۱۳۹۹ مرداد ۲۹, چهارشنبه

 





















                           مجادله و مغالطه

                              (نقد و نظر)  


انسان ها در محاورات اجتماعی خویش، عموما از بارزه های هویتی و اصالتی خاص بهره می گیرند که یا از جایگاه و پایگاه خاص اجتماعی طبقاتی سخن می گویند و یا با تاثیرات فکری و فرهنگی کاذب قدرت مسلط به گفتمان و مجادله می نشینند.بر این اساس به ورطه مغالطه، مبالغه و روندهای کاذب و دروغین در غلطیده و با مقایسه های مع الفارق، عمق ناآگاهی و کینه توزی خویش را نسبت به اندیشه وباورهای علمی و انسانی بیان می دارند.این واکنش های فاقد اصالت و منطق گفتمان واقع و اصولی، اصولا از تحجر و واپسگرایی ایده ای بر خاسته؛ ویا در پس روایت و حکایت های دوران گذشته تاریخی، از بار واقع رویکردهای محیطی فاصله گرفته است.براین اساس همچون واعظان و موعظه گران متحجر دینی به تخریب و تضعیف اندیشه رهایی بخش و دورانساز با درک ناواقع از علل شکست و ناکامی های گذشته پرداخته و برای روندهای بیمارگون و آلترناتیو آن مفری می جویند.

اغراض شخصی یا گروهی اصولا از ندانستن و یا از مصالح و منافع خاصی پیروی می کنند که آموزه های دروغین و کاذب محیطی را که انعکاسی از بارزه های شاخص و رذیلانه ثروت و قدرت و همچنین خرافه ها و گزافه های دینی می باشند؛پژواک می دهند. اصولا کسی که نداند؛ قطعا تاویل و تعبیر هایش از موضوعات به ویژه علمی در پس بدفهمی ها و کج فهمی ها بسوی مباحث پنداری و اختلاط و امتزاج مفاهیم و مضامینی سوق می یابند که بدترین عارضه بیمارگون مناسبات اجتماعی را در خود می پرورانند.این فرایند مرضی، حاصل تحریک مداوم و مزمن ایستارهای گذشته است که استمرار و تداوم آن به عادت های مرضی خاصی مبدل شده که امکان مهار روندهای ناواقع و مخرب و همچنین جایگزینی های نوین و مورد لزوم را با موانع جدی روبرو ساخته است. زیرا توقف در سازه های فکری گذشته و الگوپذیری و الگوگیری از آن ها برای انطباق و اتصال با فراز و فرودهای کنونی جامعه های انسانی، تفکر و اندیشه ورزی را در تحجر و ناهمسانی نظر و عمل تحلیل برده و محتوا و مضامین را فدای فرم و شکل ساخته است.براین اساس است که برخی ها با توقف در بارزه های فکری شکلی و فرمی، سازوکارهای فکری علمی را با پندارهای خرافه گون در هم می ریزند؛ و به نتیجه فاجعه باری می رسند که بر تباهی و روندهای رذیلانه حاکم کنونی سایه افکنده است. کسی یا کسانی که با یک مقایسه کوته بینانه و بی هویت خویش بین مذهب تشیع و کمونیسم با نگاهی فرمالیستی در تلاشی بی فرجام و پندار گون تشابهاتی را جستجو کرده؛ تا در اهتمامی  آگاهانه یا ناآگاهانه تداوم حیات متحجر و دگماتیسم دینی را ممکن سازند.این نوعی غایت گرایی دینی است که تمامی غایت های ممکن و ناممکن را در یک قالب متحجرانه و به نفع خود رقم می زند.1 فاجعه بار است که انسان قدرت برون رفت از کوته فکری های باریک و تاریک را نداشته باشد.

افول فکری با پندارها و توهمات خرافه گون پیوند دارد. چرا که اصولا و عموما با القائات و اکتسابات فکری گذشته اقناع می شود و رضامندی خویش را در بارزه های فکری اعصار کهن تاریخی جستجو می کند.کسانی که تلاش می ورزند روندهای مرضی کنونی را با انطباق و الهام از اشعار و آثار ادبی اعصار کهن تاریخی درمان نمایند؛ مسلما قادر به پیوند مبتذلانه و غرض ورزانه و کینه توزانه بین مذهب تشیع و کمونیسم خواهند بود.زیرا توقف در سازه های فکری گذشته نگاه عامیانه و عوامانه به گذر حیات را مروج است؛ و از روند تحول و تکامل جامعه و انسان فاصله می گیرد.فاجعه های کنونی جامعه استبداد زده دینی در ایران محصول چنین اندیشه و اندیشیدن است که رضامندی دگم اندیشان و خرافه زده های فکری را با خود دارد. غایت گرایی در مذهب تشیع یک غایت گرایی پنداری و خرافی است که بر دروغ و فریب و برای گذر از تنگناهای ایده ای و ناتوانی های درونی و ذاتی مذهب تشیع بنا شده و با خشونت و قساوت موهن و بیرحمانه دینی پیوند دارد. در حالی که کمونیسم نه به عنوان غایت و پایان یک اندیشه و یا باور انسانی که تکمیل و کمال یک فورماسیون نوین اقتصادی اجتماعی است که زایده های فکری و نهادی فورماسیون نظام سلطه سرمایه را زدوده و با یک همزیستی مسالمت آمیز و درک عمیق و تعمیم یافته متقابل انسانی برای یک زیستی متعادل و متکامل انسانی شکل می گیرد. ایده انسانی که نه بر دروغ و ریا و فریب استوار است و نه خرافه ها و بدعت های فاجعه بار مذهبی را در خود جای داده است. بلکه بر آگاهی و دانایی انسانها بنا شده و تمامی مراحل اداره امور اجتماعی در درک و فهم به واقع انسانی از حشو و زواید کنونی اکتسابات رذیلانه به دور می باشند. بنابراین، چنین اندیشه رهایی بخش را پایانی نیست و غایتی برای آن نمی توان متصور بود؛ چونکه همواره در حال شدن و گشتن برای بهتر و انسانی تر شدن زیست عمومی می باشد. حال برای برخی این ایده آل زیست انسانی در مخیله بیمار و کم ظرفیت شان نمی گنجد و قابل هضم نیست؛ برمی گردد به اندیشه نهادین بیمارگونی که آن ها را در خود فرو بلعیده است.

هر سرانجامی غایت نیست و هر غایتی را نتیجه و پایانی رقم نمی زند. کمونیسم سرانجامی نیست که غایت یک باور و ایده انسانی را با خود داشته باشد. بلکه از بطن درک و فهم انسان ها و زدایش آگاهی های کاذب محصول پلشتی ها و پلیدی های اکتساب و امتیاز کنونی بر می خیزد و راهنمای عمل انسان ها برای یک زیست به واقع انسانی می شود. و اما تا رسیدن به کمونیسم فرسنگ ها فاصله است و زمان طولانی را  با خود دارد. مسلما هر چه قدر زدایش آگاهی های کاذب که عمال سرمایه و مروجین و مبلغین دینی برای فریب و توهم توده ها جهت تداوم حیات متعدی شان به زیست اجتماعی آن را بکار می گیرند؛ برای نهادینه شدن آگاهی های واقعی بیشتر و گسترده تر باشد؛ مسلما دستیابی به آرمان های انسانی همچون کمونیسم سهل تر و زودتر خواهد بود. بشریت هنوز در بن بست های دهشت و وحشت حاکمیت زر و زور محصول واپس گرایی و تحجر اندیشه و عمل گرفتار آمده؛ و انسان ها نیز تحت القائات کاذب و دروغین آن به تمکین و تسلیم سر فرود آورده اند. اگر چه این روند را که مرگ و نیستی را در بطن خود می پروراند؛ دوامی چندان نیست؛ ولی شکل گیری بسترهای نوین متعادل و متکامل نیازمند بصیرت و شور و شعور خاصی است که متاسفانه اکنون در کجراهه های زیست عمومی از درک واقع و حقیقی بازمانده است.

همواره در بزنگاه رشد و صعود ارزش های چپ در میان توده ها و جامعه های انسانی، به دلیل ضعف و نقصان بنیادین سازه های مسلط برای پاسخگویی به الزام و نیاز جامعه های انسانی، بسیج همه جانبه ای از میان جریان های متکاثر فکری و کنشگران مغفول اجتماعی برای تضعیف و تخریب چهره انسانی آن آغاز می شود. زیرا راهنمای فکری شان، القائات کاذبی است که سازه های مسلط فکری و معیشتی حاکم بر آنها تاکید می ورزند؛ نه خردورزی و پویش های خودی برای درک و فهم علل و عواملی که در رویکردهای محیطی وجود دارند. اندیشه بی ریشه، چپ را بی ریشه می پندارد؛ چرا که با ریشه های فاسد و تبه کارانه حاکم ارضاء و اقناع می شود. کنشگر بی ریشه نیز از همه چیز و همه کس نفرت داشته و از ریشه رو به تعمیق و گسترش چپ نیز هراسان است و با بی ریشه قلمداد کردن آن ، برای خود آرامش و آسایش می جوید. ولی انسان اندیشه ورز و آگاهی های روزافزون حاصل تحول و تکامل دانش و تکنیک، بر تمامی این لفاظی ها و بیهوده گویی ها خط بطلان کشیده و راهی به روشنایی می گشاید. روندی که آغاز شده و تا استقرار بنیان های سازه ای انسانی تر و مطلوب تر از پای نخواهد نشست.

تشابهات فرمالیستی اصولا با معلول ها و ضعف و خلجان هایشان دست به گریبانند و از علتها و چرایی و چگونگی آن که نیازمند اندیشه ورزی پیرامون رویکردهای محیطی است؛ به دلیل جایگاه منفعتی و پایگاه اجتماعی و همچنین عادات و   سنن نهادین می گریزند. چرا که بیان معلول ها از یک طرف به عنوان یک محرک احساسی و عاطفی یک مقبولیت کاذب عامه را با خود حمل می کند و از طرف دیگر، چون عوامل بنیادین و اصلی مغفول واقع شده و مشخص نیست؛ مسئولیت گریزی فرد را توجیه و سطحی نگری و بی کنشی را مشوق است. براین اساس فرد با رویدادهای روزمره گذر حیات همراه می شود و دورنمای مطمئن و امید بخش را در نمی یابد. مخدوش بودن مرزبندی بین کهنه و نو که همواره مورد نزاع کنشگران اجتماعی می باشند؛ ریشه در بیان معلول ها و ناتوان از درک علّی رویدادهای محیطی دارند. قیاس های مع الفارق نیز حول محور معلول ها شکل می گیرند؛ و علت ها را از درک و فهم عامه دور می سازند. ضمن اینکه معلول ها  با تجرید و انتزاع پدیده ها همراه بوده و با جدل دیالکتیکی برای فهم و شناخت درونی و مضمونی رویدادهای محیطی بیگانه می باشند.

قلمرو اندیشه و پویش های فکری با قیاس های مع الفارق و درک معلولی رخدادهای محیطی، بسوی پندار و توهم و رشد بیمارگون الگوهای ذهنی و دینی هدایت می شوند. چرا که اصولا معلول ها از گذشته تغذیه می شوند و با واپس گرایی به تبیین و تحلیل های روندهای حال می نشینند. بنابراین هر چه قدر جامعه در تشبیهات ایده ای نامتجانس و فرمالیستی فرو خسبد؛ دین و پندارهای ایده ای از جایگاه غنی و مقاومی برخوردار می باشند. خرافه های دینی، فقر فرهنگی و حیات مادی ناپایدار و بی ثبات، از بی ثباتی و بی هویتی ایده و عملی حکایت دارند که تحت تاثیر القائات کاذب سلطه و استبداد با اتکا به ره آوردهای دانش و تکنیک، بسوی قالب های فکری خاصی هدایت شده اند که با توقف در سطح و رویه از درک علّی روندهای نامتعارف و مخرب پدیده های محیطی فاصله گرفته اند. عدم درک علّی، مبارزات را نیز در چرخه بسته و محدود و تکراری معلولیت فکری و نظری ،از تاثیر موثر و پیشبرد اهداف و آرمان های مبارزاتی دور ساخته است. این چنین است که بیهوده گویی و بلاهت گویی عرصه تاخت و تاز عناصر بدفهم و کج فهمی گردیده که با اقدام و عمل نابخردانه خویش، پراکندگی و تفرقه و تضاد را در مبارزه با استبداد و دیکتاتوری سیاست و سرمایه در صفوف مبارزین موجد شده اند.

و اما این تنها پندار گرایان و یا نگاه عوامانه نیست که معلول ها را به جای علت ها می نشانند و از واقع گرایی و حقیقت پژوهی فاصله می گیرند. بلکه نیروهای مترقی و بویژه چپ ها نیز در بزنگاه های خاص مبارزاتی با قیاس های مع الفارق دچار خطاهای استراتژیک و مهلکی شده اند که اکنون به ابزار تبلیغاتی فرصت طلبان و ناآگاهان و جوسازان وابسته به حاکمیت ثروت و قدرت مبدل شده است. نیروهایی که نه نقدی اساسی و اصولی از عملکرد گذشته خود برای تنویر افکار توده ها داشته اند و نه بطور واقع و قاطع به اصلاح و تغییر مشی مبارزاتی خویش با یک مرزبندی دقیق و عمیق طبقاتی با واپسگرایان و خرافه های دینی اقدام نموده اند. با نگاه فرمالیستی به تشابهات اهداف مبارزاتی چون مبارزه ضد امپریالیستی با تحجر و استبداد دینی همراه شدن، از بارزه های انحراف و بواقع انصراف از نگاه علمی و عینی و درغلتیدن در دام تبه کاری های دینی و آلودن ایده علمی و رهایی بخش به ریب و ریا و تخریب و ترهیب حاکمیت دینی، می باشد.حاکمیت دینی با اتکای به قواعد و قوانین عهد عتیق و باورهای فرتوت و فرسوده فقهی و شریعتی هرگز قادر به مبارزه اصولی و الزامی با بنیان های ستم سرمایه نبوده و نخواهد بود. این قیاس های بی اساس و تشابهات بی پایه امروز مبارزات نیروهای چپ را با موانع جدی روبرو ساخته  و بی اعتمادی بخش بزرگی از نیروهای مردمی را در برداشته است. چرا که پذیرش هژمونی حاکمیت دینی تحت هر شرایطی یعنی زیرپا نهادن هر گونه عقلانیت و خردمندی که لازمه تعامل و تکامل جامعه و انسان می باشند. زیرا مبارزه مذهب با سیاست های تبهکارانه حاکمیت سرمایه،یک مبارزه ایده ای و عقیدتی محض بوده؛ نه ساختاری و تغییر در بنیان های ساختی آن برای یک دنیای بهتر و مطلوب تر.

نتیجه اینکه: بارزه های فکری و اندیشه ورزی انسان ها، بیان تاثیرات محیطی و جایگاه و پایگاه اجتماعی است که در محاورات و مجادلات زیست متعامل تجلی می یابند. بدفهمی و کج فهمی و همچنین ندانستن علل رویکردهای محیطی، روند بیمارگونی را در مناسبات اجتماعی شکل داده که جامعه را از واقع بینی و حقیقت پژوهی دور می سازد. قیاس های مع الفارق و تشابهات ذهنی و پنداری از روند های مرضی است که بسیاری را در کجراهه های دریافت های محیطی، از بهسازی و بهیابی مناسبات اجتماعی باز داشته است.فرایندی که در پیوند با واپسگرایی ایده ای، بسوی احیای مناسبات عامیانه و عوامانه، مضمون و محتوا را فدای شکل و فرم ساخته است. این نگاه فرمالیستی با توقف در سطح و رویه، ناتوان از درک علّی پدیده ها در سطح معلول ها متوقف شده؛ و با تهییج و تحریک احساسی و عاطفی، سطحی نگری و گذر روزمرگی زیست اجتماعی را موجب شده که مسئولیت گریزی و بی تفاوتی در برابر رویدادهای محیطی را اشاعه داده است. این قیاس های بیمار گون است که برخی ها را به تشابهات ذهنی و پنداری کمونیسم با مذهب تشیع هدایت کرده و مبارزین چپ را با یک قیاس فرتوت نظری ایده ای یعنی مبارزه ضدامپریالیستی، به همکاری با حاکمیت تحجر و استبداد دینی تشجیع نموده است. یکی چون قدرت درک و هضم تکامل اجتماعی و انسانی را ندارد؛ آگاهانه یا ناآگاهانه، غرض ورزانه و یا کینه توزانه ایده متعالی کمونیسم را با ترازوی ریب و ریا و سبعیت و دهشت مذهب تشیع وزن می کند و دیگری در تب و تاب مبارزات ضد کاپیتالیستی خویش ، خرد و تعقل را در پس تحجر و تفکر عهد جاهلیت  دینی وا می نهد. در حقیقت هر دو آب به آسیاب دشمن ریخته و توده ها را مایوس و ناامید و بی پشتوانه در کوران مبارزات رها ساخته اند. نبود آلترناتیو غنی و قوی محصول این روند نامتعارف و نامتعادل است که بی اعتمادی توده ها را نسبت به موضع گیری ها و تاکتیک های مبارزاتی فراهم نموده است. مسلما این روند مرضی با نقد صادق از گذشته و اتخاذ مشی مبارزاتی اصولی و مطلوب قادر است اعتماد توده ها را برای یک مبارزه سرنوشت ساز جلب نماید.


         اسماعیل   رضایی

            پاریس

      18/08/2020


1 اخیرا آقای مزدک بامدادان در یک بحث سطحی، بی رمق و فرمالیستی، به مقایسه مذهب تشیع و کمونیسم مبادرت کرده که اوج ابتذال فکری و نظری را به نمایش گذاشته است.به زعم آقای بامدادان غایت مذهب تشیع یعنی ظهور امام زمان برای گسترش به اصطلاح عدل و داد در سراسر گیتی، با کمونیسم به عنوان سرانجام ایده چپ و مروج عدالت و برابری شباهت دارد.

۱۳۹۹ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

                              امنیت و عدالت

 

دگرگونی های اجتماعی و توسعه ابعاد انسانی در پیوند با نمودهای نوین تحول و تکامل، روابط و مناسباتی را نهادینه ساخت که نوع نگاه و انتظارات انسانی را برای زیستی متفاوت و متناسب متحول ساخت. مادیت حیات انسانی و سازه های متناسب با آن همواره نیاز و الزام واقع انسانی را در پس توجیه و تعبیرهای مصلحتی و منفعتی از حیّز انتفاع باز داشته است. انسان ها با دریغ داشتن زندگی بهینه از یکدیگر بسیاری از مولفه های زیست جمعی ازجمله امنیت و عدالت را خدشه دار ساخته و موجبات تعدی به حریم  عمومی آن را فراهم نمودند. انسان ها در میان مجموعه ای از فاکتورهای تعاملات اجتماعی خویش، همراه با القائات کاذب عوامل سلطه گر، عدالت و امنیت را در باریکه راه اخلاقی با گرایش به ارضای تمایلات پست و دنی وانهاده اند. در بررسی موضوع عدالت و آزادی و امنیت،مفهوم امنیت عموما بعد از آزادی و عدالت و یا در حاشیه قرار گرفته است.

عدالت استیفای حقوق انسانی است که در پس اکتساب و امتیاز محیطی از بروز و ظهور ناب خویش باز مانده است. و آزادی مفهوم رهاشدگی آدمی از قیدو بندهای طبیعی اجتماعی است که ناتوانی آدمی در دفع و رفع ضرورت های طبیعی و اجتماعی و همچنین خصایل رذیلانه از انسان ها دریغ شده است. و اما امنیت قادر است به حراست از این نعماتی بپردازد که با مبارزه و از خود گذشتگی انسان های آگاه و بصیر بدان دست می یازند. بنابراین امنیت از مولفه ای اساسی عناصر بهینه زیست اجتماعی و انسانی می باشد. فراگرد فقر بر بستر ناامنی های اقتصادی و فزونی روزافزون فشار و تعدی به حریم امن انسانی در جامعه، محصول ناتوانی چرخه قدرت در تامین و تضمین امنیت لازم برای زیست بهینه است. امنیت چرخه قدرت را از تعرض به منافع عمومی بازداشته و فراگرد فقر را از چرخه تبعیض و تحمیل قدرت مسلط مصونیت می بخشد. پس عدالت و آزادی بدون امنیت ایجابی و ارادی، فاقد بیان ارزشی و توان ترمیمی خود می باشند.

فقر بارزه های شهودی عدم امنیت بویژه در حوزۀ اقتصاد و نفهمی و بدفهمی روند های نامطلوب زیر سیطره چرخۀ قدرت سلطه و استبداد را تداعی می کند. ندرت و نایابی که بیان روشن ناامنی اقتصادی می باشد با خود فقر تعامل و گفتمان مخدوش را حمل می نماید که سنت و عادت را به عنوان ترمیم و تضمین روابط و مناسبات آسیب پذیر اقتصادی و اجتماعی، در خود می پروراند. چرا که سنت و عادت مروج نگاه عامیانه و همسو با سازوکارهای نهادین است که تداوم حیات چرخه قدرت معیوب را ممکن می سازند. براین سیاق است که عدالت و آزادی و دیگر مولفه های مطلوب زیست اجتماعی در پس ناامنی های اقتصادی بسوی ستم طبقاتی و استبداد حاکمیتی هدایت می شوند. هر چه قدر دامنۀ  ناامنی اقتصادی گسترده تر و عمیق تر باشد؛ بارزه های فکری و ایده ای تحمیلی و ناهنجاری های گروهی و خانوادگی، نمود وسیع تری می یابند. پس ناامنی تجلّی بدعت ها و عادت های سخت و ثقیلی است که فرد و جمع را در ناهنجاری های رفتاری و تعاملات پنداری به اسارت می گیرند.

نابرابری محصول تبعیض گونگی تعاملات انسانی و روابط و مناسبات اجتماعی است که از بطن آموزه های کاذب اکتسابات محیطی و تلقین و القای مناسبات طبقاتی برخاسته و به صورت نمودی عام، حیات زیست عمومی را در معرض هدم و حصر قرار داده است. نابرابری منشاء و موجد رقابت های هادم و حذفی در مناسبات اجتماعی می باشد که سبقت جویی و قدرت مداری را نهادینه ساخته است. نابرابری همچنین محصول ناامنی هایی است که مناسبات طبقاتی و رشد بیمارگون تقابل و تضاد های منفعتی و مصلحتی موجد آن شده است. پس ناامنی های طبیعی، اقتصادی و اجتماعی محصول رشد نامتعادل و نامتوازن سازه های مسلط است که بسیاری از مولفه های زیست اجتماعی از جمله عدالت و آزادی را تحت الشعاع خود قرار داده است. بنابراین برقراری عدالت و آزادی واقعی و دیگر مولفه های دموکراسی بدون تامین امنیت سازه ای و ساختاری برای تعادل و تطابق با نظم و نیاز جامعه و انسان امکانپذیر نیست. رسالت و شجاعت انسانی بایستی قبل از اندیشه و عمل به بنیان های امنیتی و حراستی از دستاوردهای طبیعی و اجتماعی خود بپردازند تا به یک توسعه پایدار و رشد بنیان های انسانی در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی نائل گردند. وگرنه تمام تلاش و اهتمام انسانی و مبارزات طبقاتی در عدم تعادل و نامتوازنی ابعاد اجتماعی و انسانی از حیّز انتفاع باز می مانند.

با جزمیّت تاریخی و درک ناقص از تحول و تکامل جامعه و انسان، امکان شناخت واقع چرایی و چگونگی گذر حیات اقتصادی اجتماعی با اما و اگرهای متکاثری همراه خواهد بود. و این راز بسیاری از بن بست ها و کجراهه هایی است که امروز در مبارزات و اتخاذ مشی مبارزاتی با تعدی و تجاوز نیروهای اهریمنی استبداد سرمایه و تحجر دینی کاملا مشهود است. چرا که در جزمیّت تاریخی و فهم ناقص از تحول و تکامل، نگاه عامیانه و سترونی عادات و سنن ، بر مشی مبارزاتی غالب شده؛ و جایگاه بسیاری از مولفه های حیات مطلوب و معقول اجتماعی از نظر دور می مانند. اینکه آلترناتیو کنونی چیست و چگونه بایستی روند ایمن و مطمئن را برای رسیدن به آزادی و عدالت پیمود؛ نیازمند درک صحیح و اتخاذ مشی اصولی مبارزاتی می باشد که شناخت روند کنونی تحول تاریخی سازه های مسلط امری الزامی است. گرفتار آمدن در تکرار مکررات گذشته تاریخی راه هرگونه درک تحولی و تکاملی جامعه و انسان را سد نموده و اشکال مبارزاتی را در کجراهه های درک و فهم ناقص از رویکردهای محیطی به بیراهه  هدایت کرده است. چرا که اصولا انسان زمانی که علت ها را در نیابد و یا چاره ای برای علت های مرضی نیابد؛ به ستایش از معلول ها مبادرت می کند. کاری که اخیرا آقای ژیژک 1 در یک ویدیوی کوتاه به دلیل نداشتن دورنمای روشن و واضح از روندهای ناهنجار کنونی به ستایش  از پویایی نظام سلطه سرمایه پرداخته و برای آلترناتیو آن استمداد می طلبد.2

نظام سلطه سرمایه مانع بنیادین تحقق عدالت و آزادی و همچنین تامین امنیت لازم برای حمایت و حراست از دستاوردهای انسانی برای زیستی مطلوب و بهینه می باشد. چرا که این نظام متعدی با سوء استفاده از پویایی اندیشه و عمل انسانی، روند هجمه و حمله به هویت و اصالت انسانی را هموار ساخته و می سازد. پس پویایی نظام سلطه سرمایه معلول پایایی و پویایی  ذاتی اندیشه و عمل انسان ها می باشد که تحت حاکمیت مرضی سیستم سرمایه از برونداد رویکردهای واقعی و حقیقی خویش دور شده اند. نظام سلطه سرمایه علت العلل تمامی روندهای بیمار گونی است که جامعه های انسانی را فراگرفته است. و چاره در تعدیل این روند معیوب برای بسترسازی ها و تدارک کمیت مطلوب در راستای تحقق ایده آل های سوسیالیزه کردن بنیان های مادی و معنوی جامعه های انسانی می باشد. روندی که با عملکرد تخریبی نظام سلطه سرمایه در جامعه و طبیعت آغاز شده و با اتخاذ تاکتیک های مناسب مبارزاتی می تواند آلترناتیو تعدیلی سیستم مرضی حاکم را ایجاد نماید. پس با ورود به اعماق تاریخ مبارزاتی توده ها و نقد واقع و حقیقی روندهای مرضی گذشته، می توان آلترناتیو مطلوب را یافت و با یک مبارزه مطلوب و محاسبه شده؛ در جهت تحقق آرمان های آن گام برداشت.

زمانی که ناامنی تمامی فضای زیست انسانی را فرا می گیرد و با اتکای به این ناامنی حمله و هجمه به منابع و منافع انسانی برای تشفی بیمارگون اکتساب و امتیاز و همچنین انباشت و تراکم بی بدیل ثروت و مکنت بر بستر تلاش و تکاپوی انسان های محروم و زحمتکش فرا می رسد؛ فردیت فرد در امواج خروشان و انهدامی رقابت های کور و فلج کننده؛ تمامی ابعاد زیست جمعی را فراگرفته و همگرایی و همگامی برای برون رفت از موانع و محدودیت های محیطی را با موانع جدی روبرو ساخته است. این روندی است که تحت حاکمیت نئولیبرالیسم بر مبارزات و مشی مبارزاتی توده ای  سایه افکنده و موجی از ناامنی و ناپایداری اقتصادی و اجتماعی را موجد شده است. در پس این ناامنی ها، عدالت و آزادی، فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی در ابعادی گسترده و بی سابقه دامن گسترده و جامعه های انسانی را مستعد دگرگونی های سازه ای نموده است. تحقق این استعداد و کمیت مطلوب فراهم آمده برای یک دگرگونی ساختاری نیازمند درک و شناخت واقع حاکم بر رویکردهای مرحله کنونی گذر تاریخی جامعه و انسان می باشد.

امنیت اقتصادی شاخصی است که میتواند در تامین دیگر مولفه های الزامی و بهینه زیست جمعی نقش اصلی را بازی نماید. چرا که تامین معیشت و تضمین فردایی فارغ از دغدغه های مادی زیست اجتماعی، ضمن ایجاد فراغت های لازم برای بهاندیشی و اندیشه پیرامون رویکردهای محیطی، وابستگی برده گون انسان ها را نسبت به یکدیگر و ارزش های فائقه برمبنای پول و قدرت را تعدیل و بسیاری از جمله جامعه زنان را  در کشورهای عقب مانده و بویژه دین زده وارد مناسبات نوینی می نماید که بسیاری از عادات و سنن بازدارندۀ رشد و بالندگی، در پس بهاندیشی و آزاد اندیشی، تعدیل شده و جامعه ضمن بازیابی سلامت روحی و جسمی آسیب دیده  کنونی، از قدرت و توانایی های جامعه زنان که اکنون یا  فاقد استقلال اقتصادی بوده و یا در بهره مندی از دستاوردهای اقتصادی به صورت مساوی و یا برابر با تبعیض مواجه می باشند؛ بهره مند خواهد شد. پس امنیت اقتصادی و زدایش فقر مادی قادر است به اصلاح و بهبود فقر فرهنگی و اجتماعی منجر شده و بسترهای مناسبات انسانی و اصولی را برای زیستی بهینه تدارک ببیند. روندی که اکنون تحت حاکمیت قدرت و ثروت و تحجر و دگم اندیشی به ویژه دینی از نظر دور مانده است.

نتیجه اینکه: انسان ها در محاط ناامنی های متکاثر محیطی، ضمن دور ماندن از بسیاری از حقوق انسانی خویش از مولفه های زیست جمعی همچون عدالت و آزادی نیز بی بهره مانده اند. چرا که بانیان و باورمندان به عدالت و آزادی و یا دیگر مولفه های دموکراسی همواره از حلقه امنیتی برای حمایت و حراست از نمودهای الزامی زیست انسانی در روابط و مناسبات اجتماعی به دلیل فاصله طبقاتی و عادات نهادین اکتساب و امتیاز طفره رفته اند. ناامنی های محیطی محصول رشد نامتعادل و نامتوازن است که ازدل سازه های مسلط اقتصادی اجتماعی نمود یافته است. سازه هایی که بر بستر آموزه های کاذب اکتسابات محیطی، منشاء و موجد نابرابری های اجتماعی بوده که عدالت و آزادی را در پس ناامنی های محصول ثروت و قدرت ازحیّز انتفاع باز داشته است. نظام سلطه سرمایه مانع اصلی و اساسی تحقق عدالت و آزادی و همچنین ناامنی های مزمن و هادم برای دستاوردهای مبارزاتی توده ها می باشد. بنابراین بایستی با درک و شناخت علل و عوامل مرضی سازه های مسلط، اشکال مبارزاتی را برای شکل دهی آلترناتیو قوی و کارآمد سامان داد. با عدم شناخت مراحل گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه و عدم نقد روشن و صریح از علل و عوامل ناکامی های مبارزاتی گذشته، امکان شکل دهی بنیان های مبارزاتی پویا و پایدار برای تامین و تضمین عدالت و آزادی و دیگر مولفه های زیست مطلوب اجتماعی مقدور نمی باشد. در این میان امنیت اقتصادی می تواند از یک شاکله ارزشی برتر و والاتری برخوردار باشد. زیر ضمن فروکاستن از دغدغه های زیست معمول و ایجاد فراغت های لازم  برای اندیشیدن پیرامون رویکردهای محیطی، قدرت و توانمندی های زنان را که اکنون زیر هجوم و یورش سنگین تبعیض و واپس گرایی و تحجر دینی از حیّز انتفاع بازمانده اند؛ برای شدن و ساختن بکار گرفت. بنابراین آلترناتیو روندهای مرضی کنونی از دل درک و شناخت علل و عوامل بیمارگون کنونی بایستی سر برآرد که نابسامانی های اقتصادی اجتماعی و فقر و فاقه روزافزون از برونداد فاجعه بار آن می باشد.


            اسماعیل    رضایی

                 پاریس

           04/08/2020 


1 آقای اسلاوی ژیژک اندیشمند و سیاستمدار اسلوونیایی است که خود را ضد کاپیتالیست می داند.

2 اخیرا آقای ژیژک بحثی را با ویدئویی در فضای مجازی مطرح کردند که بیان کامل بریدگی از گذشته و ناتوانی از اتخاذ مشی مناسب با ویژگی های کنونی می باشد. اینکه نظام سرمایه هنوز از پویایی و پایایی کافی برای ادامه حیات خویش برخوردار می باشد؛ امری بدیهی و روشنی است. اما اینکه در کدام مرحله از گذر تاریخی خویش بسر می برد و آلترناتیو و مشی مبارزاتی برای تحقق این آلترناتیو چگونه بایستی باشد امری است که نیروهای مترقی بویژه مبارزان چپ را به دلیل دلمشغولی های نمودهای گذشته مبارزاتی از درک آن عاجز ساخته است. آقای ژیژک مخالف کاپیتالیسم است ولی از شکستی که بلوک های به اصطلاح سوسیالیستی به عنوان جایگزین کاپیتالیسم متحمل شدند؛ دچار نوعی بریدگی و ناامیدی از گذشته و چشم انداز نامطمئن از آینده گردیده و خواهان راه های نوینی است که بتوانند به نوعی به اقناع توده ها و تحقق آرمان های اجتماعی منجر شوند. این امر ممکن نیست، مگر با گریز از تحجّر تاریخی و درک واقع روندهای کنونی مرحله گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه برای اتخاذ مشی مناسب مبارزاتی و مطالباتی که راه آلترناتیو مطلوب و ممکن را هموار می کنند.