تجمیع و تکثّر
پیوندهای ایجابی و الزامی انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی، نوعی اجماع با تکثر آرا و نظرات را پیرامون اهداف و آرمان های انسانی موجد است که کنش و واکنش مداومی را برای تقویم و تنظیم نوعی از نظم اجتماعی که تحقق و تفوق گروهی را ممکن می سازد؛ برقرار می سازد. فرایندی که ضمن تفکیک و تحکیم منفعتی فردی و گروهی، همگان را برای یک میثاق ابداعی و جعلی انسانی در راستای حمایت از هویت سازی های نوین اجتماعی و تاریخی فرا می خوانند. هویتی که جهل و جعل را برای خود برتر بینی و مرزهای خودی و غیرخودی در روابط و مناسبات بین انسان ها نهادینه ساخت. فرایندی که شایقه های زیستی را با فواصل در آمیخت و ارتباطات الزامی و ایجابی اجتماعی را با بارزه های تفاوت و تخالف القایی و املایی بسوی تفکیک و تشکیک های فردی و گروهی سوق داد. روندی که تجمیع انسان ها را با تکثر ایده و عمل از دایره تعاملات اجتماعی دور نموده؛ و کنش و واکنش نامتعارفی را برای حفظ و حراست از یافته ها و داشته های حاصل تکاپوی انسان ها ایجاد کرده است. تمامی رفتارها و هنجار و اخلاق انسان ها تحت تاثیر این روندهای نامتعارف، از تعهد و رسالت انسانی خود بازمانده اند.
جمع شدن تحت تکثر ایده و عمل برای هدف و آرمان معین و مشخص اگر چه عنصر اصلی و اساسی در فراز و فرودهای اجتماعی محسوب می شود؛ ولی در ساختار طبقاتی که معیار و مفهوم زیست جمعی در تضاد و تناقض منفعتی و مصلحتی گرفتار است؛ خط و مرز تکثر عامل مهمی در تجمیع نیروها برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی محسوب می شوند. بنابراین فهم و درک این مساله بدو عامل درک و فهم مبانی و مضامین ساختار طبقاتی و از سوی دیگر به درک تکامل تاریخی که روندهای احیا و ابقای این ساختار را تامین و تضمین کرده؛ و همچنین به چرایی و چگونگی این فرایند نامطلوب کنونی بستگی تام و تمام دارند. چرا که وقتی ساختار طبقاتی و مناسبات سوء آن بر جامعه و انسان درک نشود؛ و تاثیر تکامل و تحول اقتصادی اجتماعی براین ساختار از نظر دور بماند؛ در هم ریزی طبقاتی و تداوم و تحکیم حاکمیت سلطه و استبداد بر سرنوشت انسان ها امری عادی و مرسوم تلقی می شوند. در پس گفتمان سازش طبقاتی انسان ها به عنوان برده سرمایه و غنای ارزش افزوده آن بکار گرفته و گمارده می شوند؛ و ضرورت های انتخاب و اجتناب در پس گفتمان مالک و مملوک از رسایی و روایی لازم خویش فاصله می گیرند. براین سیاق تضاد و تقابل در سطح جهانی جهت گیری و جبهه بندی های خاصی را در بین روشنفکران و نخبگان سیاسی ایجاد کرده که عموما مرزهای طبقاتی و عوارض سوء آن بر سرنوشت انسان ها از نظر دور مانده است.
اکنون بر بستر تکامل تاریخی بنیان های مادی اجتماعی محورهای مطالباتی بشری ابعاد نوینی یافته است. مطالباتی که تاثیرات عمیق و همه جانبه خود را بر روابط و مناسبات اجتماعی بجا گذاشته است.ساختار فرتوت سرمایه داری مسلط با یک فاصله عمیق و رو به توسعه از روند تکاملی جامعه های انسانی، از پاسخگویی به ابعاد رو به افزایش مطالبات بشری بازمانده و با چالش های اساسی و روزافزون اعتراضات مطالبه محور روبرو می باشد. اکنون از روسیه متجاوز تا آمریکای جهانخوار و اروپایی تحت سلطه و دیگر قدرت های ریز و درشت جهانی برای تداوم حیات متوهمانه خود، جهان را با ترس و هراس مداوم نایابی و ندرت و مرگ و نیستی فرو برده اند. آنانی که با تایید و تکذیب جناح های درگیر در سطح جهانی از یگانگی و یکپارچگی حرکت های اعتراضی جهانی بر علیه نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی ممانعت به عمل می آورند؛ در حقیقت متوهم تر از سامانه های فکری متوهم نظام سلطه سرمایه بسر می برند. اکنون نظام سلطه سرمایه در سطح جهانی دشمن واقع و حقیقی منافع عموم مردم بویژه محرومان و ستمدیدگان می باشند. فرزندان محرومان و اقشار آسیب پذیر اجتماعی با ابزار فشار و اجبار و القای توهمات شوونیستی، قربانیان اصلی توهمات رذیلانه اربابان قدرت و ثروت می باشند. تفکیک جناح های قدرت در گیر در سطح جهانی و تایید و یا نفی دیگری، عدم درک کامل و یا نارسای تکامل تاریخی و به تبع آن ناتوان از تبیین و تحلیل روند کنونی حیات بشری با مطالبات به حق خود بوده که سازش و توهمات طبقاتی به نفع قدرت های سلطه و مستبد را سامان می دهند. چرا که این اقدامات جنون آمیز و مرگبار محصول مقطعی از تحول و تکامل می باشند که تغییر و دگرگونی زیر بنایی و ساختی را قطعی و حتمی ساخته اند.
روشنفکران و نخبگان سیاسی خصوصا در ایران، به دلیل نبود غنای تئوریکی متناسب با تغییرات و دگرگونی های دم افزون بنیان های مادی اجتماعی، و به تبع آن گسترش دامنه اعتراضات و حرکت های مطالبه محور، ضمن دور شدن از تبیین و تحلیل روندهای تکاملی جامعه و انسان، دچار یک روزمرگی مزمن شده؛ و دو محور آموزه های کلاسیک مدرسی و مطالعاتی و یا آموزه های و تجارب تاریخی گذشته؛ عرصه مبارزاتی و تبادل افکار آن ها را تشکیل می دهند. علقه ها و کینه ورزی های رویکردهای گذشته تاریخی برای جهت گیری های مبارزاتی و تفرقه و جدایی مبارزین بر بستر این نگاه غیر تکاملی و همچنین الگوگیری های نا متجانس و غیر واقع از آرا و نظرات اندیشمندان گذشته و حال که بسیاری از منابع نوشتاری تئوری پردازان بورژوایی را در بر می گیرند؛ از چالش های جدی تبیین و تحلیل های روشنفکران و نخبگان سیاسی کنونی می باشند. توقف در واژه ها و مفاهیم گذشته تاریخی و ناتوان از خط فاصل و مرزبندی با عوامل مانع و رادع رشد و تعالی جامعه و انسان، بیان واضح و آشکار فاصله از همسویی و همگرایی با روند تکاملی و تحولی جامعه و انسان می باشند. براین اساس با درهم ریزی مفاهیم ملی گرایی و منافع ملی، جامعه و انسان را با تنش ها و ناهنجاری های متکاثر فرو برده اند. زیرا با توجه به تکامل تاریخی و پیوند های الزامی و ایجابی جامعه های انسانی، ملی گرایی یک اندیشه و باور واپسگرا محسوب شده و محورهای منافع ملی هیچ ربطی به ملی گرایی و یا شونیسم افراطی که برخی ها بر طبل آن می کوبند؛ ندارد. چرا که ملی گرایی با برافراشتن حد و حصار ملی ، استفاده الزامی و ایجابی از پتانسیل فراهم آمدۀ تحول و تکامل تاریخی و پیوند ها و ارتباطات حاصل آن فاصله می گیرد. در حالی که منافع ملی با باز گذاشتن فضای تعاملات جهانی و پیوندهای ایجابی ارتباطی آن، بهتر و مطلوبتر تامین و تضمین می گردند.
فرایند تجمیع و تکثر ضمن اینکه در ساماندهی دموکراسی و مولفه های آن«عدالت، امنیت، حقوق بشر، محیط زیست و توسعه پایدار، آزادی بیان و عقیده و انتخاب و...» متناسب با ویژگی های محیطی و روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان نقش برجسته ای دارند؛ اما به درک واقع بینانه از ترکیب طبقاتی و تناسب قوا در برآمدهای انقلابی نیاز دارند؛ تا پتانسیل و توانمندی های جمعی متکثر و متحول در رویکردهای اجتماعی به هدر نروند. در تمامی مراحل دگرگونی الزامی اجتماعی، مقاومت و ایجاد فضای متشنج و التهابی از سوی دارندگان ثروت و قدرت، امری بدیهی و قطعی است؛ ولی کارآمدی این ناامنی ها و ترفندها از سوی بورژوازی جهانی کاربرد دایمی نداشته و در محدوده زمانی خاصی که به برآمدها و سرعت عمل دایره تغییرات زیربنای مادی آن بستگی دارند؛ روند معکوس بر علیه تمامی تمهیدات ضد مردمی و آشوب و بلوا های جهانی، آغازی خواهد شد همراه با تحمیل و اجبار از سوی مردم برای تحقق مطالبات به حق انسان ها که با یورش و هجمه عناصر و عوامل قدرت های سلطه گر سیاسی و اقتصادی روبرو می باشند. اکنون شمارش معکوس برای یک تغییر اساسی و زیر بنایی بر پایه تحول و تکامل تاریخی با در هم شکستن بسیاری از دگم ها و مقاومت بدفرجام صاحبان ثروت و قدرت آغاز شده است. انسان ها به یک آگاهی نسبی از ترفندها و دغل و ریای نظام سلطه سرمایه دست یافته اند که آنها را بسوی یک وحدت و یکپارچگی رو به تعمیق برای یک تغییر و دگرگونی بنیادین آماده می سازد. این تغییر و دگرگونی دارای بن مایه های نوینی خواهد بود که تمامی روابط و مناسبات کهن را در ظرف روابط و مناسبات تولیدی نوین و به نفع اکثریت جامعه های انسانی جای داده که بسوی یک درک متقابل انسانی بهتر و مفیدتر سوق خواهند یافت.
در نادیده گرفتن روند تکامل اجتماعی و تاریخی که در خود باورهای ارتجاعی بورژوازی را یدک می کشد؛ و متاسفانه بسیاری از روشنفکران و تئوری پردازان جریان های مترقی و چپ نیز تحت القائات مداوم عمال سرمایه به نوعی با رویکردهای ارتجاعی ساختار نظام سلطه سرمایه ناآگاهانه و یا ناخواسته همراه شده اند؛ روند مبارزات اجتماعی به نوعی با واپسگرایی و توقف در بارزه های هویتی و اصالتی گذشته را موجد شده است. اکنون بسیاری از تئوری پردازان برجسته بورژوازی به این نتیجه ملموس دست یافته اند که عملکرد نئولیبرالیسم در سطح جهانی فاجعه بار بوده است؛ و چون نمی خواهند به تغییرات الزامی و مورد لزوم روند تکامل تاریخی و اجتماعی تن دهند؛ در یک تلاش مذبوحانه و ارتجاعی با برگشت به عقب و احیای سازوکارهای گذشته ساختار سرمایه از تغییرات تحولی و تکاملی می گریزند.1 بسیاری از روشنفکران و تئوریسین های بورژوازی در کوران بحران های عمیق و شکننده نظام سلطه سرمایه و فرو رفتن در باورهای توهمی خود اصلاحی و متوهم از نبود جایگزین مناسب و قطعی برای ساختار در حال فروپاشی غالب کنونی نظام سلطه سرمایه، به گذشته و رجعت به سازوکارهای«لیبرال دموکراسی» را تنها راه نجات از منجلاب و عملکرد فاجعه بار«نئولیبرالیسم» می پندارند. این پندار و توهم ضمن قبول شکست قطعی نظام سرمایه داری در روند گذر تکامل تاریخی خویش، به جای ارائه راه حل مترقی و متکامل، به گذشته پناه برده و احیا و ابقای سازوکارهای گذشته را برای تداوم حیات خویش تنها راه حل متوهمانه خود می پندارد. چرا که لیبرال دموکراسی مرحله ای از گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه بوده که پیوندها و ارتباطات سرمایه و کار عموما در چارچوب ملی و مصلحت های ملی گرایانه حد و حدود یافته بود. در حالی که اکنون با گذر تکامل تاریخی کنونی خویش که با سیالیت سرمایه و اشکال نوین روابط و مناسبات کاری متناسب با آن روبرو می باشد؛ بازگشت آن به چارچوب های محدود و محصور گذشته بیشتر به یک جوک و یا شوخی بی مزه شباهت دارد تا یک واقعیت قابل تحقق.زیرا نفی تکامل تاریخی را یدک می کشد و با معیار و مقیاس های معینه دیالکتیک تکامل تاریخی کاملا بیگانه می باشد.
نتیجه اینکه: انسان ها در یک جمع متکثر و با یک تعامل ایجابی و الزامی، حیات اقتصادی و اجتماعی خویش را نظم و نظام می بخشند. در این تجمیع و تکثر بارزه های هویتی متکثر بر بستر اکتساب و امتیاز پدیده های مجازی محیطی نمود یافته؛ و انسان ها را در هاله ای از زیست مبهم و پیچیده فرو برده است. روندی که پیوندها و وحدت ارگانیک و بهم پیوسته اجتماعی را در خواست و تمنای فردی و گروهی فرو کاسته؛ و با یک تقابل و تضاد رقابتی و رفاقتی منفعتی و مصلحتی روبرو ساخته است. این فرایند دامنه سلطه گری و تحمیل هژمونی قدرتی را بر پایه فاصله طبقاتی بنا نهاد و جامعه و انسان را در یک فضای مخدوش و معیوب از رسالت و تعهد انسانی اش فارغ کرده است. براین اساس با توجه به آموزه های تکامل تاریخی و رشد و تعمیق فاصله های طبقاتی، تجمیع انسان ها برای اهداف مشترک و یگانه بدون تبیین و تحلیل طبقاتی امری مخاطره آمیز در مبارزات اجتماعی محسوب می شوند. بنابراین یک مبارزه پایدار و موفق نیازمند شناخت همه جانبه دو پدیده روند تکاملی و تبیین و تحلیل طبقاتی برای جلوگیری از انحراف و به بیراهه رفتن دستاوردهای مبارزاتی امری الزامی محسوب می شوند. نادیده گرفتن هریک از این دو پدیده، ضمن درهم ریزی طبقاتی، واپس گرایی و ارتجاع ایده ای و ساختی را بر جامعه و انسان تحمیل می سازند. با فاصله گرفتن از درک و فهم ساختار غالب طبقاتی است که تمامی مولفه های زیست جمعی از جمله دموکراسی و مولفه های آن در بداخلاقی و بی پرنسیبی ساختار قدرتی از محتوا و مضمون واقعی و حقیقی خویش تهی شده اند. و با گریز از درک تکاملی گذر تاریخی حیات اجتماعی است که واپسگرایی و توقف در بارزه های فکری و ساختی گذشته و غالب کنونی، مورد تایید و تاکید بوده و برای احیا و ابقای آن ها تمهیدات لازم بر پایه اختناق و اغتشاش در دستور کار قرار گرفته اند. اکنون ساختار فرتوت نظام سلطه سرمایه و تئوریسین های ریز و درشت آن ها با بهره گیری از تمامی پتانسیل دستاوردهای تکنیکی و ارتباطی در یک تلاش بی فرجام و نافرجام برای توقف روند تکامل تاریخی و یا احیای سازوکارهای گذشته بسیج شده اند. بنابراین تجمیع و تکثر نیروهای راستین مبارزاتی بایستی با شناخت دقیق و همه جانبه ساختار طبقاتی و روندهای تکامل تاریخی سامان یابند.
اسماعیل رضایی
پاریس
27:03:2023
1اخیرا فرانسیس فوکویاما نویسنده کتاب پایان تاریخ، در مصاحبه ای با هفته نامه اکسپرس با انتقاد از عملکرد «نئولیبرالیسم» بازگشت به «لیبرال دموکراسی» را بهترین راه رهایی نظام سلطه سرمایه از روندهای فاجعه بار کنونی دانسته است. او برای توجیه این تفکر واپسگرا و ارتجاعی، پیدا نکردن جایگزین مناسب برای ساختار فرتوت نظام سلطه سرمایه اعلام می دارد. او نمی گوید و یا نمی خواهد بپذیرد که «نئولیبرالیسم» مرحله ای از تکامل تاریخی نظام سلطه سرمایه است که «لیبرال دموکراسی» را پشت سر گذاشته است و اکنون نیازمند ساختار نوینی است که بری از تمامی ضعف ها و ناتوانی های گذشته تاریخی نظام سلطه سرمایه باشد. «نئولیبرالیسم« محصول مرحله ای از تکامل تاریخی است که سیالیت سرمایه در تعاملات جهانی ابعاد نوینی متناسب با رشد و تکامل پیوندها و ارتباطات نوین اقتصادی و اجتماعی جامعه های انسانی پیدا کرده است. در حالی که احیای سازوکارهای «لیبرال دموکراسی» یعنی محصور و محدود کردن سیالیت سرمایه در چارچوب ملی و ایجاد حصار و محدودیت در پیوندها و ارتباطات نوین جهانی است که تکامل تاریخی و اجتماعی بدان پایه و مایه بخشیده است. بازگشت به «لیبرال دموکراسی» یعنی نفی بسیاری از بارزه های تکاملی و تمدنی است که تعاملات بشری در افت و خیزها و فراز و فرودهای زیست جمعی بدان نائل شده است. این نگاه ارتجاعی و واپسگرا دقیقا گریز از تغییرات الزامی حاصل از تکامل تاریخی را اعلام می دارد.