تجرید و انتزاع
آدمی در برخورد با پدیده های محیطی دست به گزینش
می زند. در این روند با تجزیه، ترکیب و تعمیم پدیده ها به درک و شناخت لازم جهت حرکت
و سویابی مورد لزوم گام بر می دارد. تجزیه برای پالایش دریافت های محیطی و ترکیب
نمودی از خالصی دریافت های آن محسوب شده که می تواند در تکاپو و تعاملات محیطی اش
به تعمیم و توسعه اش سوق یابد.ناتوانی در تجزیه عناصر دریافتی، روند بهینۀ ترکیب و
تعمیم را با موانع روبرو ساخته، که قدرت تشخیص و شناخت بهینه برای حرکت های لازم و
مکفی را از آدمی سلب می کند. این عناصر سه گانه از یک پیوند درونی ناگسستنی
برخوردار بوده که به یکپارچگی ارگانیسم مورد نظر منجر شده و روند کسب معرفت وفهم و
شعور ادراکی را تسهیل و ممکن می سازد.چرا که دینامیسم و استمرار حیات هر
ارگانی در یکپارچگی آن میسر بوده؛و این
ویژگی به تجزیه، ترکیب و تعمیم دریافت های محیطی بستگی تام و تمام دارد.
هرگاه آدمی نتواند یک ارتباط ارگانیک و فهیم با
پدیده های محیطی برقرار سازد؛ در عمل نیز قادر به بکارگیری این عناصر دریافتی با تبادل و
تبدیلات درونی و بیرونی نخواهد بود.چونکه ارتباطات محیطی و به تبع آن پراتیک نیازمند شناخت بهینه و سازمندی است که از
مراحل تجزیه، ترکیب و تعمیم گذر کرده وبسوی واکنش های مورد لزوم سوق می یابند.
برای به فهم آمدن و اندیشه گری مرتبط با تاثیرات مداوم محیطی،اثر محسوسات بر حس
آدمی که مبداء و منشاء اندیشه و تفکر ویا نطفه بندی ایده جهت انگیزش و کنش در
راستای درک و شناخت دریافت های محیطی می باشند؛ برای تعادل و تطابق مطلوب،همراه
آدمی است. البته توقف در محدودۀ احساسی محض ناشی از اثرات محیطی منجر به نگاه گذرا
و سطحی گردیده که از شناخت مضمونی ومحتوایی پدیده ها ومفاهیم الزامی رشد و تکامل
فردی و جمعی جلوگیری می کند.
انتزاع پدیده ها برای درک و فهم بهینه و همچنین ارتباط بین آنها بمنظور برقراری یک پیوند موقت
ویا دایمی از الزامات است. بررسی مجرد پدیده ها بدون درنظر گرفتن ارتباطات موثر
متقابل، روند شناخت واتخاذ تصمیمات مقتضی برای گزینش مطلوب را با چالش های جدی
روبرو می سازد.بی توجهی بدین امر پندارگرایی و ذهنیت گنگ و مبهم را اشاعه می بخشد.
روند انتزاع و تجرید در زمان و مکان وقوع می یابد و بایستی بر بستر زمان مورد ارزیابی و گزینش قرار گیرد. تجرید و
انتزاع پدیده های گذشته و پیوند آنها با رخدادها و حوادث کنونی،روند دستیاتی به
اهداف را با موانع و مشکلات عدیده مواجه می سازد.درک علی و تبیین علمی ارتباطات
موقت و دایمی پدیده های محیطی نیازمند درک بهینه و مطلوب فرایند تبادل و تبدیلات
درون و برون اجتماعی است. آنانی که تلاش می ورزند یک پل ارتباطی بین گذشته و حال
برای حل مبرمات کنونی جامعه های انسانی برقرار سازند؛ مطمئنا نتیجۀ مطلوبی عایدشان
نخواهد شد. چرا که گزینش های گذشته براساس الزامات و مطلوبیت زمانی و مکانی خاص
خود وقوع یافته و نمی تواند یک ارتباط پویا و گویا با رخدادهای کنونی برقرار سازد.
ره آرودها و یافته های گذشته تنها می توانند
دراصلاح یا بهبود و یا درکاهش خطاپذیری ارتباطات حال موثر باشند وتاثیری درگزینش
های الزامی و مطلوب کنونی ندارند. بسیاری با مراجعه به سرچشمه های راکد و ساکن
گذشته سعی دارند برای مبرمات و ملزمات کنونی نسخه بپیچند که مطمئنا با ناکامی و
ناپایداری تصمیمات و توفیقات مواجه خواهند بود.تفسیر، تبیین و تحلیل رخدادها و حوادث محیطی کنونی با تکیه
بر یافته ها و آفرینش های گذشته؛در پس توجیهات خوب برای یک عملکرد نامرتبط گرفتار
آمده وقدرت جهت یابی صحیح و شناخت علل و عوامل بنیادین رویکردها و رخدادهای محیطی
را از آدمی سلب می کند.چرا که شعور و شناخت محصول تبادل و تبدیلات محیطی بوده و با
تحول و دگرگونی روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی تلون پذیرفته و روندی
متناسب با اشکال زیست فردی و جمعی را در پیش می گیرد. آنچه اکنون جامعه و انسان را
در کجراهه ها و ناکارآمدی های مداوم وبی ثباتی رفتار و کردار گرفتار ساخته؛ حاصل توقف وتکیه بر بافت و
ساخت گذشته است. حال را نمی شود از دریچه تنگ و بی بازده گذشته بسوی رفعت و
سربلندی هدایت نمود.
گزینش
های ارتباطی آدمی در میان بی شمار گزینش
ها به مطلوبیت وی بستگی تام وتمام دارد. این مطلوبیت می تواند جنبۀ غریزی داشته و
عادت گونه بروز یابد و یا تحت استمرار تاثیرات مداوم عملکرد محیطی کسب شده و به
الگو های رفتاری و کرداری در روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی خود را نشان
می دهد. پروسۀ مطلوبیت گزینش ها در پویایی و کنش و واکنش آدمی برای دستیابی به
اهداف از پیش تعیین شده نقش بارزی را ایفا می کند. بنابراین بسیاری از نرم های
اخلاقی یا غیراخلاقی،انسانی یا ناانسانی و همچنین عملکرد بزه کارانۀ آدمی در فعل و
انفعالات اجتماعی عموما ریشه در اکتسابات محیطی با گرایش به مطلوبیت وی برای ارضای
تمایلات و تمنیات خاص از آن دارد. بنابراین آموزش و تربیت مطلوب به عنوان یکی از
گزینش های پایه ای و بنیادی در بهبود روابط و شرایط زیست اجتماعی،می تواند عمل
کند. چرا که آموزش مطلوب و تربیت بهینه،می تواند بسیاری از روندهای علمی و الزامی
اجتماعی را نهادینه کرده وپروسۀ تدوین و تکمیل مناسبات منطقی،اصولی و بهینۀ مورد
نیاز جامعه های انسانی را تسهیل کند.پس بسیاری از نمودهای ناانسانی و غیراخلاقی
کنونی ریشه در اکتسابات و گرایشات خود خواهانه، خودمحورانه و تبهکارانۀ آدمی داشته
که منتزع از درک واقع بینانه از هستی اجتماعی و مجرد ازدرک و فهم علمی و مطلوب از
چگونگی زیست فردی و جمعی می باشد.
نگاه
تجریدی و انتزاعی محض به حوادث و رخدادهای محیطی و نادیده انگاشتن پیوند و
ارتباطات بین پدیده ها یک دیدگاه کاملاغیرعلمی ونگرش پنداری و ذهنی به روندهای
متکاثر و متعامل تبادل و تبدیلات بیرونی و درونی می باشد.چرا که جانمایۀ درونگرایی
و ذهنیت گنگ و مبهم آن در تشکیک و تفکیک بلا واسطۀ عناصر و عوامل متشکلۀ رخدادهای
محیطی امکان حیات داشته؛ که می تواند فراسوی حقایق و واقعیت های محیطی به ارضاع و
اقناع بافته های پنداری و ذهنی اش مدد رساند. دربینش پنداری هر پدیده ای یکتا و
یگانه مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته و مکان یابی و ژرفای زمان را در ایهام و
ابهام درک و شناخت نارسا و بی بنیادش نادیده می انگارد. این نگرش یکی از چالش های
اساسی و مهم مقطع کنونی ازتطور و تحول جامعه های انسانی محسوب می شود.چرا که تغییرات
و دگرگونی های مداوم و روزافزون از یکطرف و توقف و ابرام بر بافت و ساخت گذشته
روند درک بهینه و الزامی را از بسیاری حتی آنانیکه داعیۀ فهم و بینش علمی دارند؛
سلب کرده است. براین اساس است که ناهنجاری ها و کنش و واکنش های محلی،منطقه ای و
جهانی را نه در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر بلکه مجزا و مجرد به بحث و بررسی می
نشینند و بالمآل نتیجۀ مطلوب و راهگشایی را نیز ارائه نمی نمایند.
نظام سرمایه و عمالش اگر چه برای تحقق اهداف
استثماری و استعماریش،تجرید و انتزاع را در پیوند با ارتباطات و تاثیر متقابل
پدیده ها و رخدادهای محیطی بکار می گیرند. بدین مضمون که با درک علمی و اندیشه
ورزی دقیق و عمیق به سوی اهداف و اعمال ناانسانی شان گام بر می دارند. ولی برای
توجیه و گریز از مسئولیت ها و وظایف خود در قبال جامعه و انسان،وهمچنین فریب و
انحراف افکارعمومی،از شیوۀ علمی فاصله گرفته و به تحکیم و اشاعه درونگرایی و
پنداری حوادث و تحولات بین انسانی و درون اجتماعی مبادرت می ورزند.در این دوگانگی
کنش ومنش،نیات و تمنیات خویش را درپس تجرید کلمات و مفاهیم دهن پرکن و نامانوس با
ماهیت و هویت ذاتی اش چون آزادی، دموکراسی،امنیت وعدالت استتار می نمایند. جنگ و
خونریزی و جنایات ضد بشری را منتزع از خواست و نیات خود دانسته وبا تسلیح و تشجیع
عوامل اجرایی اش،خود را از تمامی عملکرد ناانسانی اش مبرا می سازند.این شیوه های
رندانۀ نظام سرمایه با کاراکتر دوگانه اش،همواره روند دستیابی به اهدافش را که همانا
کسب سود به هر قیمتی را تسهیل کرده است.
روش و کنش بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران در
برخورد با مبرمات و معضلات کنونی جامعۀ بشری نیز نامانوس و نا مفهوم با تجریدات و
انتزاعات عناصر محیطی و پیرامونی برای درک وشناخت بهبود یافته و متناسب با ویژگی و
الزامات کنونی جامعه های انسانی می باشد. براین اساس است که نقد و استدلال خویش را
بدلیل ناتوانی در پیوند با تحولات و نیازهای برخواسته از رشد و توسعۀ ابعاد تکنیکی
و به تبع آن انسانی،بر یافته ها و آثار اندیشمندان گذشته استوار ساخته و تلاشی نیز
جهت همسازی و همپویی آن با روند کنونی تکامل و تحول بنیان های مادی و معنوی جامعه
و انسان از خود بروز نمی دهند. برسنت های رو به موت می تازند و روند احیا وشکل
گیری بسیاری از بدعت های نوین بر علیه بشریت را نادیده می انگارند. هنوزدر پس
مانده های تفکرات گذشته پرسه میزنند؛و برای دردها و آلام انسانی نسخه می پیچند.
اینکه سنتها و بدعت های نهادینه شدۀ پنداری و ذهنی بدلیل ماهیت تن آسایی و وابستگی
درونی به امیال و تمنیات فروخفته وهمچنین گذرسهل و آسان از باریکه ها وتنگنا های
ماورای تلاش و توان آدمی، در دایرۀ نقد به گل ننشسته، بلکه در بسیاری از مواقع به
تقویت و تحکیم آن منجر شده را نادیده می انگارند.
اینهمه تلاش و تکاپو برای نقد ومبارزه با ایده و
سنت های بی رمق و از توان افتاده،بدون تلاش برای شناخت بسترهای نوین چگونگی تحقق ایده و آمال بواقع
انسانی و الزامی عصر کنونی،در مازهای پر پیچ و خم ابهام و ایهام گرفتار آمده و
منتج به نتیجه مطلوب نخواهد شد. چرا که در گیر شدن با پدیده های بدیهی و ملموس نهادینه
شده وبیگانه با خرد و تعقل؛ رنج بیهوده و عبثی را موجب بوده که جامعه و انسان را
از دایره شدن و گشتن دور می سازد. این کاملا واضح و روشن است که در ذات و نهاد سنت
های کهنه و پنداری خشونت و تحمیل نیز نهادینه شده؛وعامه نیز در یک روند بواقع
بیمارگونه وعادت پذیرفته؛ در ورای تعقل و خرد آدمی، به این ویژگی تن سپرده اند.چرا
که عادت ها سخت جانند و ناتوان و حقیر در همسویی و همگامی با ره آوردهای نوین بشری،
کنش های خشمگنانه و عصبی را از خود بروز داده تا با ارعاب و القاء بتوانند روند
اضمحلال و فروپاشی خود را به تعویق اندازند.
مبارزه
با ایده ها و باورهای عقب مانده و پرت شده از دایرۀ تمدن بشری، با عملکرد انسانی و
ارائه مدل های نوین تعامل و تعادل جامعه و انسان میسر است. ایده و باوری که بتواند
اندیشه و ذهن مولع و پرشور آدمی را در فراز و فرود های مداوم و گزندۀ حیات کنونی
بشری سیراب سازد.مدلی که راه بنماید و کجراهه را از ارزش ها و اصالت های بواقع
انسانی باز نمایاند. با قسم و آیه نمی شود به جنگ ایده و باور کهنه و منسوخ عهد
عتیق که در ضمیر و نهاد عامه ریشه دوانده و به عادت بنیادین گذر زندگی اش مبدل
شده؛ رفت و سربلند بیرون آمد.دراین مبارزۀ بی امان بسیاری، هم در تمایلات داشتن
های بی حد و حساب گرفتارند و هم تلاش می
ورزند با کجروی ها و کج بینی های حیات کنونی بشری مبارزه کنند.این ویژگی مطمئنا
زوایای مبهم و گنگ بسیاری را در برخورد با تجرید و انتزاع پدیده های محیطی به
همراه دارد. این پارادوکس ناهمخوان با انتخاب گزینه های متناسب حیات فردی و جمعی،
همواره به تحکیم و تقویت بنیان های ستم و بی عدالتی منجر شده است.
نظام منحط سرمایه نیز از همین ماندگاری و
خردگریزی ایده ها و سنت های پنداری برای
اهداف و مقاصد شوم و ضد انسانی خود بهره می گیرد.ندیدن ارتباط بین این پدیده های
ملموس و زنده در فرایند تبادل و تبدیلات محیطی مصداق بارز دورشدن از درک علمی و
مبارزه اصولی با تخریب و تهدید روزافزون سنت های پنداری و باورهای فراسوی خرد و
تعقل آدمی می باشد. چرا که اصولا اندیشه و ذهن گرفتاردر پندار و تخیل در دایرۀ
علتها حرکت نکرده؛ بلکه صرفا در چارچوب معلولها به توجیه و توصیف عملکرد نا متعارف
و خردگریز خود مبادرت می ورزند.زیرا معلولها توجیه پذیرند و قادرند بسیار سهل و
آسان با حوادث و رخدادهای محیطی کنار آمده و آنها را وارونه جلوه گر سازند. تجرید
و انتزاع رویکردهای محیطی از پیوندهای درونی و ذاتی موجود، روند تبیین و تکمیل
جایگاه ارزشی انسان را مخدوش ساخته و بسترهای تعدی و تجاوز ایده و عمل منحط و
ناانسانی را تحکیم می سازد.ویژگی بارزی که امروز بوضوح در عملکرد بسیاری از مدعیان
مبارزه با بنیانهای تخریب و تهدید هویت،اصالت و ارزش های متعالی جامعه و
انسان،مشاهده می شود.
با آغاز جهانی شدن پیوندهای فردی وجمعی بمدد
ابزارهای ارتباطی ورسانه ای روبه توسعه وپیشرفت روزافزون،تاثیرمتقابل عناصرمتکاثرمحیطی
با شفافیت وگستردگی بیشتروعمیق ترنمود یافته است.این ویژگی،انسان ها را به درک و
شناخت بهتر و موثرتر تبادل وتبدیلات محیطی وهمچنین پیوستگی وتاثیر پذیری مداوم
رویکردهای عام و خاص جهانی بر یکدیگربا گرایش سلطه گرایانۀ عناصر مسلط ومتجاوز به
حریم امن انسانی، نائل کرده است.حصول این امر روند مبارزه با بنیان های کهنه و
عوامل ناکارآمد محیطی را تسهیل می کند.بشرطی که این فهم و شناخت تحت تاثیر عملکرد
نامساعد محیطی به بیراهه سوق نیابد. روند پیوستگی و همبستگی در تحولات و رشد و
رویش نمودهای نوین ره آوردهای انسانی اجتماعی، تحت تاثیر یک پارادوکس متاثر از
گسستگی تاریخی و الزامات و مبرمات حاصل آن قرار دارد. از یکطرف، با فزونی گرایشات
روزافزون اکتسابات مجازی و ماهیتا منتزع از نرم های رشد و بالندگی جامعه و انسان
روبرو بوده و از سوی دیگر،با تراکم روبه رشد آگاهی و انتظارات حاصل پیوند مداوم و
موثر رشد و تحولات تکنیکی وفنی دستاوردهای فن شناسانه و به تبع آن تعاملات وسیع تر
و عمیق تر مواجه می باشد. این ویژگی دوگانه که در بطن خود ناتوانی جامعه را
درپاسخگویی به انتظارات و الزامات موجد شده؛بحران گسترده و نامتعارفی را درعرصه
های متفاوت ومتکاثراجتماعی انسانی چون اقتصاد،فرهنگ،اخلاق فردی وجمعی وهمچنین
هنجارهای ارزشی را بهمراه آورده است.
ناتوانی
بالقوه و ذاتی نظام سرمایه در پاسخگویی به انتظارات منطقی و معقول اجتماعی بدلیل گرایشات
انحصار طلبانه و تراکم کمی لجام گسیختۀ اکتسابات محیطی است. همچنین هنجارشکنی های
مداوم آن بدلیل فروخسبیدن نیازها وخواسته های فردی و جمعی در تمایلات و تمنیات
مجرد و منتزع از نرم های معمول و مرسوم روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی
می باشد. ضمن اینکه شبح سرد و بیروح و بت گونۀ دستاوردهای انسانی، جسم و جان آدمی
را در صعوبت گذران زندگی به گروگان گرفته است. بدینسان انسان به ابزار بی اراده ای
مبدل شده و برده وار سر برآستان اکتسابات محیطی چون پول،مالکیت و دیگر دستاوردهای
خویش می ساید و بر ویرانه های حاصل تعدی و یورش سبعانۀ جهل و سرمایه کاخ رویایی
خویش را بنا می نهد. پس باتراکم جهل و ثروت،فقر و فسد، آمال و آرزوهای آدمی را در
مغاک تیره و ظلمانی امیال پست و دنی انسان ها فرو می کشد. کاش می شد اندکی تعمق
کرد و اندیشه و خرد را ازبیغوله ها و پس مانده های سنت و سکرت برون آورد؛ و واقع
بینانه بر جهل و تهاجم یورش برد تا ابزارهای کهنه و زنگ زدۀ تیرگی انسان ها با
شفافیت و روایی بیان و کردار آدمی به حاشیه رانده شود و حقایق و واقعیت های کنونی
حاکم بر جامعه های انسانی جایگاه خود را تثبیت کرده و الزامات و مبرمات را بر کرسی
نشاند.
در پس تجرید و انتزاع، بسیاری از مفاهیم وارد
عرصه های تعاملات انسانی می گردند.منتهی آنکه تجرید و انتزاع را با گفتمان علمی و
تعقلی بکار می گیرد؛ بازتاب های آزادانۀ فرد برای گزینش های مطلوب و منطقی مفاهیم
در تعاملات بین فردی و درون اجتماعی نمودی واقع گرایانه خواهد داشت. ولی در
گرایشات پنداری، مفاهیم یا دچار یک اختلالات مفهومی گردیده و یا وارونه درک شده و
تعریف ناواقعی نیز از آن ارائه می شود؛که برداشت ناصواب و کاذبی را از مسائل و
مبرمات اجتماعی به همراه خواهد داشت. چرا که نمودهای مفاهیم و پدیده های اجتماعی
براساس نیاز و الزام بوده و در پروسۀتکامل و رشد و توسعه،بسترهای مناسب و الگوهای
راهبردی را در تعاملات اجتماعی پیدا می کنند.مفاهیم اصولا از میزان و سنجش درک و
درایت و فهم و شناخت آدمی در پروسۀتفکر و اندیشه حکایت داشته و بیانگر اثر محسوسات
و تاثیر مداوم عملکرد محیطی بر انسان می باشد؛که با دقت و توجه انسان در فرایند
عمل و پراتیک تحکیم،تثبیت و اصلاح می گردند. آنکه حیات ایستا و راکد و جامدی را می
پذیرد؛برداشت اصولی و منطقی از مفاهیم نخواهد داشت.زیرا پدیده ها و مفاهیم در شدن
و گشتن ها اصالت می یابندو در پیوندبا مهارت ها و تجارب انسانی، تکامل یافته و به
انطباق و تعادل با فرایند های رشد و پویایی محیطی روی می آورند.
پدیده ها و مفاهیم در ارتباطات درون اجتماعی
همواره در تاثیر گذاری و تاثیر پذیری مداوم قرار داشته ودر جهت تکامل و نهادینه
شدن گام بر می دارند.پس در گزینش های نسبی دوام و قوام یافته ومطلق نگری و اجبار و
الزام آنها مبین توقف و تاخیر در نظام مندی خاص فکری بوده؛ واز ناتوانی آدمی در
برقراری ارتباط با مفاهیم و اسلوب های نوین و اکتسابات جدید محیطی حکایت دارد.چرا
که اثربخشی و کارآیی هر مفهوم و پدیده ای زمانی نمود یافته و به جریانی سیال
وبالنده مبدل می گردد که بتواندبا مفاهیم نوین و مهارت های حاصل تلاش و کنکاش آدمی
پیوند بخورد.زمانی که آدمی روی اصول و قواعدی لجاجت می ورزد واز درک و شناخت
مفاهیم نوین می پرهیزد؛ از الزامات دور شده و در تعاملات کاذب و ناکارآمد و ناصادق
گرفتار می آید.این روند با اشاعه توهم و تبعیت از تخیل و پندار،قدرت استدلال منطقی
و درک مضمونی و محتوایی پدیده ها و مفاهیم را از آدمی سلب و در دایرۀ تکرار مکررات
و محدودیت اندیشه و تفکر به اسارت می گیرد. درک وارونه و یا اختلاط مفاهیم نیز به
وارونگی و استنتاجات غلط فردی و شخصی منجرمی شود.درک وارونه از مفاهیم یا حاکی از
ضعف معرفت و کمال آدمی است ویا از مصالح و یا منافع خاصی تبعیت می کند.چرا که تحت
چنین شرایطی فرد مفاهیم را مطابق سلیقه و ایده آل های ذهنی خویش بکار گرفته و با
برجسته و شاخص دانستن آنها،تلاش بی سرانجامی را برای حفاظت و حراست از منافع و
موقعیت های نهادینه شده اش می آغازد.
در کاربرد های علمی و روندهای فن شناسانه، تجرید
و انتزاع از جایگاه ویژه و ممتازی برخودار است. چرا که تعادل و تطابق جامعه و
انسان با روندهای متکاثر و متغییر محیطی نیازمند فراگیری معرفت و دانش لازم جهت
تغییر،بهسازی و نوسازی محیط زندگی اش می باشد. تامین و تضمین این فرایند رشد و
بالندگی فردی و جمعی،نیازمند درک و شناخت بهینه و مطلوب از چگونگی کارکردهای علمی
و تکنیکی حاصل تلاش و کنکاش آدمی در پروسۀ تکاملی جامعه و انسان می باشد. برای
بروز بودن و مطلوبیت بهره گیری از ره آوردهای علوم و فنون،بایستی عناصر مرتبط و
موثر فعل و انفعالات محیطی را برای برانگیختگی و مهار آدمی در راستای حفظ تعادل،
تطابق و تداوم بقاء شناخت وبا استقرار بافت و ساخت نوین برای پاسخگویی به نیازها و
انتظارات منطقی و متعارف گام برداشت. چرا که ساختارهای کهنه عموما قادر به واکنش
مطلوب در برابرتحولات و پیشرفت های علمی و تکنیکی نبوده ونمی توانند عوامل مخرب و
بازدارندۀ حیات نرمال و متعادل را مهار کنند.زیرا
تکیه بر بافت و ساخت کهنه و دیرینه قدرت انتقال بموقع و سریع عناصر غیر فعال به
عنصر فعال، کارآمد و پربازده را محدود و یا غیرممکن می سازد.
نتیجه اینکه در جهان پرآشوب و جنجالی کنونی
وتاثیرات دم افزون ره آوردهای اقتصادی اجتماعی بر جامعه و انسان،بسترهای نوین
تعامل و تحول را در گسترۀ وسیع جامعه های انسانی فراهم نموده است. درک این ویژگی و
حضور فعال در برقراری مناسبات اصولی و انسانی مستلزم شناخت رابطه و تاثیر متقابل و
موثر رخدادها و حوادث محیطی دارد. یکسویه نگری و نگاه تک بعدی به روندهای متفاوت و
متکاثرعملکرد های محیطی، برخورد انفعالی و بی بازده به نیازها و الزامات و
انتظارات کنونی جامعه های انسانی می باشد. ایجاد پل ارتباطی به سازوکارهای گذشته و
به عاریت گرفتن مشی و منش فکری نخبگان و اندیشه ورزان اعصار گذشته برای خروج از بن
بست های فراهم آمده، ره به ناکجا آباد است. پیشرفت برق آسای علم و تکنیک، روند
شناخت تاثیر متقابل رویکردهای محیطی را دچار یک غامضیت و دشواری بی بدیلی نموده
است. این ویژگی بسیاری از مدعیان صاحب نام علم و فلسفه را در نگاه تک ساحتی به
میدان عمل رویدادهای کنونی فرو برده و مانند
بسیاری که در هاضمۀ نظام سرمایه هضم شده اند ومدعیان مبارزه با ستم سرمایه اند؛
قدرت سویابی و جهت گیری شان برای شناخت بهینه و گزینش سازوکارهای مناسب جهت
برونرفت از بن بست های جهان معاصر مختل شده است. برای خروج ازاین روند نامتعارف
بایستی با تلاش و کنکاش مداوم کنش و روش نوینی را که حاصل تعامل و تداخل رویکردهای
متفاوت جهان کنونی است؛ اتخاذ کرد.
اسماعیل رضایی
14/01/2016
پاریس