۱۳۹۹ اردیبهشت ۵, جمعه

                     حمایت و شناعت 1

رنج آدمی در ندانستن و نفهمیدن یا خود را به جهالت زدن پیرامون رخدادهای محیطی و جامعه و جمع، نشان از ضعف آگاهی و توقف در سازه های فکری و یا درک وارونه از مفاهیم و مضامینی است که در وی نوعی از جانبداری و یا خرافه گرایی و حمایت از روندهای متحجرانه و واپسگرایانه حیات اجتماعی را با سفاهت و بلاهت گویی های غافلانه و جاهلانه شکل می دهد. کسی یا کسانی که به نگاه تک بعدی و تک ساحتی به جامعه و انسان عادت کرده واز تکامل و تحول جامعه و انسان یا هیچ نمی دانند و یا درک و فهمش از دگرگونی های اقتصادی اجتماعی در حد و حدود آموخته های ذهنی و کتابی مدرسه ای فراتر نرفته است. نگاه و تبیینی که دگرگونی الزامی و ایجابی را نادیده انگاشته و از فراز و فرودهایی سخن می راند که نه به فهم عمومی می افزاید و نه از رنج جانکاهی که تفکر و باور فاقد اصالت و هویت بجا می گذارند؛ می کاهد.
آنکه دیگران را به «نشناختن تفکری و تاختن بدان»متهم می کند؛ هنوز همانند اجداد و نیاکان جاهل و توتالیتر خویش، واژه ها و مفاهیم را همانند خرافه زدگان دینی و شایعه آفرینان و دروغگویان برای مشوب کردن اذهان پریشان و بیمارگون برای دفاع نامشروع از استبداد و استبعاد انسانی بکار می گیرد. واژه ای چون«مسلک اشتراکی» که از اعماق تاریخ و از سوی مبلغان دینی و مستبدین حکومتی گذشته برای تشویش افکار عمومی و القائات کاذب نگرشی بر علیه ایده های انسانی و مردمی و برای حفظ و حراست منافع و مصالح مستبدین و توتالیتر های ریز و درشت اقتصادی و سیاسی بکار می رفته است. مترادف دانستن سوسیالیسم  با«مسلک اشتراکی» فروخسبیدن خردورزی در خدمت جهالت ورزی ها و ندانم کاری های واپسگرایان دینی و یا حامیان مجهول الهویه اش را تداعی می کند که هنوز در پستوی ذهن غبارگرفته شان بدنبال مفری برای توجیه رویکردهای دغل و ریای خود می گردند. این شیوه بررسی همانند لفاظی واعظان و دغلبازان دینی می ماند که تلاش می کنند خرافه های مسموم و مشئوم خود را با خطابه های آتشین برای تخدیر و تخمیر اندیشه و روان ناآگاهان و بی خبران از دغل و ریای مبلغان دینی، به دیگران القا کرده و برای واپسماندگی و نا کارآمدی اندیشه ورشکسته خود، اعتباری کاذب و دروغین دست و پا کنند.
هجو و هذیان گویی در بررسی و تحلیل و تبیین های مسایل اقتصادی اجتماعی، نشان از بلاهت و سفاهتی دارد که از بطن قالب های تنگ و محصور اندیشه و عمل بر می خیزد.اینکه نئولیبرالیسم از توسعه و تحول لیبرالیسم سر برآورده و دنباله تاریخ تحول نظام سرمایه است را شکی نیست، اما آنچه را که شک برانگیز است؛ حمایت از تعدی و تجاوز آشکار نئولیبرالیسم یعنی منحط ترین مرحله نظام سلطه سرمایه است که برخی ها آشکارا و به آسانی از کنار آن گذر کرده و یا به توجیه روند های ناانسانی آن روی آورده اند. نگاهی که تخریب و تهدید طبیعت و جامعه  برای سود بری بی حد و مرز و انباشت و تراکم لجام گسیخته آن را همکاری مطلوب وداوطبانه قلمداد کرده و آن را می ستایند. واز قانونی که از این مالکیت افسار گسیخته و تهدید کننده حیات طبیعی و اجتماعی دفاع می کند؛  بی مهابا حمایت کرده و آن را مطلوب و ملزوم جامعه و انسان  می پندارد.
کسی که تمامی همّ و غمش بازار و داد و ستد و دولت در خدمت سرمایه باشد؛ وتمامی جنبه های حیات عمومی را درافت و خیزهای اقتصادی می بیند؛ از ابتکار و توانگری در نظام سلطه سرمایه بعنوان امری مطلوب و مقبول یاد می کند. چرا که این حدود اندیشه اصولا مفاهیم را نیز محدود می فهمد و در قالب های فکری خود به بررسی آن ها می نشیند. نگاه بسته و خسته ای که لیبرالیسم و نئولیبرالسیم را تامین کننده حقوق شهروندی دانسته و از کنار تمامی تبعیض، نابرابری حقوقی و قانونی و ستم مضاعف طبقاتی با دیده اغماض گذر می کند.شهروندی که از فقر و فاقه ناشی از تعدی و تجاوز نظام سلطه سرمایه، از بروز ناب استعداد های انسانی اش باز مانده و به ابزاری برای تامین و تطمیع حرص و آز سیری ناپذیر قدرت و ثروت مبدل شده است. شهروندی که در عزا و عروسی ذبح می شود تا بتواند امیال لجام گسیخته اقلیتی در راس هرم قدرت را تامین و تضمین نماید. شهروندی که در اسارت قانون مقدس برخی ها، بایستی ضمن فراهم نمودن اسباب عیش و نوش اقلیتی، مدام قربانی مطامع سیری ناپذیر اربابان قدرت و مکنت شوند. آنکه از عملکرد نئولیبرالیسم دفاع می کند؛ آیا تاریخ سراسر خونبار آن را مشاهده نمی کند؟ چطور می توان از ویتنام، الجزایر، عراق، افغانستان، سوریه، یمن، آفریقا و دیگر نقاط جهان به آسانی گذر کرد و شقاوت و بی رحمی نظام سلطه سرمایه را نادیده گرفت؟ شناعت تا کجا؟ بواقع درماندگی و عجز جهالت انسانی را حد و مرزی نیست. مطمئنا نگاه به عملکرد غلط بلوک های به اصطلاح سوسیالیستی ملاک توجیه و تکذیب کسانی است که نه از علم چیزی می دانند و یا می آموزند و نه از روند علمی تاریخ تحول و تکامل جامعه و انسان آگاهی دارند.
مدعیان سینه چاک نئولیبرالیسم فکر می کنند که با جمعبندی نظریات تئوری پردازان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به درک تحولی و تکاملی لازم و به شناخت و آگاهی کامل دست یافته و بی مهابا به مبارزین راستین توده های محروم می تازند و چشم از تمامی جنایات و توحش و بربریت عمال نظام سلطه سرمایه فرو می بندند. توحش و بربریتی که با تخریب و انهدام اکوسیستم بشریت را در معرض خطر فنا و نیستی قرار داده است. نمونه بارز آن پاندمی کرونا ویروس است که اکنون با تدبیرات و اقدامات ناقص و سودجویانه عمال سرمایه، خسارات جبران ناپذیری را بر جامعه های انسانی تحمیل کرده است. نادیده گرفتن اینهمه جنایت و خسران، مبین آگاهی های کاذبی است که تحت تاثیر القائات کاذب و فریبنده توتالیتر های اقتصادی و سیاسی نظام سلطه سرمایه که با تعریف و توجیه های کذایی و فاقد پایه و ریشه شکل گرفته است؛ انسان ها را از درک واقع و حقیقی گذر حیا باز داشته است.این عملکرد نئولیبرالیسم است که قدرت محدودکرده دولت را بعنوان ابزار کارچاق کنی خویش بکارگرفته واز مبرمترین و حیاتی ترین نیازهای اجتماعی ازجمله بهداشت فردی و جمعی و همچنین بهداشت روانی برای زیست مطلوب اجتماعی بازداشته وموجد این همه فاجعه انسانی، اقتصادی و اجتماعی گردیده است. بایستی بهتر و واقع بینانه تر به رخدادهای محیطی نگریست و از دگم اندیشی و فرافکنی فاصله گرفت.
یکی از موکدات ستایش کنندگان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بر آزادی و آزادی های فردی دروغین آن است. آزادی هایی که با افت و خیزهای منافع قدرت های مسلط محدود و محصور می شود. البته  آزادی که در بیان و صندوق رای خلاصه می شود که خود تمهیدات عمال سرمایه در جهت حراست و حمایت از بنیان های سلطه سرمایه را با خود یدک می کشند. آنانکه اینهمه تعدی و تجاوز به حریم انسانی برای انباشت و تراکم انگل وار دارایی و ثروت را نمی بینند؛ قطعا نمی دانند ویا نمی خواهند بدانند که آزادی با خشونت نفی می شود و نظام سلطه سرمایه بویژه نئولیبرالیسم بدون خشونت و جنگ و خونریزی ادامه حیاتش مقدورنبوده و نخواهد بود. ضمن اینکه با سیادت طلبی و هژمونی خواهی نئولیبرالیسم رهایی آدمی از قید و بندهای اسارت بار حیات فردی ممکن نخواهد بود.بنابرای از آزادی فردی در جهان کنونی جز اسارت و بندگی اکثریتی فاقد هرگونه دفاع مشروع از حقوق انسانی خویش که با قواعد و قوانین نئولیبرالیسم محدود و محصور شده است؛ چیزی باقی نمانده است. با اینهمه فجایع و نابسانی های رو به تزاید اقتصادی اجتماعی محصول عملکرد نئولیبرالیسم که جهان را درکام خود گرفته بایستی به نام انسان و انسانیت از فروپاشی و اضمحلال بنیان های حیات انسانی که با یورش سبعانۀ دارندگان قدرت و مکنت تحت حمایت قواعد و قوانین نئولیبرالیسم در جریان است؛ با درکی آگاهانه و انسانی ممانعت کرد.
بحث حسابرسی در حاکمیت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم برای ایجاد موازنه اقتصادی و اجتماعی توسط مدافعان و تئوری پردازان شان، خود حدیثی مفصل و روایتی وارونه از عملکرد نظام سلطه سرمایه را ارائه می دهد. اگر موازنه ای در کار بود اینهمه فاصله عمیق و رو به تعمیق طبقاتی چرا و چگونه شکل گرفته است؟ اینهمه فقر و نایابی و ندرت و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی چرا و چگونه عمومیت یافته است؟ آری، موازنه برای جلوگیری از ورشکستگی کلان سرمایه داران و بانک ها از محل درآمد مالیات محرومان و زحمتکشان برای استمرار و تداوم حیات متعدیانه و چپاولگرانه عمال سرمایه با اتکای به قواعد و قوانین نئولیبرالیسم رواج عام دارد. اموال عمومی و ثروت حاصل تلاش جمعی جامعه بایستی در خدمت اقلیتی حاکم برسرنوشت جامعه و جمع قرار گیرد؛ تا موازنه در ساختار معیوب نظام سلطه سرمایه در بین کلان سرمایه دارن برای تضییع حقوق اکثریتی محروم و فاقد حداقل زیست مطلوب و معمول برقرار گردد.
نتیجه اینکه:شاکله های فکری و ارزشی انسان ها نمودی از باورمندی و درک و شناخت علّی روندهای محیطی می باشد. باورهای قالبی نوعی دگم اندیشی و ایستارهای متحجرانه را عمومیت می بخشد که یک نگاه تک بعدی و تک ساحتی و همچنین تعصب و خشک مغزی پیرامون آموزه های محیطی را اشاعه می بخشد. براین اساس است که برخی ها صرفا با نگاه فرمولی و اتکای محض به قواعد و قوانین مکاتب فکری با روشی اسکولاستیک و بدون توجه به عملکرد و رویکردهای محیطی آن به دفاع از آن پرداخته و حقایق واقع پیرامون آن را در پس قالب های فکری خود نادیده می انگارند. کسانی که از قواعد و قوانین لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به عنوان عوامل راهبردی و کاربردی نظام سلطه سرمایه دفاع کرده و فجایع و تعدی مداوم و ذاتی آن به طبیعت و جامعه را چشم فرو می بندند. لیبرالیسم و بدنبال آن نئولیبرالیسم به عنوان منحط ترین مرحله نظام سلطه سرمایه را با نگاه صرف به چارچوب های فکری تئوریزه شده اش نه عملکردش در طی تاریخ تحولات اجتماعی و انسانِ، به عنوان مروجان آزادی های فردی و برابری شهروندی در ابتکار و توانگری و همچنین موازنه و تعادل در زیست جمعی قلمداد می کنند. در حالیکه عملکرد فاجعه بار آن را در توسعه و تعمیق دامنه فقر و تخریب و انهدام طبیعت برای سودبری محض و انباشت و تراکم جنون آمیز ثروت و مکنت از قبل کار و تلاش جمعی انسان ها، و همچنین ایجاد رعب و وحشت از طریق توسعه روزافزون سلاح های مرگبار فردی و جمعی، و کشتار انسان های بیگناه در اقصی نقاط دنیا، نادیده می انگارند. این بی توجهی منجر به تهدید جدی برای بشریت شده است که اکنون با پاندمی کرونا ویروس دارد واقعیت عینی خود را بروز می دهد.این نگاه سفاکانه به گذر حیات انسانی، اکنون به چالشی جدی در زیست مطلوب و الزامی جامعه های انسانی مبدل شده است. ندیدن اینکه نئولیبرالیسم با تمهیدات فاجعه بارش برای سودبری و انباشت و تراکم لجام گسیخته، سازه های حیاتی زیست بشری را به مخاطره انداخته، مبین سفاهت و بلاهتی است که با دگم و تعصب می توان آن را تعریف و توصیف نمود.بایستی به نام انسان و انسانیت، بشریت را از دام عفریتی و اهریمنی رویکردهای نظام سلطه سرمایه برای ساختن دنیایی بهتر و مفیدتر رهایی بخشید.


1این مقاله نقد کوتاهی است بر مقاله آقای جمشید اسدی با نام «تفکری که نمی شناسند و بدان می تازند» که در فضای مجازی انتشار یافته است.

           اسماعیل  رضایی
               پاریس
          24/04/2020

۱۳۹۹ فروردین ۲۹, جمعه

                    مدنیّت و جامعه مدنی  

انسان ها در کنکاش و تکاپوی مداوم  در طبیعت برای درک و شناخت ضرورت های مانع و رادع زیست مطلوب انسانی، بسترهای تعامل و تحولات مداوم در روابط و مناسبات اجتماعی را فراهم ساخت و با تکیه بدان، ابزارهای بهره گیری از مواهب و منابع طبیعی را تکامل بخشید. تکامل تکنیک و فن و دگرگونی در مناسبات تولیدی، کار و روابط و مناسبات تولیدی را متحول ساخت و تعاملات انسانی را از ابعاد نوینی برخودار ساخت. چرا که نیازهای انسانی متحوّل و متلّون شد و بسترهای یک تقسیم کار مورد لزوم و تکثّر حرَف و فنون را فراهم ساخت. این فرایند با خود بسیاری از نمودهای مدرن را برای همگرایی و همراهی انسان ها با روندهای تکمیل و کمال جامعه و انسان ایجاد کرد. نمودهایی که در اوج و حضیض و کنش و واکنش های اجتماعی به سوی کمال و یا انحطاط اجتماعی و انسانی هدایت شدند.
مدنیّت با تاریخ تحول و تکامل جامعه و انسان همراه بوده و متناسب با ارزش ها و ضدارزش های منبعث از بنیان های مادّی اجتماعی و جایگاه مادّی انسانی در فرگشت مداوم تحول و تکامل نمودهای نوین مدنی، اشکال متفاوت خود را یافته است. براین اساس است که رشد و توسعه بنیان های مادی نقش بارز و اساسی را در اوج و حضیض مدنیّت بازی می کنند. نمودهای روبنایی بنیان های مادی هرجامعه انعکاسی از عیار مدنیّت و دریافت های مدنی انسان ها در تعاملات و تضادهای درون اجتماعی می باشد. بنابراین جامعه مدنی نیز عموما در پویایی و بالندگی بنیان های مادی جامعه اشکال متفاوتی یافته و با حد و حصر حاکمیت قدرت و مکنت امکان موثری در پیشبرد اهداف اجتماعی محسوب می شود. بدین مضمون که امر انتزاع در کارآمدی جامعه مدنی اصولا تبیین و تحلیل مولفه های الزامی برای رشد و بالندگی جامعه و انسان را به بی راهه سوق می دهد. انتزاع از سازه های مسلطی که انسان ها را در ظرف و حد خاصی برای تامین و تضمین سیادت طلبی و افزونخواهی های امتیاز و اکتساب حدود می بخشد.
جامعه مدنی در ظرف مدنیّت می گنجد و مدنیّت بسترساز استقرار و استمرار مولفه های جامعه مدنی چون آزادی،عدالت،دموکراسی،امنیت و ......می باشد. پس هرچه قدر جامعه در بند و بست ها و قید و بند های حاکمیت قدرت و مکنت گرفتار آید؛ تمامی مولفه های جامعه مدنی در تمنا و تمایل سلطه و قدرت تحلیل رفته و یا تابعی از صعود و سقوط بنیان های مادی حیات اقتصادی اجتماعی می گردند.بنابراین میزان توفیق جامعه مدنی به ساختار مسلط و توانایی آن در پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه و انسان بستگی دارد. براین اساس الگوگیری و تجویز مدل های جامعه مدنی دیگر جوامع بدون توجه به ساختار مسلط اقتصادی اجتماعی و ضعف و خلجانش، برای نیازهای خودی، دقیقا فرو غلتیدن در ذهنی گرایی و توهمات سیاسی را با خود دارد.
جامعه مدنی و تعهد و رسالت آن تابعی از روند تحول و تکامل جامعه و انسان می باشد. نگاه ایستا و قالبی به علّت وجودی جامعه مدنی، تحلیل و تبیین چرایی و چگونگی  روندهای اقتصادی  اجتماعی را در اما و اگرها و ناکامی های گذشته اش رها می سازد. بروز نشدن اشکال مبارزاتی جامعه های مدنی متناسب با فرگشت کنونی جامعه های انسانی،آن ها را یا با ناکامی های مداوم مواجه  نموده و یا به زایدۀ عمال سرمایه مبدل ساخته که سطح مبارزاتی آن ها را حدود و ثغور بخشیده است. چرایی آن را بایستی در جهانی شدن توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی و محدود کردن دامنه مبارزات جامعه مدنی در سطح محدود ملی صرف جستجو کرد. در زمانی که پیوندهای اجتناب ناپذیر جهانی به عامل اصلی و اساسی بسیاری از سلطه گری ها و سلطه پذیری های محسوب می شوند؛  مبارزات مدنی در سطح صرف ملی، در هیاهو و جار و جنجال های مداوم مراودات و مبادلات اجتناب ناپذیر و چالش برانگیز جهانی، دچار یک روند روزمرگی با دورنمایه ای محصور و فرسوده، عموما به زایده و یا تقویت کنندۀ بنیان های استبدادی و توتالیتر مبدل می شوند.
در عصر جهانی شدن و پیوند انسان ها در فضای حقیقی و مجازی، جامعه مدنی ضمن درگیر بودن با شاخصه های چالشی ملی گرایی، نمی تواند از تاثیر و تهدید روندهای نامتعارف جهانی بی تفاوت گذر کند. چرا که پیوندهای جهانی و نمودهای نوین سازوکارهای درونی آن، در صورت لزوم به فرافکنی و تلطیف و تخفیف تضادهای درونی به نفع استبداد و توتالیتاریسم و مشروعیت و مقبولیت آن عمل می کنند. پس از تاکید و تقلید بر بارزه های ساختی نهادین جامعه مدنی بایستی حذر کرد و اشکال نوین مبارزاتی را براساس شاخصه ها و نیازهای درونی در پیوند با رویکردهای جهانی و تاثیر آن در روند های تحولی مبارزات داخلی اتخاذ کرد. امروز نادیده گرفتن پیوندهای جهانی در مبارزه با سلطه و استبداد، روند تبیین و تحلیل مبارزه طبقاتی را به بیراهه هدایت می کند. زیرا این جدایی و تفریق، یکپارچگی سیستماتیک ارگان های اجتماعی را نادیده انگاشته و این نقص سیستمیک، امکان بررسی های دقیق و منطقی روندهای حاکم بر جامعه و انسان را غیرممکن می سازد.
اکنون بسیاری بر سَبیل عادت، مفاهیم و اسامی  کاربردی و مفهومی را با تقلید و موجودیت صوری و کاذب آن بکار گرفته و از درک و شناخت واقعی آن ها فاصله گرفته اند.کسانی که  عموما خود را رهروان راستین مکتب علمی می پندارند. چرا که اصولا در تبیین و بررسی های جامعه مدنی و روند تحولی و تکاملی آن با نگاهی تقلیدی و تاکید بردرونمایه واپسگرا، آنچه بر سازه های کنونی جامعه های انسانی حاکم است را نادیده می انگارند. کسانی که قبای سوسیال دموکراسی را بر سوسیالیسم می پوشانند و یا سوسیال دموکراسی را با دولت رفاه برای تحکیم بنیان های دموکراسی در هم می آمیزند. این اغتشاش فکری و اختلاط مفاهیم ناشی از توقف در سازه های فکری گذشته و یا متاثر بودن از اندیشه و آثاری که گذشته را نه با فهم و نیاز کنونی بلکه رسوبات فکری گذشته به بحث و داوری می نشینند. چرا که دولت رفاه با ساختار کهنه و فرسوده نظام سلطه سرمایه پاییده و می پاید؛ درحالی که سوسیال دموکراسی واقعی و حقیقی با تغییر ساختاری کنونی نظام سرمایه قابل تحقق است. تغییر ساختاری که با روند تخریبی و انهدامی نئولیبرالیسم آغاز شده و با فاجعه پاندمی کروناویروس سرعت عمل پیدا کرده است. و کسانی که به دموکراسی اهدایی بورژوایی دل خوش می دارند و آن را دستمایه گذر از استبداد و توتالیتاریسم می پندارند؛ بایستی به عمق فاجعه ای که توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی هم اکنون به نام دموکراسی و در کوران وحشت و مرگ کرونا ویروس انجام می دهند؛ بهتر و عمیق تر بیاندیشند.
کرونا ویروس که رنج نادانی آدمی را بر آگاهی ناقص و محدود انسانی به نمایش گذاشته است؛ اکنون در ترفندها و محدودیت های فراهم آمده توسط عمال سرمایه بعنوان ابزاری برای محدودکردن فعالیت های جامعه های مدنی در عرصه های اجتماعی و کشاندن آن ها درفضای مجازی صرف ، تلاش بی وقفه ای را برای کنترل جنبش های مردمی وتحمیل خود به جامعه های انسانی آغاز کرده است. تلاشی که اگر با اعتراضات عمومی و تاکتیک های مبارزاتی مناسب و بموقع متوقف نشود، دموکراسی نیم بند بورژوایی را نیز در خود فرو می بلعد. استبداد و خشونت پلیسی در پس ناتوانی های ذاتی نظام سلطه سرمایه و بحران مضاعف ناشی از پاندمی کرونا ویروس که اقتصاد جهانی را در ورطه سقوط و فروپاشی قرار داده است؛ نمودی عام می یابد. چراکه اصولا استبداد و حکومت های پلیسی تحت شرایط ناتوانی های حاکمان در پاسخگویی به نیازهای الزامی و حیاتی انسان ها فرا می رویند و با تمهیدات قانونی و تقنینی خویش فعالیت های مدنی را هرچه بیشتر محدود و بسترهای تهاجم و تخاصم به احزاب و سازمان های مدافع حقوق انسانی را فراهم می سازند. توتالیتاریسم اقتصادی اکنون به ضعیف ترین مرحله حیات خویش گام نهاده است؛ و برای استتار آن نیازمند توتالیتاریسم سیاسی برای ایجاد رعب و وحشت و مشغله های فکری و ذهنی جهت تداوم حیات خویش است. بنابراین جامعه های مدنی و دموکراسی های موجود اگر با یک همبستگی عمومی و جهانی در برابر یورش و هجمه عمال سرمایه حراست نشوند؛ منافع و مصالح بخش اعظمی از جامعه های انسانی بویژه محرومان و زحمتکشان زیر فشار و مهمیز خشن و انهدامی استبداد اقتصادی و سیاسی نظام سلطه سرمایه آسیب جبران ناپذیری خواهند دید.
اکنون این جامعه های مدنی و دموکراسی معیوب بورژوایی نیست که در معرض خطر هستند؛ بلکه مدنیّت بعنوان دستاورد تحول و تکامل بشریت با سقوط و نزول ارزش های انسانی در معرض فروپاشی قرار دارد. زیرا نظام سلطه سرمایه با مقاومت در برابر تغییرات ساختاری الزامی برای خروج از بن بست و بحران روزافزون، در تلاشی بی سرانجام به واپسگرایی و احیای بسیاری از قواعد و قوانین اقتصادی اجتماعی گذشته روآورده و جامعه های انسانی را در یک تضاد و تقابل انهدامی قرارداده است. این تلاشی است برای تضعیف و گسست همبستگی جهانی که با تحول و تکامل دانش و فن دامنه آن رو به گسترش است و در بطن خود یک تغییرات بنیادی را یدک می کشد. این واپسگرایی و تحجر و انزواگرایی با سیاست های شوینیستی و رقابت های کور بین بلوک های اقتصادی خود را بروز داده و با تحریک احساسات ملی گرایانه یک تقابل و تضاد عمومی را در عرصه های حقیقی و مجازی جامعه های انسانی فراهم ساخته است. اگرچه تمامی این ترفند ها و تمهیدات ناانسانی بدلیل ناتوانی در پاسخگویی به نیازها و الزامات عمومی و به تبع آن تعمیق طبقاتی و افزایش فقر و فاقه، در بازه زمانی کوتاه به بن بست می رسند؛ ولی آسیب های سخت و شکننده ای را به روحیه همکاری،همیاری و همبستگی انسانی برای هدفی مشترک و انسانی وارد می سازند. درک و شناخت این فرایند و اتخاذ تاکتیک های مبارزاتی مناسب برای خنثی سازی آن از وظایف عاجل و بهنگام نیروهای مترقی در سطح جهان می باشد.
نتیجه اینکه: همبستگی و وابستگی انسان ها برای درک مشترک و رفع نیازهای انسانی، با شناخت ضرورت های دست و پاگیر طبیعی اجتماعی،آن ها را در یک فراگرد تعاملی و تکاملی متعالی هدایت کرد. فرایندی که با درکی آگاهانه و خردمندانه بسترهای همزیستی و بهزیستی انسانی را تدارک دید. بنابراین مدنیّت بعنوان بارزه های هویتی تاریخ تحول و تکامل اقتصادی اجتماعی نمود یافت و تعاملات مدنی  برای مقابله و مبارزه با عوامل ندرت و نایابی زیست اجتماعی را موجد شد. پس جامعه مدنی و مولفه های آن از جمله دموکراسی تابعی از روندهای اجتماعی و اوج و خلجان مناسبات طبقاتی گردیدند. باگسترش و توسعه ابعاد پیوند های اجتماعی در سطح جهانی و تاثیر الگوهای زیستی متفاوت بر یکدیگر، فعالیت جامعه های مدنی نیز دگرگونی پذیرفته اند. غلبه سازه های مسلط اقتصاد جهانی بر سازوکارهای زیستی عمومی، مبارزات و مطالبات انسا ن ها را ابعاد نوینی بخشیده است. بنابراین مبارزات جامعه های مدنی با استبداد و توتالیتاریزم در سطح ملی در پیوند با توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی در سطح جهانی می تواند مفهوم واقعی خود را بیابد. ضمن اینکه الگوگیری و الگوپذیری های واپسگرایانه و یا نمودهای حاکم بر دیگر جوامع نیز روند تشخیص و درمان نابسامانی های اجتماعی را به بیراهه می برد. با الگوگیری های نامناسب و انتزاع مبارزاتی است که بسیاری از مفاهیمی چون دموکراسی، سوسیال دموکراسی، دولت رفاه، سوسیالیسم و......از دایره حصول و حضور واقع و حقیقی خویش فاصله گرفته و در تبیین و تحلیل ایدئولوگ ها از جایگاه واقع خویش دور گردیده اند. این ویژگی مبارزات مدنی را دچار یک روزمرگی کاذب و مشغله های مداوم عملکرد قدرت های مسلط اقتصادی اجتماعی در سطح ملی و بین المللی قرار داده است. اکنون عملکرد مخرب و انهدامی نئولیبرالیسم در نظام سلطه سرمایه و تاثیرات مرگبار کرونا ویروس بر جامعه و انسان، بنیان های اقتصادی و سیاسی آن را در معرض سقوط و فروپاشی قرار داده است. براین اساس عمال سرمایه با تلاشی همه جانبه و بی وقفه و به بهانه مبارزه با پاندمی کرونا ویروس مبارزات مدنی را محدود و محصور و حضور شهروندان برای بیان مطالبات خویش را در حد دنیای مجازی حدود بخشیده است. روندی که برای بنیان های فرسوده و ترک خوردۀ نظام سلطه سرمایه تدارک دیده شده و می خواهد نظم نوین در حال شکل گیری را به نفع سود و سرمایه سامان دهد. بنابراین مبارزات مدنی بایستی بدور از جار و جنجال های مداوم و رو به گسترش عمال سرمایه،با یک پیوند و همبستگی جهانی برای ساماندهی نظم نوین به نفع محرومان و زحمتکشان هدایت شوند.

          اسماعیل   رضایی
               پاریس
         17/04/2020

۱۳۹۹ فروردین ۲۰, چهارشنبه

                        رسالت و اصالت

انسان ها در تبادل و تبدیلات محیطی و متناسب با درک و فهم از چگونگی و چرایی رویکردها و رویدادهای پیرامون خود، واکنشی برای انطباق و تعادل با روندهای بیرونی از خود بروز می دهند. این فرایند در وی نوعی تعهد و رسالتی برای دستیابی به اهداف و آرمان های اجتماعی اش را شکل می دهد که با هویت یابی و هویت پذیری های مداوم خویش، روند اصالت یابی خصایل و بارزه های شخصیتی را تدارک می بینند. رسالتی که بار معنایی اصالت فردی و یا جمعی همگن و همسان را با خود داشته و در راستای توجیه و تفسیر های منفعتی و مصلحتی اش حرکت می کند.
رسالت برخلاف نظریه های درونگرایان و پنداربافان که بر نمودهای احتمالی و تصادفی و یا اکتسابات محیطی بنا شده،تابعی از روند های عینی و پیچیده زندگی اجتماعی و انسانی می باشد. و اصالت که هویت یابی یافته ها و داشته های آدمی در تعامل و تبادل درون اجتماعی مفهوم می یابد؛ تعهد و رسالت آدمی را در مجاری خاص خود هدایت می کند. براین اساس است که روابط و مناسبات اجتماعی بجای رفع و دفع نیازهای اساسی بواقع انسانی، بر فرضیاتی بنا شده اند که تابعی از خواست و نیاز سیادت طلبی و زیاده خواهی های انسانی می باشند. چرا که تحت چنین شرایطی، خاص بودن انسان ها بر خاص بودن نیازهای انسانی ارجحیت می یابند. بدینسان است که رسالت براساس اصالت کاذب و دروغین منبعث از اکتسابات مجازی، بسوی تفریق و تفکیک هویت های انسانی هدایت می شوند.
اصالت دادن به برخی از شاخصه های نامتعارف زیست جمعی، نوعی از روابط و مناسبات اجتماعی را نهادینه ساخت که ساختار فکری و رسالت آدمی پیرامون پلشتی ها و نارسایی های محیطی را به حاشیه برده است. چرا که در شرایط بحران های حاد اجتماعی، انسان ها ضمن واکنش به نوعی از همبستگی خودجوش به قدرت یا قدرت های حاکم نیز بیش از حد اعتماد نموده و به فرامین آن ها گوش فرامی دهند. این یکی از خطرات عمده و اساسی و پاشنه آشیل حرکت های توده ای در برابر عوامل فاجعه ساز و سوءاستفاده کنندگان از اعتماد توده ها که برای رهایی از رنج و اندوه فاجعه های طبیعی و اجتماعی به فرامین حاکمان گوش فرا می دارند؛ می باشند. این ویژگی رسالت مبارزین راستین توده های تحت ستم و استبداد حاکمان اقتصادی و سیاسی را در مواقع بروز حوادث و فاجعه های غیرمنتظره طبیعی و اجتماعی دو چندان می کند. کسانی که با داعیه مبارزه طبقاتی، با تعلل و تزلزل طبقاتی از درک حساسیت ویژه حرکت های توده ای تحت تاثیر رویکردهای دشمنان واقعی خویش در مواقع حوادث و سوانح فاجعه بار طبیعی و اجتماعی فاصله می گیرند؛ قطعا به بازسازی قدرت های خدشه پذیرفته دشمنان مردم مدد می رسانند.
با پاندمی کرونا جهان وارد عرصه های جدیدی از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی شده است. سقوط اقتصادی و به تبع آن سقوط و نزول سطح زندگی عامه،گسترش دامنه عدم بهداشت روانی عمومی بدلیل سرخوردگی و دورنمای تاریک و نامطمئنی که در برابرش قرارگرفته اند؛ وزیان های روحی، جسمی و مالی که پس از فروکش کردن این فاجعه طبیعی نمایان می شوند؛ و بسیاری دیگر از کاستی ها و کمبودهای ناشی از ضعف بنیادین حاکمیت سلطه سرمایه، الزاما و اجبارا ضرورت دگرگونی های اساسی و بنیادین را در جامعه های انسانی فراهم ساخته است. نظام سلطه سرمایه و عمالش در تلاشی همه جانبه برای ابقا و احیای سازه های آسیب دیده و از رمق افتاده کنونی خویش هستند. تلاشی که می خواهد با تزریق مالی و پولی حاصل دسترنج محرومان و زحمتکشان محقق شود؛ بعنوان بذل و بخشش های کریمانۀ اربابان قدرت و مکنت، برای جلب اعتماد و رفع سوءتفاهمات ناشی از بدعهدی ها و تعدیات سالیان دراز مورد استفاده قرار دهند.این فریب و توهین به شعور توده ها با توسعه دامنه همبستگی کنونی جهانی و آگاهی عمومی از اهداف شوم و فاجعه باری که صاحبان قدرت و مکنت و عمالش در سر دارند؛ می تواند نظم نوین در حال شکل گیری را به نفع محرومان و زحمتکشان رقم زند.
همبستگی خودجوش انسان ها در مواقع ظهور و بروز حوادث غیرمترقبه و فاجعه های زیست محیطی، عموما با بار احساسی و عاطفی خویش اگر بستر چرایی و آگاهانه خویش را نیابد؛ به ابزار سوءاستفاده حاکمان قدرت و مکنت برای تحقق اهداف و ترمیم سازه های ترک خورده و فرسوده مبدل می شود. اصولا مبارزان و اهداف مبارزاتی نیز در کوران فاجعه های طبیعی و اجتماعی، تحت تاثیر روند های جاری و ساری و هیجانی مداوم از رسالت و اصالت مبارزاتی در راستای آگاهی بخشی لازم همبستگی عمومی باز می مانند. بنیان های اعتماد به رویکردهای حاکمان قدرت و مکنت که تحت فشارهای مضاعف و زنجیرۀ وابستگی به ریسمان پوسیدۀ حاکمیت مستبد سرمایه با القائات کاذب و دروغین عمال سرمایه اگر به درک آگاهانه توده ها از نیات پلید و ناانسانی نظام سلطه سرمایه در نیامیزد؛ همبستگی عمومی به نفع حاکمیت سرمایه مصادره به مطلوب می شود. بنابراین گذراز فاجعه کنونی پاندمی کرونا ویروس تنها با یک همبستگی آگاهانه جهانی برای یک نظم نوین انسانی میسر است. در غیر اینصورت نظام سلطه سرمایه با قدرت میلیتاریستی و توتالیتاریسم اقتصادی برای جبران خسارات سنگین و خردکننده کرونا ویروس، توده ها و بویژه محرومان و زحمتکشان را در یک پریود طولانی و یا دایمی با افزایش و تشدید ساعات کار و برداشت ها بی رویه از حاصل کار برده گون آن ها مبادرت می ورزد. پس ضمن تبلیغ، توسعه و تحکیم بنیان های همبستگی جهانی برای مبارزه با پاندمی فاجعه بار کرونا ویروس، بایستی هوشیارانه افشاگر اهداف شوم و پلید نظام سلطه سرمایه از این همبستگی الزامی بود.
نظارت کنترولی با تکیه بر ابزار دیجیتالی حاصل توسعه و تکامل دانش و فن برای مبارزه و کنترول عوارض مرگبار کروناویروس، مورد استفاده وسیع و گسترده دول نظام سلطه سرمایه قرار گرفته و یا می گیرد.جمع آوری و ذخیره اطلاعات و داده های عمومی این ابزارهای ارتباطی اگر در یک تغییر بنیادی و ساختاری و حاکمیت بواقع مردمی  مورد استفاده قرار نگیرد؛ به ابزار یورش و هجمه به منافع جمع و جامعه برای تحکیم حاکمیت سرمایه و تراکم و انباشت انگلی عده قلیلی مبدل خواهد شد. خطر رسوخ و نفوذ به حریم امن عمومی از طریق طبقه بندی اطلاعات و داده های مردمی به مراتب بیشتر و مخرب تر از پاندمی ویروسی می باشد. پس با هشدار آگاهی بخش و موثر بایستی نظم نوین را در راستای منافع جامعه و جمع از طریق حاکمیت مردمی به مانع جدی ترمیم و تداوم اهداف شوم و مرگبار لیبرالی که بسیاری نوید آن را می دهند؛ مبدل ساخت.
رقابت های کور و انهدامی بلوک های اقتصادی اجتماعی در عرصه جهانی برای تحکیم هژمونیت خویش بر جامعه جهانی و یا کسب موقعیت جدید در روابط و مناسبات اقتصادی و سیاسی جهان،  تفرقه و تقابل دیپلماتیک را در محافل اقتصادی و سیاسی دول سلطه سرمایه نمود بخشیده است. این روند اگر به نمودهای نوین تقابل و تضاد فرا نروید؛ بیانگر سردرگمی و دورنمای تیره و نامطمئنی است که گردانندگان کنونی جهان سرمایه داری را در کام خود کشیده است. بنابراین نظام سلطه سرمایه در ضعیف ترین حلقه تعاملات اقتصادی و اجتماعی خویش قرار داشته و بسترهای یک دگرگونی بنیادی و ساختاری فراهم است. تلاش برای حفظ نظم لیبرالی حاکم با وعده و وعیدهای دروغین و بی پشتوانه ازسوی عمال سرمایه برای به بیراهه بردن همبستگی رو به تعمیق توده های محروم و زحمتکش جهانی در راستای اهداف شوم و ضدبشری خویش، آغازی برای اشکال نوین یغماگری و چپاول دسترنج توده ها می باشد.بنابراین رسالت و اصالت مبارزاتی نیروهای مترقی و بویژه چپ بایستی بدور از هرگونه تعلل و تزلزل طبقاتی و سیاسی درجهت آگاهی بخشی عمیق و انسانی توده ها برای یک همبستگی عمیق و گسترده جهانی و مقابله با توطئه ها و دسایس عمال نظام سلطه سرمایه باشد.
قطع پیوندهای اجتناب ناپذیر اجتماعی برای مبارزه با پاندمی کروناویروس که با خود بار هولناک و انهدامی رکود گسترده و عمیق اقتصادی را به ارمغان آورده است؛ در عین حال توانسته فرصت و فراغت اندیشه لازم را برای تئوریسین های ریز و درشت نظام سلطه سرمایه فراهم آورد تا مفری برای خروج از این بن بست حاد و انهدامی بیابند. انباشت اطلاعات و آنالیز داده ها به بهانه مبارزه با کرونا ویروس، ابزار قدرتمندی هستند که بعد از پایان این پاندمی مرگبار می توانند برای تحقق اهداف شوم و مخرب عمال سرمایه بکار آیند. پس این موقعیت بایستی برای نیروهای مترقی و چپ نیز فرصتی باشد تا در دام هو و جنجال های ارتباطی و رسانه ای گرفتار نیامده و بیاندیشند و راهکارهای مبارزه با هجمه و یورش عمال نظام سلطه سرمایه را که در فکر احیای سازه های معیوب و شکست خورده خود با به بردگی کشاندن محرومان و زحمتکشان  جهت جبران مافات می باشند؛ بیابند. غلو و دروغ و ترس و هراس افکنی مداوم به مدد دنیای مجازی ابزار های قدرتمندی هستند که به انفعال و در نهایت تسلیم توده ها در برابر نیات پلید و شوم عمال سرمایه کارساز هستند. بایستی ترفندها و القائات کاذب و دروغین نظام سلطه سرمایه را با آگاهی بخشی مناسب و بموقع نقش برآب نمود.
نتیجه اینکه:رسالت انسان ها در همزیستی با محیط طبیعی و اجتماعی خویش منجر به اصالت بخشی برخی نمودهای متعارف و نامتعارفی شده است که آنها را در تعامل و تبادل و تبدیلات محیطی همراهی کرده اند. پس رسالت محرک آدمی در فعل و انفعالات اجتماعی برای هدف و آرمانی مفهوم می یابد و در این روند هدفمند به بسیاری از نمودهای پیرامون خویش اصالت می بخشد.براین اساس است که انسان ها در موقعیت ها و جایگاه خاصی که قرار می گیرند؛رسالت خاصی را برای حفظ و حراست از داشته ها و یافته های خویش بعمل آورده و به هویت بخشی نمودهایی می پردازند که به رویکرد های شان اصالت می بخشند. بنابراین در ساختار طبقاتی، رسالت دارندگان قدرت و مکنت در اصالت بخشی به نوعی از روابط و مناسبات اجتماعی است که تعدی و تجاوز به حقوق عمومی را توجیه گر است. این همان فرایندی است که نظام سلطه سرمایه با القائات کاذب و دروغین خویش انسان ها را در دام حریصانه و آزمندانۀ سیادت طلبی و افزونخواهی بی بدیل به اسارت گرفته است. در رخدادهای غیر منتظره و حوادث فاجعه بار طبیعی اجتماعی  و بحران های اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن ها نیز همواره عمال سرمایه تلاش کرده اند؛ سوار بر موج توهم و اعتماد ناشی از استیصال و عدم بهداشت روانی توده ها به بازیابی و بازسازی بنیان های ترک خوردۀ خودمبادرت کنند. اکنون با فاجعه پاندمی کرونا ویروس و بحران های انهدامی آن نظام سلطه سرمایه را در سراشیبی سقوط و نزول قرار داده است.عمال سرمایه با تکیه بر ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی و بذل و بخشش های کریمانه از جیب محرومان و زحمتکشان تلاش دارند؛ یکبار دیگر به بازسازی بنیان های آسیب دیدۀ لیبرالی برای تداوم انباشت و تراکم لجام گسیخته بپردازند. بنابراین رسالت و اصالت مبارزاتی نیروهای مترقی و چپ بدور از تعلل و تزلزل طبقاتی بایستی در راستای آگاهی بخشی توده ها و یک همبستگی گسترده و عمیق جهانی برای ممانعت از تحقق اهداف شوم و ضدانسانی عمال نظام سلطه سرمایه باشد.

       اسماعیل   رضایی
            پاریس
      08/04/2020