۱۴۰۳ فروردین ۲۰, دوشنبه

                                                                  تقابل و تکامل

                       (نقد و نظر)*


قاعده مندی زیست انسانی  بر تکاپو و فعالیت های خلاقی استوار است که روند تکامل جامعه و انسان تعیین می کند. فرایندی که با آزمون و خطای مداوم خود بسترهای یک تعامل منطقی و بهینه گی زیست عمومی را در خود می پروراند. بدون توجه به این روند تکاملی بسیاری از تحلیل و تبیین های اقتصادی و اجتماعی را در انتزاعات تاریخی و اجتماعی به بیراهه سوق داده و ارزیابی های  گذشته و حال را در فهم نازل از روندهای متعارف و نامتعارف کنونی در چارچوب های منتزع از روندهای واقع کنونی به طور ناواقع پی می گیرند. در ساختار طبقاتی برخی نمودهای نامتعارف از جمله خشونت و تقابل منفعتی و مصلحتی نهادینه شده است که توسط نهادهای برآمده از ساخت و بافت غالب طبقاتی مورد حمایت و حفاظت قرار می گیرند. بنابراین تفکیک و انتزاع اقتصاد از نهادهای منبعث از ساختار طبقاتی برای حراست و حفاظت از تامین و تضمین سود و سرمایه امری نامتعارف محسوب می شود.

نهاد به عنوان موسسه یا سازمان و یا بنیان، اساس و پایه هر ساخت و بافت غالب اقتصادی و اجتماعی شمولیت عام و خاص رویکردهای جامعه های انسانی را در خود دارند. بنابراین در تبیین عوامل نامتعارف از جمله خشونت بایستی به مجموعه عواملی نگاه کرد که در بروز ناهنجاری های اجتماعی و تقابل و تعامل زیست جمعی نقش بارز و اساسی را بازی می کنند. در غلطیدن در انتزاعات عناصر محیطی روند تحلیل را در تنگناهای ایده ای تحت تاثیرات مخرب ایدئولوگ های سیستم غالب جهانی به بیراهه سوق داده؛ و از راهیابی به دنیای تکامل یافته روز باز می دارد. تاثیر مداوم و متناوب رویکردهای محیطی بر جامعه و انسان، جهت گیری های فکری و عملی را از درک و فهم علّی بازداشته؛ و در معلول ها و انتزاعات برای بن بست ها و معضلات اقتصادی و اجتماعی مفری می جوید. گرایشات راست روانه در بیماری چپ روانه کنونی محصول ابتلای بدنه چپ به درک معیوب از روندهای تکاملی کنونی جامعه و انسان می باشد.فرایندی که جهان را بی قطب می بیند؛ و مولفه های خشونت زا در ساختار سرمایه را با عنصر معلولی نهادهای اجتماعی به بحث می نشیند؛ واز همه مهمتر مولفه های برآمده از ساختار سرمایه از جمله دموکراسی آن را می ستاید.

وقتی که انسان الگوهای فکری خود را از ایدئولوگ های بورژوازی دریافت می کند و بر روند کلاسیک آموزه های آموزشی بورژوازی اتکا دارد؛ قطعا در تبیین و تحلیل های خود از انتزاع و روندهای معلولی محیطی خود بهره خواهد برد. چرا که یکی از ترفندهای بورژوازی برای تحمیق انسان ها و تحریف روندهای نامتعارف اقتصادی و اجتماعی استفاده از انتزاعات و تاکید و تفریط بر روندهای معلولی می باشد. برخی ها برای آفرینش اصطلاحات، واژه ها و مفاهیم جدید مرزهای واقع و غیر واقع را در هم ریخته و تکامل تاریخی را تحت تاثیر مبانی تئوریکی القایی ساختار طبقاتی در بوته اجمال قرار می دهند. برای امر مبارزه مطلوب و منطقی و اتخاذ موثرترین مشی مبارزاتی،گام نخست شناخت دقیق و تبیین شده مرحله کنونی تکامل تاریخی می باشد. خارج از این چارچوب هرگونه بحث و تبادل نظر، خود فریبی و گم شدن در میان هیاهو و جنجال هایی است که روند مبارزه را به نفع استبداد و استعمار هدایت می کند. وقتی انسان نداند که در کجای جهان ایستاده است و روند و گذر تاریخی دارای چه ممیزاتی می باشد؛ قطعا در امر مبارزه با استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی دچار لغزش های انسدادی و انحرافی عمیقی خواهد شد که امر مبارزه را با بن بست های شکننده و نتایج زیانبار برای انسان های تحت ستم همراه خواهد ساخت. تمامی انقلابیون موفق در تاریخ تکامل اجتماعی با شناخت بارزه های تکاملی عصر خویش ضمن راهبرد موفق امر انقلاب اجتماعی خویش، راهنمای عمل انقلابیون بسیاری در مقاطع مختلف تاریخی بوده اند. به عنوان مثال، لنین با تئوریزه کردن ویژگی های امپریالیسم در مقطع انقلاب روسیه توانست ضمن اتخاذ مشی اصولی مبارزاتی برای پیروزی انقلاب اکتبر، راهنمای عمل بسیاری از رزمندگان در جهان برای پیشبرد امر انقلاب اجتماعی بوده است. پس گام نخست تئوریزه کردن ویژگی های کنونی تاریخ تکامل اجتماعی برای پیشبرد موفقیت آمیز امر دگرگونی های بنیادین محسوب می شوند. در حقیقت لنین با شناخت بهینه روند تکامل تاریخی توانست خط بهینه مبارزاتی را تا پیروزی حتمی ترسیم نماید.

سنجش و کنش انقلابی بایستی با هویت های نوین تکامل تاریخی و چالش و دهش آن در ارتباط با جامعه و انسان در آمیزد؛ تا تحقق بسیاری از مفاهیم و گل واژه های حیات جمعی را ممکن سازد. در غیر این صورت، صور معلولی با ریشه دواندن در اندیشه و روان انسان ها، معلولیت اندیشه ورزی را دامن می زنند. چیزی که امروز در ضعف مبانی تئوریکی متناسب با دگرگونی های دم افزون دامنه دانش و فن، روشنفکران و نخبگان را در فراخوان های معلولی مفاهیم از درک علّی بسیاری از روندهای معیوب و ناکارآمد کنونی بازداشته است. نبود اتحاد و وحدت، همبستگی متکثر، مرکز هماهنگی و... نشانه ضعف تبیینی روندهای دگرگونه کنونی است که علیّت را در پس توجیه و تاویل های روشنفکرانه به نفع اندیشه معلولی وانهاده است. چراکه علیّت با ضرورت های تاریخی می پاید؛ و ضرورت های تاریخی با روند تکامل تاریخی پیوند دارند. درک این روند های دیالکتیکی رمز و راز چرایی ناکامی ها و شکست های پیاپی و مداوم نیروهای سیاسی در فایق آمدن بر افتراق و پراکندگی برای غلبه بر اهریمن دینی حاکم می باشد. از طرفی علیّت بر عکس معلول که با توجیه و تاویل های محافظه کارانه همراه است؛ با یقین و قطعیّت پیوند دارد. معلولیت اندیشه با تصویر پردازی های ذهنی، صور خیالی را بدون توجه به بن مایه های مادی آن، صحنه گردان اصلی ملاحظات سیاسی و مباحثات تئوریکی قرار می دهند.

تقابل و خشونت راز هستی شناسانه از فعل و انفعالات درونی ساختار متعدی سرمایه محسوب می شوند. بنابراین دخالت دادن ممیزات فرعی در تعیین هویت اشکال متفاوت خشونت و تقابل چون جنگ و دیگر صور هجمه به اصالت انسانی از سوی ساختار طبقاتی، نمودی از انتزاعات توجیه گرایانۀ ایدئولوگ های بورژوازی برای گریز از مسئولیت های تاریخی خویش می باشند. نهاد ها، برآمد ساختار اقتصادی بوده و برای تامین و تضمین و پایداری و ثبات گردش سود و سرمایه شکل گرفته؛ و نمی توانند به عنوان عناصر کلیدی و یا ممیزات مستقل در روند دگرگونی ها و رخدادهای محیطی نقش بازی کنند. اگرچه فرتوتی و فرسودگی ساختار اقتصادی می تواند در روند کارآمدی نهادها اختلال ایجاد کرده و آن ها را با خشونت های نهادین ساختار سرمایه همراه سازند. بدین مضمون که بحران های خشونت زای نظام سلطه سرمایه، تاثیرات تخریبی و انهدامی خود را بر عملکرد نهادها به جای می گذارند؛ ولی هویت کارکردی مستقل بدان ها نمی بخشند. بنابراین نهادگرایانه دانستن خشونت و جنگ، بیان واضح و توجیه گرایانه نمودهای معلولی از سوی عمّال بورژوازی برای انحراف اذهان از علل و عوامل بنیادین عناصر فاجعه آفرین در نظام سلطه سرمایه می باشند.

ساختار سرمایه در پروسه فرگشتی خویش با نمود های نوینی روبرو گردیده که متفاوت و متباین با شاخصه های گذشته خود می باشد. روند جهانی شدن و سیالیت سرمایه با عملکرد بین المللی و فراملی خود، ضمن ایجاد فضاهای نوین تعامل و تبادل اندیشه و عمل، نیازهای نوینی را موجب شده که به تقابل و تشنج در سطح جهانی برای استقرار سامانه های نوین روابط و مناسبات تجاری و مالی، منجر شده است. این سرمایه های فرا ملی با بهره گیری از پتانسیل مالی و کاری جهانی به نوعی از انباشت لجام گسیخته روی آورده که فاصله بین فقر و غنا را تا مرز فروپاشی بنیان های ساختی غالب کنونی سوق داده است. روندی که دولت های ملی را از محورهای درونی و ملی بسوی محورهای جهانی تولید و توزیع و در خدمت اعتلای انباشت غیر متعارف کلان سرمایه داران هدایت کرده است. فرایندی که ماهیت و بارزه های نهادین دولت ملت ها را زیر سوال برده است. در راستای این تغییرات تحولی و تکاملی، روند دگرگونه حیات بشری در حال رقم خوردن است. بدین مضمون که دو پدیده رشد دم افزون دانش و فن و افزایش بی بدیل فاصله طبقاتی الزاما اشکال نوینی از تعامل و تکامل حیات انسانی را رقم خواهند زد که با گذشته تفاوت فاحش خواهد داشت.

یکی از روندهای بیمار گون درک معلولی، تحلیل بردن پدیده های عام در پدیده خاص می باشد که نتایج وارونه و غیر واقع از تحول و تکامل را ارائه داده است. همان طوری که برخی ها، نئولیبرالیسم به عنوان یک پدیده عام و جهانشمول در ساختار طبقاتی غالب کنونی را در پدیده خاص انفال و دیگر زائده های اقتصادی حاشیه ای تحلیل برده و از تاثیر مخرب و انهدامی نئولیبرالیسم غفلت نموده اند. این عارضه بدخیم در ضعف و فترت مبانی تئوریکی از یک برجستگی خاصی برخوردار شده که گرایشات ارجاعی به منابع تئوریکی ایدئولوگ های گذشته و بورژوایی را شدت بخشیده است. بنابراین اندیشه ورزی بایستی غنای تئوریکی زمان را با خود همراه سازد تا بتواند با زدودن بار سنگین عادت و سنت، با نیازها و الزامات کنونی انسان ها همراه شود. شناخت شاخصه های بارز عصر کنونی که از اختلاف فاحشی با ویژگی های گذشته برخوردار است؛ می تواند راهنمای مناسبی برای درک علی و چرایی بسیاری از روندهای نامطلوب کنونی باشد.

نتیجه اینکه: جامعه و انسان در یک تعامل مداوم و مقاوم، در تداوم تحول و تکامل زیستی، نقش بنیادین را به عهده دارند. ولی انسان ها همواره تحت تاثیر نهادینگی بسیاری از رویکردهای اجتماعی، دچار نوعی واپس ماندگی ایده ای و فکری می گردند که قدرت شناخت و یا هضم بسیاری از دستاوردهای اجتماعی را برای آن ها با مشکل عدیده مواجه می سازد. این روند، تخیل منفعل و انگاره های ذهنی را فعّال و قدرت درک علّی بسیاری از پدیده های محیطی را دچار اختلال می سازد. فرایندی که دامنه زیست معلولی را توسعه بخشیده که عوام گرایی و عامیانه نگری از عوارض سوء آن محسوب می شوند. چرا که درک معلولی با توجیه پذیری و عوامفریبی شاکله های فکری همراه بوده که از عمق و محتوا تهی می باشند. در درک معلولی عموما پدیده های عام و جهانشمول در پدیده های خاص و معدود تحلیل رفته تا روند ناواقع مناسبات اجتماعی را توجیه پذیر سازد. این ویژگی از بارزه های فکری ایدئولوگ ها و تئوری بافان بورژوازی است که مورد استناد بسیاری از روشنفکران و نخبگان در خلاء تئوری های علمی و مترقی قرار می گیرند. براین اساس است که برخی ها با نگاه معلولی به خشونت و جنگ و دیگر پدیده های زیستی از واقع گرایی فاصله گرفته و در دام ترفندهای القایی بورژوایی گرفتار آمده اند.


اسماعیل رضایی

08:04:2024


*اخیرا آقای مهرداد وهابی بحثی در سایت زمانه با عنوان جهانی شدن و خشونت«دیدگاه اقتصاد گرایانه یا نهادگرایانه، کدامیک را ارائه کردند که کاملا از واقع گرایی و روندهای واقع جاری کنونی جهانی فاصله بعید دارند. آقای وهابی که بسیار علاقه مند هستند همواره خود را مبدع، مبتکر،خلاق و منحصر به فرد نشان دهند؛ عموما با استناد به آرا و نظرات تئوریسین ها و ایدئولوگ های بورژوازی، به درک معلولی برای توجیه و تاویل های ذهنی و پنداری خود متوسل می شوند. یکی از روش های استنادی آقای وهابی تحلیل بردن پدیده های عام در نمودهای خاص است که منجر به وارونگی و درک سطحی و روبنایی وی ار پدیده های رایج و مسلط کنونی می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر