۱۴۰۰ اسفند ۱۴, شنبه

 

                                 تحقیر و تسخیر

                        ) در گرامیداشت هشت مارس       (

 

انسان ها در نظام طبقاتی با آموزه های رجحانی و برتری جویی های نهادین خویش، تحقیر همنوع خویش را برای تسخیر نمودهای مجازی حیات اجتماعی و تحکیم بنیان های مادی و فرهنگی طبقاتی آن، سرلوحه زیست عمومی خویش قرار داده اند.فرایندی که در بطن خود زایده های نامتعارف جمعیتی و جنسیتی را پرورده؛ و جامعه های انسانی را در ضعف و خلجان های بنیان های مادی، بسوی انکشاف و اختلاف جنسیتی، از بازیابی توانمندی و تواناسازی استعدادهای انسانی بخشی از جمعیت اجتماعی خویش هدایت کرد. جمعیتی که به دلیل بنیان های مادی تبعیض گون حاکم بر جامعه های انسانی، به ابزاری کالاگون در خدمت اهداف و امیال پست و دنی مردان جامعه طبقاتی قرار گرفته اند.فرایندی که بسیاری از عادات و سنن فرهنگی  برای تحقیر و تسخیر جسم و جان نیمی از جمعیت جامعه های انسانی را نهادینه ساخت. هر چه قدر جامعه در باورها و عادات و سنن عهد کهن فرو خسبید و با ضرب آهنگ دین و مذهب درآمیخت؛ در پیوند با ستم طبقاتی سازوکارهای غالب، تحقیر و ستم بر زنان را فزونی بخشید.

فرایند تسخیر حیات اجتماعی زنان با بن مایه های   مادی و فرهنگی در آمیخت؛ تا بتواند با ضعف ناشی از وابستگی های مادی و فرهنگی به مردان، مورد تحقیر و خفت مداوم جامعه مرد سالار قرار گیرد. این ویژگی بارزه های هویتی زنانه را در زیر تمنیات رذیل مردانه، از بروز استعدادهای ذاتی و توانایی فکری برای بهبود مناسبات اجتماعی و انسانی بازداشت. نابرابری های معیشتی با خود بی عدالتی های  مدنی و شهروندی را برای زنان به ارمغان آورد و مانع جدی  را برای استیفای حقوق طبیعی و اجتماعی زنان به همراه داشت. با نهادینگی بسیاری از عادات و سنن اعصار کهن تاریخی در پیوند با جلوه های نامتعارف هویت زنانه، به تحکیم و تحکم اصالت مردانه حکم داده شد؛ و زنان را در تاروپود خشم و خشونت جامعه طبقاتی از درک واقع حیات اجتماعی خویش دور ساخت. فرایندی که حربه مبارزاتی زنان را در کسب حقوق واقعی خویش کند ساخته و تزلزل و بی ثباتی فکری و عملی در ارائه مشی مبارزاتی را  در زنان موجد شده است. زیرا با تمام پیشرفت های علمی و پیوندهای تنگاتنگ اجتماعی، هنوز بسیاری از بارزه های عادت گون گذشته و سنت های واپسگرا بر اندیشه و روان زنان حاکم است. همانگونه که مردان را تشویق وتشجیع به تعدی و تحدید به حریم زنانه می نماید. روندی که محافظه کاری را بر مشی مبارزاتی زنان حاکم و از رادیکالیزه شدن امر مبارزۀ آن ها جلوگیری می نماید.

اصولا فرایند تحقیر، روند تسخیر را تسهیل می کند. براین اساس سازه های مادی و مناسبات اجتماعی طوری ساماندهی شده است که فواصل اجتماعی و اقتصادی را با رذایل آدمی در هم آمیزد تا فضایی مملو از اغتشاش و آلودگی های فکری و عملی را در جامعه های انسانی تدارک ببیند. فرایندی که استقلال فردی را در بند و بست های مادی و مالی به ریشخند گرفته و با قدرت ثروت و مکنت، دیگران را در بیع و شرع کاسبکارانه خویش معامله می نماید. در این میان زنان با یک استقلال نیم بند و به واقع نابرابر اقتصادی و یا در بسیاری از جامعه های عقب مانده و دین زده، فاقد هرگونه استقلال اقتصادی و اجتماعی، مورد تحقیر مداوم برای تسخیر جسم و روان آن ها قرار دارند. خشونت ذاتی و درون زایی خشونت در نظام های طبقاتی و واپسگرا بر علیه زنان، خود از ضعف خودکفایی جامعه زنان برای اداره امور اقتصادی و اجتماعی خود نشاَت می گیرد. این ضعف بنیادین عامل اصلی عقب ماندگی فکری و فرو خسبیدن بخش عظیمی از جامعه زنان در خرافه های دینی و عادات و سنن ریشه دار اعصار گذشته تاریخی می باشد. ضمن اینکه زنان مبارز و روشنفکر را نیز در چنبره عادت های بدخیم خویش از تعمیق و تکمیل اهداف مبارزاتی دور ساخته است.

تحقیر، خوار و خفیف شمردن اصالت و هویت ذاتی انسانی است که ابزارهای نامتعارف و حقارت بار را با خود همراه می سازد. خشونت یکی از ابزارهای تحقیر آمیز برای درهم شکستن قدرت و صلابت انسانی بکار گرفته می شود. خشونت ضمن اینکه آزادی انسان از قید و بندهای محیطی را ناممکن می سازد؛ روند تسلیم و خود کوچک بینی مفرط و وحشت و هراس مداوم را نهادینه می سازد. روندی که زنان را در خشونت های نهادینه کلامی و فیزیکی، بسوی نوعی رواداری و تسلیم تحمیلی و ناخواسته اجتماعی سوق داده است. خشونت بار منفی و رذیل سازواره های  فرهنگی و سیاسی حاکم بر بنیان های مادی نظام طبقاتی مسلط است که با تعمیم نمودهای کالایی به ارزش های اصیل انسانی، بسترهای  تبعیض و تحقیر را در مناسبات اجتماعی و انسانی تدارک دیده است. روندی که زنان را ابزار صرف تشفی امیال پست و دنی مردان دانسته؛ و بدین سان با نگاهی کالایی و تملیکی هرگونه آزادی عمل و نیازهای روحی و جسمی وی را تابعی از نیاز و تمنیات خود تلقی می کند. براین اساس به خود حق می دهد که تخریب ، تنبیه و رد نفس زنان را الگویی برای اعلام مالکیت بر حیات اجتماعی آنان بداند. خشونت عریان و قتل های ناموسی بویژه در حاکمیت استبداد دینی و واپسگرا از همین بنیان های مادی و فرهنگی مالک و مملوک ریشه گرفته و به مرد اینگونه القا نموده که زن در زندگی مشترک به ویژه زمانی که از استقلال اقتصادی بری می باشد؛ همچون ابزار و کالایی در خدمت او بوده و هرگونه تخطی و عمل مخالف ذهنیت مردسالارانه؛موجب تنبیه و مجازاتی می گردد که جامعه مردسالار برای مردان محفوظ داشته و از آن حمایت می کند.

مجموعه احکام، قوانین و مقررات ضد زنی که از سوی ارتجاع سرمایه و فرامین عصر جاهلیت دینی مورد تایید و تاکید قرار می گیرند، محصول زیر ساخت های مادی هستند که منافع و مصالح دارندگان قدرت و ثروت را مورد حمایت جدی خود دارند. بر روی این ساخت و بافت معیوب و مخروب مجموعه ای از قواعد و قوانین فقهی و عرفی و تقنینی برای مرعوب و مجبور کردن زنان در راستای تضمین و حراست تعدیات مردسالارانه به حریم خصوصی و عمومی زنان مورد تاکید قرار گرفته است. روند تحکیم بنیان های مادی و فرهنگی مردسالارانه در جامعه، ضمن حمایت قطعی از سوی حاکمیت سلطه و استبداد سرمایه و واپسگرایی دینی،با محافظه کاری های زنان در عرصه های مبارزاتی به دلیل حضور و نفوذ نهادین بنیان های مادی و فرهنگی کهن در میان جامعۀ زنان ارتباط مستقیم دارد. این ویژگی درک علّی رویکردهای محیطی را در پس نگاه معلولی نادیده انگاشته و به مبارزات سطحی و انحرافی که از هزینه بالا و دستاورد نازل برخوردار است؛ اکتفا می کند. درک معلولی که از عارضه های بارز و تعمیمی در بین روشنفکران و مبارزان کنونی راه آزادی و رهایی می باشد؛ خود محصول رشد و تحول دم افزون دانش و فن بوده که عدم بهداشت روانی را در جامعه های انسانی عمومیت بخشیده است. زیرا نداشتن بهداشت روانی لازم، انسان ها را از درک و فهم و همسویی با الزام و نیاز حاصل تحول و تکامل باز داشته وبر تداوم حیات عادت گون گذشته ابرام می ورزد.

محافظه کاری محصول ساختار طبقاتی است که بطور سیستماتیک خود را تولید و باز تولید کرده و دامنه فریب و اوهام را در جامعه توسعه می بخشد. چرا که در ندرت و نایابی و تبعیض و بیعدالتی ساختار طبقاتی، انسان ها دچار یک ناپایداری مداوم گذران حیات و دغدغه نهادین کسب معیشت بسر برده که موجد نوعی تزلزل رفتاری و دوگانگی شخصیتی می باشند. روابط اجتماعی و مناسبات انسانی حول مولفه های تنظیمی و تقویمی قدرت های سلطه و استبداد از بازیابی و بازسازی هویت های اصیل و واقعی انسانی ممانعت کرده و می کنند. دامنه و گستره محافظه کاری در بین زنان به دلیل محدودیت های گسترده اقتصادی و اجتماعی، از وسعت بالایی برخوردار می باشد. چرا که در حد و حصر و حدود و ثغور زیست اجتماعی در جامعه طبقاتی، نوعی وابستگی مادی و حمایتی به منابع قدرت غنی تر وجود دارد که استقلال اندیشه و عمل را محدود و محصور می سازد. فرایندی که جامعه زنان را با تبعیض و محدودیت های مضاعف اجتماعی، به وابستگی تحمیلی و تسخیری سوق داده است. غلبه بر این محافظه کاری مزمن، نیازمند مبارزه با بنیان های مادی و ساخت و بافتی است که در ساختار طبقاتی حاکم کنونی مورد حمایت و حضانت حاکمیت سلطه سرمایه و عمال وی می باشند.

حمایت بن مایه های مادی ساختار سلطه سرمایه و  قوانین عرفی و تقنینی برآمده از آن از مرد سالاری، بستر خشونت و تضییع گسترده حقوق طبیعی و اجتماعی زنان را فراهم ساخته است. در این میان پیوند بین ساختار سرمایه با بنیان های واپس مانده مذهبی و خرافه های دینی جهت استحمار و تخدیر انسان ها برای گذر از موانع و مشکلات استعماری و یغماگری ملت ها، بر دامنه ستم و خشونت بر زنان افزوده است. فرایندی که در پروسه تحولات تاریخی به موانع جدی دستیابی زنان به حقوق حقه شان مبدل شده است. چرا که این پروسه بسیاری از عادات و سنن بازدارنده رشد و بالندگی را نهادینه ساخت و حربه مبارزاتی زنان را در پستوی خانه و نگهداری بی مزد و مواجب از بچه ها و کهنسالان، از حدت و شدت باز داشت. و یا در بهترین حالت در فضای تبعیض و تحقیر با نابرابری های حقوقی و سازمانی بکار گرفته شده اند. تفکیک جنسیتی یکی از شاخصه های بارز در جامعه مردسالار است که بصورت اشکال متفاوت در جامعه های انسانی بروز عام دارد. این ویژگی در جامعه پیشرفته نیز به اشکال مختلف نمود داشته و زنان را در تنگناهای زیستی و نابرابری های معیشتی و اجتماعی، از بروز ناب استعدادهای انسانی شان باز داشته است.

بنابراین گره کور مبارزات زنان را بایستی در کنار آمدن با نمودهای ناانسانی ساختار طبقاتی و محافظه کاری های منبعث از آن و همچنین عادات و سنن نهادینی دانست که در پروسۀ تحولات و تکامل تاریخی جامعه و انسان، توان ادراکی و قدرت همراهی با نیاز و الزام زمانه را از آن ها دریغ داشته است. برای گذر از این تنگناهای مبارزاتی بایستی ضمن مرزبندی با واپسگرایی ایده ای و بقایای رسوبات فکری عهد کهن، با آگاهی های کاذب القایی و تحمیلات اجباری نظام طبقاتی حاکم به مبارزه ای عمیق و همه جانبه روی آورد. القائات کاذب، فریبنده و توهم زای نظام طبقاتی حاکم و همچنین تکیه بر آموزه های سنت های مارکسیستی گذشته تاریخی، از موانع و انحراف از مواضع انقلابی و رادیکالیسم مبارزاتی جامعه زنان محسوب می شوند. چرا که با تبلیغات مشئون از حیله و نیرنگ نظام سلطه سرمایه، واقع گریزی و حقیقت پرهیزی بر جامعه مستولی شده که پیوندهای ذاتی و الزامی انسان ها را بسوی افتراق و جدایی سوق داده است. براین اساس است که برخی از زنان به ظاهر مبارز براین باورند که اسلام با دموکراسی منافات ندارد؛ و یا برخی ها در پیوند با جرثومه های فساد و تباهی جهانی، مبارزات سطحی و روبنایی را با نظام جهل و تباهی اسلامی در ایران در پیش گرفته اند و یا کسانی که به امید رفرم و اصلاح نظام استبدادی دینی در ایران، به مماشات و رواداری با آن روی آورده اند و... همگی در باورهای کهنه و فرسوده خویش مبارزات زنان را از توش و توان لازم باز داشته و آن را در بیراهه های برهوت به انحراف کشانده اند.

مبارزه با بنیان های فرهنگی واپس مانده و مناسبات خانوادگی کهنه و متحجر، بایستی از اولویت مبارزات زنان محسوب شود. و در این راه بایستی از محافظه کاری های احساسی و عاطفی گذر کرد تا آگاهی های لازم و درک معنایی حقوق طبیعی و اجتماعی زنان در خانواده و جامعه مفهوم واقعی خود را پیدا کند. مرزبندی قاطع و جدی با واپسگرایی ایده ای و متحجران دینی و همچنین عناصر و عواملی که راه مماشات و توجیه گرانه با رویکردهای خشونت بار و ظالمانۀ بنیان های ستم بر زنان را در پیش گرفته اند؛ بایستی مورد توجه قرار گیرد. زیرا بی توجهی به رویکردهای متحجرانه و تابو گونه در روابط و مناسبات اجتماعی، و دقیق نشدن بر بنیان ها و ریشه عوامل ستم و تعدی به زنان، و همراه شدن با تبیین و تحلیل های کسانی که هنوز رسوبات فکری سنت و عادت را با خود یدک کشیده و در برابر مظاهر جهل و جنون استبداد دین و دنیا رواداری و مماشات را در پیش گرفته اند؛ اصالت و تاثیر مبارزات را زیر سوال برده و از مفهوم و محتوای واقعی و حقیقی اش تهی می سازد.

مطالبه برابر حقوقی، نیازمند درک متقابل برابری است که  با نفی ارضا و املای شور و شوق جنسیتی صرف، به سوی ارزش و اصالت انسانی انسان ها سوق یابند. تحقق این مهم نیازمند مبارزات پیگیر و مستمری است که بنیان های نوین مادی و فرهنگی را تدارک ببینند. مسلما تا زمانی که زن به عنوان ابزار تشفی و زاد و ولد نگریسته شود؛ فرایند تحقیر و تسخیر مردسالارانه متوقف نخواهد شد. سامانیابی اعتماد به نفس در زنان و ساماندهی فضای امن برای بیان نیازهای انسانی اش بدون هراس از عقوبت های مردسالارانه، ممکن کردن ناممکن هایی است که اکنون فضای زیست جامعه زنان را آلوده است. ناممکن های وهم آلودی که ساخت و بافت طبقاتی و تحجر و خودباختگی مظاهر تمدنی آن فراهم ساخته که با ریب و ریای ذاتگرایانه اش، زنان را در فرودستی زنانه و بالادستی مادرانه فریبکارانه از تمتع لازم از زیست اجتماعی اش باز داشته است. این دوگانگی حرف و حدیث بیان دروغین عمل و اقدامی است که جامعه مردسالار برای توجیه رویکردهای ضد انسان اش بدان تمسک می جوید. 

شائبه های زیستن را نباید با شایقه های بودن درآمیخت؛ و الگوهای رفتاری و مبارزاتی را بر اساس آن تنظیم و تقویم نمود. چرا که در زیستن موانع و محدودیت های وجود دارد که با درک و فهم مطلوب اصولی برای مبارزه ای پیگیر و مداوم قابل حصول و وصول می باشند. در حالی که   شایقه های های بودن را عموما عادات و علقه های نهادینی همراهی می کنند که مانع جدی و اساسی پیشبرد امر مبارزه محسوب می شوند. امر زیستن که عموما با روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان همراه است؛ فرایندی که به دلیل ایجاد عدم بهداشت روانی در انسان ها، اصولا تعادل و تطابق  نیاز ها و انتظارات انسان ها را با مشکلات عدیده مواجه ساخته و گرایشات محافظه کارانه و الگوگیری های واپسگرانه را عمومیت می بخشند.  بسیاری با توجیه و تاویل های ذهنی و انتزاعی امر زیستن را با تباهی ها و فساد موجود در بودن ها و هستن های کنونی از تکاپو و تلاش برای بهیابی و بهسازی امر مبارزه برای زیستی بهتر باز داشته اند. زنان  به عنوان نیمی از نیروی فعال زیست اجتماعی، که امر رهایی و آزادی از یوغ استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی،  بدون حضور فعال آنها ناممکن است؛ امروز نیروی غالب در بودن ها و هستن های کنونی هستند؛ که مبارزات آنان را به چالش کشیده است.

نتیجه اینکه: زنان به عنوان نیمی از جمعیت فعال جامعه های انسانی، همواره مورد بی مهری و تضییع حقوق انسانی خویش بوده و هستند. چرا که در ساختار طبقاتی حاکم، مرد با برتری های اقتصادی و اجتماعی تفویضی خویش، زنان را در حد و حصر مطبخ و زاد و ولد و یا کارهای بی مزد و مواجب و نابرابری های حقوقی و اجتماعی جنسیتی، از توش و توان لازم برای ساختن و شدن دنیای بهتر و انسانی تر باز داشته اند. این آپارتاید جنسی محصول بنیان های مادی طبقاتی، در پیوند با تحجر و واپس ماندگی دینی، با نگاه کالاگون و تملیکی به زنان، هرگونه استقلال اندیشه و عمل را از آن ها دریغ داشته و با تحقیر مداوم به تسخیر جسم و جان شان مبادرت ورزیده و می ورزند. فرایندی که نوعی محافظه کاری و رواداری تحمیلی در زیست اجتماعی و مبارزات زنان برای احقاق حقوق حقّه انسانی شان را موجد شده است. جنبه های احساسی و عاطفی در مبارزات زنان نقش پررنگی را بازی می کنند. زیرا زنان با باز ماندن از نقش و رسالت واقعی خویش در امورات جامعه همانند مردان، عموما نقش حاشیه ای و یا نگهداری و تیمار صرف فرزندان و کهنسالان که اصولا نیازمند کنش های احساسی و عاطفی برای برقراری ارتباط مفید و موثر با عناصر ضعیف و از کار افتاده؛ روند نهادینگی بسیاری از نمودهای رواداری و کنش های احساسی و عاطفی را در آن ها تقویت کرده است. این روند اگرچه تجلی عطوفت مادرانه و مهر و عطوفت انسانی زنان در برخورد با دیگران می باشند؛ ولی مورد سوءاستفاده جامعه مردسالار برای دور نگه داشتن زنان از بروز استعدادهای ناب انسانی شان برای ساختن و بهاندیشی بهره گرفته شده است. در حقیقت در ساختار طبقاتی حاکم،اندیشه ورزی و تصمیم برای تداوم حیات جامعه و انسان، عموما به مردان واگذار شده و زنان در حاشیه و با نقش کمرنگ از سازواره های تحول و دگرگونی های اجتماعی دور شده اند. براین اساس شور و شعور در پس امیال و اقوال پست و دنی به بن بستی ویرانگری منتهی شده است که در آن انسان ها یکدیگر را نیافته و قساوت و شقاوت عرصه های زیست انسانی را در خود فرو بلعیده است. زنان امروز بایستی برای استقلال اندیشه و عمل خویش و گسست از وابستگی های تحمیلی و تقنینی جامعه مردسالار کنونی، مبارزه جدی و پیگیری را بدور از هرگونه محافظه کاری و رسوبات فکری عهد عتیق با بار احساسی و عاطفی غنی ،در پیش بگیرند. مبارزه با ساختاری کهنه و مخربی که جامعه زنان را از توش و توان لازم همگام با مردان برای ساختن آینده ای بهتر و مفیدتر باز داشته است.


        اسماعیل  رضایی

            پاریس

     05:03:2022