۱۴۰۲ اسفند ۲۱, دوشنبه

     پروسۀ انقلابی

دگرگونی های اجتماعی امری الزامی و اجتناب ناپذیری است که در مقاطع خاص تحول تاریخی و تطور و تکامل بنیان های مادی اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک ضرورت و صیرورت جامعه و انسان نمود عینی یافته و شرایط انقلابی را تدارک می بیند. بنابراین شرایط انقلابی تابعی از رشد بنیان های مادی و به تبع آن رشد فکری و بهینه اندیشی انسان ها متناسب با روند تکامل تاریخی می باشد.براین اساس انقلاب تکنولوژیکی نیاز به انقلاب فکری و اندیشه ورزی دارد تا بتواند با درک و هضم این بنیان های تغییر و دگرگونی، به اهداف و آرمان های انسانی روی آورد. فاصله بین رشد عقلانیت ابزاری و بینش و نگرش انسانی برای بهره گیری های مفید و موثر از دستاوردهای عقلانیت ابزاری، پروسه تغییر و دگرگونی های اجتماعی و انسانی را وارد فاز های متکاثر و متفاوتی نموده که دستیابی به اهداف انقلابی را با موانع و مشکلات عدیده مواجه ساخته است. پس برای انطباق و اتصال به اهداف انقلاب، به فضاسازی های نوینی نیاز دارد که قادر به درک و فهم دریافت های نوین بوده و گذر از مرز عادات و سنن کهنه و بازدارنده را طی کرده باشد. در غیر این صورت ضرورت های انقلابی و اجتماعی وارد پروسه های نوینی می شوند تا بتوانند بسترهای کمی لازم برای اهداف انقلابات اقتصادی و اجتماعی را تدارک ببینند. مرحله ای که وقفه گاه تکامل تاریخی برای رشد و توسعه دامنه تضاد هایی است که از بطن کهنه برخاسته و بسوی درک و فهم نوین از هستی اجتماعی هدایت می شوند.

پروسه انقلابی مجموعه اقدامات و گذر از مراحل لازم برای رسیدن به اهداف انقلابی می باشد. به عبارتی سلسله دگرگونی های طبیعی برای رسیدن به نتایج نوین که با فعالیت های مرتبط و متوالی و تدریجی، بسترهای بنیان های ساختی و بافتی نوین را تدارک می بینند. فرایندی که کمیت لازم برای یک کیفیت نوین را فراهم می سازد. پروسه انقلابی ممکن است حاصل تضاد بین شرایط عینی و بسترهای فرهنگی سنتی باشد و تکمیل و کمال خود را بعد از رخدادهای انقلاب اجتماعی بدست آورد. زیرا تا زمانی که شرایط ذهنی و عینی به یک هم آوایی و همسنگی نرسند؛ انقلاب دستاوردهای لازم و مورد مطالبه جامعه و انسان را با خود نخواهد داشت. براین اساس ممکن است ضد انقلاب و یا عناصر مرتجع با توجه به بارزه های بنیادین و نهادین فکری و فرهنگی دستاوردهای انقلاب را مصادره به مطلوب نمایند. در این صورت پروسه انقلابی در یک روند تدریجی و متوالی، کمیت لازم را برای یک کیفیت نوین فراهم می سازد.

مقاومت بنیان های کهنه در برابر نیازهای فرگشت جامعه و انسان، همواره پروسه انقلابی را به چالش کشیده است. این مقاومت بازدارندۀ رشد و بالندگی و تحقق اهداف پروسۀ انقلابی، سهولت دستیابی به آرمان های انقلاب را دچار پیچیدگی و انحراف از پارامترها و مولفه های محرکه جامعه انقلابی می سازند. هرچه قدر بارزه های عادت و سنت در یک جامعه انقلابی نهادینه تر و عمیق تر عمل کند؛پروسۀانقلابی طولانی تر برای تحقق اهداف جامعه انقلابی عمل می کند.زیرا زایل شدن و زدایش دگم های ایده ای مقاومت بیشتری را در برابر تغییر و دگرگونی های مورد لزوم از خود بروز می دهند. در این میان بدعت ها و سنت های دینی با ماهیت کاریزمایی غنی خویش ضمن مقاومت شدید و سدید در برابر تغییرات الزامی، در ایجاد خسران و زیان های مادی و انسانی در جامعه نقش اساسی را بازی می کنند. براین اساس حاکمیت دینی بر جامعه ضمن اینکه جامعه را در بن بست های حاد و شدید اقتصادی و اجتماعی فرو می برد؛ پروسه انقلابی را نیز با ماهیت کاریزمایی خویش دچار چالش و افت و خیزهای متکاثر می نماید.

در انقلاب 57 در ایران وضعیت عینی با سنت های کاریز مایی دینی در آمیخت و حاکمیت دینی را قطعیت بخشید. اینکه بسیاری با اعتقاد راسخ و قطعی خمینی را محصول رایزنی های صرف قدرت های خارجی می دانند؛ و حمایت عوامل چپ و راست داخلی از خمینی را عامل تحکیم بنیان های قدرت دینی در ایران می پندارند؛ یا با غرض ورزی و بدنام کردن جریان های سیاسی گام بر می دارند و یا در توهمات و درک و فهم ناقص از بارزه های اجتماعی ایران در مقطع انقلاب ایران دور شده اند. اکثریت قاطع جامعه در اتصال به سنت های واپس مانده دینی خمینی را پذیرا شدند و زان پس ساختار سرمایه جهانی برای حفظ منافع منطقه ای و جهانی خویش به حمایت از وی روی آوردند. ضمن اینکه بورژوازی داخلی به دلیل نداشتن یک ساختمندی مستقل که بتواند رسالت تاریخی خویش را همانند بورژوازی جهانی انجام دهد؛ همانند ّبورژوازی جهانی خود را به حاکمیت دینی نزدیک و متصل ساخت. چرا که بورژوازی ایران متصل و زایده دربار بوده و از استقلال عمل لازم برای رسالت تاریخی خویش دور بودند. براین اساس تمامی اهتمام بورژوازی داخلی متناسب با تخیلات درباری ورود به دروازه تمدن بزرگ در راستای منافع بورژوازی جهانی شکل گرفته بود و از تامین و تضمین منافع جامعه و انسان خودی فاصله داشته اند. تمام اهتمام و تلاش و اصلاحات و رفرم در راستای دگرگونی های اقتصادی جهانی و برای همراهی با خواست و نیاز حاکمیت بورژوازی جهانی شکل گرفته بود و از نیاز و الزامات درونی دور مانده بود. در حقیقت انقلاب 57 از بطن سنت و مدرنیته برخاست و سنت ریشه دار کاریزمایی با ماهیت واپس مانده و ارتجاعی خویش، مدرنیته را به چالش کشید و بر آن چیره شد. پس خمینی محصول جامعه سنتی است که ریشه در اعماق تاریخ داشته و جریان های سیاسی به دلیل قرار گرفتن در یک فضای احساسی و انقلابی قدرت تحلیل منطقی و علمی را فدای مصلحت های گروهی و هو و جنجال های محلی و قومی و منطقه ای نموده و از حمایت های توده ای باز ماندند.

بورژوازی ایران به دلیل عدم استقلال عمل لازم از روند رشد کلاسیک خود باز مانده است. فرایندی که وی را از تجارب و آموزه های تکامل تاریخی بورژوازی جهانی دور و ضرورتا و عملا به زائده بورژوازی جهانی مبدل کرده است. به ویژه اکنون که با جهانی شدن روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیالیت سرمایه به عنوان نمود بارز و شفاف دگرگونی در مناسبات کار و سرمایه در سطح جهانی، بورژوازی ایران قادر به هویت یابی نوین متناسب با روند تکامل ساختار سرمایه داری جهانی را دارا نمی باشد. ضمن اینکه برخلاف نظرات بسیاری از روشنفکران که با نگاه متعارف و عامیانه و بدون توجه به روند تکامل تاریخی، اقتصاد بازار را برای فردای ایران تجویز می کنند؛ از ساختمندی سرمایه داری که نئولیبرالیسم آخرین فاز این مرحله از تکامل تاریخی آن برای ورود به ساختار نوین اقتصادی و اجتماعی می باشد دقت و توجه لازم را معمول نمی دارند. التهابات و تضادهای حاد و رو به افزایش کنونی گواه روشن و بارز این تغییر ساختی است؛ بورژوازی ایران به دلیل عدم رشد کلاسیک خود قادر به همراهی و همسویی لازم با این روند تکامل تاریخی نخواهد بود. بنابراین روشنفکران و متخصصین امر به جای تجویز و تبلیغ فرمول های از پیش تعیین شده واضعین ساختار کلاسیک سرمایه، اندکی بیندیشند و به تغییرات ساختی در حال وقوعی که تکامل تاریخی آن را پیش روی جامعه و انسان قرار داده است؛ توجه جدی و عمیق تری بنمایند.

پروسه انقلابی همراه با ضرورت های اجتماعی و تاریخی بسترهای یک تغییر و دگرگونی لازم را فراهم می سازد. بنابراین الزامات ضرور و مورد لزوم پروسه انقلابی بدون توجه به ضرورت های آن به بن بست رسیده و روند دستیابی به اهداف را با موانع و بازه زمانی طولانی مواجه می سازد. اینکه بسیاری مدام از نبود همبستگی و اتحاد و وحدت نیروهای سیاسی و مبارز داد سخن می دهند و آن را پاشنه آشیل مبارزات کنونی بر علیه استبداد دینی در ایران می پندارند؛ توجه ندارند که وحدت و یکپارچگی نیروهای مبارز با نگاه اراده گرایانه قابل تحقق نیست؛ همچنان که در هیچ یک از انقلابات و دگرگونی اقتصادی و اجتماعی نیز وجود نداشته؛ بلکه با ایجاب ضرورت های اجتماعی روند همگرایی و همبستگی مردمی و جریانات سیاسی تحقق می یابد. خارج از دایره ضرورت های اجتماعی هرگونه اتحاد و همبستگی، یا به بن بست می رسند و یا روند دستیابی به اهداف را طولانی تر می سازند. این ضرورت توسط نخبه گان و یا روشنفکران تعیّن نمی یابد؛ بلکه در پروسه رشد و بالندگی کمیت های مطلوب انقلابی تدریجا حاصل شده و بسوی اتحاد نیروهای بالقوه انقلابی روی می آورد. نخبه و روشنفکر با اتخاذ اشکال مطلوب و یا نامطلوب مبارزاتی در تند یا کند کردن روند دستیابی جامعه به ضرورت های الزامی تحوّل و دگرگونی نقش بارزی را بازی می کنند.هرگونه شتاب و تعجیل بدون توجه به ضرورت های اجتماعی و تکامل تاریخی آن، جنبه تحمیلی را در پیش گرفته و جامعه را از دست یافتن به اهداف انقلابی باز می دارد. روشنفکر ایرانی با توقف در بحث های آکادمیک و یا بحث های انتزاعی فارغ از روند های کنونی تکاملی و همچنین به دلیل خودباختگی در برابر دستاوردهای دم افزون دامنه علم و دانش که امکان تعادل و تطابق را با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است؛ از اتخاذ اصولی مشی مبارزاتی با دیو استبداد دینی بازمانده است. بخشی از اهتمام نظام مستبد دینی در ایران برای تداوم و تعمیق فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی بر این فرضیه درست استوار است که فقر و ناامنی های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دامنه خرافه های دینی و تداوم باورهای توهمی عمومی دینی را حفظ و یا افزایش می دهند که تداوم حیات ننگین استبداد دینی را بر آن استوار می باشد. قطعا این ترفندها موقت بوده و در مقطعی از پروسه انقلابی جامعه، از تاثیر موثر خود باز مانده و تغییرات الزامی را ممکن می سازند.

خام طبعی در برابر رشد بنیان های مادی جامعه، ضمن رشد دامنه سکتاریسم در میان مبارزین، بسیاری از زایده فکری گذشته و فی البداهه بودن بسیاری از اتخاذ مواضع و تصمیمات مبارزاتی را توسعه بخشیده است. فرایندی که ضرورت های اقتصادی و اجتماعی از جمله دموکراسی و مولفه های آن را در بوته اجمال قرار داده است. این فقر اندیشه و اندیشه ورزی دامنه فرصت طلبی و فرصت سازی های لازم را برای انحراف جامعه از مواضع انقلابی و توقف در سازوکارهای استبدادی و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی با اهرم های توهم و توطئه را ممکن ساخته اند. بیداری جامعه و تقویت و توسعه دامنه آگاهی های واقعی برای دستیابی به اهداف واقعی و ریشه ای جامعه استبداد زده تاریخی در گرو تداوم پروسه انقلابی و رسیدن جامعه به ضرورت های لازم اتحاد و وحدت برای یک تغییر بنیادی و استقرار و تحقق بنیان های دموکراتیک می باشند. دموکراسی یک امر منتزع از روندهای پروسه انقلابی نیست. بدین مضمون که دموکراسی تعاملات مطلوب و بهینه جامعه است که پروسه انقلابی روند معمول و مطلوب خود را طی کرده و ضرورت های اجتماعی و تاریخی در انتخاب و چینش نیروهای بالقوه برای استقرار بنیان های واقع دموکراسی نقش بارز و واقعی خود را بازی کرده باشند. اینکه ساختار حکومتی جمهوری می تواند در برآمدن دموکراسی نقش بارزی بازی کند؛ به مرحله ای از تکامل تاریخی بستگی دارد که جامعه پروسه انقلابی برای زدایش بنیان های استبداد تاریخی را طی کرده باشد. در غیر این صورت جمهوری با گرفتار آمدن در تار و پود عوامل واپسگرا و متحجر از تحقق دموکراسی و مولفه های آن باز خواهد ماند.

وصل شدن دموکراسی به عوامل و عناصر سرمایه، آن را از اصالت و رسالت خود به نفع سود و سرمایه دور خواهد ساخت. چرا که دموکراسی در ساختار غالب سرمایه طوری تنظیم و تحکیم شده که در محدوده گردش سود و سرمایه نوسان کرده و جامعه و انسان را در التهاب و تعاملات نامطلوب از دستیابی به حقوق واقعی و انسانی اش دور ساخته است. بنابرای جامعه ای که گرفتار در تار عنکبوتی استبداد تاریخی گرفتار می باشد، برای استقرار دموکراسی به تمهیدات ویژه ای نیاز دارد که بتواند درهای تمهیدات تمامی عناصر فرصت طلب و سودجو برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای پروسه انقلابی را سد کند. این پروسه ویژه یعنی مشق دموکراسی برای آحاد جامعه، نه تنها برای روشنفکران و نخبگان که عموما در تارو پود ساختار سرمایه گرفتار می باشند. این امر مهم فقط با حضور واقعی تمامی اقشار و طبقات برای اداره امور اجتماعی مقدور می باشد. اگر چه این امر در یک جامعه استبداد زده تاریخی بسیار مشکل و پیچیده می باشد؛ ولی آحاد جامعه بایستی وظیفه و رسالت خود را با مشارکت در امور اجتماعی بیاموزند و زان پس برای استقرار ضرورت های اجتماعی از جمله امر مهم دموکراسی گام بردارند. مشارکت نمایندگان واقعی مردان و زنان در عرصه های متکاثر اقتصادی و اجتماعی، با تمامی مشکلات و پیچیدگی های آن، می تواند آموزه های لازم برای استقرار یک دموکراسی واقعی را در جامعه فراهم سازد. بسیاری از اندیشه ورزان با بحث های کلاسیک و آکادمیک بیماری ها و خطرات بالقوه برای استقرار یک دموکراسی واقعی را بیان می دارند؛ ولی راه های گریز از این خطرات و موانع را مد نظر قرار نمی دهند.

نتیجه اینکه: تحول و تکامل از بارزه های رشد و بالندگی جامعه و انسان بوده که در پروسه تکمیل و کمال خود، بسترهای دگرگونی و تغییرات ضرور و الزامی را فراهم می سازند. این پروسه انقلابی با بالیدن نیروهای مولده قدرت می گیرد و بسوی ضرورت های اجتماعی و تاریخی گام بر می دارند. این پروسه انقلابی عموما مسیری ناهموار بوده و با موانع واپسگرایی و مقاومت دارندگان قدرت و ثروت در روند اهداف خود روبرو می باشد. در پروسه انقلابی کمیت مطلوب با درهم شکستن مقاومت صاحبان قدرت و دگم و توهم واپسگرایان، برای یک کیفیت نوین اجتماعی فراهم می آید. انقلاب 57 ایران با مقاومت قشری ترین و متحجرترین عناصر دینی مصادره به مطلوب شده و پروسه انقلابی را وارد فاز نوینی از زدایش دگم و توهم جامعه برای تحقق اهداف انقلاب نموده است. خمینی برآمد جامعه سنتی و با حمایت بورژوازی تجاری و صنعتی فاقد بنیان های مادی و ساختی مستقل داخلی و همچنین حمایت همه جانبه بورژوازی جهانی، بنیان های حکومت ارتجاعی اسلامی را پی ریخت. بنابراین حکومت جمهوری آینده با پشتوانه صرف بورژوازی داخلی به دلیل طی نکردن مراحل رشد کلاسیک خود که عموما بسترهای نهادهای مدنی و دموکراسی و مولفه های آن فراهم می آیند؛ قادر به اداره مطلوب و مردمی جامعه نخواهند بود. دیگر اقتصاد بازار با این تغییرات پیش روی ساختی نظام سرمایه که التهابات و آشفتگی مناسبات جهانی نشانه های بارز این تغییر می باشند؛ قدرت اداره اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران را دارا نمی باشد. براین اساس برای مشق دموکراسی بایستی با اقشارو طبقات مختلف جامعه در اداره امور اجتماعی همراه شد. نمایندگان واقعی مردان و زنان از اقشار، طبقات و اقوام متکاثر برای اداره امور اجتماعی با تمامی مشکلات و پیچیدگی های خویش، می تواند بسترهای یک جامعه دموکراتیک را پی ریزد.


اسماعیل رضایی

11:03:2024










۱۴۰۲ اسفند ۱۴, دوشنبه

 

  محارم و مهاجم

                (در گرامیداشت هشت مارس)


روابط و مناسبات انسان ها براساس اکتسابات محیطی و بر امتیاز و برتری مناسبات اقتصادی و اجتماعی استوار می باشند. با شکل گیری رتب و جایگاه ویژۀ اجتماعی، اختلاف بین انسان ها و تفاوت های جنسیتی، تعاملات زیستی را آلوده ساخت. در تداوم هجمه به جایگاه زن در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی، آپارتاید جنسی به عنوان یک شاخص مرضی ساختار طبقاتی اشکال نوینی یافت؛ ولی همچنان وزن و ارج زنان با هجمه تفکر عهد عتیق مردسالارانه و با سنجه های محرمیّت و ضعیفه در فرهنگ های مختلف تداوم یافت. در تعدیل و تعادل ناشی از روند تکامل تاریخی، زنان اگر چه در روابط و مناسبات نوین اجتماعی به امتیازاتی دست یافتند؛ ولی بارزه های مقّوم فرهنگی به ویژه فرهنگ دینی همراه با سیطره ساختار تبعیض آمیز طبقاتی، زنان را همچنان در محرمیّت و باورهای زنان اندرونی نگهداشته است.

محرمیّت که بیان اختصاصی بودن و یا کالاگونگی زنان را در خود دارد؛ نشان از سلطه مردانه بر سرنوشت و تعیین هویت واقعی زنان در روابط و مناسبات اجتماعی می باشد. ناموس و ناموس پرستی نیز از بطن این حصار محصور برخاسته و زنان را در تاریکخانه ذهن و پندار بافی های عهد عتیق از زیستی معمول و متعارف باز داشته است. برای حفظ این محرمیّت، تابوهایی شکل گرفته که حدود مناسبات اجتماعی و جنسی زنان را هویت می بخشند. این حدود را جامعه مردسالار تعیین و گذر از آن ها را جرم و قابل مجازات دانسته که عموما قتل های ناموسی و دیگر محکومیت ها، در گذر از این تابوهای معینه شکل می گیرند. در حالی که جامعه مردان مرز های تمامی این تابو ها را برای تشفی و تلذّذ تمایلات مردانه زیر پا گذاشته و تجاوز به حریم امن زنان را تحت هر شرایطی برای خود محفوظ داشته اند. پس محارم همان حدود و ثغور معیینه مردانه هستند که اگر چه در گذر زمان تعدیل یافته؛ ولی هنوز در مناسبات دین مدارانه و قوانین دینی عهد جاهلیت جایگاه خود را حفظ کرده است. بسیاری از این عادات و سنت ها با مناسبات نوین اقتصادی و اجتماعی گره خورده، و مورد حمایت برآمدهای نوینی قرار گرفته که با ساختار طبقاتی پیوند تنگاتنگ دارند.

سود و سرمایه برای رشد و پویایی خود، از سامانه های دینی برای تحمیق جامعه و تعمیق مناسبات متعدیانه خود بهره گرفته و به بسیاری از چارچوب های فکری مردسالارانه برای تحمیل قواعد و قوانین منفعت طلبانه خود تن داده اند. بنابراین همواره برای تقویت بنیان های دینی در جامعه و توسعه دامنه تفکر عوامانه و عامیانه برای اهداف سلطه طلبانه خود تلاش کرده اند. این نگاه ارتجاعی در کنار رشد و بالندگی بنیان های مادی و تکنیکی جامعه، انگاره های فکری کهن را برای تحمیق توده و تحمل رنج و اندوه روزافزون ناشی از فاصله طبقاتی نیاز داشته و دارد. براین اساس شی گونگی زن و نگاه صغارت به هویت زنانه در طول تاریخ طولانی حیات انسانی، بسیاری از حقوق اجتماعی و انسانی زن را تحت قیمومیت مردانه از وی گرفته است. مبارزات زنان فضاهای نوین و پویایی را گشوده که روند تعدیل برای یک تعادل مطلوب جنسیتی را در پیش گرفته است.

تفکیک جنسیتی و سنت های پایدار آن بر اساس سائقه های زیستی طبقاتی، مبارزات زنان را دچار چالش های نوع زیستی جانبدارانه اقتصادی نموده است. تکامل اشکال مبارزاتی زنان و تنوع آن هنوز زیر نفوذ کارکردهای سود و سرمایه و ناتوانی زنان در بهره گیری مستقل از پتانسیل برآمدهای اقتصادی به دلیل ساختمندی مردسالارانه آن، از توانمندی های لازم برای حقوق اقتصادی و اجتماعی برابر با مردان برخوردار نیست. مبارزات فمینیستی تحت تاثیر روندهای دگرگونه تاریخ تکامل اجتماعی، هنوز در دو راهه سنت و تجدد گرفتار است.گزینه های نوین در برخورد با سنت های پایدار و همچنین با ساختار فرتوت سرمایه، دچار نوعی از پریشانی و آشفتگی فکری و عملی و یا تصمیم گیری های عجولانه و زود گذر می باشد که مبارزات را با یک اعتبار تقلیل گرایانه روبرو ساخته است. تهاجم به مبارزات زنان از سوی مردسالاران متعصب دین زده با حمایت سردمداران ثروت و قدرت، ضرورت اتخاذ اشکال نوین مبارزاتی برای گسستن و گسیختن بندهای سنت و عادت نهادین که حربه و لبه مبارزاتی را کند نموده است؛ از نیازهای اصلی و اساسی مبارزات زنان در این مقطع از تحولات اجتماعی محسوب می شوند. چرا که نیمی از جمعیت تحت ستم جامعه های انسانی اگر با مبارزات خود به حقوق حقه خود تجسم عینی ببخشند؛ قطعا عصر نوینی از مناسبات و تعاملات اجتماعی آغاز می شود که با منافع و مصالح قدرت های مسلط کنونی در تضاد قرار می گیرد. براین اساس با احیای بسیاری از مناسبات کهن سعی در منکوب و به زاویه راندن مبارزات زنان را دارند.

مبارزه زنان در ایران با شعار زن،زندگی، آزادی در پیوند با مبارزات جهانی و فمینیستی از بارزه های خاصی برخوردار است که به آن اعتبار و اهمیت جهانی داده است. سبعیت و بربریت هجمه های دین سالاران با حمایت آشکار و پنهان قدرت های شیطانی در سطح جهان، هجمه به مطالبات و خواست های به حق و انسانی زنان در ایران را ابعاد نوینی بخشیده است. این هجمه از یک طرف جامعه را ملتهب و بخشی از پتانسیل مبارزاتی را از درک واقع نیازها و الزامات کنونی باز داشته و از طرف دیگر با دوقطبی نمودن جامعه بین زنان و مردان با عادت و سنت که جامعه های انسانی به ویژه جامعه دین زده را در چنبره خوفناک خود به اسارت گرفته است؛ مبارزات زنان را با افت و خیز و هرز روی توانمندی های مبارزاتی روبرو ساخته است. تمامی جامعه های دین زده امروز به ویژه کشورهایی که حاکمیت دینی مسلط است؛ با ضایعه پایمال کردن حقوق زنان روبرو می باشند. کشورهایی که  از سلطه استبداد دینی رنج می برند؛ سازه های مسلط در تلاش برای احیا و ابقای بسیاری از سنت های فقهی و چارچوب های شرعی و حقوقی دینی، زنان با از دست دادن بسیاری از دستاوردهای حقوقی و اجتماعی گذشته خود روبرو هستند که مبارزات آن ها را ابعاد نوینی بخشیده است. 

جامعه ایران اکنون کاملا دوقطبی و با هویت های آسیب دیده انسانی روبرو است. کاراکتر ها دو و یا چندگانه بر هویت انسانی چیره شده و مانع از بروز حضور واقع و حقیقی اندیشه و عمل در بسترهای متکاثر اجتماعی می باشند. در هم آمیختگی سنت های دینی نهادینه شده که ناخودآگاه و در ضمیر پنهانی بروز بیرونی می یابند؛ مبارزات زنان را با کش و قوس ها و اوج و حضیض مداوم روبرو ساخته است. این ویژگی با سائقه ها و شائقه های مردسالارانه که تحت حاکمیت مستبد دینی تقویت شده است؛ یک اصطکاک مداومی  بین تمایل و تقابل جنسیتی و منفعتی را در مبارزات اجتماعی  ایجاد کرده است. اکنون هویت های دینی بخشی از راهبردهای مردانه در کشا قوس مبارزات اجتماعی و مدنی در جامعه دین زده ایران محسوب می شوند. براین اساس مبارزات زنان برای به زیر کشیدن سنت های پایدار و مخرب دینی که از یک پشتوانه تحمیقی عمیق و حمایت همه جانبه ساختار طبقاتی برخوردار است؛ با مشکلات عدیده ای روبرو می باشند.

پیوند خوردن جنبش  زن، زندگی، آزادی با مبارزات زنان در سطح جهان، نقطه عطفی در عمق یابی و گستردگی آن به عنوان یک جنبش پایا و پویا در مبارزه با دین و قدرت می باشد. اما این جنبش پیشرو و بالنده برای تداوم مبارزات بر حق خود، نیازمند درک و درایتی است که روندهای فرگشت جامعه و انسان بدان نیازمند هستند. همانطوری که نظام مستبد دینی در ایران با اتصال خود به بنیان های تغییر در سطح جهانی در تلاش است مشروعیت نداشته خود را ترمیم و همچنیین با سوار بر موج بحران های حاد و ثقیل حاکم بر جامعه جهانی و زیر سایه قدرت های مطرح جهانی، خود را بر سریر قدرت نگه دارد. زن برای خروج  از دایره محارم و حضور قدرتمند در عرصه های متکاثر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، نیازمند درک و شناخت بارزه های ویژه فرگشت جامعه و انسان برای اتخاذ بهترین و مناسب ترین اشکال مبارزاتی می باشد. بی ثباتی و ناپایداری اشکال مبارزاتی بر علیه استبداد سیاسی و اقتصادی ناشی از اتکا به برخی نمودهای آزموده شده گذشته است که مهاجمان به آزادی و رهایی برای سرکوب و مهار آن ها مسلح هستند. روندی که بن بست و استیصال را نمود بخشیده؛ و دامنه گرایشات ارتجاعی و واپسگرا را توسعه داده است.

مرد سالاری به دلیل سابقه تاریخی اش، مرد را از اعتماد به نفس کافی و وافی و اتوریته لازم برای اعمال و اجرای فرامین مردانه و اجبار و انقیاد زن در حریم محرمیت برخوردار کرده است. ولی زن به دلیل محرومیت و عدم استقلال لازم برای تصمیم گیری لازم حیات اجتماعی خویش از یک اعتماد به نفس کافی و یکپارچگی لازم برای دستیابی به حقوق حقه اقتصادی و اجتماعی بازمانده است. نقش این اعتماد به نفس در مبارزات اجتماعی زنان بسیار برجسته می باشد. این اعتماد به نفس با یک مبارزه پیگیر و مداوم و همچنین درگیر شدن با بدعت ها و سنت های فرتوت و واپسگرا و با هجمه به بنیان های مادی این تحجر و واپسگرایی می تواند بنیان های مستحکمی برای خود بیابد. با استبداد دینی و چارچوب های شرعی و فقهی آن اعتماد به نفس در مردان افزایش یافته و زنان در حریم تنگ زنانه گرفتار آمده و از حقوق حداقلی خود باز مانده اند. رهایی از بنیان های استبداد اقتصادی و سیاسی می تواند بستر های لازم را برای اعتماد به نفس لازم در زنان  فراهم سازد.  

نتیجه اینکه:  شاکله های ارزشی انسان ها بر معیار و مقیاس هایی استوار است که با  ساختار غالب طبقاتی تعیین و تعریف می شوند. جایگاه انسانها و نقشی که در پیشبرد اهداف اجتماعی بازی می کنند؛ به بسیاری از مولفه های زیست جمعی وابسته است که منافع طبقاتی انعکاس بارز و شفاف این مناسبات اجتماعی و انسانی می باشند. تفاوت و تمایز انسان ها چه اقتصادی و اجتماعی و چه جنسیتی از بطن تحجر و مصلحت اندیشی های طبقاتی بر می خیزند. مردسالاری به عنوان یک وفاق و میثاق مردانه در تامین معیشت و تضمین حمایت و حراست حریم زنانه، محارم را در پستوی خانه و اندرونی محبوس و از حقوق انسانی و اجتماعی اش باز داشته است. این بارزه های متحجرانه و غیر انسانی اگر چه در روند تکامل تاریخی تعدیل شده و زنان به برخی از حقوق انسانی خود نائل شده اند؛ ولی هنوز سود و سرمایه در پیوند با تحجر دینی همچنان زنان را در بن بست های زیستی نابرابر و ناانسانی به بند کشیده اند. محارم که بیان شیء وارگی و کالاگونگی زن در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی مفهوم می یابد؛ بسیاری از بدعت های مخرب و تهاجمی از جمله ناموس و ناموس کشی را در فرهنگ منحط دینی رواج داده است. جنبش زن،زندگی، آزادی در ایران در پیوند با جنبش های فمینیستی و دیگر مبارزات زنان در سطح جهانی از برجستگی خاصی برخوردار گردیده؛ ولی به دلیل نهادینگی بسیاری از سنت و عادت دینی، بین درک و شناخت روند های حاکم استبداد زده دینی و تحول و تکامل جامعه و انسان دچار چالش های جدی می باشند. فرایندی که بی ثباتی و ناپایداری اشکال مبارزاتی را به همراه داشته؛ و به بسیاری از نمودهای گذشته برای جبران مافات روی آورده است.حضور و بروز سنت های بازدارنده که از ضمیر ناخودآگاه بر میخیزند؛ بیان روشن و آشکار تاثیرات مخرب بنیان های دینی و طبقاتی بر جنبش زنان در ایران می باشد.برای یک مبارزه کارآمد بایستی با روند تکامل تاریخی که به اشکال نوین مبارزاتی نیازمند است؛ همراه شد. با درک ضرورت های تاریخی و اجتماعی، زنان بر عکس مردان که از یک اعتماد به نفس درونی شدۀ اجتماعی برای اولویت های زیستی برخوردارند؛ فاقد یک اعتماد به نفس لازم جهت دستیابی و تحقق حقوق اجتماعی و انسانی خویش می باشند. روندی که بی ثباتی و ناپایداری مبارزاتی را موجد شده؛ و زنان را از اتخاذ اشکال بهینه مبارزاتی باز داشته است. اعتماد به نفس با غلبه بر کاستی های شناخت و فهم روند تکامل تاریخی و همراه شدن با موج جدید تغییر و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی، می تواند جایگاه مناسب خود را بیابد.


      اسماعیل رضایی

      04:03:2024