تکلّم و تالّم
تکلم از بارزه های هویتی و شاخصه های انسانی است
که مبین درک و بیان یافته ها و فهم چرایی فعل و انفعالات اجتماعی می باشد. بیانی
که تحت تاثیر رویکردهای اجتماعی تلّون می پذیرد و با ارزش ها و معیارهای خاصی
تعریف می شود. خاص بودن بیان، شمولیت عامّی است که رتبه بندی های اجتماعی و
اکتسابات محیطی بدان هویت می بخشند. پس درک و فهم متفاوت و متکاثر از رویکردهای
محیطی به خصایل و فواصلی برمی گردد که رتب و امتیازات اجتماعی بدان پایه و مایه می
بخشند. با این مضمون، زمانی که کلام قاصر از بیان دردها و رنج های انسانی می شود، مفهوم بیواسطه خصایل و رذایلی را بیان می دارد که فواصل و تفاوت ها در یک رویکرد تضاد و تقابل موجد آن ها می باشند. اتکا و تاکید بر توانمندی ها و استعدادهای فردی برای توجیه و تاویل تفاوت و تخالف بین انسان ها، نه درونی و ذاتگرایانه که از اکتساباتی سرچشمه می گیرند که طی حیات طولانی در آن ها نهادینه شده است.
بسیاری ازآمال و آرزوهای انسانی در کلام و بیان تجلی یافته و در پس خصایل و رذایل انسانی از تحقق باز مانده اند. چرا که کلام و بیان حاصل اندیشه و تفکری است که از پس جایگاه اجتماعی خاصی نمود می یابند. در این فرایند است که مفاهیم قدرت بیان واقعی و حقیقی الزام و نیاز گذر حیات اجتماعی انسانی را نداشته و در پس روندهای کاذب و دروغین آرمان های انسانی را ملعبه خواست و تمنای خویش قرار می دهند. مفاهیم را با تعریف و تکلیف ابداعی و اختراعی خود با مصالح و منافع خود پیوند زده و برای آنها هویت و رسالت خاصی می آفرینند که همچون پدیده مقدسی بایستی احترام و انگیزه تداوم آن ها برای همگان الزامی گردد. تداوم این روند عموما نامتعارف، تمامی اندیشه های واپسگرا، مرتجع و مترقی و چپ را در درک و فهم کاذب و دروغین مفهومی خود بدون یک مرزبندی ملموس و مشخص به اسارت گرفته و همگان در یک رقابت تنگاتنگ برای تحقق و احیای آن ها گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند.
دموکراسی یکی از مفاهیمی است که تمامی جریان های فکری را به خود مشغول داشته است. آزادی و رهایی از قید و بندی های اجتماعی و استبداد نیز دلمشغولی های همگان است. و بسیاری ازمفاهیم مهم اساسی دیگری که مدام در مرکز توجه اندیشه و عمل قرار دارند. تمامی این مفاهیم وضوح و روشنی لازم برای بیان خواسته ها و تحقق آرمان های انسانی را با خود ندارند. هرکس متناسب با جایگاه و پایگاه اجتماعی و درک و فهم ناقص و منقوص خود آن ها را در پروسه فعالیت های اجتماعی اش بکار می برد. بدون توجه به اینکه تمامی این مفاهیم بار طبقاتی داشته و برای پاسداشت و حفاظت از منافع و مصالح خاصی بروز می یابند. بنابراین درهم ریزی و اختلاط مفاهیم برای تحقق اهداف و آرمان های انسانی، به درهم ریزی وظایف و علایق اقشار و طبقات اجتماعی می انجامد که روند بهینه سازی و مطلوبیت بخشی مناسبات اجتماعی را با موانع جدی مواجه می سازد. با درهم ریزی مفاهیم، عام و خاص بودن آن ها از نظر دورمانده و به عنصر تائید و تکذیب صرف رویکردهای محیطی مبدل می شوند. این وضعیتی است که شناخت مفاهیم کاربردی و تعریف و تکلیف شان پیرامون جامعه و انسان، از روندهای واقع خود فاصله می گیرند.
دموکراسی بورژوایی یک خط فاصل و اختلاف بنیادین با دموکراسی واقعی و حقیقی دارد. اصولا آنچه را که عوامل بورژوایی برای فریب عامه «دموکراسی»قلمداد می کنند؛ در حد و حصور منفعتی و مصلحتی حاکمیت سرمایه گنجیده و امری تعمیمی برای تمنا و نیاز عامه محسوب نمی شود. در حقیقت دموکراسی بورژوایی نوعی تعامل توسعه یافته و پیشرفته اجتماعی است؛ و الزام و نیاز تحول و تکامل سازه های مسلط نظام سرمایه بوده که در روند دگرگونی های اقتصادی اجتماعی اشکال نوینی به خود گرفته است. در حالی که دموکراسی واقعی، نوعی تاملات گروهی برای شدن و گشتن است. مبنایی که بتواند امکان برابر را برای آحاد مردم جهت شکوفایی و بروز ناب استعداد و رشد سجایای فردی و جمعی فراهم سازد. آزادی و رهایی و عدالت طلبی نیز تحت سیادت طلبی ها و خشونت ورزی های حاکم کنونی سرابی بیش نیست. بواقع بایستی بهتر اندیشید و برای یک زیست جمعی واقعا انسانی، بسترهای مناسب را از طریق درک واقعیت ها و حقایق مسلط برحیات کنونی بشری،تدارک دید.
نظام مستبد دینی در ایران اکنون دچار بحران فراگیر و عمیقی است که در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار گرفته است. براین اساس مخالفان و اپوزیسیون با یک نگاه کلی و مفاهیم عموما مشترکی بهره می گیرند که مرز و خط فاصل ملموس و روشنی را در اتخاذ مواضع و شعارهای مبارزاتی انتخاب نکرده اند. تمامی جناح ها و احزاب و سازمان ها از راست افراطی تا چپ افراطی از دموکراسی، آزادی، عدالت، امنیت، حقوق بشر، محیط زیست و........ به اشکال مختلف سخن می رانند. بدون اینکه بنیان های مادی تحقق آن ها را بیان دارند. ویا اینکه بنیان های مورد نظر با توجه به سازه های مسلط جهانی قابل اجرا و تحقق هستند؛ یا نه؟ ضمن اینکه هیچ تعریف و تکلیف مشخصی را برای مفاهیم اتخاذی خویش اختیار نکرده اند. این ویژگی بستر های یک عوامفریبی و عوامگرایی را تدارک می بیند که دستاوردهای توده ها را از مضمون و محتوای واقعی اش تهی ساخته و بسوی اشکال نوینی از استبداد و دیکتاتوری هدایت می کند. این فرایندی است که اهداف، در استتار توجیه و تفسیر های گمراه کننده و فریبنده از واقعیت های محیطی فاصله می گیرند. این خطر یا خطرات بیشتر از جناح راست و راست افراطی ویا اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی رخ می دهد. چرا که سازه های مسلط کنونی«نئولیبرالیسم» الگوهای راهبردی شان برای اداره امور اجتماعی می باشد؛ که عملکردش جز فقر و نابسامانی های اجتماعی ره آورد دیگری نداشته است.
نیروهایی که عموما چپ، به مناظره و مباحثه پیرامون مفاهیم و مضامین اقتصادی اجتماعی می پردازند؛ با اتکای به داشته ها و یا داده های دیگران که عموما از ویژگی های کنونی حاکم بر جامعه و انسان فاصله بعید دارند و یا با درک نارسا و غیر واقع از مفاهیم کاربردی، به اختلاط و یا تفاهم التقاتی و مفهومی با جریان های واپسگرا و مرتجع روی آورده اند. مثلا بیان نارسای سوسیالیسم دموکراتیک برای بسیاری از مارکسیست ها امری مطلوب و پسندیده می باشد؛ مجلس موسسان بعنوان یک ارگان بورژوازی نیز امر گذر از استبداد و ستم سرمایه محسوب می شود. متاسفانه برخی ها که خود را مارکسبست می پندارند؛ تا آنجا پیش رفته اند و واژه سوسیالیسم را آلوده اند که آن را با استبداد پیوند زده اند.1 زیرا که هنوز با یاد و خاطره و تفکر قرن های نوزده و بیست زندگی کرده و نمی توانند قالب های فکری ناکارآمد را رها کرده و با سازوکارهای نوین پیوند بخورند. این بحران فکری اگر بهبود نیابد و مسیر اصلی و واقعی خود را نیابد؛ در گذار از استبداد دینی در ایران، مارکسیست ها قافیه را باخته و جایگاهی نداشته و الزاما دنباله رو بورژوازی و جریان های فکری مخرب خواهند بود.
اکنون نظام سلطه سرمایه در بن بست های سنگین و خردکننده ای قرار دارد که الزاما به اصلاح ساختاری روی خواهد آورد. طرح مسایل و اتخاذ مواضع بایستی با درک وضعیت کنونی و شاخصه های دگرگون پذیری که ترمیم و تغییر ساختارهای ناسازمند با منافع و مصالح جامعه های انسانی و اعلام و اجرای آلترناتیوی که بتواند با روندهای تحولی همسو و سازگار بوده و به تسهیل و تثبیت دستاوردهای توده ها همساز شود؛مورد نیاز است. مسلما مجلس موسسان و یا دیگر الگوهای اعلامی و اتخاذی احزاب و جریان های سیاسی در این تعادل و تعدیلاتی نظام سلطه سرمایه کفایت و مطلوبیت لازم برای همراهی و همسویی را نخواهد داشت.2 زیرا اشکال نوین و طرح های بدیعی را می طلبد که بتواند ضمن تسهیل روند تعدیل و تعادل نظام سرمایه، روند سوسیالیزه کردن جامعه را ممکن گرداند.چرا که روند حرکت نظام سلطه سرمایه الزاما بسوی تعدیل و تعادلات نوین برای تداوم حیات خویش سوق خواهد یافت. بنابراین نهادها و سازمان هایی که برای گذار از نظام مستبد دینی در ایران بسیج شده اند، آب در هاون می کوبند و با طرح و برنامه مطروحه ره به جایی نخواهند برد. چرا که همگی با تاکید و تمجید از دستورالعمل ها،قواعد و قوانین وهمچنین تکیه برتکرار نهادهای اعصار گذشته تاریخی،تلاش دارند اهداف خود را محقق سازند.
انطباق و اتصال یافته ها و داده ها بایستی مسیر نوین تحول و تکامل تاریخی را هموار سازد. و برای اینکار بایستی تعریف نوینی از مفاهیم و مضامین اقتصادی اجتماعی ارائه داد که برقراری سازه های نوین را تسریع و تسهیل کند. عصر جهانی شدن، ارتباطات و سلطه رسانه ها بر آمار و اطلاعات و سرعت دم افزون و لحظه ای جابجایی اطلاعات با حجم روزافزون، تمامی نرم ها و مقیاس های گذشته را در نیاز و الزامات نوینی سوق داده که فرصت و بازنگری ماترک گذشته عملا ناممکن بنظر می رسد.بنابراین هواداران و سینه چاکان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به رشد سرانه و دیگر نمودهای رشد و بالندگی تحت سیطره نئولیبرالیسم دل خوش نکنند. زیرا اولا رشد سرانه اقتصادی ازطرف یک درصد ثروتمند جامعه مصادره به مطلوب شده و محرومان و زحمتکشان را از آن نصیبی نبوده است. دوما عدم تعادل محصول عدم توازن رشد سرمایه داری، جامعه های انسانی را به مرحله ای از بن بست های شکننده و حاد سوق داده که الزاما برای تعادل نیازمند سازه های نوین اقتصادی و اجتماعی می باشد که تحقق آن قطعی است.3 تمرکز روی اشکال مبارزاتی که روند تحول و دگرگونی های الزامی را فراهم سازد؛ از وظایف عاجل و ضروری نیروهای مترقی و چپ می باشد.
نتیجه اینکه: بیان و کلام تحت تاثیر رویکردهای محیطی به ابزار تمنای آدمی و تبیین و تحلیل چرایی و چگونگی رخدادهای اجتماعی نمود می یابند. وسیله و ابزاری که میتواند در راستای آرمانهای انسانی بکار آید و یا زمینه و بستر رنج و الم و شقاوت و بیرحمی انسان ها را فراهم سازد. می تواند در دفاع از حق و حقوق انسانی بکار آید و یا به آزادی و ارزش های انسانی یورش برد. براین اساس است که قواعد و قوانین برای بیان و حراست از قدرتمندان و مکنت داران شکل می گیرند و کلام برای توجیه و تفسیر این روندهای نامتعارف جریان می یابند. بیان مفاهیم متکاثر اجتماعی وتوجیه و تعبیر آن ها با کلام رسا و نارسا، از بارزه های فکری جامعه های انسانی برای تعامل بهتر و فراشده های مداوم اجتماعی می باشند. مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، عدالت،امنیت، حقوق بشر و........همگی برای گویایی و روایی مناسبات اجتماعی فراروئیدند؛ ولی با کلام ابتر و ناقص حامیان و باورمندان فاصله طبقاتی، به ابزار تحریف و تخریب بنیان های مادی و معنوی با توجیه و تاویل و القائات کاذب و دروغین پیرامون رویکردهای اجتماعی، مبدل شده اند.دموکراسی بورژوایی با حدود و حصور خود در برخی نمودهای تعاملی، به توجیه و تفسیرهای ریاکارانه وکاذب برای چرایی بیعدالتی و ندرت و نایابی زیست مطلوب انسانی روی آورده است. ودیگر مفاهیم تعاملات اجتماعی اکنون به ابزار فریب و توجیه رویکردها نظام های استبدادی و توتالیتر در گذر از تضییع و تخریب حقوق انسانی عمل می کنند. در گذار از نظام توتالیتر و استبداد دینی در ایران، از مفاهیم بورژوایی تعاملات اجتماعی با نگاهی کلیشه ای و واپسگرا توسط احزاب و سازمان ها و نهادهای اپوزیسیون بهره گرفته می شود که با نیازها و الزامات کنونی جامعه های انسانی فاصله بعید دارند. چرا که در مرحله کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان، جامعه های انسانی آبستن شکل دهی مفاهیم تعاملی نوینی هستند که با معیارها و مقیاس های گذشته اش تفاوت بارز و شاخصی دارند. درک و فهم چگونگی این روند دگرگونه بایستی راهنمای اتخاذ اشکال مبارزاتی برای گذار از استبداد سرمایه و توتالیتاریسم دینی در ایران عمل نماید.
اسماعیل رضایی
21/10/2019
پاریس
1- آقای مارکاریان در یکی از مقالات خود به سوسیالیسم دموکراتیک و سوسیالیسم استبدادی پرداخته است که مبین این است که از یکطرف درک درستی از سوسیالیسم نداشته و از طرف دیگر هنوز با بارزه فکری گذشته و خاطرات تلخ فروپاشی بلوک به اصطلاح سوسیالیستی دلمشغول است. این کلیشه سازی نیروهای چپ،ضمن عدول از مبانی مارکسیسم، عمال سرمایه و دشمنان محرومان و زحمتکشان را خوشنود و امیدوار می سازد. زیرا براساس مبانی مارکسیسم،حد مطلوب برای یک فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی، فراروئیدن جامعه از یک کمیت مطلوب به یک جهش کیفی است که الزاما تحول و دگرگونی فکری و تعاملی انسانی را نیز با خود یدک می کشد.بدین مفهوم که انسان ها به یک خودآگاهی کاملی دست می یازند که دموکراسی و آزادی و عدالت مفهوم بی بدیل و الزامی حیات اجتماعی محسوب می شوند. یعنی سوسیالیسم و دموکراسی درهم تنیده هستند.
2- برخی سازمان های نوظهور همچون سازمان مدیریت گذار، با جمعی نامتجانس و عوامگون وبا شاکله فکری و ارزشی واپسگرا، و همچنین مدیری خودبزرگ بین که می پندارد همه چیز را می داند و برتمامی پدیده های آشکار و پنهان احاطه دارد. همانند تمامی رهبران عوام گرا و پندارباف خود را مرکز عالم می پندارد و مانند تمامی رهبران کاریزما عوام فریب و خود پندار است. و بالاخره اینکه نمی گوید که اینهمه سخنان احساسی با پند و اندرزهای آخوندی بر کدام بنیان یا بنیان های مادی می خواهند محقق شوند. الحق که آیت اله زاده است و نشان از تلّمذ در حوزه را با خود دارد. این سازمان با ساختاری اینچنینی قبل از گذار از حکومت مستبد دینی در ایران، اول بایستی به گذار از خودش بیندیشد. البته دیگر سازمان های اپوزیسیون برخی چون اتحاد جمهوریخواهان دمکرات با ملغمه ای از واقعگرایی و پندار بافی و برخی چون گروه ها و سازمان های سلطتنت طلب نیز از دایره زمان خارجند و در امتلا و رویا سیر می کنند.
3- آقای اسدی اخیرا در ستایش از نئولیبرالیسم، به رشد سرانه و افزایش کودکان درحال تحصیل اشاره کردند. باور کردنی نیست که یک انسان اندیشه ورز اینهمه فجایع و نابسامانی های محصول عملکرد نئولیبرالیسم را ببیند و این چنین حکم کند. البته باید کفت که آقای اسدی و همکیشانشان برای توجیه و تاویل اندیشه واپسگرا و نامتعارف خویش همچون تئوریسین های بورژوازی به توتالیتاریسم شوروی سابق اتکا دارند و زحمت مطالعه برای علل و عوامل آن را تا کنون به خود نداده و نخواهند داد. چرا که در بارزه های فکری نظام مسلط حاکم یعنی سرمایه داری حل شده اند که جایگاه اجتماعی اشغالی به وی حکم می کند و دوما درک عوامانه و عامیانه از فعل و انفعالات اجتماعی که بسیاری از اندیشه ورزان و تحصیلکردگان را در هم پیچیده است شامل ایشان نیز می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر