اعتقاد و اندیشه
عوامل انگیزشی در فضای زیستی انسانی از نیازهای عمده و اساسی برای تحریک و تحرک و تحول و تکامل محسوب می شوند. در پس هر انگیزه ای عموما باور و اعتقادی شکل می گیرد که محرک انسان ها برای اندیشیدن و یافتن بهترین و مفیدترین راه رسیدن به اهداف را هموار می کند. این اعتقاد پیرامون بسیاری از مولفه های زیست انسانی برای تسهیل درک و شناخت مفاهیم دورانساز و فهم چرایی روند های نامطلوب برای یافتن اشکال بهینه زیست انسانی می تواند گام بردارد. انگیزۀ اقدام و عمل انسان ها بر اعتقاد و ایمانی استوار است که اراده را صیقل داده و رفتار و کردار را معنایی دگرگونه می بخشند.
اعتقاد باورمندی آدمی نسبت به پدیده هایی است که وی را تشجیع و تحریک می کند تا در برابر رویکردهای محیطی برای اعلام وفاداری به اعتقاد خود عکس العمل نشان دهد. این عکس العمل می تواند با تخیل و اوهام در آمیزد و فرد را مطیع و منقاد چارچوب های از پیش تعیین شده نموده و از پویایی و پویش های فکری باز دارد. در ضمن اعتقاد می تواند بر مدار علمی استوار باشد که با پویایی و تناوری خود گستره نگاه و نظر آدمی نسبت به اندیشیدن و اندیشه ورزی را توسعه بخشد. یک سویه نگری و نگاه تک ساحتی به مفاهیم، واژه ها و گزاره ها از آفت های بدخیمی است که بسیاری را در منجلاب مطلق اندیشی و خود بزرگ بینی گرفتار ساخته است. چرا که در مطلق اندیشی، اندیشیدن به بن بست می رسد و در مدار بسته ای نوسان می کند. دایره نگاه و نظر محدود شده و نقد اندیشه در رد و نفی جولان می یابد. براین اساس است که برخی ها اعتقاد را در مدار بسته و خسته پندار و اوهام به تمامی گرایشات فکری تسری داده و با یک نگاه همه با همی به نفی و رد اعتقادات ذهنی و عینی و علمی به یکسان روی می آورند. بنابر این با تکیه صرف بر مفهوم «اعتقاد» نمی توان مدعی توقف اندیشه و اندیشیدن شد. این نوعی جزم گرایی است که دامنه تحجر، عوام گرایی و عامیانه نگری را توسعه بخشیده است.
در روابط و مناسبات اجتماعی بسیاری از اعتقادات فردی و جمعی بدون اندیشیدن قابل تحقق و دستیابی نیست. آیا اعتقاد به حقوق بشر بدون اندیشه برای تحقق و دستیابی بهینه و یا تدارک بسترهای مفید و ملزم آن ممکن است؟ آیا اعتقاد به عدالت، آزادی و برابری بدون اندیشیدن به چگونگی دستیابی به آن ها ممکن می باشد؟ یا اعتقاد به مبارزه با آلودگی های محیط زیست بدون اندیشیدن پیرامون یافتن بهترین و مفیدترین راه مبارزه امکان پذیر می باشد؟ و همچنین اعتقاد به سوسیالیسم بدون اندیشه ورزی پیرامون رئال های اقتصادی و اجتماعی برای تحقق آرمان های انسانی آن می توان گام برداشت؟ و... بنابراین وقتی به اعتقاد رسیدی الزاما فاتحه اندیشیدن خوانده نمی شود. بلکه بسیاری از اعتقادات منجر به پویایی اندیشه برای رسیدن به اهداف متعالی می گردند. چرا که اندیشیدن به نوع اعتقاد و باوری بستگی دارد که در پروسه تعامل و تکامل جامعه و انسان بدان می رسی. اعتقاد و باور به خرافه های دینی و دین خویی که با چارچوب بسته و از پیش تعیین شده اندیشه و اندیشه ورزی روبرو می باشد؛ و فرد و جمع را مقید به بارزه های فکری مقدس و کاریزمایی می سازد؛ قطعا فاتحه اندیشه را خوانده و با حصار و قیودات وهم و پندار، اندیشیدن را نوعی شک به فرامین الهی و تخطی و گناه به فرامین از پیش تعیین شده الوهیت مفهوم می کند.
بنابراین اعتقاد صرف نه تنها عامل حذف و حد اندیشه ورزی نبوده؛ بلکه در پویایی و پایایی اندیشه برای فرایند دگرگونی های محیطی می تواند نقش برجسته ای را داشته باشد.. زیرا اعتقاد عامل و انگیزه ای برای تحرک و تکاپوی انسان ها در راستای اهداف و آرمانهای زیست جمعی می باشد. بنابراین اعتقاد باورهای تحکیم شده اکتسابی است که در پندارگرایان و اوهام بافان دینخو ثابت و صامت بوده و انگیزه و تحرک آن صرفا برای اجرای فرامین از پیش تعیین شده الهی می باشد. این فرایند در راسیونالیست ها پویا و پایا عمل کرده و در پیوند با اندیشه و تفکر بسوی بهینه سازی روابط و مناسبات انسانی و تعاملات اجتماعی گام بر میدارد.جزم اندیشان هر اعتقادی را که به ارضا و اقناع توهمات آنها روی نیاورد، آن را در تضاد با اندیشه و اندیشه ورزی قلمداد می کنند. براساس همین جزم اندیشی است که دستاوردهای تکاملی برای دنیای بهتر و مفیدتر تحت شائبه های نمودهای گذشته بمباران فکری شده؛ و اهداف و آرمان های انسانی با همراهی با جرم و جنایت صاحبان قدرت و ثروت، از نظر دور می مانند. در فراق همین بهینه اندیشی و عدم روشن بینی های حاکم بر ساختار فکری است که قدرت های پوشالی برای سرکوب و حد نفس انسانی غلبه می یابند و از شکل گیری و استقرار جهانی نو و بواقع انسانی جلوگیری می کنند. چرا که عموما جزم اندیشان تحت تاثیر الگوهای غالب فکری فناتیک کنونی با انتزاع دو عنصر معینه کنونی ساختار غالب طبقاتی یعنی فشار و انتظار، در حقیقت خواسته و یا ناخواسته رای به تعدیات کنونی ساختار سرمایه در سرکوب و امتناع از تحقق انتظارات کنونی برآمده از روندهای تکاملی جامعه و انسان می دهند. بنابراین اعتقاد آدمی وقتی با نیازها و انتظارات برآمده از تکامل تاریخی فاصله می گیرد؛ به منشا خرافه های اجتماعی مبدل شده؛ و اندیشه را در حد و حصار تاریک و باریک نمودهای گذشته و از پیش انگاشته محبوس می سازد.
اعتقاد می تواند تحت تاثیر الگوهای فکری القایی، حامی اندیشه و اندیشه ورزی نباشد؛ و برعلیه نیازهای واقع کنونی به تکرار و تمدید رویکردهای گذشته روی آورد. روند غالبی که اکنون روشنفکران را در سراشیبی سقوط و انحطاط، از یافتن راهی به روشنایی بازداشته است. اینکه روشنفکر و نخبه به جای نقد گذشته برای یافتن راه های نوین خروج از بن بست کنونی، با قالب های فکری گذشته سخن بگوید؛ بیان و پیام روشن و واضح اعتقادات خدشه پذیرفته ایست که تحت تاثیر القائات نامتعارف محیطی رسالت اجتماعی و تاریخی خویش را به فراموشی سپرده است. براین سیاق است که بر بسیاری از مفاهیم فرموله شده اندیشه ورزان گذشته که اکنون در بسترهای عملی و عینی نا کارآمدی خود را نشان داده اند؛ اعتقاد داشته و بر آن ها ابرام و اصرار می ورزند. فرایندی که به وقفه گاه سدیدی برای رسیدن جامعه های انسانی به روندهای جدید و مورد نیازی است که تکامل تاریخی در برابر بشریت قرار داده است. بنابراین آنچه که اعتقاد راسخ را خدشه دار می سازد؛ اطاعت کورکورانه و بدون نقد و بررسی آرا و نظرات گذشته است که راه رسیدن به دنیای جدید و انسانی تر را طولانی تر ساخته است. این نمودی از استیصال است که خط فاصل بین دوست و دشمن را مخدوش و آینده مبهمی را در برابر انسان ها قرار داده است. چرا که عموما در استیصال انسان ها دشمن عوض می کنند و می پندارند که در سایه دشمن جدید به آرامش می رسند. پس انسان مستاصل به راههای جدید برای دنیای نوین مورد لزوم در حال شکل گیری نمی اندیشد و صرفا بر باورها و اعتقادات القایی و نهادین خویش برای تغییر اهتمام می ورزد.
اعتقاد صرفا تحت غلبه تاریک اندیشی دینی ویا متافیزیکی مانع اندیشه و اندیشه ورزی نیست؛ بلکه ناتوانی در درک و فهم جهان در حال دگرگونی با نیازها و الزامات نوین خود نیز فاتحه اندیشه را خوانده است. روشنفکر و نخبه ای که با اعتقادات بی ریشه خود اندیشیدن را به بیراهه می برد به مراتب خطرناک تر از دینداری است که به فرامین از پیش تعیین شده الهی خود اتکا دارد. چرا که اولی با مفروضاتی به ظاهر علمی و عینی، پندارهای ذهنی خود را به نمایش می گذارد؛ و دومی با نمودی آشنا و آشکار، با اوهام و اذهان بسته و وابسته به فرامین از پیش تعیین شده اش عرض اندام می کند. در حالی که هردو از نمود اعتقادی درک علّی و چرایی رخدادهای محیطی عاجز و به اوهام و خرافه های ذهنی خود پناه می برند.
جهت گیری های فکری و اندیشه پیرامون رویکردهای محیطی نشان می دهد که چقدر رسانه ها و ابزارهای ارتباطی نظام سلطه سرمایه در ماموریت خود برای حد، حذف و انحراف اندیشه موفق عمل کرده اند. در حقیقت می توان گفت که به جای دیگران می اندیشند و در تصمیم گیری ها منحصر به فرد عمل می کنند. کسی که با روند تکامل تاریخی و یا مادیت تاریخ تکاملی آشنایی لازم را نداشته باشد به آسانی در دام اهریمنی این رسانه های سراپا دروغ و فتنه گرفتار آمده و به ناهمواری و تخریب مسیر رسیدن به جامعه آزاد و انسانی روی می آورد. اعتقاد نداشتن به اینکه بنیان های مادیت تکامل تاریخی بر کمیت مطلوب برای کیفیت های نوین استوار است؛ رسانه ها و ابزارهای ارتباطی نظام منحط سرمایه در خلاء آگاهی های واقعی بسیاری را با تبلیغ و ترسیم های مغرضانه، غیر واقع و وهم آلود بسوی اهداف و نیازهای مادی و رسانه ای خود هدایت کرده اند. بنابراین هر اعتقادی زمانی رنگ می بازد و اندیشه و اندیشه ورزی را به چالش می کشد که بر بنیان های مادی و علمی غنی و محکم استوار نباشد.
نتیجه اینکه: انسان ها در تکاپوی زیستی خویش به باور واعتقاداتی دست می یازند که راهنمای عمل آنها در تعاملات اجتماعی می باشند. اعتقاد با جهت گیری های متفاوت و متکاثر خویش می تواند هم در پویش های فکری و هم چالش در مسیر اندیشه و اندیشه ورزی نقش ایفا کند. اینکه وقتی به اعتقاد رسیدی فاتحه اندیشه را باید خواند یک نگاه جزم گرایانه و یک کلی بافی های فلسفی را با خود دارد که مفاهیم و مضامین را ابتر و ناقص در فرایند تبادل و تبدیلات اجتماعی بکار می گیرد. وقتی به اعتقاد رسیدی می توانی منشا و مبدا آفرینش های فکری برای یک دگرگونی بنیادی در روابط و مناسبات اجتماعی عمل کنی؛ چنانکه بسیاری از انقلابیون جهان کرده اند. بنابراین هر اعتقادی اندیشه را به چالش نمی کشد؛ تنها در توهمات دینی و دگم اندیشی که بر فرامین و چارچوب های فکری معینه اتکا دارند؛ اندیشه و اندیشه ورزی را بر نتافته و به حد و حصر آن روی می آورند. آگاهی های کاذب و جهت گیری های فکری تحت تاثیر القائات مداوم و مخرب رسانه ها و ابزارهای ارتباطی، قضاوت و داوری پیرامون رویکردهای اجتماعی و سیاسی را بسوی نوعی از بدبینی های مفرط و مغرضانه هدایت کرده که روند بهیابی و بهسازی دنیای نوین در حال شکل گیری را مختل و به وقفه گاهی برای تحکیم و استقرار مناسبات انسانی مبدل نموده است. در نبود نگاه نو به هستی اجتماعی، استیصال به جریانی غالب در مبارزه با بنیان های ستم و استبداد مبدل شده است. انسان مستاصل همچون غریقی به هر تخته پاره ای برای گذر از بحران های پیش روی متوسل شده و با دشمن خود هم دست بیعت می دهد. روندی که نخبگان و روشنفکران را دچار انسداد سیاسی و بن بست های صعب و ثقیل مبارزاتی برای گذر از فشار همه جانبه استبداد سیاسی و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی جهت دستیابی به انتظارات انسانی که نیاز کنونی جامعه و انسان می باشد؛ نموده است. چرا که در ساختار طبقاتی فشار و انتظار به عنوان دو عنصر معینه و هویتی ساختار متعدی سرمایه همزمان عمل کرده که درک و فهم ماهیتی هرکدام در بستر زمانی و مکانی خود می تواند در پیشبرد اهداف مبارزاتی نقش برجسته ای را ایفا نمایند. پس اعتقاد در عصر کنونی اگر نتواند با درک و شناخت ماهیتی روند دگرگونه تکامل تاریخی همراه شود به مانع یا وقفه گاه جدی برای رسیدن به اهداف و آرمان های والای انسانی مبدل می شود.
اسماعیل رضایی
30:05:2024