۱۴۰۲ اردیبهشت ۳, یکشنبه

                                                           بیگانه و بیگانگی

 

شاکله های ارزشی در جامعه حاصل تکاپو و تلاش جمعی انسان ها در فرایند تحول و تکامل و دگرگونی های اجتماعی می باشند.بیگانه شدن با این ارزش ها در پروسه تعاملات اجتماعی با اکتسابات مجازی محیطی ارتباطی تنگاتنگ دارند. اکتسابات بی ثبات و ناپایداری که با خصایل پاک و اصیل انسانی بیگانه بوده و به بیگانگی انسان با بسیاری از نمودهای تعاملی انسان در جامعه سوق یافته است. انسان بیگانه خود را تحریف و دیگران را تکذیب می نماید. چرا که بیگانگی نمادی از گمگشتگی در وادی ناآشنایی و نامانوسی در تعامل و تقابل با جامعه و طبیعت بوده؛ و نمودی از وارونگی هنجارها و رفتار های انسانی در مناسبات اجتماعی محسوب می گردد.زیرا در بیگانگی این مناسبات انسانی نیست که بر تعاملات اجتماعی حاکم است؛ بلکه بت واره ها و شی گونگی اشیاء و ابزار نقش تعیین کنندگی خود را بر انسان و مراودات و معاملات اجتماعی و اقتصادی بر وی تحمیل می سازند. بت وارگی کالایی و شی گونگی روابط و مناسبات اجتماعی که در بیگانه شدن انسان ها نسبت به یکدیگر و محیط طبیعی و همچنین بیگانگی در برابر مصنوع و آفرینش های خلاقانه، محصول فراشد های تکاملی و آموزه های تجربی و القایی است که انسان ها را در یک روند آزمون و خطای متکاثر و مداوم برای اصلاح و ابداع ناکارآمدی های شرایط زیست جمعی هدایت کرده است.

بیگانه شدن و بیگانگی نشان از هویت آسیب دیده و یا مصلوب شده ای دارد که تحت تاثیر رویکردهای نامتعارف محیطی بدان دچار شده است. انسان زیست جمعی را پذیرفته؛ اما مضمون و محتوا و درون مایه آن را فدای امیال و اقوالی کرده که سازوکارهای  مسلط محیطی  بر وی دیکته و تحمیل نموده اند. براین اساس  بیگانگی رواج عام خودپنداری ود یگر پرهیزی است که در ماهیت و ذات ساختار طبقاتی وجود دارد. چرا که در ساختار طبقاتی انسان ها برای تشفی روح بیمار و فرسوده برتری طلبی و بلندپروازی های اهریمنی و ویرانگر، با تمامی پدیده های محیطی از جمله خلاقیت، آفرینش های فکری و یدی، طبیعت و تعاملات اجتماعی، برداشت و رفتاری منفعت طلبانه و خودخواهانه دارند. در ژرفنای بیگانگی طبقاتی، انسان ها با خود نیز  بیگانه  می شوند؛ چرا که با حاصل تلاش و تکاپوی پویا و پایای مداومش برای نیازهای تعاملات اجتماعی خویش و همچنین برای بروز خلاقیت و توان بالقوه تولیدی اش، با واسطگی بسیاری از اکتسابات مجازی از جمله ثروت و قدرت، از محصول تلاش خود منفک شده و به ابزاری صرف برای ارضای تمنا و تمایل انباشت و انباز هرچه بیشتر مبدل گردیده است. بنابراین بیگانگی امری انتزاعی و یا رویکردهای فردی و شخصی نبوده؛ بلکه از بافت و ساخت و بن مایه های نظام یافته اجتماعی تبعیت می کند.

دیجیتالیزه شدن حیات اجتماعی انسان ها، روند بیگانگی را ابعاد نوینی بخشیده است. یکی از علل عمده و ریشه ای بیگانگی را بایستی در عدم شناخت و ناآگاهی انسان در پیوند با رشد و توسعه دامنه دانش و فن دانست که یک عدم تعادل زیستی را اشاعه داده است. عدم تعادلی که بین درک نیازها و چگونگی تحقق آن ها فاصله ایجاد کرده است.فرایندی که یک بیگانگی نسبت به فراشد های تکاملی و تعمیم و تصمیم اقدام و عمل جهت بازسازی هویت های نوینی که در راستای سازگاری و تعادل  با تکامل تاریخی عمل نماید؛ را موجب شده است.اکنون اشیای هوشمند وارد چرخه حیات عمومی شده است و سلطه کار مرده بر کار زنده مفهوم نوینی یافته است. چرا که دیگر اشیاء به مدد دانش و فن جان گرفته  و به راهنمای عمل انسان ها در رویکردهای اجتماعی تبدیل شده اند. دنیای مجازی محصول دستاوردهای علمی و فنی با گریز از حقیقت و واقعیت های محیطی نوعی بیگانگی با روندهای واقع را ایجاد کرده است. در دنیای مجازی وارونگی دریافت های محیطی تسهیل شده و انسان ها با انواع حیل دنیای مجازی هرچه بیشتر از واقعیت ها دور و در دنیای ناواقع حیات جمعی خویش بیگانگی را هرچه بیشتر تجربه می کنند.

بیگانگی اگر چه می تواند امری تعمیمی در عرصه های اقتصادی،اجتماعی و طبیعی خود را نشان دهد؛ ولی به عنوان امری استنادی برای رویکردهای فرد در درون یک سیستم معیوب و ناکارآمد نامیدن آن، فروکاستن یک بارزه نامتعارف ساختار طبقاتی در ظرف و حرف محدود و نسنجیده پیرامون چگونگی شکل گیری  امر بیگانگی در تعاملات اجتماعی محسوب می شود. زیرا بیگانگی به عنوان یک امر شهودی و مضمونی در سازمندی غالب اجتماعی، اگرچه منتزع از فرد نیست؛ ولی به تمنا و گزینش های صرف افراد وابسته نیست. بیگانه شدن انسان ها با وظایف و تعهدات انسانی خود در برآمدهای تحولی، با بیگانگی به عنوان نمود عام یک پدیده ساختی، از یک تفاوت ماهوی برخوردار می باشند. براین اساس بیگانه شدن با اهداف متعالی و مبارزه با بنیان های ستم و استبداد، از بیگانگی با مادیت حیات جمعی با اتکای به روبنای حیات مادی غالب تحت اغوا و القای سلطه حاکمیت طبقاتی تفاوت وجود دارد.اصولا بیگانگی و بیگانگی از خود و دیگر پدیده های مرتبط با زیست جمعی، محصول بیگانه شدن انسان ها از یکدیگر تحت تاثیر حاکمیت تعیین کننده اکتسابات محیطی و پدیده های مجازی که روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی را بر پایه قدرت و ثروت تعریف می کنند.

مخدوش بودن بسیاری از مناسبات انسانی به دلیل مخدوش بودن فاصله بین رقابت و جنایت در ساختار طبقاتی در برآمد بیگانه سازی انسان ها نسبت به یکدیگر و همچنین بیگانگی نسبت به بسیاری از مولفه هایی که همبودگی و همزیستی مطلوب اجتماعی بدان ها وابسته است؛ نقش اساسی را بازی می کنند. انسان ها یکدیگر را گم کرده اند و در زیست متعامل خود تحت تاثیر مداوم القائات کاذب پدیده های مجازی و رقابت های مهلک برتری جویی همدیگر را نمی یابند. براین اساس شیء وارگی روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی در ساختار طبقاتی، عنصر تعیین کننده کمی و کیفی حیات جمعی می باشند. براین اساس انسان ها نه برای بهپویی و بهیابی زیست اجتماعی خویش بلکه بر پایه مادیت و شرایط مادی اجتماعی ،تعاملات اجتماعی خویش را برای طی مدارج القایی و ایجابی سازوکارهای مسلط طبقاتی سامان می دهند. بدین مضمون که اولویت های زیست انسانی نه براساس سرشت درونی و ذاتی انسان ها و بر اساس زیست مسالمت آمیز و همکاری و همیاری تعیین نمی شود؛ بلکه بر اساس رتب و امتیاز های اجتماعی هویت می یابند که القائات کاذب پدیده های مجازی محیطی بدان ها پایه و مایه بخشیده اند. در حقیقت انسان ها در کلاف سردرگمی از پیچیدگی های زیست جمعی خویش فرو برده شده اند که گویا بدون رقابت های حذفی و حدّی القایی ساختار طبقاتی حاکم، قابل دوام و بقا نیستند. با بیگانگی انسان نسبت به یکدیگر و  همچنین رویکردهای محیطی، بسیاری از مناسبات غلط و هنجار شکن اجتماعی همچون کینه و عداوت، دروغ و ریا، تطاول و تعدی به حریم انسانی و اجتماعی یکدیگر، رد نفس و حدّ حیات، تاکید بر طبیعت مخرب و نا انسانی برتری طلبی و هژمونی خواهی مناسبات انسانی و بسیاری از عادات زشت و نکوهیده که رفتار و اخلاق عمومی را به انواع و اقسام حیل و قیل برای سلطه و سیطره آلوده است؛ بر وی غالب شده است.

رقابت در ساختار طبقاتی یعنی بی اخلاقی و بی پرنسیبی رویکردهای انسانی که ضمن بیگانگی با بن مایه های سرشت و ذات انسانی، تمامی دیوارهای حریم امن انسانی را برای تحقق تمایلات و تمنیات سخیف و رذیل، فروریخته است. چرا که در رقابت، روابط و مناسبات بواقع انسانی خارج از مناسبات کالایی که جانمایه بیگانگی انسان ها از خود و دیگران را در خود پرورده است؛ بی مفهوم و بی معنا می باشند. نظام سلطه سرمایه و تئوریسین های ریز و درشتش برای توجیه این همه جنایات و ناهنجاری های اجتماعی و انسانی حاکم بر جامعه های انسانی، رقابت های مخوف ساختار طبقاتی را با رنگ و لعاب دروغین، عنصر پویایی و پایایی جامعه و انسان معرفی کرده و بر تداوم و القای کارکردی آن ابرام می ورزند. چرا که رقابت در ساختار سرمایه که بر منفعت طلبی و سودبری محض استوار است؛ عنصر معینه ای است که با اتکای بدان، افسار گسیختگی مصرف، بی احساسی و مسئولیت گریزی انسان ها نسبت به منافع جمع و جامعه، انزوا و عزلت گزینی انسان ها، تعاملات صوری با بن مایه های اقلیت صاحب امتیاز و اکثریت زیر سلطه، و همچنین زیر سوال بردن توسعه پایدار با آلودگی محیط زیست و بهره برداری های تخریبی از منابع و مواهب، و با استناد به بسیاری دیگر از آفرینش های تدوینی و تقنینی، حیات زیست جمعی را در معرض فنا و نابودی قرار داده است.  اینکه رقابت می تواند در ایجاد پویایی و پایایی حیات انسان ها نقش مهم و اساسی را بازی کند، قابل تردید نیست؛ آن رقابتی که بتواند  در بهبود و بهسازی شرایط زیست جمعی گام برداشته و از بارزه های خشن و مخوف اعطایی ساختار طبقاتی چون جنگ و کشتار، فقر و نابرابری، تبعیض و نابرابری حقوقی و اجتماعی، جلوگیری از ناهنجاری های گسترده ناشی از تعدی و تجاوز به حریم انسانی و... بدور باشد.

در ساختار طبقاتی، بیگانگی عنصر معینه تعیین قدرت فائقه و ستم و استبداد طبقاتی می باشد. بنابراین مساله بیگانه سازی است؛ نه بیگانه شدن و یا بیگانگی صِرف مادیت حیات و مجموعه آفرینش های مادی و معنوی حیات انسانی. چرا که بورژوازی با اتکای به روند بیگانگی و تداوم آن، قادر به ترمیم و تعمیم و تکمیل حیات آسیب پذیر خود می باشد. بنابراین با استفاده ابزاری از  تمامی اهتمام و تکاپوی انسانی، خود را در مرکز و دیگران را در حاشیه و زاویه از پتانسیل جمعی خویش دور و به عامل خوانش نیاز و الزام حیات خود مبدل ساخته است. براین اساس بیگانه سازی فردیت فرد را در القا و امکان سازوکارهای ساختار غالب طبقاتی فرو بلعیده و اراده و عزم جمعی را در منافع و مصالح خویش تحلیل برده است. در بیگانه سازی اولویت منافع جمعی در برجستگی تصنعی و کاذب انباشت و انباز افسار گسیخته بورژوازی فروخسبیده و به تخطئه الزام و نیاز جامعه های انسانی روی آورده است. این بیگانه سازی بورژوازی اگرچه تاکنون قادر بوده؛ به ابقا و احیای نقش بازدارندگی خود در چالش ها و بحران های مداوم و شکننده عمل نماید؛ ولی تکمیل و کمال ره آوردهای علمی و فنی در بطن خود، آگاهی ها و خودباوری هایی را در انسان ها پرورانده که بیگانه سازی های بورژوازی را به چالش کشیده اند. اکنون بورژوازی و عمالش در تلاشی مذبوحانه و بی ثمر برای رجعت به گذشته و احیا و ابقای سازوکارهای واپسگرا، می خواهند تداوم حیات خود را ممکن سازند. امری که با تحول و تکامل تاریخی در تضاد بوده و آن را دفع خواهد کرد. براین اساس اکنون جامعه بشری آبستن انقلاب و دگرگونی بنیادی است که روز به روز ساختار سرمایه را در سراشیبی زوال و فروپاشی فرو برده است.1

یکی از عارضه های سوء بیگانگی و بیگانه سازی، انحراف مواضع انسان ها در مبارزه با تعدیات و تجاوزات آشکار و پنهان نظام سلطه سرمایه است که به تفرق و جدایی انسان ها منجر شده است. روندی که دسته بندی ها و گروه سازی های متکاثری را با اهداف و آرمان های متفاوت  ایجاد کرده؛ و شکل بندی های متضادی را موجد شده که در مواقع حساس و بحرانی حیات بورژوازی، بسیاری از خلاهای ناشی از ضعف و نارسایی های سیستم سرمایه داری را پوشش می دهند. چرا که از راست ترین گروه های سیاسی تا نیروهای مترقی و چپ در بطن ساختار غالبی تداوم حیات می دهند و فعالیت دارند که روند بیگانه سازی و بیگانگی با بسیاری از نمودهای حیات جمعی، آن ها را تحت تاثیر مداوم خود از یافتن راهی بسوی بهیابی و بهسازی حیات جمعی دور و به انزوا و انحراف مبارزاتی روبرو ساخته است.  براین اساس است که اهداف مبارزاتی در سطح و رویه و با محتوای احساسی و عاطفی در بیانیه ها، پیمان نامه ها، منشورها و ... خلاصه می شوند؛ و فاقد هرگونه بیان ساختی و بنیان های مادی متناسب با فرایند های تحولی و تکاملی برای تحقق اهداف و آرمان های مبارزاتی می باشند. فرایندی که در کوتاه یا بلند مدت به بن بست رسیده؛ و وقفه و رکود را بر جنبش های مبارزاتی حاکم می گردانند. بدین سان است که بسیاری از احزاب و سازمان های مترقی و چپ بعد از پیروزی در کوتاه و یا بلند مدت در بطن ساختار سرمایه تحلیل می روند.

نتیجه اینکه: کنکاش انسان ها در تعاملات اجتماعی، جهت گیری های خاصی را برمی گزیند که تحت تاثیر مداوم ساختار غالبی قرار داشته که سامانه های زیستی آن ها را در جامعه ترسیم می کنند. در ساختار طبقاتی غالب کنونی انسان ها با تخریب و تکذیب یکدیگر، با بسیاری از نمودهای بواقع انسانی بیگانه شده اند. بیگانگی اگر چه با بت وارگی و شی گونگی روابط و مناسبات انسانی ارتباطی تنگاتنگ دارد؛ ولی بسیاری از مفاهیم نهادینه شده در ساختار طبقاتی، روند بیگانگی و بیگانه سازی را برای ترمیم آسیب پذیری های مداوم ساختار سرمایه مورد حمایت خود دارند.دیجیتالیزه شدن  زندگی اجتماعی و حیات دگرگونه بخشی کار مرده با ابزارهای هوشمند، فرایند بیگانگی را ابعاد نوینی بخشیده است. اکنون  انسان ها با واقع گریزی های دنیای مجازی و القا پذیری مداومی که فضای باز مجازی ایجاد کرده؛ رقابت های ناهنجاری را در تعاملات اجتماعی برقرار ساخته که  تشدید روند بیگانگی انسان ها نسبت به خود و دیگران را فزونی بخشیده است. بورژوازی امروز با استعانت از توسعه ابزارهای ارتباطی و رسانه ای و وارونه انگاری بسیاری از حقایق زندگی اجتماعی،انسان ها را در بیان مطالبات و مکاشفات خود دچار نوعی تردید و گمانه های توطئه و تحریف فرو برده است. روندی که دامنه انتزاع و تفریق را توسعه بخشیده؛ و انسان ها را از ماهیت واقع انسانی خود تهی ساخته است. مخدوش بودن مرز بین بسیاری از درک و دریافت های محیطی با حقایق واقع زیست جمعی، بیگانه سازی و بیگانگی انسان ها را در کجراهه های حیات تکامل تاریخی تشدید کرده است. بنابراین انسان بیگانه و بیگانگی انسان ها پیرامون روندهای تکاملی جامعه و انسان، فرایند چالشی است که برآمدهای نامطلوب ساختار طبقاتی بدان مادیت بخشیده؛ و در روابط و مناسبات جامعه بورژوایی به عنوان اهرمی قابل توجه در بروز و تداوم شاخصه های خشن و مخوف ساختار طبقاتی نقش بازی می کنند.


        اسماعیل   رضایی

             پاریس

        23:04:2023  


1بورژوازی فرانسه که در تصویب قانون جدید بازنشستگی، به جشن و شادی نشسته است؛ یک گام خود را به مرگ نزدیک تر ساخته است. چرا که با به سخره گرفتن و بی اعتنایی به خواست  و مطالبات اکثریت جامعه بویژه نسل جوان، بایستی به مصاف نسلی برود که انقلاب می خواهد.