یک دگرگونی ساختی و بنیادی می باشد. این همان گرانیگاه انقلابات توده ای است که توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی را برای مهار این روند اجتناب ناپذیر تاریخی به تکاپو،دسیسه و توطئه واداشته است.


        اسماعیل    رضایی

             پاریس

       12:06:2022