۱۳۹۷ اسفند ۱۳, دوشنبه


             مطالبات و مخاطرات  
                   (درگرامیداشت هشت مارس           (
جمع و جامعه در یک تفاهم زیستی شکننده و خدشه پذیر بسیاری از نمودهای حیات اجتماعی را درتمایزات اکتسابی و تفاوت های ابداعی خویش، از تاثیر موثرش در پیشبرد اهداف انسانی دور نموده اند. این فرایند جامعه را از توانمندی ها و پتانسیل انسان های بسیاری که از فرصت های برابر در ساخت و سازهای اجتماعی برخوردار نیستند؛ محروم ساخته است. عدم برابری فرصت ها و محرومیت های اجتماعی خود محصول درک و دریافت هایی است که در پروسۀ طولانی حیات اجتماعی به امری نهادین مبدل شده و راهبرد انسان ها در تعاملات اجتماعی گردیده است. این ویژگی در شمولیت عام و خاص خویش، بسوی برخی نمودهای برجسته سوق یافت که تمایز و تبعیض جنسیتی از بارزه های شاخص و نفرت انگیز آن به شمار می آید.
تبعیض جنسیتی از یک مدار بسته و هویت زدایی برخوردار است که  عموما درک و فهم فرسوده و از رمق افتاده آن را همراهی می کند. هویت کاذب و دروغینی که از اعماق جاهلیت و جهل و خرافه قرون وسطایی سر برآورده و با بارزه های نهادین خویش ،به تفکیک و تشکیک های بیمارگونی مبدل شد که جامعه را در قهر و غضب و شرّ و تعصب وانهاد. این نگاه نامتعارف برای تحکیم و تثبیت خویش در بدو امر تقسیم و تفکیک جنسیتی کاررا عمومیت بخشید و زان پس آن را بصورت عرف و قانون برجامعه تحمیل نمود. توش و توان زنانه در پستوی خانه و رتق و فتق امور خانه چون زاد و ولد ونگهداری از فرزندان و سالخوردگان و تیمار مردان  به کار گرفته شد و مردان هژمونیت خویش را در ادارۀ امور خانه و جامعه بر زنان تحمیل نمودند.
تحول و دگرگونی مداوم زیست بوم انسانی موجد نیازهایی است که در خواست و ضرورت زیست بهینه انسانی تجلی می یابد. این مطالبات همواره با منازعات و کنش و واکنش عناصر غالب و مغلوب همراه بوده و حاوی ارزش های نوینی است که برای تحقق آن جامعه و انسان با مجادلات و مخاطرات بسیاری روبرو می باشند. تبعیض و تفکیک جنسیتی بستر ساز مطالباتی است که جامعه را در التهاب و هیجانات مداوم برای تحقق خواست و نیاز بخشی از جامعه قرار می دهد. مسلما مصالح و منافع عناصر مسلط همواره در برابر این خواست و نیاز واکنش نشان داده و در برابر آن موضع خصمانه می گیرند. مجاری مطالبات زنان با توجه به تحولات و تغییرات محیطی از یکطرف و مقاومت عادت و سنت از طرف دیگر متفاوت و متباین می باشد. درک این موضوع در اتخاذ اشکال بهینه و مطلوب مبارزاتی از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. زیرا که اشکال مبارزاتی در یک جامعۀ دین زده با سلطۀ قواعد وقوانین عهد عتیق و جاهلیت، و مصائب و رنج های زنان، یک تفات بنیادین با مطالبات و خواست زنان جوامع پیشرفته دارد که از الویت بندی های خاص خودشان برخوردار می باشند.
بحران زایی نظام سرمایه و گرایش آن به انتقال این بحران ها به سوی جوامع عقب مانده با ابزارهای تولیدی و تکنیکی، اینگونه جوامع را در یک بحران هویتی عموما ناهنجار فروبرده است. تلاش برای کسب هویت های نوین در برخورد با عادات و سنت های نهادین، یک هویت دوگانه و نامانوسی را موجد شده که مبارزات و مطالبات زنان را در مجاری غیرواقع و اصولا کاذب هدایت کرده است. محوریت مطالبات زنان در جوامع عقب مانده بویژه دین زده، حول  برخی خواسته های پیش پا افتاده و جامانده در چارچوب های تنگ و محصور اندیشه و عمل اعصار گذشته تاریخی، آن ها را از مبارزات واقعی و درگیرشدن با عوامل اصلی تبعیض و تفکیک جنسیتی بازداشته است.  این ویژگی دامنه مطالبات را محدود و مبارزات را در حد و حصر بازدارندگی عناصر واپس مانده ایده‌ای  رها ساخته است. بنابراین عنصر بنیادین و عوامل اصلی ضایعات عرفی و حقوقی زنان در بوته اجمال قرار گرفته و از دایره مبارزات فاصله گرفته است. این هویت دوگانه محصول رفتار و کردار دوگانه عوامل سلطه و استبداد  در برخورد با  نیازها و مشروعیت بخشی به خصایل زنانه بعنوان بخشی مهم و تاثیرگذار بر روندهای تحول و تکامل جامعه و انسان می باشد.
پس بین گفتمان عمومی و رفتار و کردار آن در برخورد با زن، یک اختلاف بارز و فاحشی وجود دارد که محصول نهادین باور و ایمانی است که از اعصار گذشته تاریخی بصورت عادت و سنت در جامعه مردانه باقی مانده و خودآگاه و ناخودآگاه بروز بیرونی می یابد. این دوئیت نگاه به شاخصه های زنانه، در ابژه نگری و ارضای تمایلات مردانه، نمود مسلم و بارز خویش را نشان می دهد. براین اساس زن در بستر و در باور مردانه  بویژه در باورهای دینمدارانه از یک تفاوت ارزشی و انسانی متفاوتی برخوردار می باشد. چرا که بستر ارضای تمایلات است و باورعرصه تمارضات و تمایزات انسانی برای کسب امتیاز و اکتساب جهت سیادت و سیاست می باشد. پس مبارزات زنان بایستی در راستای شفافیت هرچه بیشتر جامعه در برخورد با مطالبات زنان و گذر نگاه مردسالارانه از دوئیت نامتعارف و نامتعادل کنونی بسوی یگانگی و وحدت انسانی در راستای تعالی و کمال جامعه و انسان سوق یابد. زن بایستی به این باور برسد که مردسالاری نمود اکتسابی است که با عادت وسنت  قوام و دوام دارند و نفی و دفع این عارضه نامتعارف و حاکم میتواند اکتسابات نوینی را موجد گردد که برابر حقوقی زن با مرد تامین و تضمین گردد. گذشته با بار سنگین عادت و سنت، حال را در نحوست و بدیمنی مناسبات اجتماعی به اسارت گرفته است. مبارزه با این رذایل نیازمند فراست و درک موقعیتی است که در بستر زمان می پاید و موجد مناسبات نوین می باشد. زن بایستی در فراسوی عادات و سنت پایدار که ابزار تحکم و ستم مردانه می باشد؛ در جستجوی رهایی خویش گام بردارد. ومبارزه با این ابزار زنگ زده خطراتی را به همراه دارد که عموما مبارزه برحق زنان را در مجاری ناواقع هدایت می کند.
پس محوریت مبارزه زنان بایستی شمولیت عام تمامی پدیده های غالبی را دربرگیرد که ابزار اهتمام و استعلام جامعه مرد سالار برای تفکیک و تشکیک های جنسیتی بر آن ها استوار است. دراین مبارزه قبل از هرچیز  جامعه زنان بایستی خود را از عادات و سنن دست و پا گیری که اکنون به چالش های اساسی در مبارزه با چارچوب های مردسالارانه حاکم می باشد، رها سازند. مسلما در جامعه ای که هنوز زنان در ابتدایی ترین مسئله حقوق خویش  چون انتخاب پوشش، آزادی های  لازم برای روابط و مناسبات اجتماعی، استقلال اقتصادی و........گرفتارند؛ دردستیابی به آزادی  و رهایی از قید و بند های مرد سالارانه فرسنگ ها فاصله دارند. چرا که این شرایط بیانگر حاکمیت سخت و ثقیل عادات و سنت برجامعه و تاثیر تعیین گنندگی آن ها در روابط و مناسبات اجتماعی در بین زنان می باشد. این ویژگی نه تنها در جوامع عقب مانده و دین زده ، بلکه در جامع پیشرفته نیز بدلیل قوام یافتگی و کهنگی بسیاری از قواعد حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی  حضور دارد. پس مبارزه زنان بایستی ضمن طرد و فاصله با بارزه های فکری گذشته  ‌و عادت گون، و درک و شناخت الزامات کنونی ، در مسیری جریان یابد که جامعه مرد سالار را بطور حتمی و قطعی به این الزام و نیاز  باورمند سازد. 
در تولید و بازتولید و استمرار روند نامتعارف تبعیض و تفکیک جنسیتی،توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی نقش اصلی و اساسی را بازی می کنند. چرا که توتالیتاریسم حاکم کنونی  ریشه در باورها و چارچوب های معینه ای دارد که از اعصار گذشته تاریخی با ممیزه تبعیض و تحقیر جامعه زنان  تداوم یافته است. نظام سلطه سرمایه نمود بارز و شاخصی است که با حمایت و هدایت جریان های فکری مرتجع در راستای مصالح و منافع خویش برروند نامتعارف حاکم تاکید ورزیده و می ورزد. حاکمیت زن بارگان و منحرفین از اصول انسانی، محصول روابط و مناسبات نهادینی است که تحقیر و تعدی به حقوق زنان را امری معمول و مقبول می پندارند. توتالیتارهای اقتصادی و تمامیت خواهان سیاسی با اتکا بر جهل و جهالت القایی سالیان طولانی سلطه گری و استبداد، حقوق عمومی بوِیژه حقوق زنان را در پس منافع و مصالح اقتصادی و عقیدتی خویش به یغما برده اند. پس زنان بایستی از بطن این نمودهای نامتعارف و انحرافی، بایستی اشکال نوینی را بیابند که قدرت در هم ریزی و توهم شکنی باورهای قالب و غالب برحیات خویش را پیدا کنند.
اکنون مبارزه زنان و جنبش فمینیستی در سطح جهان ملغمه ای ناهمگن از درک و دریافت روندهای تحولی و تکاملی و الزام و نیاز منبعث از آن می باشد. چرا که اثرات نامطلوب رویکردهای گذشته و جان سختی و استمرار رسوبات فکری گذشته و حتی در بسیاری از موارد نفوذ و تاثیر واپسگرایی دینی بر روند آن، جنبش زنان را از یک ناهمگنی و چالش  پذیری صعب و دشواری روبرو ساخته که الویت های مبارزاتی را در پس مطالبات  هدایت ویا تحمیل شده از سوی سلطه و استبداد، از بار معنایی و مفهوم واقعی و حقیقی خویش دور ساخته است. جنبش زنان بایستی دغدغه نوشدن درک موقعیت و مشی مبارزاتی متناسب با تحول و تکامل را در خود بپروراند. اختلاط مفاهیم و امتزاج شور و شعور با عناصر نامرتبط گذشته و یا موضوعات کم اهمیتی که توان و پتانسیل جنبش را تحلیل می برند؛ مبین گرفتار بودن آن در بی تصمیمی مزمنی است که دایره و تاثیر مبارزاتی را در اقل های ممکن محدود و محصور ساخته است.  فراموش نشود که رهایی کامل زنان از رنج تبعیض و درد تحقیر و حقارت،در رهایی جامعه های انسانی از سیادت طلبی و برتری جویی های روزافزون سلطه و استبداد حاکم با گرایش به تمامیت خواهی مفرط و بی محابا نهفته است. تا زمانی که گرایشات سلطه و استبداد با ابژه نگری به زن  در قلمرو امیال و اموال حاکم باشد؛ تقلیل  و اراده گرایی در جنبش زنان برای انطباق مطالبات با روزن های اهدایی قدرت مسلط، وی را از تعمیق و تدقیق با عناصر اصلی و تعیین کننده رهایی اش دور می سازد. چرا که حدود و حصور منبعث از  سلطه و استبداد کنونی با نوعی‌ از آگاهی های کاذب و فریبنده درآمیخته است که بسیاری از روندهای نامتعارف و تبعیض گون را عادی و معمول جلوه گر ساخته و به القای باورهای کاذب و دروغین هدایت کرده است.
پس جنبش زنان برای رهایی از قید و بندهای نظام سلطه سرمایه و واپسگرایی دینی درخطر فرو غلیتدن دردام  فریب و اوهامی قرار دارد که ابزارهای هجمه سلطه و استبداد بر آن ها اتکا و تاکید دارند. گذر از این روندهای خطرساز نیازمند هوشیاری و هوشمندی ویژه ای است که از درک صحیح از مناسبات حاکم بر مراودات و تعاملات  فعل و انفعالات اجتماعی و چگونگی درگیر شدن با آن ها برای زدایش اثرات نامطلوب و نامتعارف آن بر مطالبات و خواست منطقی و معمول جنبش زنان، استوار است. چراکه هم سلطه گری نظام سرمایه و هم تمامیت خواهی استبداد دینی برای فرافکنی از ناتوانی ذاتی در پاسخگویی به نیازها و الزامات جامعه و انسان بدلیل سازه های کهنه و مطرود و برای انحراف و اغتشاش در افکار عمومی، از ابزار فریب و اوهام برای اقناع و القای کاذب و دروغین بهره می گیرند. این خطرات برای زنان که تحت تبعیض و ستم مضاعف قرار دارند؛ از گستردگی و عمق فاجعه باری برخوردار می باشد. چرا که زنان از یکطرف با ظلم و ستم بازار بیع و شراء نظام سلطه سرمایه درگیر بوده؛ و از سوی دیگر چارچوب های نهادین مردسالارانه وی را در چنگال مخوف و اهریمنی عرف و قانون اعصار کهن تاریخی به اسارت گرفته است. این فرایند مبارزات زنان را ازپیچیدگی خاصی برخوردار ساخته که با پیچیدگی کنونی  ابعاد روابط و مناسبات حاکم بر جامعه های انسانی در آمیخته و روند کنشگری و درگیری با معضلات و مبرمات را ابعاد نوینی بخشیده است.
نتیجه اینکه: انسان ها در تعامل و تقابل زیستی خویش، اگرچه بسترهای تحول و تکامل را فراهم نمودند؛ ولی برای ارضای تمایلات و تمنیات خویش بنیان های تبعیض و نابرابری فرصت ها و امکانات را  نیز تدارک دیدند. براین اساس جامعه های انسانی در تفکیک و تشکیک های خود، همواره بخشی از پتانسیل و توانمندی های جامعه را از ساختن و شدن بازداشته است. زنان بعنوان نیمی از توانمندی های جامعه های انسانی هماره تاریخ تحولات اجتماعی  تحت محرومیت و ستم مردسالارانه قرار داشته و دارند. این تفکیک و تبعیض جنسیتی که از بطن قواعد و قوانین کهن تاریخی برخاسته در عصر کنونی و بارزه های تمدنی نوین، خودآگاه و ناخودآگاه زنان را آماج ظلم و ستم دوییت رفتاری و کرداری جامعه مردسالار دارند. جامعه دین زده با تعبیر و تفسیرهای جاهلانه خویش و جامعه مدرن با حاکمیت نظام سلطه سرمایه و با روایت های نوین از مطالبات زنان که عموما مبنا و منشاء کهن آن ها را همراهی می کنند؛ هردو در تبعیض جنسیتی و تضییع  حقوق ومطالبات زنان نقش اصلی و بنیادین را بازی می کنند. گرفتار آمدن زنان در ابتدایی ترین حقوق انسانی خویش نشان از آن دارد که مبارزه زنان در بارزه های فکری و عملی گذشته با تاثیر پذیری از روندهای کمال یافته کنونی جامعه و انسان، استمرار یافته و از الزام و نیاز کنونی خویش فاصله گرفته است. اکنون توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی چونان دو بازوان مکمل هم برای تامین و تضمین منافع و مصالح خویش، نیازهای عمومی بویژه مطالبات زنان را در سیادت طلبی ها و افزون خواهی های افسار گسیخته تحلیل برده اند. براین اساس با القا و ابقای بسیاری از اگاهی های کاذب و دروغین تلاش همه جانبه ای را در پیش گرفته اند؛ تا روند مبارزات زنان را در مجاری مورد لزوم خویش هدایت کنند. درک این موضوع  از پیچیدگی خاصی برخوردار است که جامعه زنان برای پیشبرد اهداف و دستیابی به مطالبات خویش بایستی با درک و شناخت واقعی و حقیقی روندهای کنونی، طرح نویی برای تحق اهداف خویش براندازند.

          اسماعیل    رضایی
           04/03/2019
              پاریس