۱۳۹۴ آذر ۲۰, جمعه

چپ رویِ مضحک ؛ راست رویِ ِمهلک

جامعه را روندی پویا و بالنده است. این پویایی و با لندگی الزام حیات اجتماعی می باشد؛ و استمرار و شتاب این فرایند نیازمند درک و شنا خت واقع بینانه از (هستی اجتماعی)(1) است. تحجر،تعصب و دگم اندیشی از موانع اصلی این فرایند متحول می باشند.درک غلط از روند گذر تاریخی جامعه، اختلاط مفاهیم و در هم ریزی قواعد و مبانی ایدئولوژیکی از مبرماتی هستند که جهت گیریها و اشکال مبارزاتی را به چالش می کشند. بر این اساس است که بسیاری از جمله آقای آنتونی گیدنز(2) مرگ سوسیالیسم را اعلام می دارند و بسیاری دیگر از جمله آقای ارنست مند ل(3) برای جبران بی اعتباری و هویت خدشه پذیرفتۀ سوسیالیسم؛ تمامی نا کامی ها و شکست اردوگاه سوسیالیسم را به استا لین ودیگرمستبد ین کشورهای سوسیا لیستی سا بق نسبت می دهند.
اختلاط مفاهیم بحران جدی را برای ارایۀ تئوریهای نوین ایجاد کرده و بسترهای مستعدی را برای توسعه تئوری های پنداری فراهم نموده است. گرفتار آمدن در تکرار مکررات و اتکا بر تئوریها و قواعد گذشته برای برونرفت از بحران و حل معضلات از نشانه های بارز تداخل مفا هیم در فرایند تبا دل و تبدیلات اجتماعی می باشند. در اختلاط مفاهیم قدرت جهت گیری صحیح از آدمی سلب شده و ظرفیتش برای ارایۀ برنامه ها و تئوریهای راهبردی بشد ت کاهش می یابد. این امر روند تکرار و تاکید بر داشته ها را فزونی می بخشد و قدرت عکس العمل آدمی را در برابر عملکرد محیطی بدلیل عدم درک و شناخت آن بشدت کاهش می دهد. این فرایند منجر به پریشانی و پراکندگی آرا و عقاید، گرایشات متناقض و همچنین ناتوانی در مرز بندی شفاف بین نیرو های مرتجع و مترقی می شود.

منظور از اختلاط مفاهیم یعنی در هم ریزی مفاهیم گو یا و زندۀ حیات اجتماعی است که در بعد بسته و محدود می توانند پاسخگو ی الزامات و نیازها باشند. مفاهیمی چون (پرنسیب)،(قاعده) و(قانون) و یا (زندگی اجتماعی) و (هستی اجتماعی)، همچنین (زندگی اجتماعی) و (نظا م اجتماعی) و بسیاری از این مفاهیم که به کارگیری اصو لی و بجای آن می تواند مرز بندی مخدوش کنونی بین نیروهای چپ و نظام سرمایه داری را ترمیم کند. نا گفته نماند که این اختلاط مفاهیم در گذ شته نیز وجود داشته، ولی تحت الشعاع مرزبندی شفا ف والتها بات و تحولات مداوم محیطی قرار داشته است. اکنون مرزبندی بین ارتجاع و نیروهای مترقی بویژه نیروهای چپ بسیار باریک و غیر شفا ف گردیده که درک و تشخیص آن برای تودۀ مردم نا ممکن شده است. زیرا بورژوازی امروز از همان واژه های ماً نوس توده ها برای فریب و متوهم نمودن اذها نشان بهره می گیرد که نیرو های مترقی بدان پا یه و ما یه بخشده ا ند. واژه هایی چون آزادی،برابری، دموکراسی، مشارکت عمومی، پلورالیسم و غیره.
هر یک از مفاهیم فوق الذکر نیازمند بحث تفصیلی است که از حوصلۀ این مقاله خارج می باشد. ولی بطور اجمال بحث پرنسیب و قاعده را پی می گیرم. هر ایدئو لوژی تشکیل شده از (پرنسیب) و(قاعده) که پرنسیب ها یا اصول نقش پایه را بازی می کنند و قاعده یا قواعد بر اسا س پرنسیب ها شکل می گیرند.پرنسیب ها ثا بت ، پایدار و یا متغییرند؛ ولی قواعد عموماً متناسب با زمان تغییر می کنند.قوانین نیز بر اساس قواعد مبتنی بر پرنسیب ها شکل می گیرند. بعنوان مثال در ایدئولوژی مارکسیسم (حرکت،تز، آنتی تزو سنتز) اصول محسوب می شوند و(دیکتاتوری پرولتاریا،سندیکاهای کارگری،شوراهای کارگری، اشکا ل مبارزاتی و غیره) از قواعد مبتنی بر پرنسیب ها هستند که متناسب با ویژگی های محیطی و اجتماعی قابل تغییر می با شند.و یا در نظام سرمایه داری (مالکیت، استثمار، استعمار، سود و سیادت انسان بر انسان) پرنسیب هستند و (قانون اساسی،پارلمان،نظامهای حقوقی و قضایی،نهادهای مدنی و غیره) قواعد محسوب می شوند.
با یک نگاه واقع بینا نه وبدور از تعصب مشخص است که مبا نی مارکسیسم ثا بت، تغییر نا پذیر و جاودانه هستند. زیرا تمامی پدید ه های اجتماعی و طبیعی را در بر می گیر ند؛ هیچ پدیده ای را از دایره حرکت و دگرگونی و تحول گریزی نیست. در حالی که مبا نی سرمایه داری اکتسابی هستند، یعنی محصول مقطعی از تحولات اجتماعی تاریخی می با شند و با تغییر ویژگی های محیطی دگرگونی می پذیرند و یا محو می شوند. پس بر خلاف نظربسیاری از نظریه پردازان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم سرمایه داری یک فرماسیون مسلط و دائمی نیست؛ بلکه همراه با تحولات و دگرگونیهای اجتماعی تاریخی الزاماً تغییر یا فته و به اشکا ل متکامل تر نمود می یابد.

غفلت از مبانی و توقف بر قواعد مبتنی بر مبانی، دگم اندیشی و کجروی را اشا عه می بخشد. آنچه که امروز بسیاری از احزاب و سازمان های چپ با تاکید برقواعد کهنه و ناکارآمد از جمله انقلابات کارگری و دیکتا توری پرولتاریا، مارکسیسم را به مضحکه ای مبدل ساخته اند که جنبش چپ را از محتوای اصیل و اصولی اش خارج کرده است. و یا برخی د یگر با پذیرش مالکیت خصو صی و تضمین اشکال مالکیت ، به یک راست روی مهلک سو ق یافته اند. چگونه می توان مارکسیست بود و تمایز طبقاتی را پذیر فت؟! آنچه که حزب کمو نیست فرانسه بدان مبادرت کرده است(4). مگر مالکیت خصو صی محصول تمایزات طبقاتی در مقطعی از تحولات اجتماعی تاریخی نیست؟ چگونه می توان مارکسیست بود و بر یکی از نا هنجار ترین پدیدۀ اجتماعی مهر تاًئید زد؟! پذیرش مالکیت توسط احزاب چپ مبین به بن بست رسیدن آنها و ناتوانی در یافتن راهی برای خروج از آن می با شد.اکنون تمام تحلیلهای احزاب و سازمانهای چپ بر اساس قواعد مبتنی بر پرنسیب های مارکسیسم قرار دارد، و به همین دلیل منتج به نتیجه نمی شود. زیرا زمانی که پرنسیب ها از نظر دور شوند؛ آدمی در یک دور باطل و تسلسل گرفتار آمده و قدرت تبیین فرایند پیش روی از وی سلب می گردد.

از دیگر عوارض سوء اختلاط مفاهیم نا توانی در درک و شناخت صحیح فرایند تکا ملی می با شد. این ویژ گی از اتخاذ تاکتیک و استراتژی لازم و درست برای دستیابی به اهداف جلوگیری می کند. زیرا زمانی که ندانیم در چه شرایط و ویژگی تکامل تاریخی زندگی می کنیم، یا از اتخا ذ اشکال مبارزاتی و تاکتیک های مناسب عا جز خواهیم بود و یا با توقف در گذ شته و بکار گیری قواعد و قوانین کهنه و نا مناسب برای رفع موانع بهره می گیریم که عمو ماً به بن بست رسیده و ره به جایی نمی برند. نا توانی در شناخت مراحل گذر تاریخی هر دورۀ تکامل اجتماعی ، توان مبارزاتی را بشدت تحلیل می برد و تصمیمات غلط و نا کارآمد را بر جنبش مردمی تحمیل می سازد. جنبش چپ امروز از یک پریشانی و آشفتگی در ایده و عمل رنج می برد. ناتوانی در تبیین و تحلیل فرآیند پیش روی، تصادف و روزمره گی در اتخاذ اشکال مبارزاتی را بر وی تحمیل ساخته است.


مارکس و انگلس دوره های تاریخی تکامل اجتماعی(جا معه اشتراکی اولیه،برده داری،فئودالیسم،کاپیتالیسم و سوسیا لیسم) را خوب تبیین کرده اند، ولی از مراحل گذر تاریخی سخنی نگفته اند.سرمایه داری چه مراحلی را تا رسید ن به سوسیا لیسم واقعی بایستی طی کند؟ سرمایه داری اکنون در کدام مرحله از گذر تاریخی قرار دارد؟ آیا با یستی تز لنین مبنی بر امپریا لیسم بمثا به بالاترین مرحله سرمایه داری را مرحله تکامل تاریخی کنونی سرمایه داری و آخرین مرحلۀ آن محسوب داشت و براساس آن به اتخاذ تاکتیک ها و مشی مبارزاتی مبادرت کرد؟ آیا بر اساس گفتۀ لنین امپریا لیسم مرحله گندیدکی و اضمحلال نظا م سرمایه داری است؟ آیا اعلام استقرار نظام سوسیا لیستی توسط لنین در اتحاد جماهیر شوروی سا بق یک اعلام زود هنگام و شتابزده نبود؟ من معتقدم که اعلام زود هنگام سوسیا لیسم توسط لنین و تحمیل اتوریته حزبی توسط وی، بسترهای لازم را برای دیکتاتوری استالین ود یگر مستبدین اردوگاه سوسیا لیسم فرا هم سا خت. و همچنین براین اعتقادم که این اقدام شتابزده روند مرحلۀ گذر تاریخی را کند و بسترهای لازم را برای یورش بورژوازی به دستاوردهای مبارزاتی سالیان دراز نیروهای مترقی بویژه مارکسیستها فراهم ساخته است. آنچه که امروز بوضوح شاهد آن هستیم. اگر چه در آن مقطع تاریخی شاهد موفقیت های چشمگیر و زود گذر بودیم. مقطعی که لنین انقلاب سوسیا لیستی را اعلام داشت، مرحلۀ انقلا بات دموکراتیک خلقها بود؛ مرحله ای که خلقها با کمک یکد یگر می بایست استبداد و استعمار را بزودایند و فرایند دمکراتیزه کردن جامعه را در پیش گیرند. عدم تحقق این مرحله از تحول تاریخی سبب شد که عمٌا ل سرمایه داری این دشمنان واقعی آزادی و دمکراسی خود را منادیان و طلایه داران رهایی خلقها از یوغ استبداد و استعمار معرفی کنند.
مشکل اساسی مارکسیست ها این است که نمی دانند کجا هستند و در کدام مرحله از گذر تاریخی سرمایه داری قرار گرفته اند. و بر این اسا س از اتخاذ تاکتیکها و استراتژی لازم برای پیشبرد اهداف ناتوانند. عدم تبیین مراحل گذر تاریخی دورۀتاریخی سرمایه داری عوارض سوء بسیاری را در روند توسعه و پیشرفت ابعاد اجتماعی انسانی داشته است. شکست انقلابات سوسیالیستی،بی اعتباری روز افزون مکتب مارکسیسم،نا امیدی بسیاری از پیروان راستین سوسیا لیسم و در غلتیدن به دامان لیبرالیسم ، همچنین ناتوانی در ارائه تئوریها و راه حلهای مورد لزوم برای خروج از بن بست های کنونی و تاکید و اتکا بر دگم های ایدئولوژیک و تئوریک گذشته به نظر من از ره آوردهای درک غلط و عدم تشخیص مرحله گذر تاریخی در مرحله کنونی است.

براستی سرمایه داری در کدام مرحله از تکامل تاریخی قرار گرفته است، و چه رسا لت و تعهدی نیروهای مترقی در برابرآن دارند. من معتقدم که سرمایه داری بایستی مراحل ذیل را تا رسیدن به سوسیا لیسم واقعی طی کند.
1-سرمایه داری تهاجمی ( حمله به سرزمینهای جدید برای کسب ثروت و بازار برای فروش کالا)

2-سرمایه داری تقابلی (تقسیم جهان بین قدرتهای بزرگ اقتصادی در فاصله بین دو جنگ جهانی)
3-سرمایه داری تعادلی (مرحله ای که سرمایه داری برای استمرار حیات خویش الزاماً بایستی یک تعادل نسبی از طریق باز توزیع ثروت های اجتماعی ایجاد کند. مرحله ای که اکنون در آن قرار داریم)
4-سرمایه داری انتقالی (مرحله ای که بسیاری از فاکتورهای فردی نمودی جمعی یافته و جامعه به یک آگاهی و درک متقابل بهبود یافته دست می یازد)

5-سرمایه داری انفعا لی (مرحله ای که هنوز برخی از رسوبات فکری نظام سرمایه داری در برابر واقعیتهای محیطی مقاومت می ورزند)
6-سوسیا لیسم واقعی (مرحله ای که جامعه به یک خود آگاهی کامل ودرک متقابل تعمیم یافته د ست می یازد)

هر یک از موارد فوق الذکرنیازبه یک مطا لعه و بررسی عمیق و همه جانبه دارد تا با اتکا بر آن بتوان بهترین شیوۀ اشکا ل مبارزاتی را اتخاذ کرد. نقد گذشته و واقع نگری حا ل روند حرکت بسوی آینده را تسهیل می کند. ولی متا سفانه جنبش چپ یا در گذشته متوقف شده است؛ حال را در نمی یابد و آینده را با ابهام می نگرد. این روند آنها را زمینگیر کرده که به چپ روی مضحک و یا راست روی مهلک سوق یافته اند. جنبش چپ اکنون بیش ار هر زمانی نیازمند یک خانه تکانی جدی بدور از هر گونه پیشداوری، تعصب و دگم اندیشی است. در این صورت قادر خواهد بود به درک مبرمترین وظایف خویش در برابر جامعه و انسان نایل آید.

بنابراین سرمایه داری تا کنون دو مرحلۀ "تهاجمی" و "تقابلی" را پشت سر گذاشته است و وارد سومین فاز خود یعنی "تعادلی" شده است. شاخصه عام این مرحله از تحولا ت تاریخی ارتبا طات توسعه یافته و اطلاعا ت متراکم، و شاخصه خا ص آن عدم تعا د ل عمیق و شکننده در جامعه و طبیعت است که الزاماً نیازمند یک تعاد ل نسبی می باشد. بورژوازی در یک حمله و گریز مداوم مانند هماره تاریخ تلاش سختی را آغاز کرده تا هزینه این تعاد ل را به قیمت فقر و نیستی دیگران بر جامعه انسانی تحمیل کند. من فکر می کنم که یکی از مبرمترین وظیفه جنبش چپ در این مقطع از تحولات تاریخی خاتمه دادن به تجاوز آشکار بورژوازی به منافع عمومی می باشد.
با ایجاد یک تعادل نسبی در سطح جامعه و جهان،یک تغییر اساسی در شیوه های تولید، توزیع و مصرف ایجاد می شود. ارزش های انسانی شفاف تر و گویا تر از گذشته نمود می یابند؛ و بسیاری از ارزشهای مجازی(5) مسلط بر جامعه و انسان ، جایگاهشان را به ارزشهای واقعی خواهند سپرد. انسانها، عصر "روشنگری" را پشت سر گذاشته و وارد عصر "روشن بینی" خواهند شد. عصری که بسیاری از روابط و مناسبات مجازی وکاذب جای خود را به روابط و مناسبات واقعی تر و حقیقی تر سپرده، و همکاری و تعاون جای قدرتمداری و سلطه گری را خواهند گرفت. عصری که آدمی با روابط و مناسباتی شفاف تر وآگاهانه تر بسوی یک همبستگی وهمگرایی درونی و عمیق سوق می یابد.

بورژوازی با ایجاد یک عدم تعادل عمیق و گسترده در جامعه و طبیعت، یک بحران جدی را در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی فراهم کرده است. و بد لیل نا باوری به قدرت مردم روز به روز این روند را تشدید می کند. توسعه و تعمیق بحران کنونی، بورژوازی را به حادثه آفرینی و ماجراجویی در سطح ملی و بین المللی سوق داده است تا افکار عمومی را از واقعیت های موجود دور ساخته و از طریق التها بات مداوم جنبشهای مردمی را از رسا لت و محتوای انقلا بی و اصیل اش دور سازد. در این بحران رو به تزاید، جنبش چپ می تواند با اتخاذ اشکال مبارزاتی متناسب با روند کنونی تحولات تاریخی به بازیابی و ترمیم اعتبار و هویت خدشه پذیرفتۀ خویش نایل آید.

بورژوازی اکنون به یک نقطۀ بی باز گشت برای ایجاد تغییر و تحول در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی رسیده است و در ضعیف ترین حلقۀ تعاملات اجتماعی قرار دارد.ضمن اینکه مقاومت صعب و سختی را در برابر این فرایند الزامی آغاز کرده است. با دخالت های قیم مآبانه در سرنوشت دیگران، ایجاد اغتشا شات فکری با دامن زدن به حرکتهای تجاوز کارانه به حریم انسانی و مرعوب ساختن جامعه از طریق توسعۀ نا امنی های اجتماعی، تبلیغات مسموم و غیره تلاش می ورزد از ایجاد ساختارهای نوین و قواعد الزامی آن ممانعت به عمل آورد. بورژوازی سنتی عقب نشینی خود را آغاز کرده و عنان امور را برای خروج از بحران بدست بورژوازی نوین سپرده است. امری که به تعمیق بحران انجامیده، و جبهۀ ارتجاح را به رودر رویی مرگبار سوق داده است. این فرصت مناسبی است که جنبش چپ با اتخاذ مشی مناسب و بدو از تا ثیر پذیری سوء ازعملکرد جبهۀ ارتجاع ، به جبران گذشته پرداخته،وخود را به آلترناتیو قوی مبدل سازد.
در مرحلۀ سرمایه داری تعادلی با یک تغییر اساسی در روابط و مناسبات کار مواجه خواهیم بود. ارزشهای جدید و تقسیم کار نوین متناسب با آن نمود یافته و رقابت کور ومخرب کنونی جای خود را هر چه بیشتر به همبستگی و همیاری تنگا تنگ برای بهبود روابط و مناسبات انسانی خواهد سپرد. اگر چه جنبه فردی کار توسعه می یابد، ولی بدلیل شناخت و آگاهی بهبود یافتۀ نتیجه توسعه تکنیکهای ارتباطی؛ همبستگی و وابستگی کار افزایش می یابد. جایگاه کار اجتماعی مفید تقویت شده،و کار معیشتی(6) مسلط کنونی تضعیف می شود.وحدت ایده وعمل جایگزین عملکرد نامطلوب و تخریبی کنونی خواهد شد. این فرآیند بسترهای یک تعادل الزامی بین انسان،جامعه وطبیعت راممکن می سازد.

بنابراین ما وارد عصری شده ایم که به یک تغییر بنیادی و ساختاری در روابط و مناسبات اجتماعی انسانی نیازمندیم. بسیاری از مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، عدالت، مشارکت و غیره با معیارها و مقیاسهای نوین نمود خواهند یافت. دموکراسی کنونی با مبنای طبقاتی جایگاه خود را تدریجاً به "دموکراسی انسانی"(7) خواهد سپرد؛ و مشارکت ارادی جای روند اعطایی کنونی را خواهد گرفت. انسانها با درک بهبود یافته، بسوی باز سازی و بازیابی هویت واقعی "هستی اجتماعی" هدایت می شوند. مقاومت ها و دگمهای ائولوژیک در برابر واقعیتها و الزامات عصردر هم خواهند شکست؛ و پروسۀ نوین روابط و مناسبات اجتماعی اقتصادی با درک متقابل مطلوب تر و همبستگی و وابستگی ارادی و بی واسطه نمود خواهند یافت.

اسماعیل رضایی
پاریس
15/5/2008



1-هستی اجتماعی نمود کاملی از روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی در برابر نمود ناقص و نامتجانس فرایند تبادل و تبدیلات زندگی اجتماعی می باشد.حرکت بسوی هستی اجتماعی ، نیازمند درک واقع بینانه، آگاهانه و مسوًلانه نسبت به محیط، جامعه و انسان میباشد.کاهش فاصله بین هستی و زندگی اجتماعی، یعنی کاهش فاصلۀ طبقاتی، عدالت اجتماعی، توزیع عادلانۀ ثروت و دیگر مواهب اکتسابی می باشد. این فرایند یک درک متقابل ویژه ای را طلب می کند که انسانها بسیاری از عوامل اکتسابی نا مطلوب محیطی را به عناصر مطلوب وانسانی مبدل سازند.

2-آنتونی گیدنز "فراسوی چپ و راست" او می گوید: در این قضیه که سوسیا لیسم رو به مرگ است، حتی در مقایسه با چند سال پیش،بسیار کمتر جای چون و چرا باقی مانده است.

3-ارنست مندل "سوسیا لیزم و بحران اعتبار" او می گوید: سیاست استا لین نتیجه مارکسیزم و سوسیا لیزم و انقلاب نبود. مردم اروپای شرقی و شوروی سا بق و اهالی کشورها یی نظیر کامبوج، استا لینیزم و دیکتاتوریهای پی آمد آن را با مارکسیزم و سوسیا لیزم یکی و همسان می پندارند.

4- ژاک شامبز یکی از رهبران حزب کمونیست فرانسه"واقعیت ها و استراتژی" او می گوید: اقتصادی که (منظور اقتصاد سوسیالیستی است) در آن مالکیت خصوصی و دیگر اشکا ل ما لکیت تضمین شود و به تولید ثروت و جلوگیری از تباهی سرمایه بطورمنظم مساعدت گردد. یا می گوید: ما اعلام کردیم که سوسیالیسم فرانسه به معنای سلب مالکیت عمومی نیست و تنوع اشکال مالکیت را می پذیرد. دیگر بحثهای آقای شامبز با کمی تفاوت آدم را به یاد بحثهای تئوریک ایدئولوگهای بورژوازی می اندازد.

5-ارزشهای مجازی، پدیده های کاذبی هستند که از رشد و توسعه روابط و مناسبات انسانی درون جامعه جلو گیری می کنند.ارزشهای مجازی با واقعیتهای محیطی همراه نبوده و در مقابل روند طبیعی و حقیقی جامعه قرار دارند. عناصر مجازی عموماً واقع گریز و توهم زا هستند. مانند پول، قدرت و....................

6-کار معیشتی حاوی ارزشهای فردی است. این دیدگاه جامعه را برای خود و خانواده اش می پندارد، بنابراین برای تامین و حفظ منافع خویش به تخریب محیط و سوءاستفاده از امکانات در اختیار روی می آورد. در کار معیشتی انباشتن به هر قیمتی است و بر این اساس رقابت کور ومخرب را اشاعه می بخشد. بر عکس ، کار مفید اجتماعی حاوی ارزشهای جمعی بوده و فرد منافع و رفاه خویش را در جامعه ای مرفه جستجو می کند. شعار کار معیشتی "کار بیشتر برای در آمد بیشتر"می باشد؛ ولی شعار کار مفید اجتماعی"کار بهتر برای جامعه ای مرفه تر" است.

7- منظور از دموکراسی انسانی فرایندی است که انسانها فارغ از قید و بندهای ره آوردهای اکتسابی محیطی و چارچوبهای تنگ و محصورطبقاتی، بسوی یک تعامل و تعادل منطقی، معقول و الزامی درراستای تاًمین اهداف و آرمانهای انسانی سو ق یابند. در دموکراسی انسانی هرکسی می تواندوامکان آنرا دارد که خود رابطورکامل تحقق بخشد.