وحدت و کثرت
انسان محصول محیطی است که در آن نشو و نما می
کند. و محیط با توجه به تنوع زیستی با اتکای به نوع معیشت و معرفت اکتسابی، منجر
به کثرت اندیشگی پیرامون جامعه و انسان می گردد. کثرت اندیشه خود مبین کثرت نگاه
ها و برداشت های متفاوت و متقابل و متعارض به جامعه و انسان می باشد. فراشد و فرگشت مداوم و متفاوت اقتصادی اجتماعی همواره در نوع برداشت و درک و فهم انسانی تاثیر تعیین کننده ای داشته است. اما در
این روند تحولی بسیاری با نگاه به گذشته و ابرام و اصرار بر داشته ها و یافته های
اعصار تاریخی گذشته به واکاوی و بازسازی
آن براساس رخدادهای کنونی جامعه های انسانی روی آورده و پیوستگی و روندگی تحول
اندیشه و عمل را در رکود و سکون وانهاده
اند. این روند نامتعارف ضمن تعارض و تخالف با تکثر اندیشه و یا در بهترین حالت
ایزوله کردن و فاصله گرفتن با نمودهای نوین اندیشه، وحدت و یکپارچگی را برای اهداف
و آرمان های متعالی و انسانی از دایره تعاملات اجتماعی انسانی دور می سازد.
اکنون
بشریت در یک فراشد تحولی و تکاملی دانش و فن، اندیشه و نیاز را در مسیر
های متفاوتی هدایت کرده که نیازمند واکاوی گذشته برای پیوندی مناسب و
الزامی با روندهای کنونی تحول و دگرگونی جامعه و انسان می باشد. وحدت در
برابر این تکثر روزافزون اندیشه وعمل انسانی، دچار چالش های جدی و اساسی می
باشد؛ چرا که گذشته با بار سنگین سنت و عادت، بسیاری از دگرگونی های ایده
ای و فکری کنونی را برنتافته و با قرار گرفتن در پناه رسوبات فکری و
نمودهای نامتعارف و برجسته گذشته، حال را با خواست و نیاز دگرگونه، از نمود
و نمو لازم بازداشته؛ واز اشاعه و ارائه آن ها می پرهیزد. اکنون بسیاری با
تاکید و توقف بر نمودهای نامتعارف و بی هویت گذشته و یا تاکید و اتکا بر
تئوری های اقتصادی اجتماعی انقلابیون و اندیشمندان تحول تاریخی،
برای نیازها و الزامات کنونی، ضمن زیر سئوال بردن تکثراندیشه و عمل انسانی،
وحدت و همبستگی برای حرکت بسوی ایده و آرمان مشترک را زیر سئوال برده اند.
متاسفانه این عادت نهادینه، مبنای اندیشه ورزی و اعتبار آن ها را در کثرت
آثار ارائه شده؛ بدون تعمق در تاثیر آن ها در تنویر افکار متناسب با الزام و
نیز کنونی تحولات جامعه های انسانی تمرکز کرده و خودآگاه و ناخودآگاه خط
تفریق و تکلیف را مخدوش ساخته است. اینکه کسی با استعداد قلمفرسایی لازم
توانسته به واکاوی گذشته بپردازد، مبین آن نیست که قدرت و توان و درک لازم
برای شناخت مبرمات کنونی را نیز داراست. بهادادن به اندیشه کهنه بدون درک و
فهم لازم از نیازها و الزامات کنونی، توقف در ایستارهای گذشته را نهادینه
ساخته؛ که یکی از آفت های بنیادین وحدت و یکپارچگی در برابر پلشتی ها و
نابسامانی های اندیشه و عمل کنونی محسوب می شود. نهادینه گی خاطرات خوش و
ناخوش گذشته هنوز بسیاری را به وجد آورده و آن ها را مبنای داوری و سنجه
های تراوشات فکری مطلوب و واقع نگری قلمداد می کنند. زیر و رو کردن ضایعه
های فرهنگی گذشته اگرچه لازم ولی نمی تواند گره ای از معضلات و مبرمات حاد
گریبان گیر جامعه و انسان بگشاید.
کثرت،
رویداد اجنتاب ناپذیر تحول و تکامل است. چرا که هرچه قدر انسان کوشید و
کاوید به نگاهی متفاوت از دیگران و گذشته دست یازید که وی را تشویق و ترغیب
به سازه های مدرن تر و مفیدتر برای زیستی بهتر و متفاوت تر رهنمون شد. و
اما وحدت در میان این کثرت فزاینده یک نقطه مشترکی دارد که تحول هر مقطع
تاریخی برای برونرفت از بحران ها و الزامات تکاملی و دگرگونی های مورد لزوم
اجتماعی اقتصادی بدان نیاز دارد. و مطمئنا با ورود و خروج صرف به اعماق
تاریخ و نبش قبر موفقیت ها و ناکامی های آن، قادر به یک انسجام و وحدت مورد
لزوم برای برونرفت از فجایع و تنگناهای معیشتی و معرفتی کنونی نخواهد بود.
وحدت درک کثرت رو به زوالی را می طلبد که دغدغه نوشدن و دگرگون شدن، لحظه
ای رهایش نمی سازد. گریز ازوحدت حول محورهای الزام و نیاز کنونی، گریز از
کثرتی است که درک و فهم آن نیاز به هویت یابی و اصالت پذیری نوینی دارد؛ که
نافی و یا مکمل بسیاری از یافته ها و داشته های گذشته می باشد. پس کثرت در
پراکنده گویی و تشتت خویی دوام و قوام می پذیرد؛ و وحدت برای انسجام و
همپیوندی این پراکندگی و تشتت گام بر می دارد.
نگاه
علمی و عینی به ورود و خروج یافته ها و داده ها، می تواند ماهیتا کثرت و
وحدت را در انسجام و همپیمایی لازم برای روندهای حقیقی و واقعی مدد رساند.
چرا که علم اگر چه در کثرت می پوید؛ ولی به روز است و دگم و توقف در
ایستارها را بر نمی تابد. علم در زایایی و حیات کثرت گون جامعه، بر نوگرایی
و نوید های نوین کمال و تکمیل اندیشه و عمل استوار است. موتور محرک قلمرو
بیکرانی است که جمود و خمود را در پویش و رویش آن راهی نیست. علم بر فرد
ویا اندیشه و باور انتزاعی و قالب پذیرفته استوار نیست؛ بلکه در ورای
چارچوب ها و تنگ نظری قالب های فکری، بسوی انسجام و همپیوندی نیاز و الزام
جامعه و انسان در حرکت است. بنابراین کسی که مدعی اندیشه علمی و علمی
اندیشیدن است؛ در ورای کثرت اندیشه و سنت و عادت بجامانده؛ وحدت و یکپارچگی
علمی را سرلوحه اقدام و عمل خود قرار می دهد. چرا که اندیشه علمی انسان را
محصول تبادل و تبدیلات محیطی دانسته و کنش و واکنش وی نیز بر بستر زمان
جاری بوده و تحت تاثیر دگرگونی های مداوم، تحول و تلون می پذیرد.
در
دینخویی و دین پویی، کثرت گرایی پدیده ای هنجارشکن و برهم زنندۀ قاعده و
نظمی است که پندارهای ذهنی و دگم های فقهی را به چالش می کشند. چرا که دین
از یک وحدت الهامی و شهودی بهره می جوید که نافی کثرتی است که بر تجربه حسی
و درک مادی پدیده های محیطی استوار است. و وحدت شهودی به سازه های از پیش
تعیین شده ای اتکا دارد که تحول و تکامل را که بستر ساز نمودهای نوین کثرت
اندیشه و عمل است؛ برنتافته و در برابر آن موضع خصمانه می گیرد. چرا که بر
قالب های فکری عاریه ای و لاهوتی متکی است که قادر به درک و فهم گذر
تحولی تاریخ حیات اجتماعی انسانی نیست. پس وحدت دینمدارانه در کثرت رو به
زوال سنت و عادات نمود یافته و از پرسایی و چرائی عدم همگرایی و همپویی با
روند های تکاملی جامعه و انسان می گریزد. براین اساس اندیشه علمی نیز اگر
در پس کثرت انتخاب و عادت گذشته بخواهد؛ وحدت را به الزام و امکان پیشبرد
اهداف و آرمان خویش قرار دهد؛ توفیقی نمی یابد. چرا که وحدت در کثرت
ناهمگنی و واگرایی ایده و عمل با نیازهای رو به تزاید تحول محیطی، بسوی
افتراق و تقابل دگم های ایده ای، از رسالت و اصالت خویش فاصله می گیرد.
بنابراین اولین گام برای وحدت پویا و پایدار رهایی از دگم های ایده ای و
درک و فهم نیاز و الزام کنونی است که بر بستر تحول و تکامل دانش و فن حاصل
آمده است. نگاه مذهب گون به ایده های علمی، وحدت را در کثرت آرا و نظرات
گذشتۀ تاریخ تحولات اقتصادی اجتماعی از امکان و اقدام دور می سازد.
کیش
شخصیت و تاکید بر شاخصه های فردی بعنوان نمودی پندارگرایانه و ضعف بنیادین
ایده و اندیشه وتاثیر آن بر عملکرد انسانی، یکی از موانع اساسی وحدت و
همگرایی نیروهای مترقی پیرامون اهداف و آرمان های مشترک محسوب می شود.کیش
شخصیت یکی از عوامل اصلی تداوم رسوبات فکری و تکیه بر تاملات گذشتۀ تاریخی
بوده؛ و مبین قرار گرفتن جامعه و انسان زیر سلطه حاکمیت فاقد بستر زمانی
مناسب و یا تحمیلی بودن آن می باشد. اصولا در کیش شخصیت قدرت کاریزمایی،
تفکر مستقل و مستدل برای برونرفت از بحران را از جامعه سلب، و تعصب و دگم
اندیشی به عامل اساسی و تعیین کننده در تعیین و تامین خط مشی و مسیر حرکتی
نقش بازی می کنند.کیش شخصیت خود محصول روندهای تاریخی و ویژگی های بافتی و
ساختی جامعه است که آن را به امری فائقه در روابط و مناسبات اجتماعی مبدل
می سازد. کیش شخصیت یعنی زیستی الگو مدارانه و تبعیت بی چون و چرا از منبع
کاریزمایی است که فرد و جمع را به ابزاری بی اراده و مطیع مبدل می سازد.
براین اساس وحدت در نمودهای استنادی از پیش تعیین شده؛ به امری صوری و بی محتوا مبدل می شود.
کثرت
مبین پویایی و پایایی اندیشه و عمل آدمی است که با پالایش و گزینش مطلوب و
بهنگام وحدت عمل را میسر می سازد. تبیین و تحلیل های انتزاعی که عارضه
فروغلتیدن در توهم و پندار دگم های ایده ای و توقف در ایستار های تاریخی
اعصار گذشته می باشد؛ عموما روند وحدت در میان کثرت رو بتزاید کنونی را با
موانع و محدودیت های بسیاری مواجه ساخته است. انسان ها در میان موج های دم
افزون و لحظه ای رخداد های محیطی و همچنین شتاب تحول و تکامل دانش و فن،
قدرت جهت گیری و سویابی آن ها با مشکلات عدیده ای مواجه گردیده که در خلا
کم فهمی و بد فهمی خود، به گذشته و نمودهای برجسته و برخاسته از تحولات
انقلابی و مردمی آن روی آورده اند. این یکی از آسیب های جدی وحدت و
همگرایی نیروهای مترقی برای پیشبرد اهداف انقلابی و انسانی محسوب می شود.
چرا که شتاب تحول و دگرگونی محیطی نیازمند شتاب در همگرایی و همسانی ایده ای برای
درک مفهومی و شناخت مضمونی علل و عوامل آن برای اتخاذ بهترین و مفیدترین
اشکال تعاملی و تقابلی با آن ها می باشد. این شتاب اصولا در میان چارچوب
های مصلحتی، منفعتی و قدرتی مسلط، کُند شده و از خواست و نیاز جامعه و انسان
فاصله می گیرد. دربسیاری مواقع این فرایند مرز بین
اتحاد و وحدت را مخدوش و گذر از کثرت به وحدت را در میان درک و فهم سهل
انگارانه و ساده پندارانۀ بسیاری وا نهاده و روند همگرایی و همسویی را با
مشکل عدیده مواجه می سازد. چرا که در امر وحدت از مضمون و محتوا فاصله
گرفته و با نگاهی فرمی و شکلی از اصل و اساس هدف و آرمان مورد لزوم دور می
شود.
اتحاد
نمود تک بعدی و تک ساحتی اقدام و عملی را در خود دارد که عموما موقت و
گذراست؛ ولی وحدت در فراخنای ایده ای برای اقدامی استراتژیکی گام برداشته و
کثرت گرایی یا پلورالیسم را در بطن و متن استدلال و منطق علمی و عینی به
سازه ای برای پیشبرد آرمان های انسانی مبدل می سازد. بنابراین کسانی که از
اندیشه علمی پیروی کرده و قادر به وحدت عمل برای تعهد و رسالت انسانی و
اجتماعی خود نیستند؛ مطمئنا از دایرۀ بحث و فحص علمی خارج و بسوی
پندارگرایی و تشکیک و تفکیک روندهای نامتعارف محیطی در غلتیده اند. چرا که
ایدۀ علمی و نگاه واقع گرایانه به فعل و انفعالات محیطی بدون تعصب و دگم
های ایده ای و همچنین فراسوی تنگ و محصور اکتسابات مجازی، قدرت درک و فهم و
درگیر شدن آدمی با پلشتی ها و نابسامانی های محیطی برای تحقق آرمان های
انسانی را تسهیل و به وظیفه و تعهد عمومی مبدل می سازد. این ویژگی امر وحدت
را به مبرمترین و حیاتی ترین وظیفه نیروهای مترقی در برابر نمودهای ملموس و
صریح رویکردهای متعدی و ناانسانی مبدل می سازد.
کثرت
اندیشه محصول کثرت نگاه آدمی به تاثیرات متکاثر محیطی است که در حصار
معرفت و معیشت به تعامل و یا تقابل با جامعه و انسان روی می آورد. ولی
مبانی اندیشه علمی با پویایی و پایایی ذاتی خویش در ورای حد و حصرهای
اکتسابات محیطی، بسوی انسجام و همبستگی گام بر می دارد. چرا که در مبانی
ایده های علمی بر خلاف ایده های پنداری که در پراکندگی و یا همگرایی صوری
مفهوم می یابند؛ در انسجام و همپیوندی ذاتی و نهادین، قدرت آفرینش های خلاق
برای تحول و تکامل را دارا می باشند. پس در مبانی علمی، کثرت اندیشه، در
وحدت رویه و عمل برای بازآفرینی و شناخت بن مایه های حقایق و واقعیت محیطی،
نمود بارز و روشن خویش را پیدا می کند.بنابراین در نگاه علمی، وحدت، کثرت
به روز شده ای است که به درک و شناخت لازم از چگونگی فراشدهای تحولی و
تکاملی در راستای اهداف انسانی دست یافته باشد. کسانی که نگاه علمی را در
پس دگم های ایده ای و تعصبات خشک و بی مغز ایدئولوژیکی بکار می گیرند؛ وحدت
را درپسِ داشته ها و یافته های متکاثر اکتسابی از رویش و پویش باز می
دارند. مبانی علمی عملکرد شفاف رویکرد های محیطی را در خود دارد و وحت
پیرامون امر شفاف و بارز مبرهن و مسجل است. بعنوان مثال در مبانی علمی حد
تحول کیفی به تراکم مورد لزوم کمی وابسته است؛ پس نیروهای مترقی بایست در
یک وحدت و انسجام تنگاتنگ،بسوی تحول کیفی مطلوب در برابر کمیت های فراهم
آمدۀ محیطی گام بردارند. تنها مانع این وحدت و همگامی می تواند دگم های
ایده ای و عدم درک و شناخت کیفیت های مطلوبی است که توسط عوامل متعدی و
متجاوز به حقوق اجتماعی و انسانی فراهم آمده که عموما محل تشکیک و تفریق
اندیشه و عمل انسانی می باشند.
کثرت
اندیشه اگرچه در فرم و شکل خاصی به نمود عملی و پراتیکی آدمی در روابط و
مناسبات اقتصادی اجتماعی بروز می یابد؛ ولی در وحدت دارای مضمون و محتوایی
خواهد بود که این اشکال متنوع و پراکندگی آرا و عقاید را در گفتمان جمعی
تحلیل می برد. جمعی که به درک و شناخت لازم از فراز و فرود های محیطی و
نیاز و التزام آن نایل آمده و در تکاپوی ایجاد بنیان های نوین احتیاج و
الزام جامعه و انسان می باشد.مسلما در این تکاپوی جمعی تمامی حشو و زوائدی
که عامل افتراق و انشقاق وحدت رویه در راستای اهداف و آرمان های انسانی، در
درک ضرورجمعی برای همگرایی و همپویی با تحول و تکامل اجتماعی تحلیل می
رود.در درک ضرور تمامی عادت و سنت و امتیاز و اکتساب بعنوان عامل اصلی
اختلاف و پراکندگی اندیشه و عمل، در زاویه قرار گرفته؛ و اندیشه و عمل بروز
شده در یک انسجام و همبستگی تنگاتنگ برای تحقق آرمان های والای انسانی سوق
می یابند. این فرایند مستلزم اصلاح و بهبود نگاه و نظر متناسب با دگرگونی و
تحول محیطی می باشد.
نتیجه
اینکه: انسان تحت تاثیر ویژگی های محیطی، به نوعی از زیستن خو می گیرد که
نمودی از اندیشه و عمل وی در برخورد با جامعه و طبیعت می باشد.پس تنوع
زیستی منجر به تکثر اندیشه و کثرت معرفت و معیشتی می شود که جامعه های
انسانی را در پراکندگی و افتراق برای گذر زندگی هدایت می کند.در فرایند
تکاملی جامعه و انسان، کثرت ابعاد نوینی می یابد که از لحاظ کمی و کیفی با
یافته ها و داشته های گذشته دارای تفاوت بارزی می باشد. وحدت در میان کثرت
آرا و نظرو به تبع آن اقدام و عمل، مستلزم درک و شناخت روندهای متحولی است
که بتواند با نیاز و الزام آن همراه و همپو گردد. نگاه علمی به وحدت و
کثرت، نگاه تحولی و تکاملی می باشد. بدین مفهوم که از بار سنت و عادت و
نهادینگی یافته ها و داشته ها تهی بوده و در انسجام و پیوستگی مداوم شناخت
مضمونی و محتوایی رویکردهای محیطی بسوی همگرایی و همپویی با ملزمات اجتماعی
انسانی سوق می یابد. پس وحدت، کثرت بروز شده ای است که حول محور ایده ای
مشترک برای تحقق اهداف و آرمان شکل می گیرد. پس امر وحدت با تکیه بر حوزه
های معرفتی گذشته با شکنندگی و چالش اساسی مواجه خواهد بود. بنابراین علم و
ایده های علمی با نفی هرگونه دگم های ایده ای و تعصبات خشک و بی مغز
ایدئولوژیکی امر وحدت را تسهیل و ممکن می سازند. براین اساس نیروهای مترقی
بدور از دگم و تعصب ایده ای بایستی با نگاهی علمی به الزام و نیاز
رویکردهای محیطی بسوی یک وحدت با ثبات و پایدار گام بردارند.
اسماعیل رضایی
پاریس
/02/2018 /12