۱۴۰۱ مرداد ۴, سه‌شنبه

 

                               جنگ و جنایت

 

روال و زوال اندیشه در پروسه تحول و تکامل جامعه و انسان، محصول تکاپو و پویش های انسانی و ساختار  طبقاتی است که با اکتسابات محیطی و مجازی پیوندی تنگاتنگ دارند. انسان ها به عنوان عناصر اصلی و محوری دگرگونی های تاریخی و اجتماعی، گرفتار در دام اهریمنی تعلقات مادی و فردی، تحت تاثیر القائات کاذب دارندگان قدرت و ثروت، همواره با تقابل و تضاد های منفعتی و مصلحتی روبرو می باشند.فرایندی که انسان ها را تشویق و تحریض به تسلیح ابزارهای نامتعارف و مرگبار برای مصاف و صف آرایی در برابر یکدیگر جهت تامین امنیت،حفظ جایگاه و پایگاه اکتسابی، تداوم سیطره و سلطه برای استثمار و استعمار ملت ها و همچنین هژمونی و برتری طلبی های طبقاتی می نماید. این جنگ و جدال ها صرفا در پویش های اجتماعی فارغ از برتری ها و خودخواهی های طبقاتی بسوی صلح و همزیستی مسالمت آمیز انسان ها سوق می یابد.

جنگ روایت آشکار و پنهان جنایات و مکافاتی است که انسان ها در پس انباشت و انباز حریصانه برای سیادت طلبی و ارضای تمنیات رذیلانه خویش بدان مبادرت می ورزند. تضاد و سوء برداشتی است که با درک متفاوت زیستی و اختلافات قومی و قبیله ای خود را بروز می دهد. اختلاف و تفاوت هایی که با تضادهای منفعتی و طبقاتی و شکل گیری دولت-ملت های نوین در عرصه های جهانی، ابعاد نوین و گسترده ای یافته است.جنگ ها ضمن نمایش قدرت، ماهیتا تلاشی برای گسترش دامنه نفوذ  به دیگر کشورها جهت دستیابی به منابع و مصالح مورد لزوم و ارزان برای حفظ و تداوم برتری های اقتصادی، سیاسی و نظامی بروز یافته و به تهدید و تخریب جدی زیستگاه انسان ها مبدل شده است. در حقیقت در جنگ ها جایگاه و ارزش انسانی به مراتب کمتر و کم اهمیت تر از منابع و مواد طبیعی یا خامی است که انباشت های لجام گسیخته و هژمونی اقتصادی و سیاسی را تامین و تضمین می کنند.این شعور نازل و درک سبعانه از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی، فرصت ها و فراست های انسانی را در بند و بست ها و جناح بندی های طبقاتی از انسان ها دریغ داشته و لذت زیستن را در رقابت ها و شرارت های نامتعارف و متباین با خصایص ذاتی و درونی انسان ها تحت الشعاع خود گرفته است.

جنگ ها اصولا با مناسبات تولیدی و درک بهبود یافته انسان ها در پروسه تحولات تکنیکی و فنی ارتباط تنگاتنگ دارند. چرا که با انباشت  یافته های علمی و فنی در پروسه تحولات تاریخی جامعه های انسانی، و بروز نیازهای نوین بر بستر تحول فکری جدید، ضعف بنیان های ساختی برای پاسخگویی به الزام و نیاز های نوین، دارندگان قدرت و ثروت را برای تداوم و حفظ سازوکارهای مسلط به تکاپو واداشته تا از فروپاشی آن و استقرار سازه های نوین و مورد لزوم جلوگیری کنند. بنابراین تحول و تکامل دانش و فن ضمن ایجاد آگاهی ها و نیازهای نوین، برای صاحبان قدرت و ثروت نیز محملی می شوند جهت اشتغالات ذهنی و آگاهی های کاذبی که روند دگرگونی الزامی تاریخی را با موانع و تاخیر روبرو می سازند. ابزارهای رسانه ای و ارتباطی  پیشرفته ای که دروغ می گویند؛ حادثه می سازند؛ یاوه می بافند؛  بزرگ نمایی و کوچک سازی می کنند؛ شر را خیر و خیر را شر جلوه می دهند؛ کشتار و جنایات و شکنجه انسان های بیگناه را با توجیه و تاویل های دروغین و بی اساس مشروعیت می بخشند؛و هزاران ترفند دیگر برای فریب و توهم توده را بکار می گیرند تا بتوانند با ایجاد وقفه های تاریخی در مسیر تکامل جامعه و انسان، به حیات فاقد پشتوانه و مشروعیت تاریخی و اجتماعی خویش تداوم ببخشند. جنگ یکی از ابزارهای جنایتکارانه و آخرین حربۀ دشمنان واقعی مردم برای اغتشاش فکری و دور نگهداشتن مردم از حقایقی است که ضعف و ناتوانی ساختار حاکم کنونی را برملا می سازند. حربه جنایت باری که انسان های بی گناه را ملعبه خواست و نیات پلید و نا انسانی اقلیتی حاکم برسرنوشت جامعه های بشری قرار می دهد. آخرین حربه ای که صف بندی ها و آرایش قوای اهریمنی دشمنان مردم را آشکار ساخته و الزام به تغییر را قطعیت می بخشد. در حقیقت  جنگ در بطن خویش بر خلاف خواست و نیات پلید دشمنان واقعی مردم، انقلابی را می پروراند که  تغییر و دگرگونی الزامی را محقق می سازد. بنابراین درک واقعیت های نهفته در این هجمه جنایت بار و موضع گیری های درست و واقع بینانه برای صلحی پایدار و زیستی مسالمت آمیز انسان ها از طرف نیروهای مترقی و چپ، می تواند از درون این هیولای خیانت و جنایت تحمیلی، دری به روشنایی بگشاید. هرگونه بیان احساسی و عاطفی و یا درکی منفعلانه و یا جانبدارانه، می تواند روند تحقق دگرگونی ساختاری به نفع مردم را با وقفه و یا تاخیر طولانی مدت مواجه سازد.

در نظام سلطه سرمایه جنگی بی وقفه برای گذران حداقل زیست انسانی در جریان است. تبعیض، بیعدالتی، نابرابری دائمی اقتصادی و اجتماعی، فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی و نهادینگی خشونت عریان ناشی ازآن، شکنجه و اعدام و کشتار انسان های بی گناه برای اعتراض به این همه جنایات بی مکافات از سوی استبداد سیاسی و اقتصادی و بالاخره جنگ های مستقیم و نیابتی قدرت های شیطانی حاکم بر سرنوشت انسان ها، همگی ره آورد ساختار فرسوده و بی بازده کنونی نظام سلطه سرمایه در جهان می باشند. ولی انسان ها تحت القائات کاذب و تبلیغات فریبنده و اغواگر مداوم عمال سرمایه، به این جنگ فرسایشی خو گرفته و از حقوق طبیعی، مدنی و انسانی خود فاصله گرفته اند.

ضرورت های تکامل تاریخی بر بستر تضادهای درون اجتماعی نمود یافته و در یک مبارزه شدید و سدید مداوم بسوی تحکیم و تثبیت خود گام بر می دارند. صیرورت جامعه و انسان در ساختار طبقاتی تحت تاثیر و ضدیت دارندگان ثروت و قدرت همواره دچار وقفه و یا موانع جدی تاریخی بوده و می باشند. بنابراین جنگ به عنوان تضادهای نهفته در روند تکامل تاریخی جامعه و انسان، در بطن خود دنیای جدیدی را نوید می دهد که منافع و مصالح دارندگان ثروت و قدرت را با زوال و فروپاشی مواجه می سازد. چرا که ضرورت های تکاملی با زدایش معیار و مقیاس های ساختی گذشته، برای ساخت و بافت نوین متناسب با نیاز و الزام جامعه و انسان گام بر می دارند. بنابراین انباشت های فنی و تکنیکی گذشته بر بستر ساختار کهنه و از رمق افتاده گذشته، فقط قدرت تاخیر در ایجاد تغییر و دگرگونی های الزامی را داشته و از قدرت بازدارندگی لازم برای همیشه ناتوان می باشند. براین اساس کسانی که با ارقام و نمودهای آماری بصورت اراده گرایانه با روندهای کنونی و جنگ و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی برخورد می کنند؛ از قواعد و قوانین تکامل تاریخی عدول کرده و با واقعیت ها و حقایق نهفته در پس نمودهای عینی کنونی فرسنگ ها فاصله دارند. نظام سلطه سرمایه اکنون با بن بست های حاد و ثقیل تکامل تاریخی روبرو می باشد؛ بن بستی که ساختار کهنه و بر بستر آن کاهش بازدهی سرمایه موجد آن بوده که تنها با تغییر ساختی و ایجاد یک توازن پایدار در فعل و انفعالات اجتماعی می تواند به ثبات و پایداری دست یابد.

اکنون سرمایه به دو دلیل عمده از بازدهی و کارآمدی گذشته باز مانده است.اول به دلیل جهانی شدن روابط و مناسبات اجتماعی که بسیاری با نقض قواعد و قوانین برآمده از آن و ابرام و اصرار بر روندهای ناکارآمد گذشته  مانع رشد و پویایی سرمایه شده و آن را در بند و بست های رانتی و مافیایی از پتانسیل واقعی اش دور ساخته اند. دوم بلوکاژ سرمایه در دست اقلیتی حاکم بر سرنوشت ملتها و انسان ها که در هراس مداوم از دست دادن جایگاه و پایگاه اجتماعی خویش، بسوی التهاب مداوم جامعه های انسانی با جنگ و ناامنی های گسترده اقتصادی و اجتماعی، سعی می ورزند به استمرار ساختار معیوب و ناکارآمد گذشته تداوم ببخشند که از توزیع ثروت و دگرگونی های لازم مناسبات تولیدی برای پویایی و زایایی لازم سرمایه در جهت فائق آمدن بر نابسامانی ها و بی ثباتی های کنونی اقتصادی اجتماعی که از عوامل اصلی روند های خشونت بار به ویژه جنگ محسوب می شوند؛ جلوگیری می کنند. بنابراین تعبیر و تفصیل های روشنفکرانه نیروهای مترقی و چپ، در گیر معلول هایی هستند که علت ها را با ذهنیت کجروانه و یا عوامانه از نظر دور داشته اند. اکنون جنگ به دلیل پیوند ها و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، ماهیت وجودی خود را از دست داده و کارآمدی گذشته خود را کاملا نفی می کند. چرا که تاثیرات منفی و بار نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی آن، تمامی جامعه های انسانی را آلوده ساخته و بسوی هرج و مرج سوق می دهد. بنابراین در مقطع کنونی از تحول و تکامل تاریخی، داشتن ابزارهای فنی و تکنیکی برتر نمی تواند ضعف اصلی و اساسی ساختار های کهنه و فرسوده را پوشش دهد و قدرت های برتر را به سرمنزل مقصود برساند. نظام سلطه سرمایه اکنون به مرحله نوینی از تکامل و تحول تاریخی خود نزدیک شده است که مقاومت رذیلانه و جنایت بار را برای حفظ و تداوم موقعیت اقتصادی و اجتماعی کنونی در پیش گرفته است که قطعا توفیقی نخواهد داشت. چرا که مقابله و مقاومت با روند تکاملی و تحولی سر به سنگ کوفتن و متلاشی شدن است. چرا که اگر امکان مقابله با روندها و الزامات تحول و تکامل جامعه و انسان با اتکای به قدرت و ثروت وجود داشت؛ امکان تداوم حیات فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی برده داری و یا فئودالی ممکن بود.

نظام سلطه سرمایه با پشت سر گذاشتن منحط ترین مرحله تحولی خویش یعنی نئولیبرالیسم، وارد مرحله نوینی از تکامل تاریخی خویش شده است که ساختار حاکم کنونی قادر به حفظ و حراست از منافع و مصالح سردمداران آن نمی باشد.1 مرحله ای از تکامل تاریخی که نیازمند یک تغییر ساختی است که بتواند با دینامیسم و صیرورت جامعه و انسان هماهنگ و همراه گردد. فرایندی که با معادلات و مبادلات حاکم کنونی در تعارض بوده و جایگاه و پایگاه قدرت های برتر کنونی را به چالش می کشد. بدین مضمون که قطب برتر به قطب های برتر مبدل شده و نمودهای نوینی از تعاملات اجتماعی و انسانی بر می کشند که روابط و مناسبات گذشته را برنتافته و نفی می کنند. این ویژگی منجر به تکانه های شدیدی شده که بشریت را در تنگناهای زیستی و دهشت و وحشت مداوم تقابل قدرت های سلطه گر و متجاوز به حقوق انسانی قرار داده است. هرچه قدر ضرورت های تغییر و دگرگونی های اجتماعی قریب الوقوع باشد؛تضادهای درون اجتماعی و بین المللی افزایش یافته و شدت و حدت هجمه و یورش صاحبان ثروت و قدرت برای وقفه و تاخیر در تحقق الزام و نیاز جامعه و انسان و ابرام بر سازه های مسلط بیشتر و عریان تر نمود می یابد. جنگ یکی از آخرین اهرم های خشونت عریان قدرت های مسلط جهانی برای تداوم حاکمیت سلطه و استبداد در عرصه جهانی می باشد. اگر چه جنگ به دلیل پیوند های ناشی از تحولات تاریخی جامعه های انسانی ضرورت خود را از دست داده است، ولی در سپیده دمان جهان نوین در حال شکل گیری سلطه گران جهانی از این حربه برای تاخیر و وقفه تغییرات الزامی بهره می گیرند.

نتیجه اینکه: جنگ ابزار جامعه طبقاتی برای تحمیل و تحکیم بنیان های ستم و استبداد و همچنین ایجاد بسترهای تاخیر و وقفه در نمود و بروز بنیان های نوین الزام و نیاز تحول و تکامل جامعه و انسان می باشد.روندهای تحولی که تکامل دانش و فن از بارزه های اصلی و اساسی آن محسوب می شوند؛ ساختار مسلط اقتصادی و اجتماعی را که از پاسخگویی به نیازهای نوین آن ها باز می مانند؛ به چالش می کشند. این فرایند و التهابات ناشی از آن، منافع و مصالح دارندگان ثروت و قدرت را در معرض تهدید و تغییر قرار داده و مقاومت و مقابله آن ها را برای هرگونه اصلاح و تغییر مورد لزوم بر می انگیزند. جنگ کثیف ترین و منحط ترین حربه قدرت های مسلط است که بیان بن بست سلطه گران جهانی در برون رفت از بحران و حفظ وضعیت موجود بوده؛ و نوید دنیای نوینی را می دهد که در معادلات و مبادلات جهانی تغییرات بنیادی و ساختی ایجاد می کند. براین اساس جنگ همواره بر علیه منافع محرومان و ستمدیدگان جامعه های انسانی رقم خورده و قربانیان اصلی آن ها توده های تحت ستم می باشند. چرا که در ساختار طبقاتی نظام سلطه سرمایه، اولویت حفظ و حراست از منافع و مصالح کلان سرمایه داران بوده و توده ها در رتبه ثانی و ابزاری برای تامین و تضمین منافع آن ها محسوب می شوند. بنابراین صلح و همزیستی مسالمت آمیز را فقط می توان در جامعه ای فارغ از ساختار طبقاتی جستجو کرد.


              اسماعیل  رضایی

                  پاریس

          26:07:2022


  1نظام سلطه سرمایه به فاز سوم تکامل تاریخی خود بعد از مراحل تاریخی گذشته یعنی «تهاجمی» و «تقابلی» پا گذاشته است. مرحله ای که تداوم نظام سلطه سرمایه را به ایجاد تعادلی نوین اقتصادی و اجتماعی فرامی خواند تا بر عدم تعادل ناشی از سیاست های مخرب و متجاوزانه گذشته بویژه نئولیبرالی که بر لجام گسیختگی انباشت و انباز تداوم یافته؛ و فقر و فاقه را عمومیت بخشیده است؛ فائق آید.

۱۴۰۱ تیر ۲۳, پنجشنبه

 

                                     نماد و نمود

 

انسان ها بر بستر نیازهای ارگانیک، به مراودات، مبادلات و تعامل و مناسبات اجتماعی روی می آورند.فرایندی که امیال و اقوال را در مجاری ارضا و اقناع فردی و با حذف و حد منافع جمع و جامعه هدایت نموده است.این ویژگی قطب بندی های خاصی را در عرصه معرفت و معیشت نهادینه نموده؛ و شور و شعور را در ترجیح و توجیه منافع خاص طبقاتی به تحرک وا داشته است. این نماد انتخابی، نمودهای رذیلانه ای برای تضییع حقوق طبیعی و اجتماعی اکثریت بزرگ اجتماعی را برای حفظ و حراست از منافع اقلیتی دارای قدرت و ثروت بکار گرفته و می گیرد.در این میان عده ای با ادعای روشنفکری  و با درک محدود و مغفول خویش از تحول و تکامل تاریخی، به توجیه و تاویل روندهای معیوب و ضد انسانی مبادرت کرده و با اتصال به ارتجاع و استبداد روندهای تکاملی جامعه و انسان را دچار چالش و وقفه نموده اند. چراکه ساختار طبقاتی نوعی قدرت مداری و رجحان طلبی را نهادینه ساخته است که کسب و حفظ آن نیازمند گذر از بدیل های انسانی و متکی بر رذایل و بداندیشی می باشند. براین اساس کسانی که به ساختمندی و محتوای درونی آن خو گرفته و عادت کرده اند؛قدرت بازاندیشی و بهاندیشی در آن ها نقصان پذیرفته و یا سلب شده و به رویکردهای ساختار طبقاتی پاسخ مثبت می دهند.

بنابراین در روند تکاملی،انسان ها و شخصیت های تاریخی نقش کند کننده و یا تند کننده تکامل تاریخی را به عهده دارند. قطعا در این مسیر، ارتجاع و استبداد دستیابی به اهداف و آرمان های انسانی را با تاخیر و وقفه های تاریخی مواجه می سازند. بنابراین کسانی که به تکامل تاریخی و تحول اجتماعی باور ندارند و یا با بدفهمی و نفهمی های ایده ای خود جامعه و انسان را با مدار بسته و فرتوت اندیشه و عمل خویش به داوری می نشینند؛ و مفاهیم و مقولات هستی فرایند تکاملی را درک نکنند؛ قلم و بیانشان همچون لوله فاضلاب هر آشغالی را از خود عبور داده و به تخریب اندیشه متعالی و دورانساز انسان های متفکر و اندیشمند مبادرت می ورزند.این انسان های مفلوک و درمانده، چون از فهم گذر تاریخی تکامل جامعه عاجز می باشند؛ به تخریب چهره ها و تشویش اندیشه ها روی می آورند. با برخی مفاهیم بدعت گونی چون روسوفیل، ناتوفیل، چینوفیل و امثالهم دل خوش داشته و خود را در صف اول مبارزات مردمی می پندارند. و برخی ها نیز پا فراتر گذاشته و با ابرام بر حماقت خویش برای مبارزات انقلابی و فروپاشی بنیان های ستم و استبداد گذشته، با سقوط در دره حماقت، همچنان بر حماقت خود و تعمیق آن پای می فشارند.براین اساس است که هرگز قادر به ثبات رفتاری و کرداری با رویکردهای محیطی نبوده؛ و ناتوان از اصلاح مشی  مبارزاتی خویش، در دام یاس و ناامیدی فرو غلتیده و با گریز از توتالیتاریسم و استبداد حاکم، با ارتجاع و استبداد دیگری بیعت می کنند. جریانی که به زعم خود از ایدئولوژی زدگی بدور است و به نفی و نهی ایدئولوژی می نشیند. در حالی که در دام تارهای پوسیده و فرسوده ایده های فرتوت گرفتار است. ساختار فکریشان طوری سامان یافته که اندیشه و عمل رهائی بخش را با ایدئولوژی پیوند زده؛ و به رد و نفی آن حکم می دهند. بر عکس، هر باور و نگاه ارتجاعی و فرتوتی را که منفعت و مصلحت شان را ترمیم و تحکیم می کند؛ فاقد ایدئولوژی دانسته و مورد تایید و تکریم قرار می دهند.

نماد یا سَنبُل نوعی نگاه سنجشی است که با خود بار منفی ویا مثبت طبقاتی را حمل می کند. یک نمود بارز و شاخص روابط و مناسبات اجتماعی است که با خود سلایق و علایق فردی و جمعی را یدک می کشد. تکیه بر نمادهای فاقد بنیان های مادّی و کمّی لازم و بویژه نمادهای کهنه و عهد عتیق، به کاریزمای فردی و یا گروهی منجر می شود که جامعه و انسان را در سراشیبی انهدام و انحطاط هدایت می کند. رهبران کاریزمایی بویژه دین زده، ضمن متوقف شدن در دگم های ایده ای و نادیده انگاشتن و ناباوری به تکامل تاریخی، با تجرید و تفکیک دستاوردهای بشری در پیوند با نیازها و الزامات اجتماعی و انسانی، در برابر بهبود شرایط زیست اجتماعی و انسانی بشدت مقاومت می ورزند. در این میان کسانی که انتظار بهبود و تغییر شرایط موجود را در ذهن خود می پرورانند؛ قطعا آب در هاون کوبیده و هرگز به انگاره های ذهنی معیوب خود دست نخواهند یافت. چراکه در بطن و ذات بارزه های طبقاتی، فریب و ایهامی نهفته است که گرایشات فردی و جمعی را بسوی توجیه و تاویل های منفعتی و مصلحتی هدایت می کند.فرایندی که شهامت آن آمیخته به شناعتی است که بارزه های هویتی و اصالتی درک متقابل انسانی را در افراط و تفریط پیوندهای نامتعارف اجتماعی به فراموشی می سپارد. زیرا شهامت مبارزاتی با نگاه طبقاتی،با دنائت و شناعت تمایلات و تمنیات انسانی در آمیخته؛ و عموما در محدوده برش منفعتی و مصلحتی متوقف می شوند.

بی صبری، بی ثباتی رای و نظر،تزلزل در اقدام و عمل،همراه شدن با گرایشات متفاوت  فکری و طبقاتی همراه با درک  نامفهوم و غلط مولفه های عمده و مهم اجتماعی از جمله دموکراسی، نداشتن دیدگاه روشن و صریح نسبت به ساختار های غالب اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، گنده گویی و پرگویی های بلاهت آمیز و… همگی بیان روشن و واضح نداشتن فهم و شناخت لازم از گذر تاریخی تکامل اجتماعی می باشند. درک تکاملی با نفی تمامی مولفه های چالشی گذشته و اصلاح و بهبود روندهای نامتعارف حال برای آینده ای بهتر و مفیدتر فضای بالندگی رشد و کمال جامعه و انسان مفهوم واقعی خود را می یابد. بنابراین وقتی نگاه اصولی و دقیق به گذر تکامل تاریخی نباشد، هژمونی انفعالی، متحجر و واپسگرا بجای نگاه انقلابی و ضروری تحولات اجتماعی نشسته و دستاوردهای جنبش انقلابی را به تاراج می دهد. بسیاری از جنبش های انقلابی در سطح جهانی و بویژه جنبش انقلابی ایران امروز در مسیر انحراف و اختلاف با گذر تکامل تاریخی جامعه و انسان در حرکت است. یغماگری بورژوازی و عمالش در مصادره به مطلوب کردن جنبش های توده‌ای با فریب و اوهام، و موضع گیری و مشی مبارزاتی مبهم و گنگ اپوزیسیون، بیان روشن نفهمی و عدم شناخت جامعه روشنفکری از گذر تاریخی حیات بشری در فرایند تکاملی کنونی می باشد. 

اولین گام تجربه انقلابی برای پیشبرد اهداف و آرمان های اجتماعی و انسانی و همچنین اتخاذ مشی مفید و موثر تاکتیک و استراتژی انقلابی، درک و شناخت بهینه مرحله  کنونی گذر تکامل تاریخی نظام سلطه سرمایه و درگیر شدن با بارزه ها و شاخصه های چالش برانگیز آن می باشد. ساختار سرمایه اکنون درگیر با بحران های حاد و فزاینده  ناشی از گذر تکامل تاریخی خویش وارد فاز نوینی از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی شده است که مقاومت و لجاج افسارگسیخته دارندگان ثروت و قدرت را برای مهار آن برانگیخته؛ و جهان را در دهشت و وحشت جنگ و ناامنی های اقتصادی و اجتماعی فرو برده است. اینکه ایده رجعت به گذشته برای اعتلا و بازیابی هویت ملی از سوی عمّال بورژوازی و برخی روشنفکر نماها با اتصال به ریسمان پوسیده برخی نمادهای غارتگر و مستبد گذشته برای گذر از استبداد مهلک و چپاولگر حاکم دینی ابراز می شوند؛ دقیقا نشان از فهم کاذب و شناخت ناقص جریان های روشنفکری از فرایند تکاملی کنونی می باشد.نظام سلطه سرمایه و ساختار غالب جهانی آن،برای تداوم حیات خویش الزاما نیازمند اصلاح ساختاری برای برون رفت از این بحران و ناهنجاری های اقتصادی و اجتماعی آن می باشد.ساختار غالب اقتصادی در ایران، ساختار غالب و معیوب و فرتوت سرمایه داری جهانی است که در تلاشی بی سرانجام  از سوی ارتجاع دینی برای پیوند با برخی از نمودهای اقتصادی عهد عتیق اسلامی، چون انفال، خمس و زکات و دیگر زائده های دوران جاهلیت دینی،کاملا جامعه را بسوی اضمحلال و فروپاشی هدایت کرده است.بنابراین برای گذر از استبداد قرون وسطایی و نجات ایران تنها بایستی حول محور نیازهای  تکاملی کنونی بسیج شد. ضمن اینکه ملی گرایی به دلیل دگرگونی های تاریخی نظام سلطه سرمایه، ماهیتا متغیر و متحول شده و با بارزه ها و شاخصه های قرون گذشته تاریخی دارای تفاوت بنیادین می باشد.

نمودهای نمادین حرکت های اراده گرایانه برای گذر از ستم و استبداد دینی در ایران از سوی جریان های سیاسی با اتخاذ مواضع خام و فاقد مبناهای پایه ای اصولی و منطقی برای یک مبارزه هدفمند وراهگشا، امروز تمام فضای سیاسی اپوزیسیون را پر کرده است. گام های بی ریشه ای که در حد بیانیه، پیام و پیمان نامه متوقف شده و در فاصله کوتاهی به فراموش سپرده می‌شوند. حرکت سترونی که عزم را جزم کرده تا جنبش روبه تعمیق و رادیکالیزه شدن  آن را در میانه راه از تب و تاب انداخته و با شعارهای دهن پرکن جمهوری سکولار با چاشنی دموکراتیک بدون پشتوانه  آگاهی های لازم اجتماعی و درک دیالکتیکی پویش کنونی جامعه های انسانی،  خود را تحمیل نماید. این نمودی از نماد احساسی و برونسپاری عواطف تلطیف شده در فضای مسموم و مشئوم  مهاجرت است که قدرت فهم علّی سودای لقمه ای نان برای گذران لحظه های رقت بار زندگی  در جامعه نکبت زده دینی که تمامی اندیشه و روان انسان های گرفتار در دام اهریمنی عادت و اعتیاد را در هم پیچیده؛ و آن ها را از تمامی آمال و آرزوهایشان دور نگه داشته است، به درک لازم برسد. چراکه اگر درکی بود اینچنین رد پای دشمنان واقعی مردم فضای سالم و رو به تعمیق جنبش توده‌ای را نمی آلود. ساده انگاری و ‌ول انگاری همراه با توهمات روشنفکرانه با درهم ریزی طبقاتی برای نهادن دامی مهلک تر برای توده های رنج کشیده؛ مبارزات را از مسیر اصولی و موثر خویش خارج ساخته است. یک کمیت مطلوب زیر فشار و ناتوانی ذاتی  توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی، بویژه استبداد دینی همراه با تحولات جهانی برای یک کیفیت مطلوب در حال شکل گیری است که خود هراس و وحشت دشمنان واقعی مردم را برای متوقف و یا منحرف کردن آن برانگیخته است. همراه شدن با این جریان های انحرافی که قطعا چتر حمایتی قدرت بزرگ سرمایه را برا ی مهار  دگرگونی در حال شکل گیری و چپاول  جامعه را با خود دارند؛ ستم مضاعفی است به ستمدیدگان و محرومان جامعه که همه هستی شان را برای فردایی بهتر و انسانی تر در کف اخلاص نهاده اند.

  با وجود رشد دیدگاه سکولاریسم، هنوز دین از پایگاه توده ای نسبتا مطرحی در فضای تب آلود جامعه برخوردار می باشد.  یعنی توده ها نتوانستند به یک مرزبندی قاطع و شفاف بین دین و جامعه دست یابند. این همان مرکز ثقل ویا پاشنه آشیل جنبش اجتماعی کنونی است که امکان وقفه و یا انحراف در آن را ممکن می سازد. جنبش اجتماعی ایران اکنون بیشتر به همراهی نیاز دارد تا به یک هم افزایی محدود و مشکوک. حرکت های نسنجیده و بعضا معلوم الحال اپوزیسیون کنونی، نه تنها کمکی به جنبش رو به تعمیق توده ها نمی کند؛ بلکه تشتت و پریشانی را در صفوف مبارزین رقم می زند. چرا که در عصر تغییرات بنیادی در پیوند ها و ارتباطات انسانی، نخبه گرایی و کیش شخصیت و یا شخصیت سازی های کاذب، تحت الشعاع تراکم اطلاعات و آنالیز داده های مرتبط با فرایند تحول و تکامل قرار دارند. بنابراین هر حرکت و سازماندهی که مرتبط با این روند دگرگونه نباشد؛ به مبارزات و اهداف و آرمان های آن آسیب جدی وارد می سازند.

نتیجه اینکه: نمادها به عنوان یک امر فراگیر و تعمیمی در جامعه های انسانی، در بطن خود نمودهای خاصی را متناسب با درک و دریافت و جایگاه طبقاتی در رویکردهای اجتماعی از خود بروز می دهند. نمادها یا سَمبُل ها عوامل کنشی متفاوتی را در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان موجد هستند که به تسهیل و یا کندی و وقفه های تاریخ تکامل اجتماعی منجر می شوند. همراه شدن با روند تکامل تاریخی، درک علّی بسیاری از روابط و مناسبات متعارف و نامتعارف اقتصادی و اجتماعی را ممکن ساخته؛ و بهیابی  و بهپویی فرایند مبارزاتی را تسهیل می کند. نماد معرفت با نمود فهم و شناخت انسانی در پروسۀ رشد و کمال جامعه و انسان خود را نشان می دهد. تکیه بر نمادهای گذشته تاریخی و اهتمام و ابرام بر بارزه های هویتی آن برای برون رفت از چالش ها و بن بست های اقتصادی و اجتماعی، ضمن به چالش کشیدن جنبش های توده ای و ممانعت از تعمیق و رادیکالیزه شدن مبارزات اجتماعی، نوعی آشتی طبقاتی را بر بستر درک و فهم ناقص از تحول و تکامل تاریخی را مروّج است. کسانی که بر حماقت خود در مبارزه با استبداد و اختناق در دوره ای از تحولات تاریخی ابرام می ورزند؛ قطعا هیچ درکی از تکامل و تحول تاریخی جامعه و انسان نداشته و بر بارزه های فکری محدود و مسدود خود متکی می باشند. چرا که عناصر مکمله مبارزات توده ای و پیوندهای مطلوب برای پیشبرد این مبارزات، از میان اپوزیسیون های کاذب و فاقد بنیان های مادی لازم و اصولی گذر نمی کند؛ بلکه از شناخت دقیق و مطلوب نیاز های برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان می توان به یک مبارزه تاثیر گذار و موفق دست یافت. گروه ها و دسته بندی هایی که برای گذر از استبداد دینی هرروز با عناوین دهن پرکن از هر گوشه ای بر می کشند، عوامل وقفه و همچنین پراکندگی و تشتت در صفوف مبارزات واقعی توده ای می باشند. چرا که با فرایند تحولات همراه نبوده و با هم افزایی های نامتعارف و غیر معمول به اغتشاش فکری و پراکندگی اقدام و عمل دامن می زنند.


       اسماعیل    رضایی

           پاریس

     2022 :14:07