۱۴۰۱ آذر ۲۷, یکشنبه

 

                               تمدّن و تکوّن

 

تکوین و تنظیم روابط و مناسبات اجتماعی با اتکای بر درک و دریافت های محیطی، نوعی از تعامل و تکامل رفتاری و اخلاقی و همچنین مناسبات اقتصادی و اجتماعی را نهادینه ساخت که به بسیاری از هنجارها و ناهنجاری های کنونی جامعه های انسانی هویت بخشید.فرایندی که با توسعه دامنه دانش و فن ابعادی نوین یافت و به غنای درک و فهم آدمی برای مطلوبیت زیست اجتماعی هدایت شد. این روند تکوینی که با مدنیت در آمیخت؛ با خود بسیاری از اکتسابات مجازی و هنجار شکن را موجد شده که تمدن انسانی را در هاله ای از ابهام فرو برده؛ و به احیای اشکال جدیدی از  نمودهای بربریت  در روابط و مناسبات اجتماعی روی آورد. بسیاری از شایقه های فرهنگی با گرایش به حفظ بنیان های فرتوت گذشته، به عامل توجیه و تاویل های نامتعارف دستاوردهای تمدنی نوین روی آورده اند. تاثیر و تداخل فرهنگ و تمدن اگرچه  اجتناب ناپذیر به نظر می رسد؛ ولی تمدن همراه با گرایشات رو به تعالی علمی و فنی، فرهنگ را که عموما تمایل به حفظ بسیاری از بارزه های هویتی فردی و جمعی گذشته را در خود دارد؛ به چالش کشیده و یک فاصله ملموس و گویا همواره بین فرهنگ و تمدن مشهود است.بین تمدن و فرهنگ اگرچه یک پیوند تاریخی و بنیانی مادی اجتماعی وجود دارد؛ ولی یک تفاوت و تخالف تحولی و تکاملی در بارزه های اصالتی و هویتی بین آن ها در فرایند رشد و توسعه دانش و فن شکل  گرفته اند که برخورد تمدن ها را اجتناب ناپذیر ساخته است.

برخورد تمدن ها در یک تعامل اجتناب ناپذیر جهانی با رشد و توسعه نیروهای مولده ابعاد نوینی یافته؛ و درهم تنیدگی و پیوستگی انسان ها را برای تحقق الزام و نیاز کنونی تحول و تکامل جامعه های انسانی تقویت کرده است. اگر چه تنافر و تقابل فرهنگی و تمدنی حاصل ساختار طبقاتی مسلط کنونی، جامعه و انسان را در صعود و نزول خود همواره از حقوق طبیعی و انسانی اش محروم کرده و می کند. ولی تکامل تاریخی و نیازهای برآمده از آن فرایند تداخل و ترکیب نوین فرهنگی و جمعیتی را اجتناب ناپذیر ساخته است. روندی که جهان در یک ترکیبی پیچیده ولی همسو و همگام برای یک دنیای متفاوت و بهتر، آغازگر عصر نوینی از تعامل و تکامل رفتاری، اخلاقی و فرهنگی خواهد بود. چراکه تمدن با مدنیت شروع شد؛ ولی مدنیت با فرو خسبیدن در تمنیات و تمایلات اکتسابات محیطی، تمدن را در هاله ای از ابهام  فرو برد و آن را با ریب و ریای رذیلانۀ قدرت و ثروت آلود و از محتوا و مضمون درونی اش تهی ساخت. امروز بسیاری سنجه های تمدنی را با پیشرفت و توسعه دانش و فن و ره آوردهای اجتماعی آن چون دمکراسی، آزادی های فردی، امنیت، قانون مداری و... که تحت تاثیر اکتسابات سلطه جویانه و القائات کاذب آن برای تحمیق و تخریب انسان و جامعه، از روندهای واقع و حقیقی خود فاصله گرفته اند؛ مد نظر قرار می دهند. در حالی که تمدن واقعی حقیقت عریان و وضوح آشکار حیات انسانی است که امروز در هجمه و یورش صاحبان قدرت و ثروت  در وحشت و دهشت روزافزون فروخسبیده و امید به زیستن را در فردای نامطمئن و ناایمن قطب بندی های طبقاتی به سوی یاس و ناکامی های دائمی و رو به تعمیق فرو برده است. مدنیت و دستاوردهای دانش و فن اگرچه در بهبود و بهزیستی اجتماعی انسان ها نقش برجسته ای ایفا کرده اند؛ ولی نتوانستند معیارهای تمدنی را با یک خلوص و پاکی اندیشه و عمل تداوم ببخشند.

فاصله بین تمدن و بربریت را بایستی در کاربست معیارهای به واقع انسانی و فارغ از برتری های طبقاتی و مزیت های اکتسابی جستجو کرد. چرا که تمدن حاصل تلاش و تکاپوی جمعی جامعه های انسانی است که با خشونت و زمختی دستاوردهای مدنیت چون ابزار و ماشین و همچنین پس مانده های تفکر عهد عتیق از رسالت و تعهدات انسانی خویش دور مانده است. بایستی از خود فریبی و القا پذیری پیرامون دستاوردهای تمدنی و  واقعیت های انکار ناپذیر ساخت و بافت تخریبی و تخدیری آن برای زیست نامتعادل و ظالمانه حیات جمعی فاصله گرفت، و راهی بسوی رهایی و روشنایی در برابر این همه ظلمت و بی عدالتی گشود. محرومان و ستمدیدگان جامعه در برآمدن تمدن ها نقش بارزی داشته اند؛ ولی از حاصل آن نصیبی نبرده و در دام فقر و فاقه و یا فریب و جهالت از زیست مطلوب و انسانی خویش باز مانده؛ و رها شده اند. بنابراین تنوع و تکثر فرهنگی و تمدنی را فقط بایستی در پیوند با نابسامانی های حاصل تعدیات طبقاتی و سلطه گری و رویکردهای استعماری آن جستجو کرد.براین اساس افول و نزول و تقویت و تضعیف بنیه های فرهنگی و تمدنی در پیوند با نیاز و ارتباطات غارتگرانه سلطه و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی قابل بحث و فحص می باشند. تمدن ها زاییده تعامل و تقابل با طبیعت و جامعه است.روندی که ضرورت های تاریخی و تکاملی جامعه و انسان را در راستای آزادی و رهایی از موانع و محدودیت های طبیعی و اجتماعی در خود پرورده است. این صیرورت اگرچه در غنای فرهنگی و تمدنی نقش بارزی داشته اند؛ ولی روندهای تعاملی طبقاتی منجر به تقابل و تضاد های  ناشی از امتیاز و اکتساب محیطی گردید که تمدن را با هجو و هزل بسیاری از تمنیات و تمایلات  رذیل انسانی آلود.

تکوّن تمدن ها در تحول و تکامل تاریخی خویش، حاوی و حامل بارزه های درونی و مضمونی است که در یک پروسه تکاملی بن مایه های مادی و روبنای فرهنگی آن غنا یافته اند. تمدن ها در برخورد های تعاملی و تقابلی خویش بسوی افول و یا غنای خویش روی آورده اند. در این میان بارزه های تمدنی چون تمدن اسلامی با توقف در بارزه های ایده ای و فرهنگی عهد عتیق به دلیل ناتوانی در جذب و هضم تمدن های نوین برآمده از روندهای تحولی و تکاملی، به تعارض و تقابل با آن ها مبادرت کرده اند. نیاز به منابع طبیعی و نیروی انسانی کشورهای اسلامی از سوی جامعه های توسعه یافته و تمدنی نوین، به نوعی تعاملات منفعت طلبانه ای در خود پرورده که ضمن تحقیر و غارت، ترکیب  نوین جمعیتی و فرهنگی را موجد شده است. مماشات با اسلام  از سوی قدرت سلطه گر جهانی برای پیشبرد اهداف استعماری، تمدن برآمده از تکامل تاریخی و مدرنیته را به بسیاری از نمودهای چالشی دین اسلام در کنار تاثیرات دینی دیگر چون مسیحیت آلوده ساخت؛ و تقابل و تعارض بین تمدنی  در جامعه های مدرن را سبب شده است.

صنعت دین به عنوان یک عامل توهم زا و سود آور در مناسبات درونی سرمایه و همچنین عنصر پایدار در همراهی با تداوم سلطه و استبداد سیاسی و اقتصادی، مورد توجه جدی قدرت و ثروت در فراز و فرودهای ساختار جهانی سرمایه قرار داشته و دارد. این ارتباط و نیاز به مماشات و روا داری با دین به ویژه دین اسلام که در مرکز تقابل و تهاجم با ارزش های انسانی و تلوّن پذیری بالای رویکردهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد، منجر شده است. بر این اساس است که هر چه قدر بحران ذاتی نظام سلطه سرمایه گسترده تر و عمیق تر می شود؛ نقش دین در محاسبات و مناسبات جهانی سرمایه برجسته تر و بارزتر خود را نشان داده و می دهد. در حقیقت تمدن های دینی در حال زوال و یا زوال یافته اند؛زیرا تداوم آن ها بر شانه های فرتوت و فرسوده ساختار غالب طبقاتی استوار می باشند. اینکه برخی ها در توهّم احیای جهانی تمدن  اسلامی بسر می برند؛ آب در هاون می کوبند و از محاسبات و مناسبات درونی روندهای تحولی و تکاملی کنونی جامعه و انسان فرسنگ ها فاصله دارند. ناگویایی زبان الکن مذهب به دلیل کهنگی و قدمت ساختی آن اگر چه با ساختار مدرن کنونی همراه شده؛ ولی همواره به عنصری برای تحکیم مناسبات طبقاتی و تحکیم بنیان های ستم سرمایه و تداوم آن عمل کرده و می کند. سترونی زبان دینی در کنار پویایی و زایایی زبان تمدن مدرن، چالش اساسی است که اکنون جامعه های انسانی را  با تضادهای بنیادین روبرو ساخته است. زیرا زبان و مذهب از عناصر اساسی تمدن ها محسوب می شوند که از یک نا همگنی وناهمسانی  با فرایند تحول و تکامل اقتصادی،اجتماعی و  فرهنگی برخوردار بوده؛ و در پیوند با بحران سازی های ساختار طبقاتی، به ابزاری برای اهداف سلطه و استبداد مبدل شده اند.

فرهنگ و هنر از اجزای مهم و اساسی تمدن ها محسوب می شوند. مولفه هایی که با ابعاد توسعه یافتگی دانش و فن مرتبط بوده و در اوج و حضیض خود بر تعاملات و تعارضات اجتماعی نقش بارزی را بازی می کنند. اگر چه فرهنگ برآمد تمامی کنش و واکنش تعاملات انسان ها در فعل و انفعالات اجتماعی می باشد؛ ولی هنر تجسّم ایده ای است که تحت تاثیر فرهنگ به بیان رویکردهای محیطی می نشیند. بنابراین فرهنگ و هنر نمود بارز و شاخص سازوکارهای مادی است که به روابط و مناسبات انسان ها در جامعه مادیّت می بخشند.براین اساس در ساختار طبقاتی که تبعیض و تحریف و اختلاف و انشقاق در آن نهادینه می باشد؛ فرهنگ و هنر را نیز تحت تاثیر مداوم خویش از تعهد و رسالت  انسانی باز داشته و می دارد. فرایندی که تمدن ها را با بسیاری از نمودهای الزامی حیات جمعی، با وقوع کاذب و نامطلوب خود از بروز واقع و حقیقی اش بازداشته است. تنوع فرهنگی در تنوع و تکثر سبک های هنری نقش بارزی داشته و با نقشی که در غنای تمدنی بازی می کنند؛ در درک متقابل انسان ها برای بهینه سازی روابط و مناسبات انسانی، کارآمدی خود را نشان داده است.

ترکیبات پیچیده تمدن ها در روند تکاملی جامعه و انسان بسوی روایی و استیفای حق و حقوق طبیعی و اجتماعی جهت گیری داشته است. این فرایند اگرچه تحت تاثیر الگوهای سیاسی و کاربری دگماتیستی نمودهای تمدنی از رسایی و روایی لازم باز ماند؛ ولی رشد و کمال بنیان های مادی تمدنی که با توسعه و پیشرفت گستردۀ دامنه دانش و فن هموار شد؛ به مبارزه با مقاومت سلطه و استبداد و وقفه های ناشی از آن روی آورد. آلوده شدن مولفه های تمدنی به ذهنی گرایی و پندار بافی های روشنفکرانه در عرصه های اجتماعی و سیاسی ناشی از بدیل های مجازی تئوریک در مباحثات آکادمیک و نظری، زمینه های سطحی نگری، وارونه گویی و تبیین و تحلیل های انتزاعی رویکردهای محیطی را توسعه بخشیده؛ و اندیشه و عمل را از انسجام  و همگرایی دور ساخته است. عارضه بدخیمی که سامانه های فکری را در صف بندی های تهیجی و تشجیعی صرف  از الزام و نیاز زمان دور ساخته است. چرا که پایه های مادی مباحث نظری مغفول واقع شده و در شور و شعور کاذب القائات محیطی و تصورات ذهنی برآمده از رویکردهای مبهم و مغشوش جامعه های انسانی، از نظر دور مانده است. این همان فرایندی است که بسترهای التقاط فکری، در هم ریزی طبقاتی و هذیان گویی های روشنفکرانه را فراهم نموده است. براین اساس خردورزی تحت الشعاع پیشفرض هایی قرار گرفته که دامنه خرافه گرایی و پندار بافی های ایده ای را توسعه بخشیده است. زیرا اگر گفتمان نظری و تئوریک با بنیان های مادی تحقق آن در نیامیزد؛ بسوی پوپولیسم و عوام فریبی های رایج بورژوایی سوق می یابد. تفکر بورژوایی با منابع مکتوب متنابه، همواره  در بحث های نظری مورد استناد اندیشه ورزان و الیت ها و نحله های فکری بدون تامل به مضمون اجتماعی و تاریخی و عارضه های نامطلوب جانبی آن قرار داشته که روند بهیابی و بهسازی اندیشه عمومی را متناسب با فرایند تحول و تکامل به چالش کشیده است.چرا که تداوم آموزه های بورژوایی به استمرار القای آگاهی های کاذب منجر شده که اخلاق عمومی و اجتماعی را برای بهبود درک متقابل انسانی دچار نقصان جدی ساخته است.

اخلاق به عنوان نمودی از معرفت و معیشت، یکی از شاخصه های مهم تمدن محسوب می شود. اخلاق با هنجارها و ناهنجاری های فرهنگی ارتباط تنگاتنگ داشته و هنر به عنوان نمودی از بارزه های فرهنگی و رویکردهای محیطی، در اعتلا و ابتذال اخلاقی نقش برجسته ای را ایفا می کند. تنگی معیشت و ندرت و نایابی محصول ساختار طبقاتی غالب در بروز ناهنجاری های اخلاقی نقش مهمی داشته و دارند. چرا که فقر و فاصله طبقاتی ضمن تخریب مولفه های فرهنگی، جامعه و انسان را در تضاد منفعتی و تقابل شخصیتی برای کسب امتیاز و اکتساب و شایقه های قدرتی بسوی تخریب بنیان های ساختی و تضعیف روابط و مناسبات درون اجتماعی هدایت کرده است.فرایندی که بنیان های اخلاقی و مادیت حیات جمعی را در تمایلات و تمنیات سخیف و رذیل فرو برده است. بنابراین اخلاقی کردن و یا اخلاقی شدن مناسبات طبقاتی امری محال و یک توهم نابخردانه ای بیش نیست.بارزه های فرتوت و میرای اخلاقی، قدرت فائقه ساختار طبقاتی را تشکیل می دهند که در پیوند با واپسگرایی ایده ای به ابزاری برای تخریب و تهدید بنیان های نوین تحول و تکامل جامعه و انسان مبدل شده و در تحقق آرمان های متعالی چالش و وقفه ایجاد نموده است.

نتیجه اینکه:  تاثیر موثر و مداوم رویکردهای محیطی بر انسان، موجد نوعی سازگاری و انطباق با فرایند تحول و تکامل گردیده که مکوّن مولفه های همزیستی و همگرایی الزامی و ایجابی اجتماعی می باشند. کنش و واکنش هایی که سامانه های فرهنگی، آفرینش های هنری و سیاست و اخلاق عمومی را فراهم می سازند. مولفه های تمدن سازی که در فرایند تکامل تاریخی جامعه و انسان در راستای استیفای حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها جهت گیری مثبتی را ایفا نموده است. تمدن ها پیوند تنگاتنگ با توسعه و پیشرفت دامنه دانش و فن دارند. فرایندی که ضمن توسعه دامنه پیوند های اجتماعی و انسانی و درک بهبود یافته و مشترک بین انسان ها، مورد سوءاستفاده ساختار طبقاتی برای اهداف تحریف و تخریب مناسبات انسانی در روند تکاملی قرار گرفته و می گیرد. بنابراین مولفه های تمدنی چون فرهنگ، هنر، اخلاق و دیگر شاخصه های رفتاری آن، اگرچه تحت تاثیر مداوم روندهای تحولی و تکاملی تاریخی قرار دارند؛ ولی بسیاری از نمودهای واپسگرا با مقاومت در برابر آن، از اثرات موثر آن بر سرنوشت جامعه و انسان ممانعت به عمل می آورند. روشنفکران و نخبگان سیاسی بدون بررسی به تحولات تاریخی و و تحت تاثیر هجمه آثار و تبلیغات مداوم عمال سرمایه، قدرت اعتلا و فراروی مولفه های تمدنی را فاقد شده و به نوعی با شایقه های کاذب واپسگرایی سازه های فرتوت حاکم کنونی، از تعالی و کمال عناصر تمدنی فاصله گرفته اند. روندی که یک تضاد و تقابل درون تمدنی را در جامعه های انسانی فراهم نموده و دامنۀ یک فضای خوف و وحشت را فزونی بخشیده است.


             اسماعیل  رضایی

                پاریس

         18:12:2022