۱۴۰۰ خرداد ۲۴, دوشنبه

 

                              معنا و مفهوم

 

انسان ها تحت تاثیر مداوم رویکردهای محیطی از خود واکنش نشان داده و برای یافته ها و داشته های خویش با توجه به ویژگی های زیستی ویا جایگاه اجتماعی خویش دریافت های خود را معنا می نمایند.  معنای بسیاری از واژه ها، سوژه ها و کلمات طی تحول و تعامل جامعه و انسان از پیچیدگی و غامض بودن به روایی و رواداری روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی روی آورد. ولی درک مفهومی در مناسبات اولویتی و برتری جویی ها و پیچیدگی های ره آوردهای نوین دانش و فن، همگان را در تار و پود کج اندیشی و خرافه باوری رها ساخته است. چرا که معنا بیشتر بارقه های شکلی و فرمی را با خود داشته وبا  سهولت و روایی در بیان و عمل همراه شده و عموما از روندهای علّی فاصله می گیرد. در حالی که مفهوم اصولا با مضمون و محتوا همراه بوده و نیاز به غور و تامل و تفکر پیرامون رویکردهای محیطی دارد. بنابراین معنا با جنبه عارضی رویکردهای محیطی همراه است و مفهوم درگیر جنبه های باطنی و درونی آن ها می باشد.

درک معنایی، گذر مفروضات ذهنی را با خود داشته و مولفه های عینی با تعبیر و تفسیرهای عموما سطحی و فاقد محمل زمانی و یا جایگاه واقع مکانی روبرو می باشند. چرا که درک معنایی حضور و وقوع پدیده ها و رخداد ها را نه در عوامل و عناصر اصلی علّی که در انتزاع و تجرید  بنیان های فرعی و واسطه ای جستجو می کند. در درک معنایی شمولیت عام زیست جمعی در انفراد و انفکاک و یا انفعال ایده ای و عملی  فرو خسبیده و فرد در چنبره آموزه های کاذب و ناپایدار محیطی به نفی و نهی بسیاری از مولفه های زیست جمعی روی می آورد.درک معنایی اگرچه ممکن است با شکل واره های ساختی یا بافتی همراه باشد؛ ولی  به دلیل تنوع پذیری و حقیقت گریزی ‌از عمق و رسایی بدور است. کارآمدی تخیل و تجسم ایده‌ای در درک معنایی، به صورت فراشد های نامتعادل انگاره های ذهنی خود را بروز می دهند. بدین مفهوم که فرد در پیوندهای ایجابی و الزامی اجتماعی خویش، با تبعیت از ساختار فکری و عملی سلطه گری و سیادت طلبی، یک عدم تعادل زیستی را برخود و جامعه تحمیل می سازد.

درک مفهومی، فهم و شناخت بن مایه های زیستی را در مقیاسی کلی و جزیی با خود دارد. درک مفهومی اگرچه با درک معنایی همراه می شود؛ ولی برخلاف درک معنایی که سیر حرکت تحولات تاریخی و اجتماعی و تقدم و تاخر آن ها را در بوته اجمال و اهمال قرار می دهد؛ به فهم و درک و درایت عمومی برای شناخت چرایی و چگونگی تحول و تکامل و الزام و نیاز آن ها یاری می رساند. مفاهیم آغشته و آهیخته به تجارب حاصل کار و تلاش انسانی است که معانی آن ها را با بیان و نظر در سطح و ظرف از درک مضمونی و محتوایی باز می دارند. براین اساس هرچقدر جامعه در درک معنایی متوقف شود به همان اندازه بسوی روندهای عامیانه و عوام گونگی روابط و مناسبات اجتماعی هدایت می شود. روندی یک فاصله روشن و بحران زا با مناسبات اقتصادی به دلیل وقفه های تاریخی با مقاومت در برابر تحول و تکامل جامعه و انسان را از خود نشان می دهد.درک معنایی در عروج و خروج بن بست های فکری و موازین و مولفه های زیست جمعی نقش بارز و شفافی دارد. براین اساس سیاستمداران و رهبران با تبیین معنایی روندهای کلی و جزیی، ضمن انتزاع فرایند های جاری، نوعی عامیانه نگری و عوام پذیری را در گفتمان اجتماعی رواج می دهند که جامعه را در اختیار و انتخاب برای گزینش های اصلح بسوی نوعی ولنگاری و بی پرنسیبی سوق داده که حاکمیت شبح گون و مافیایی با ورودی دروغ و خروجی ریا و تزویر، جایگزین حاکمیت الزام و نیاز جامعه و انسان می گردند.

در گریز از درک مفهومی زیست جمعی، زندگی و سعادت و خوشبختی منتسب بدان با درکی مبهم و مجهول به معنای باژگونه از فراشد های اجتماعی روی آورده و اذهان و اقوال را با خلق عناصر اکتسابی کاذب و ناپایدار بسوی خرافه و پندارهای ایده ای سوق می دهد. درک معنایی مفاهیم گویاو پویای زندگی اجتماعی را با تعبیر و تفسیر های پنداری و ذهنی برای انحراف اذهان و جهت دادن مشی و روش زیست نامتعارف حیات جمعی بکار می گیرند. در تفهیم و تکمیل سازواره های نخوت و رخوت حاکمیت سلطه و استبداد، درک معنایی و فهم قیاسی مفهومی، با خواست و تمنای قدرت و ثروت، روند تغییر و تحول الزامی و ایجابی را در پس روندهای کاذب تعاملات عمومی و درک معیوب و واژگونۀ هستی اجتماعی تعلیق نموده؛ و این وقفه را برای بازیابی و یا بازسازی هویت و شاکله های آسیب دیده خویش بکار می گیرد. بنابراین شاکله قدرت سلطه گر و مستبد، اشکال مفهومی و مضمونی پدیده ها را برای بیگاری فکری و انحرافات ذهنی در راستای تحمیل و تحمیق انسان ها برای نیاز و استمرار حیات خویش در نظر می گیرد.

درک معنایی نگاه تک بعدی و تک ساحتی حیات اجتماعی را عمومیت بخشیده و قلمرو اندیشه را در حدود و ثغور روزمرگی زندگی به بند می کشد. اگر درک مفهومی شاکله های ارزشی ایده و عمل آدمی را در خود نهفته دارد؛ درک معنایی در سطح و شکل و به تعریف و تلخیص محض ایده و آرمان انسانی می نشیند. براین اساس روند غالب اندیشه ورزی در دنیای خودباوری و خود اندیشی کنونی در درک معنایی محض جای خوش کرده  که از درک واقعی و حقیقی ایده و عمل انسانی فاصله بعید دارند. ایده های مترقی و علمی نیز تحت تاثیر درک معنایی و روندهای  کاذب و القایی حیات نامتعارف اجتماعی و انسانی ، از فهم درونی و مضمونی باورهای ایده ای خویش دور می باشند. براین اساس مارکسیست ها اگر چه به درک معنایی سوسیالیسم نزدیک هستند؛ ولی از درک مفهومی و مضمون درونی و ذاتی آن بسیار فاصله دارند. پراکندگی و تکثر باورمندان به سوسیالیسم در چگونگی اجرا و عمل این ایده انسانی، مبین توقف در درک معنایی و فاصله گیری از درک مفهومی آن می باشد. چرا که درک مفهومی که اصولا درک معنایی را پشت سر گذاشته؛  به یک وحدت تئوریکی و پراتیکی دست می یازد که جامعه و انسان را مستعد یک دگرگونی بنیادی و تحول اساسی در روابط و مناسبات تولیدی و اجتماعی می نماید.فرایندی که انسان ها به نفی و نهی تمامی مناسبات کهن و اسارت و بردگی فکری آن روی می آورند.مناسبات کهن اکنون از بارزه های هویتی سازه های مسلط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می باشد که با مصادره به مطلوب کردن تمامی دستاوردهای نوین، استمرار حیات رو به موت خویش را مطالبه می کند.

  زمانی که نیروهای چپ با درک معنایی مفاهیم بورژوازی همراه می شوند و مفاهیم کاربردی و مولفه های راهبردی نظام سلطه سرمایه برای تحقق اهداف خود  را مورد تایید و تاکید قرار می دهند؛ به نوعی از استحاله فکری روی  آورده که تحت القائات و ترفندهای مداوم عمال سرمایه برای تحریف و تخریب روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان، آن ها را از بارزه های هویتی و شاکله های ارزشی سوسیالیسم علمی دور ساخته است. بیان موکد و مداوم«سوسیالیسم دموکراتیک» و یا «دموکراسی سوسیالیستی» و دیگر نمودهای مشابه آن، نمود روشن و صریح گرفتار آمدن در چنبره مفاهیمی است که مفهوم و مضمون سوسیالیسم علمی را زیر سوال برده است. چرا که سوسیالیسم در فرگشت مداوم جامعه و انسان و پشت سر گذاشتن تمامی آزمون و خطای نظام اقتصادی و اجتماعی ماقبل خویش شکل گرفته و با اجتماعی کردن گردش تولید و توزیع در روابط و مناسبات اجتماعی دگرگونی زیرساختی ایجاد می نماید. در این تحول و دگرگونی که جمعی شدن ابزار تولید و تغییر مناسبات تولیدی برای رفع هرگونه تبعیض و زیست برده گون انسانی نهفته است؛نه تنها معنا، بلکه مفهوم واقعی و بی بدیل دموکراسی و زیست دموکراتیک را توامان در خود جای داده است. زمانی که از سوسیالیسم دموکراتیک و یا دموکراسی سوسیالیستی صحبت می شود؛ قطعا این توهم شکل می گیرد که  سوسیالیسم غیردموکراتیک هم می تواند وجود داشته باشد؛ و این با روح سوسیالیسم علمی که در آن انسان ها به یک درک مفهومی واقعی درک متقابل برای زیستی متعامل و به دور از هرگونه تعدی و تجاوز به حریم امن انسانی نمود دارد؛بیگانه است. دموکراسی و زیست دموکراتیک حاکم کنونی مفهوم بی بدیل پوششی و توجیهی روندهای نامتعارف نظام سلطه سرمایه در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی می باشد. به همین دلیل است که در افت و خیزهای اقتصادی اجتماعی دچار رکود و صعود می گردد. استفاده ابزاری از مفاهیم معیوب و ناقص بورژوایی برای پیشبرد اهداف متعالی چپ، شک و گمانه ها را نسبت به مواضع تاکتیکی و استراتژیکی چپ در درون جامعه  تقویت می کند.

درک معنایی به عنوان یک امر نهادین و غالب در روابط و مناسبات اجتماعی، گفتمان درون اجتماعی را در ظرف توهم و ترحم، از درک و فهم علّی و اصلی رخدادهای محیطی دور می سازد. اینکه بسیاری حاکمیت دینی را در دایره ممکنات  دموکراسی و اصلاح پذیری قرار می دهند؛ دقیقا از توهمات معنایی روندهای اجتماعی پیروی کرده و با گریز از درک مفهومی و مضمونی فعل و انفعالات اجتماعی در بستر زمانی خویش؛ به وارونگی درک و دریافت روندهای تحولی روی آورده اند. چرا که حاکمیت مستبد دینی  به عنوان ابزار فرافکنی و فراطبیعی  و همچنین  موجد فضای دهشت و وحشت برای مقاصد شوم قدرت های سلطه گر جهانی عمل کرده و بدون حمایت سازه ای و راهبردی آن ها قادر به ادامه حیات خویش نیست.  در عصر پیوندهای جهانی و ایجاب و الزام این پیوند برای پیشبرد اهداف اجتماعی و جهانی، حاکمیت ذاتا مستبد دینی، کاتالیزوری برای تسهیل و تکمیل مناسبات استثماری، استعماری و سلطه گری قدرت و ثروت بوده و هست. تضاد رفتاری و تناقضات به ظاهر کرداری در فضای مسموم و مشئون از حیل و قیل جهانی نیز برای فریب افکار عمومی و استمرار حیات مستبدانه دینی عمل می کند. بنابراین کسانی که به مساعدت و یاری سلطه گران جهانی برای گذر و سقوط حاکمیت مستبد دینی دل بسته اند؛ و یا به اصلاح پذیری حاکمیت دینی امیدوارند؛ آب در هاون می کوبند و در توهمات و تخیلات سرابگون خویش ره به بیراهه می برند. دین باروری توهم است و راهبری حمق و بلاهت، واین توصیف جز تخریب و تشویش ارمغان دیگری با خود ندارد. برای رهایی از شرارت ها و خباثت های حاکمیت دینی دو راه بیشتر وجود ندارد؛ گذر از آن با اعتراضات مدنی و توده ای و یا استحاله درونی  ناشی از ضعف های بنیادین اش  که آن را در خود فرو می پاشد. ولی تا زمانی که صلح جهانی در تخاصمات دیپلماتیک و تسویه حساب های قدرت مداری، در خطر باشد؛ حاکمیت دینی در پس بده و بستان های قدرت های شیطانی و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی حاکم کنونی در سطح جهانی،  می تواند به حیات خویش تداوم  بخشد.

بسیاری از مفاهیم کاربردی در گفتمان اجتماعی، بازتاب درک معنایی و حدود و ثغور آن  در مولفه های روابط و مناسبات حاکم بورژوایی قرار دارند. این ویژگی بروز ناب عادات و آموزه هایی است که در فراشد های حاکمیت سلطه سرمایه، با نمودی ناواقع و کاذب، انسان ها را از درک مفهومی و مضمونی فرگشت جامعه و انسان دور ساخته است. بازتاب بازگویی و رسمیت بخشی به بارزه های هویتی بورژوازی در سازوکارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، با نهادینگی بسیاری از آموزه ها، بدعت ها و القائات کاذب حاکمیت سلطه سرمایه،در زندگی اجتماعی خود را بروز می دهد.عمال سرمایه از همین شاکله های فکری نهادین، تضادها و تعارضات اجتماعی را در بند و بست های منفعتی و مصلحتی به نفع خود سامان می دهند. تاثیر پذیری عمومی از این روندهای کاذب و نامتعارف زیست جمعی، مبین غلبه درک معنایی در حیات جمعی و سطحی نگری و کوته بینی عمومی در روابط و مناسبات اجتماعی می باشد. استفاده ابزاری و غیر معمول از مفاهیم و مضامین برخاسته از تعاملات اجتماعی توسط روشنفکران و قلم به مزدان بورژوازی بویژه در مقاطع حساس و تحولی اجتماعی برای تخریب و تشویش اذهان عمومی برای پیشبرد اهداف شان، از ترفندها و ریب و ریای عمال سرمایه برای تخریب ایده های انسانی به ویژه چپ مارکسیست، می باشد. بارزترین نمود این روند ناانسانی ابداع و اختراع (چپ اسلامگرا) است که اخیرا ورد زبان جریان های راست و راست افراطی بویژه در فرانسه برای پیشبرد مقاصد شوم شان و برای غلبه بر چپ ها از آن بهره می گیرند. بیانی مضحک و شرم آوری که با عوام گرایی و عامیانه نگری به تحولات اجتماعی ارتباطی تنگاتنگ دارد. با اینگونه بیانات مفلوک و مقلوب،برای تثبیت و تحکیم بنیان های درک معنایی محض حیات اجتماعی  گام برداشته و بسترهای تعدی و تجاوز به حریم عمومی و خصوصی انسان ها را تداوم می بخشند.

اصولا درک مفهومی خط بطلانی است بر تمامی یاوه سرایی ها و اراجیف عمال نظام سلطه سرمایه که دروغ و فریب را سرلوحه زیست خود قرار داده اند. اشاعه و تحکیم و تثبیت درک مفهومی نیازمند مبارزات پیگیر و همه جانبه بر علیه تمامی اهتمام عمال سرمایه  و کارکردهای درک معنایی شان در روابط و مناسبات اجتماعی می باشد. چپ اسلامگرا و دیگر مفاهیم متضاد  و متعارض با ایده های متعالی و انسانی چپ، بیان رسوا و بی پرنسیبی است که نظام سلطه سرمایه از اضمحلال و فروپاشی محتوم خویش بدان پناه برده و می برد. چرا که گرایشات انسان محورانه چپ ها بدون توجه به باورهای ایمانی دیگر جریانات فکری اجتماعی،هرگز در قاموس تفکر نژادپرستانه و برتری جویانه عمال سرمایه نمی گنجد. و این ویژگی مبنایی است که نظام سلطه سرمایه را تحریک و تحریض به یورش و هجمه به اصول انسانی چپ می نماید. زیرا در نظام سلطه سرمایه محوریت سود مبنای روابط و مناسبات اجتماعی می باشد؛ نه اصول انسانی و ارزش های نهفته در ایده های متعالی و مترقی که به تحقق آرمان های به واقع انسانی مدد می رسانند.

نتیجه اینکه: انسان ها در ارتباطات و پیوندهای درون اجتماعی و همچنین تحت تاثیر جایگاه و پایگاه اجتماعی خویش به نوعی از درک و فهم تعاملی روی می آورند که تمایلات و تمنیات شان را  اقناع و ارضا می نماید. بدینسان معانی و مفاهیم کاربردی و راهبردی زیست اجتماعی با بار طبقاتی، الگوهای زیستی   را با تعریف و تبیین های خاصی نهادینه ساخته است. بر این اساس درک معنایی  که از تلّون و توجیه پذیری بالایی برای فرافکنی و تعبیر و تاویل های رویکردهای های محیطی برخوردار است؛ از ابزارهای هویتی و اصالتی ایده های پنداری و راهبردهای طبقاتی برای گریز از مسئولیت های اجتماعی و انسانی محسوب می شود؛ نمودی عام یافته است. درک مفهومی برخلاف درک معنایی که در رویه و سطح و گذر روزمرگی حیات متوقف شده ؛ و مبنا و بانی وقفه های تاریخی در روند تحول و تکامل جامعه و انسان می باشد؛ با رسوخ و نفوذ به مضمون و محتوای پدیده ها،بسترهای یک دگرگونی بنیادی و ساختی را تدارک می بیند. براین اساس نظام سلطه سرمایه با اشاعه درک معنایی در روابط و مناسبات اجتماعی، به نهادینه سازی بسیاری از روندهای کاذب و نامتعارف روی آورده و بسترهای تعدی و تجاوز به حریم عمومی را فراهم نموده است. نیروهای چپ نیز تحت تاثیر درک معنایی القایی رویکردهای محیطی از درک مفهومی و حقیقی سوسیالیسم علمی دور شده؛ وبا قبول و الگو قرار دادن بسیاری از مفاهیم نهادین نظام سلطه سرمایه، از جمله دموکراسی معیوب و ناقص آن برای معرفی ایده نجات بخش و دورانساز سوسیالیسم که به دلیل ماهیت ذاتی و تحولات اجتماعی و انسانی اش، دموکراسی جزو بی بدیل آن محسوب می شود؛ این ایده انسانی را با درک معنایی صرف، از درک مفهومی اش تهی ساخته اند. بنابراین برای رهایی از القائات کاذب بورژوایی، چپ بایستی در یک مبارزه پیگیر و سازمان یافته وبا یک وحدت ارگانیک که از کانال درک مفهومی سوسیالیسم گذر می کند؛ گام بردارد.


        اسماعیل  رضایی

             پاریس

    14/06/2021