۱۳۹۸ خرداد ۲۶, یکشنبه

                              گمان و زمان
  
آدمی تحت تاثیر رخدادهای محیطی به تفکر نشسته و به حدس و گمان روی می آورد.در این حدس وگمان ها ایده ها سربر می کشند و به راهنمای عمل و مرضی تمایلات و تمنیات فرد در تبادل و تبدیلات محیطی منجر می شوند.ناتوانی در درک اصولی و فهم تبیینی رویکردهای محیطی، لغزش ها و انحراف مواضع را موجد است که با واقعیت ها و حقایق مستتر در عملکرد عمومی همخوانی و همسانی نخواهد داشت. این فرایند تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها را برنگاه و نظر سطحی و روبنایی استوار ساخته که همواره از اهداف و چارچوب های معینه فاصله می گیرند. زیرا که جامعه و انسان را با نگاه و نظر دیگران به تعریف و تکلیف می نشیند و از اصل و اساس رخداد ها و موضوعات مورد وقوع دور می شود. این ویژگی از روند عادت گونی تبعیت می کند که فرد را با داشته ها و یافته ها نهادین از مبرمات و معضلات جامعه و انسان دور می سازد.زیرا این فرایند قدرت چرایی را در تطبیق و تنظیم با آرا و نظرات دیگران از وی سلب و به عنصر تابعی در زیست عمومی مبدل می سازد.پس از گذرزمان و گذرگاه های تاریخی آن و به تبع آن از الزام و نیازش تحت تاثیر روندهای عادت گون و نهادین فاصله می گیرد.براین اساس از آنچه هست و می گویند؛تصویری کپی گون و مقلدانه برای تعبیر و تفسیرهایش ایجاد کرده  وازآنچه در شرف وقوع و یا الزام و نیاز زمان است هر چه بیشتر دور می گردد.
گمان،حدسیات و فرضیاتی است که در وقوع و حدوث رویدادهای محیطی شکل گرفته و از سحت و سقم آن قطعیت لازم مشهود نیست. و زمان گرانیگاه ونقطه اتکای آدمی برای تاثیر پذیری و اندیشه ورزی پیرامون رویکردهای محیطی می باشد.پس کسی که در زمان نمی زید؛ حدس و گمانش در باورهای متاثر از عملکردها و رخدادهای سپری شده در بود ها و هست ها متوقف شده و از شدن ها و گشتن ها فاصله می گیرد. این روند وی را تابع روندهای محیطی ساخته و قدرت درک و شناخت را برای نقد و اصلاح و بهبود روندهای مرضی از وی دریغ می دارد. چرا که از اصول و مبانی فاصله گرفته و با فرعیات و جعلیات عملکرد دیگران به بحث و فحص مسایل و موضوعات جامعه و انسان می نشیند. همانند دین باوران و دین زدگانی که تلاش می ورزند؛ چارچوب های فقهی و شرعیات دینی را با الزام و نیاز زمان پیوند زده و با جعل و تحریف گذر واقع زمان به آرمان های انسانی یورش می برند. در حقیقت مضمون و محتوای مباحث را فدای روندهای مرضی می سازند که کسی یا کسانی برای انحراف اذهان از اصول و موازین مصلحتی و منفعتی خویش و برای القای آگاهی های کاذب در راستای گریز از مسئولیت ها و وظایف انسانی خود آن را در نظر می گیرند. کسی که در زمان نمی زید؛ مسلما از روندهای بیمارگون و ویژگی های تحولی و تکاملی آن نیز درک صحیح و درستی نخواهد داشت. پس آب در هاون می کوبد؛ و هر آنچه می گوید و می کاود در کم فهمی و بد فهمی نمودهای تحولی و تکاملی از واقعیت ها و حقایق مسلط بر جامعه و انسان دور می شوند. 
وقتی آدم نداند و نفهمد؛ توجیه و تأویلات دیگران برایش حجت می شود. این برآیند عوامگرایی در فعل و انفعالات اجتماعی می باشد. برآیندی که اکنون بدلیل روندهای 
شتابگون تحول و تکامل، گستره وسیعی از انسان های درگیر با ناهنجاری ها و نابسامانی 
های اجتماعی و            کنشگران مدنی را در خود جای داده است. جمعیتی که بدلیل 
توقف در سازه های فکری گذشته، عوامانه می اندیشند و عوامگونه با روندهای 
نامتعارف و نامتوازن  حاکم بر جامعه های انسانی برخورد می کنند. با این ویژگی و نگاه 
است که عامل اصلی، دشمن و معضل اصلی با بسیاری از نمودهای فرعی و روبنایی 
معاوضه می شوند؛ و تضاد و تناقض در رفتار و کردار مانع از دستیابی به اهداف از پیش 
تعیین شده می گردد. و در تداوم این روند است که بسیاری از نمودهای اکتسابی، 
ذاتگرایانه تعریف شده و بالعکس. براین اساس مبارزه با عوامل اصلی وتعیین کننده، در 
پس فرضیات و جعلیات ساخته و پرداخته ذهن عوامانه از مسیر و جریان اصلی و 
حقیقی خارج شده و چه بسا در خدمت دشمنان مردم برای توجیه و تاویل های 
نابخردانه قرار می گیرند. شکاکیت و شفافیت در کردار و رفتار به عناصرگریزاز مسئولیت 
مبدل شده و با ذهنیتی گنگ و مبهم از پرداختن به مبرمات و معضلات فاصله می گیرند.
 
گمان ها و گمانه ها،در معلول ها  متوقف شده و علت ها درپس عدم قطعیت گمانه ها 
در ذهنیت و پندار متوهم و نامفهوم موضوعیت خود را   بعنوان عامل اصلی مبرم و 
معضل از دست می دهند. براین اساس بسیاری از مفاهیم راهبردی و کاربردی در پس 
گفتمان ناواقع و کاذب بسوی اعمال و احیای بسیاری از نمودهای عموما مخرب و بی 
بازده هدایت می شوند. همین فرایند مبدا و مبنای ناسیونالیسم و شوونیسم حاد و 
مزمنی است که اندیشه و عمل را در فرعیات و جعلیات تاریخ و تکامل از یافتن راهی به 
روشنایی و رهایی باز می دارد. در پس همین نگاه و نظر است که مبارزات در تنگناهای 
معرفتی و معیشتی از یافتن راهی بسوی رهایی از چنگال شوم استبداد و سلطه گری 
ناتوان می باشد. چرا که بدلیل حاکمیت نهادین اندیشه و عمل زمان، محتوا و مضمون 
مبارزاتی با سازوکارهایی همراه می شوند که ازقدرت هم آوایی با الزام و نیاز کنونی دور می 
شوند. پس اپوزیسیون بصورت پوزیسیون ناهمراهی نمود می یابد که عوامل و عناصر 
سلطه و استبداد را راهنمای چالش سازی و فرصت اندوزی برای تداوم حیات ضد 
انسانی شان می باشند. چرا که اپوزیسیون نتوانست فراشدهای تحول و تکامل را با 
سازوکارهای نوین درآمیزد؛ وبا نمودهای فرتوت و فرسوده سلطه و استبداد فاصله گیرد. 
فاصله ای که برای توده ها ملموس و از گمانه ها و گمانه زنی های حاصل توقف و 
ایستایی در سازوکارهای گذشته بدور باشد.
  بنابراین گمان ها محصول عدم قطعیت نگاه و نظر به رویدادها و رویکردهای محیطی 
است که از بارزمانی مطلوب و مناسب برای شناخت ماهیتی و مضمونی ناهنجاری های 
 محیطی برای اتخاذ بهترین شیوه های درگیر شدن با ناسازمندی ها برخوردار نمی 
باشند. بر این اساس است که عوامل برنده و بازنده در سازوکارهای مبارزاتی از ویژگی 
های غالب بر فعل و انفعالات محیطی تبعیت نکرده ودر تحلیل و تبیین های تکلمی و 
توهمی صرف جای خوش می نمایند.چرا که اتصال زنجیرۀ عناصر مرتبط با یکدیگر در 
 تبادل و تبدیلات محیطی نادیده گرفته شده و عنصر اصلی در این گذر تحولی جامعه و 
انسان نادیده انگاشته می شوند.پس تحلیل ها عموما درپس ضعیف ترین حلقه ارتباطی 
جهانی متوقف شده و علل و عوامل بسیاری از نابسامانی ها و نارسایی های اقتصادی 
اجتماعی از نظر دور مانده و به سوی درک کاذب و ناواقع رویکردهای محیطی هدایت 
می شوند.بدین مضمون که رویدادهای کوچک بزرگنمایی شده و رخدادها و رویکردهای 
بزرگ و خطر ساز در بوته اجمال و یا عموما نادیده گرفته می شوند. این ویژگی روند 
مبارزۀ سکتاریستی را تشدید و عرصه مبارزه را به نفع سلطه و استبداد وا می نهد. اینکه 
راست و راست افراطی با ترفندهای پوپولیستی از یک قدرت فائقه و برتری رقابتی در 
اتخاذ و انتخاب برخوردارند؛ ناشی از تفاضل زمانی نظام سلطه سرمایه، و توقف و گمانه 
زنی های نیروهای مترقی و چپ در پس این تفاضل و ناتوان از درک ماهیتی و سازه ای 
این فرایند برای همسو و همگرا شدن با خواست و نیاز توده های محروم و محکوم زیر 
سلطه این تفاضل نظام سلطه سرمایه می باشد.
نئولیبرالیسم بعنوان یک نظام اقتصادی اجتماعی و سیاسی، در گستره وسیع جهانی 
حضوری غالب دارد.چرا که سازه ها و سازوکارهای نظام سلطه سرمایه در یک روند 
تحولی و تکاملی جامعه و انسان،مرحله نوینی از گذر تاریخی خود را آغاز نموده که بدلیل 
کهنگی و فرتوتی قواعد و چارچوب های حراستی و حمایتی آن از یک عدم توازن و عدم 
تعادلی برخوردار است که برای خروج از آن جهان را در بیم و هراس و جهالت و توحش 
فروبرده است.در پیوستگی و همبستگی درونی جامعه جهانی با قواعد و قوانین ناانسانی 
نئولیبرالیسم،یک عدم توازن و بی ثباتی مزمن اقدام و عمل درگستره وسیع جامعه جهانی 
ایجاد شده است. براین اساس است که پیروی ازآموزه های ناسیونالیستی و شوونیستی 
یک واپسگرایی ایده ای را یدک می کشد که ازنیاززمان فاصله گرفته وگمانه و گمانه زنی را 
در مبارزات اجتماعی عمومیت می بخشد.چرا که این فرایند از تجرید و انتزاع بهره گرفته 
و در کنش و واکنش های اجتماعی از تاثیر و تاثر عناصر اصلی و عمده در تحولات و 
دگرگونی های اقتصادی اجتماعی غفلت می ورزد. 
در گمان و گمانه ها که عموما تجرید از زمان را باخود دارد؛ نگاه تک ساحتی و تک بعدی 
به فعل و انفعالات اجتماعی انسانی رواج عام می یابد. این ویژگی گفتمان تک محور و 
فراساختی را  مروج است و با خود بار معنایی دروغین و کاذب بسیاری از مفاهیم 
راهبردی و کاربردی را یدک می کشد. با این نگاه است که برخی ها دین و فرهنگ دینی را 
نه بعنوان یکی از عناصر چالشی و تخدیری در روابط و مناسبات اجتماعی، بلکه یک 
عامل اصلی و تنها عامل انحطاط و امتناع اندیشه قلمداد و بسیاری از عناصر دیگر 
مرتبط ویا جدا از دین از نظر دور می مانند. مجردترین تعریف و توصیفات را می توان در 
این کلی بافی های فلسفی مشاهده کرد. بحث و فحصی که صرفا با محوریت گمان می 
پایند و مولفه های زمان را با آن ها کاری نیست. و گریز از زمان، نگاه عوامانه و عامیانه 
به رویکردهای محیطی را نهادینه می سازد و این نهادینگی از درک و فهم ناهنجاری ها و 
ناسازمندی ها برای یک مبارزه اصولی و تاثیرگذار فاصله می گیرد.این پاشنه آشیل 
نیروهای مبارزی است که از همپویی و همپایی با خواست و نیاز جامعه و انسان ناتوان 
می باشند. چرا که این نگاه و نظر در بطن خویش گریز از مسئولیت را با توجیهات خوب 
در برابر تمامی نمودهای بد و ناانسانی که شاخصه و برونداد تمامی عملکرد تک محورانه 
انسان ها در نظام سلطه سرمایه می باشد؛ اشاعه داده و از مخاطبین بسیاری که در دام 
 و هجمه سنگین آگاهی های کاذب و بی بنیاد گرفتارند؛نیز برخوردار می باشد.
دور شدن از شاخصه ها و بارزه های زمان، به تقویت و اتکای هرچه بیشتر دامنۀ گمان 
در عرصه های متکاثر اجتماعی انسانی مدد می رساند. چرا که انسان ها در یک فاصلۀ 
زمانی تمدید و تجدید اندیشه و عمل، نیازمند گزینش های نوینی هستند که بتوانند با 
شاخصه ها و بارزه های نوین آن در آمیخته و به روان مولع و شورشی خویش پاسخ 
درخور و مناسب بدهند. عادت و جایگیری خاص طبقاتی از موانع جدی درک نوین 
حیات و مقاومت در برابرنمودهای جدید الزام و نیاز می باشد. و آمیختگی عادت و گمان 
با جهت گیری های ناگزیر واپسگرایی درک و شناخت روندهای پیش روی را با موانع 
جدی و اساسی مواجه می سازد.فرایندی که تمامی کوشش و پویش تلاشگران راه رهایی و 
آزادی از حصار و حد حاکمیت سلطه و استبداد را با شکست و ناکامی مداوم روبرو می 
سازد. چرا که برای یک مبارزه قاطع و کارآمد بایستی از گمان ها گذر کرده و با قطعیت و 
حتمیت گذر حیات اجتماعی همراه شد.
گرفتار آمدن در حدس و گمان های رویکردهای محیطی بدلیل واپسگرایی ایده ای ویا 
بدفهمی های گذرحیات اجتماعی،بسترهای همگرایی با ناهنجاری ها وبازی های سیاسی 
قدرت های سلطه و استبداد را فراهم ساخته است. براین اساس قدرت های سلطه و 
استبداد با بازی های سیاسی و التهابات مداوم محیطی سعی می کنند افکارعمومی را با 
حدس و گمان های مداوم از درک واقعیت های محیطی و یافتن راهی برای خروج از بن 
بست ها و نابسامانی های اجتماعی بازدارند.1نئولیبرالیسم منحط ترین مرحلۀ نظام 
سلطه سرمایه با درونزایی بحران مداوم و برونزایی دهشت و وحشت برای انتقال بحران 
های خویش به جوامع دیگر،فرصت بهاندیشی و بازاندیشی رویکردهای محیطی را از 
جامعه و انسان دریغ داشته و با غارت زمان، حدس و گمان را در ابعاد متکاثر اجتماعی 
عمومیت بخشیده است. مرحله ای که نظام سلطه سرمایه بدلیل ناکارآمدی سازه های 
موجود الزاما و اجبارا بایستی  یک تغییر بنیادی و سازه ای را برای تداوم حیات خویش 
بپذیرد.بنابراین نظام سلطه سرمایه در مرحله نئولیبرالسم از یک شکاف طبقات عمیق و 
نابسامانی ها و ناهنجاری های مداوم محیطی و تخاصم و تنش مداوم برای ابطال زمان 
در راستای انحراف و اشتغال افکار عمومی و تحریک و تشجیع عناصرمرتجع و منتفع از 
جنگ و خونریزی و دهشت و تباهی برای گریزاز سقوط و نزول، برخوردار می باشد.
نتیجه اینکه: انسان ها تحت تاثیر روندهای محیطی با توجه به میزان درک و فهم و 
جایگاه طبقاتی خویش، از حدس و گمان و موضع گیری های منفعت طلبانه و مصلحت 
اندیشانه  برای اقدام و عمل خویش بهره می گیرند. گمان که از عدم قطعیت و درک بازه 
زمانی وموقعیت ابهام آمیز نشئت می گیرد؛ مواضع و کنش آدمی را درشناخت بهینه 
رویکردهای محیطی به بیراهه سوق می دهد. چرا که اصولا حدس و گمان با معلول ها
می پایند و با انتزاع رخدادها، از واقعیت ها فاصله گرفته و از اتخاذ مواضع صریح و 
 روشن در برابر ناهنجاری های محیطی دور می شوند. چرا که این فرایند نگاه تک بعدی 
و تک ساحتی را نهادینه ساخته و گفتمان عمومی را نیز بسوی تک محوری و 
خودمحوری های فراساختاری هدایت می کند. در این نگاه غیرواقع است که واژه ها و 
مفاهیم غیر از مضمون و معنای واقعی و حقیقی خویش مورد توجه بوده و مبارزات 
راستین در پس درک ناواقع گذر حیات اجتماعی نه تنها از اهداف و آرمان های انسانی 
فاصله می گیرند بلکه خواسته یا ناخواسته در خدمت اهداف شوم و پلید سلطه و 
استبداد واقع می شوند. نظام سلطه سرمایه بویژه در مقطع کنونی گذر تاریخی خویش 
یعنی نئولیبرالیسم بعنوان منحط ترین مرحلۀ آن، زمان را در پس حادثه آفرینی های 
مداوم و دهشت و مرگ به ابزار عوام فریبی و تخریب و تهدید مبدل ساخته و مبارزان 
راه رهایی نیز در پس بدفهمی و یا کم فهمی گذر حیات اجتماعی، در حدس و گمان های 
متکاثر خویش هرچه بیشتر از اهداف انسانی خویش دور شده اند. مسلما برای فردایی 
بهتر و روشن تر و مبارزات قاطع تر و موثرتر بایستی حدس و گمان ها را با شناخت و 
درک بهبود یافته بسوی قطعیت و حتمیت سوق داد.

          اسماعیل   رضایی
               پاریس
           16/06/2019

1 بعنوان مثال اکنون آمریکا با لشکر کشی و رجزخوانی و و اتخاذ و مواضع تحریک آمیز، بسیاری را در حدس گمان متکاثر از جمله حمله نظامی به ایران فرو برده است. در حالی که بدلایل متفاوت ازجمله:
آمریکا و شرکایش از یک بحران سازه ای عمیق رنج می برند که اگر چه  از ظاهری خوب برخوردارند؛ ولی بسوی یک معضل فرساینده و رو به تعمیق در حرکت می باشند که توان هزینه گزاف جنگ آن ها را به سوی فروپاشی سوق خواهد داد. ضمن اینکه اگر جنگی صورت بگیرد؛ معادلات و مبادلات  سیاسی و تجاری منطقه ای  به ضرر آن ها رقم خواهد خورد.
جنگ با خود آوارگان بسیاری را به همراه خواهد داشت که بسوی کشورهای امن بویژه آمریکا و اروپا گسیل خواهند شد. در حالی که هم اکنون آوارگان سوری، یمنی ،عراقی، افغانی و.........تبدیل به یک معضل اساسی برای قدرت های سلطه گر شده است. مسلما جذب میلیون ها آواره جدید از ایران برای شان غیرممکن خواهد بود.
ایران بنا به مثل  معروف، فعلا  مرغ تخم طلای غربی ها و آمریکا در منطقه است. واین مرغ تخم طلا را تا زمان مقتضی و ممکن حفظ خواهند کرد.
آمریکا با شرکای غربی و شرقی اش از طریق ایران هراسی در منطقه، تمامی تسلیحات ذخیره شده خویش را با قرار دادهای کلان عموما به  منطقه خاورمیانه انتقال داده؛ ضمن اینکه حضور دائمی خود را در منطقه قطعی و مسلم کرده اند.
اکنون آمریکا و شرکایش از طریق ایران هراسی سلطه بلامنازع خود را در پس ناامنی ها و حدس و گمان های بی اساس تثبیت کرده اند. حال کدام عقل سلیم باور می کند که آمریکا و همدستانش می خواهند یک رژیم دموکراتیک و مردمی که صلح و ثبات را در منطقه حاکم ساخته و حضور آن ها را غیر ضرور سازد؛  در ایران برقرار سازند.
و بسیاری از دلایل دیگر که از حوصله این بحث خارج است؛ آمریکا و متحدانش هیچ تصمیمی برای حمله وسیع و گسترده همچون حمله به عراق را در ایران ندارند و نخواهند داشت.
ولی نباید از نظر دور داشت که آمریکا و اسرائیل مترصد لحظات مناسبی هستند که بتوانند با یک حمله هوایی ایذایی و لحظه ای برای انهدام بنیان های صنعتی نظامی اقدام نمایند. این حمله زمانی صورت خواهد گرفت که نظام مستبد حاکم از هرگونه اقدام دفاعی و تهاجمی بدلیل فروپاشی و گسیختگی حاکمیت، ناتوان باشد.براین اساس تلاش همه جانبه ای را برای اجماع جهانی و انزوا و فشارهای اقتصادی و سیاسی برای تسلیم نظام مستبد ایران در برابر خواست و نیات پلید نظام سلطه سرمایه آغاز کرده اند.مسلما امریکا با اتخاذ تاکتیک های کهنه و قدیمی برای پیشبرد اهدافش هرگز قادر به این اجماع جهانی نخواهد شد.