سَمبُل و سَنبَل
گروهبندی های اجتماعی یکی از نمودهای پویایی و بالندگی اجتماعی می باشند.این تعاملات گروهی برای حفظ پیوندهای درونی و وحدت حول محورهای اعتقادی و ایمانی خویش سمبل یا نشانه ای را برمی گزیند که مظهر یکپارچگی و وحدت گروهی را با خود حمل می کند. بنابراین در بطن و نهاد درونی این نشانه ها یا سمبل انتخابی گرایشات و جهت گیری های فکری و طبقاتی نهفته است که جمع را تشجیع و تحریک برای حفظ منفعت و مصلحت می نماید. سمبل ها هم مانند تمامی دیگر بارزه های زیست جمعی می توانند با عادت و سنت در آمیزند و روندی ارتجاعی را همراهی کنند. یکی از نشانه های بارز و شاخص سمبل ها پرچم می باشد که وحدت، همبستگی و اتحاد ملی را هویت می بخشد. این مظهر هم پیمانی و همگرایی ممکن است با گرایشات ارتجاعی و واپسگرا همراه شده و منافع عمومی و ملی را به تاراج دهد. چرا که علایم و نشانه های هر سمبل ثابت و پایدار می ماند؛ ولی گرایشات و مصالح و منافع افراد تابعی از روند دگرگونه تکامل تاریخی است که ممکن است با مضمون و اهداف اولیه نشان و پرچم متفاوت یا متضاد باشد.
سمبل ها از جمله پرچم حاوی باور و فرهنگ ملتی با بار عادات و سنت هستند که می توانند با حفظ ارزش های گذشته به سَنبَل کاری روی آورده و با فریب و اوهام، اهداف و آرمان های مردمی و ملی را در میل و تمنای ساختار غالب طبقاتی به نفع سود و سرمایه هدایت نماید. پوپولیسم غالب کنونی نمود بارز و شفافی است که صاحبان قدرت و ثروت با دروغ و فریب تلاش دارند با برجسته کردن هویت و منافع ملی زیر سمبل های نهادین گذشته، حقوق طبیعی و اجتماعی عمومی را سَنبَل نمایند. چرا که احیای مناسبات اقتصادی و اجتماعی گذشته، مگر با استبداد و اقتدارگرایی ممکن نیست. دو پدیده نامتعارف همواره طول تاریخ حیات اجتماعی انسان ها منشا و مبدا استبداد و تبهکاری برای تداوم حیات قدرت های حاکم وجود داشته و اکنون نیز زیر سمبل های فرتوت و ناکارآمد آن ها حیات بشری را تهدید می کند. نمود هایی چون حکومت های دینی از جمله حکومت مستبد و سراپا تباهی و جنایت دینی در ایران که به دلیل اتکا به باورهای فرتوت گذشته و ابرام و اصرار در استقرار و احیای آن ها جامعه را به سوی تباهی هدایت کرده است. چرا که با نیازها ی برآمده از تکامل تاریخی فرسنگ ها فاصله دارد. پدیده دیگری که ممکن است به سوی گرایشات اقتداری و استبدادی گرایش یابد؛ گرایشات مترقی و انسانی که بسترهای مادی و فرهنگی آن هنوز فراهم نیامده باشد. تلاش برای برقراری ساختارهای نوینی در کنار و بطن ساختار غالبی که هنوز از پتانسیل و توانایی های لازم برای تداوم حیات خویش برخوردار می باشد.
بنابراین کارآمدی سمبل ها منوط به درک و نیاز روندهای دگرگونه ای است که بر بستر رشد بنیان های مادی و نگاه نوین و متحول انسان ها به هستی اجتماعی می باشد. قطعا نشانه ها و سمبل های کهنه و واپسگرا به دلیل عدم تجانس درونی و بیرونی با الزام و نیاز دگرگونه انسان ها می توانند به عنوان عوامل استبدادی و تبهکارانه عمل نمایند. سمبل های واپس گرا عموما با سابقه ذهنی که در میان مردم هر جامعه دارند ؛ قادرند در خلاء ناآگاهی و فهم توده ها به تحمیل و احیای مناسبات کهن و فرتوت با بار قطعی استبداد و اقتدارگرایی روی آورند. اصولا کسانی که به نام ملی گرایی و وطن پرستی به این سمبل ها و نشانه ها ابراز علاقه می کنند؛ دقیقا از فهم روندهای دگرگونه کنونی و تغییرات در حال وقوع جهانی حاصل تکامل تاریخی ناتوان می باشند. براین سیاق ناتوانی در درک و فهم خود از جهان رو به کمال را با سَنبَل کاری از سمبل های گذشته و درک شوونیستی از ملی گرایی و وطن پرستی پوشش می دهند.نگاهی که در بطن و نهاد خود ضعف ادراکی و عدم شناخت معرفتی را پرورده و از استعداد لازم برای احیای مناسبات فاشیستی برخوردار می باشد. پس سمبل ها اگر با بار مناسبات کهن وارد عرصه مناسبات اجتماعی شوند؛ قدرت درک نیاز ها و فهم فضای نوین در حال شکل گیری را نداشته؛ و به چالشی جدی و اساسی برای جامعه جهت دستیابی به آرمان های انسانی خود مبدل می شوند.
سمبل پرستان بدون توجه به خود و بارزه های هویتی جامعه خود با قیاس های مع الفارق با دیگر جوامع به توجیه و تاویل های عوامانه و خرد گریز خود روی می آورند. افراطیون نشانه های سمبل خود را فراتر از هویت ملی، که مظهر آرمان های گذشته پنداشته و با تاکید بر برخی از پنداشته های گذشته چون قانون، پارلمان و نو اندیشی کاذب، به گفتمان عمومی روی می آورند. مصداق ها و معیارهای خود را نیز از میان کشورهایی انتخاب می کنند که روند رشد کلاسیک داشته و دموکراسی و مولفه های آن را متناسب با بنیان های مادی خود شکل داده و نهادینه ساخته اند. عوامفریبی تا کجا و حمق و بدفهمی مناسبات اقتصادی و اجتماعی چقدر قادر است از انسان موجودی بدطینت و بدسرشت برای ارائه پنداشته های سخیف خود بر علیه منافع جمع و جامعه بهره بگیرد. این سَنبَل کاری های به ظاهر روشنفکرانه از رنج درونی ملتی خبر می دهد که سامانه های فکری نخبگانش جز به استبداد و التهاب و اختناق ره به جایی نمی برد. چرا که چنین کاریزمای فکری که از بطن اعصار کهن تاریخ بر می خیزد با تمامی معیارهای کنونی جامعه های انسانی و تغییرات در شرف وقوع در آن بیگانه می باشد. اینگونه تفکر تقدس مآبانه اگر محل نشو و نما یابد در گذر از بحران های ذاتی و حتمی خویش به فاشیسم ختم می شود. باید به حال ملتی گریست که بخواهد به چنین عرض اندام های به ظاهر روشنفکرانه امکان نشو و نما بدهد.
تفکری که قادر نباشد ریشه و علل استبداد و اختناق را تبیین و تحلیل علمی نماید به پندارهای ذهنی برای توجیه و تاویل های بافتار های معیوب فکری خود روی می آورد. بر این روال می اندیشد که هر انسان و یا ملتی که از نشانه ها و یا سمبل های ملی خود فاصله بگیرد؛ بسوی استبداد و اختناق روی آورده و بالعکس حفظ و تعهد به بارزه های کهن و واپسگرا ارمغانی از رشد و شکوفایی را در خود جای می دهد. چه تبیین مشعشع و خردگریزی که فقط از یک روان پریش و مغرض می تواند سر بزند. پرچم ستایی و سَنبَل کاری های تبیینی از عارضه های بیمارگون کسانی است که در دام معلولیت های فکری و درک معلولی به جای فهم علّی و چرایی رخدادهای محیطی گرفتار هستند. پرچم یک نماد ملی و هویت مدار است و بایستی بدان ارج و احترام گذاشت. البته پرچمی و نشانه ای که منادی آزادی و برابری انسان ها در چارچوب هویت ملی باشد. پرچمی که احیاگر سائقه های گذشته و واپس گرا بوده و از آبشخور برآمدهای گذشته سیراب می شود؛ نه می تواند منافع ملی را پاس بدارد و نه حامی و هادی محرومان و ستمدیدگان برای زیست معقول و انسانی باشد. پرچمی که بخواهد احیاگر سنت های دیرینه باشد؛ در تضاد با نیازها و مطالبات عمومی قرار گرفته و قطعا بسوی استبداد و اقتدارگرایی هدایت می شود.
پرچم و علائم آن اگرچه می تواند مظهر وحدت و همپیمانی ملی باشد؛ ولی حاوی بار ایدئولوژیکی بوده و از جایگاه و پایگاه طبقاتی خاصی حمایت می شود. بنابراین کسانی که به پرچم و علائم خاص آن عشق می ورزند؛ قبل از برافراشتن آن به عنوان نماد یکپارچگی ملی، بایستی مواضع خود را نسبت به بنیان های مادّی مترتب از آن برای گذر از نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی و فاصله عظیم بین فقر و غنا و دیگر مولفه های زیست متکامل کنونی چون جامعه مدنی، دموکراسی،حقوق بشر،محیط زیست و ...بطور روشن و شفاف بیان دارند. مسلما و قطعا کسانی که بخواهند با احیای مناسبات گذشته زیر پرچم خاصی گرد هم آیند؛ قدرت تعامل گویا و شفاف را با جامعه نداشته و الزاما با مناسبات غالب کنونی ساختار سرمایه«نئولیبرالیسم» پیوند برقرار کرده که ضعف و ناتوانی آن با تبهکاری ها و جنایات کنونی در سطح جهان کاملا آشکار است. پس تمامی وعده و وعیدهای واپسگرایان و احیاگران سنت های کهن برای اداره امور اجتماعی زیر نشانه های خاص خود، فریب و اوهامی بیش نخواهد بود. چرا که اصولا کهن باوران پیشرفت و تعالی را در ماشین و ابزار صرف می بینند؛ نه مناسبات انسانی و اعطای حقوق طبیعی و اجتماعی مورد لزوم به انسان ها برای زیستی بهتر و مفیدتر. سرانجام اینکه جهان در حال تغییر و شکل گیری، مناسبات نوین جهانی هرگز احیاگران مناسبات کهن و دیرینه را بر نمی تابد.
پرچم پرستان واپسگرا که تظاهر به مدرن و به روز بودن را با خود دارند و مشق آزادیخواهی و دموکراسی و مولفه های آن را اعلام می دارند؛ با آیین و رسوم کهن و دیرینه مترتب در علائم و نشانه ها، ناخودآگاه ویا آگاهانه با بارزه های دینی و ایده ای کهن پیوند داشته؛ و با کاریزمای نهفته در ضمیر ناخودآگاه خود نسبت به نمودهای قراردادی علائم، هرگز قادر به برقراری یک سکولار دموکراسی واقعی نخواهند بود. فرایندی که تداوم دهنده عوام گرایی و عامیانه اندیشی بوده که از مناسبات دموکراتیک جلوگیری می کنند. کهن باورانی که هنوز با نبش قبر تاریخ گذشته ملت ها به دنبال راه حل های مدرن می گردند. چرا که اصولا با کاریزمای ضمیر ناخودآگاه خود، دیرینه سازند و افسانه پرداز و با درآمیختن التهاب و استیصال، روند حیات عوامانه اجتماعی را دنبال می کنند. با این نمود و نگاه در حقیقت نه به هویت مداری پرچم خود باور دارند و نه کاونده و کوشنده راه آزادی و انسانی می باشند. این سَنبَل کاری های روشنفکرانه بیان ناتوانی و ضعف ادراکی جهت شناخت روند کنونی تکامل تاریخی است که اندیشه و روان بیمارگون بسیاری را به بیراهه سوق داده است.
نتیجه اینکه: تلاش و تکاپوی انسانی برای زیست متعادل و متکامل منوط به ایجاد بسترهای تعاملی پویا و گویایی است که بتواند به نیازها و الزامات مادی و معنوی پاسخ لازم را بدهد.در این راستا با توجه به دریافت های متفاوت و متاثر از رویکردهای محیطی، انسان ها در تکثر گروهی برای اهداف و آرمان های اجتماعی و انسانی خود گام بر می دارند. شاخصه های این گروه بندی های اجتماعی با علائم و نشانه هایی است که بارزترین آن در پرچم ها به عنوان مظهر وحدت و یکپارچگی ملی خود را نشان می دهد. این نشان همپیمانی و همگامی ملی با خود بار ایدئولوژیکی و مصالح و منافع طبقاتی را حمل می کند که بیانگر نوع اداره اجتماعی توسط حامیان آن می باشد. این نماد ملی اگر با واپسگرایی و کهن باوری همراه باشد؛ به دلیل دور بودن با بارزه های تحولی و تکاملی جامعه و انسان، قادر به درک و هضم نیازها و الزامات نبوده و بسوی استبداد و اقتدارگرایی گرایش می یابد. در جهان ملتهب کنونی نیز بسیاری حول محور علائم و نشانه هایی که با خود بار واپسگرایی و ارتجاعی را دارند؛ با حمایت رسانه ای و ارتباطی قدرت و ثروت و با فریب و اوهام، دامگه استبدادی و اقتداری نوینی است که در پس ناآگاهی و استیصال مردم، تلاش به تحمیل خود دارد. این سَنبَل کاری های گروهی عقب مانده و وامانده از کاروان پیشرفت و تکامل تاریخی یکی از عوامل بنیادی و اساسی وقفه گاه تاریخی و ناکامی های مبارزات مردمی بر علیه استبداد و توتالیتاریسم سیاسی و اقتصادی می باشد. چرا که با تشدید دامنه عوام گرایی و عامیانه اندیشی، از کمیت سازی های نوین برای بسترسازی های لازم کیفیت نوین و متکامل زیست جمعی جلوگیری می کند. گذشته با بار عادت و سنت هرگز قادر به درک و دریافت هویت های نوین نبوده و در برابر استقرار نمودهای الزامی اجتماعی چون جامعه مدنی، دموکراسی، حقوق بشر و آلودگی های محیط زیست و....چالش جدی ایجاد می کند. بنابراین روند تکامل تاریخی و گرایشات نوین جهانی، تمامی اهتمام پرچم پرستان با بار هویتی گذشته و واپسگرا را نقش بر آب کرده و بسوی درک و دریافت های نوین برای زیستی متکامل و انسانی تر سوق خواهد یافت.
اسماعیل رضایی
07:06:2024
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر