اندیشه و کلیشه
اندیشه ورزی بارزه های هوشمندی و کنجکاوانۀ آدمی
پیرامون طبیعت و جامعه می باشد.محیط و دگرگونی های مداوم آن، با تاثیر خود بر
انسان، گزینش و تفکر را در وی برانگیخته و به کنکاش و تکاپو برای شناخت ناشناخته
ها وا می دارد. این ویژگی پویای آدمی، تعادل و تطابق وی را با رویکردهای متغیّرو
متکاثر محیطی ممکن ساخته است.غنای اندیشه در تجربه اندوزی و گذر از عادات و همگرایی با دریافت های نوینی است که تحول و تکامل جامعه و انسان را در خود نهفته دارد. این وِیژگی علمی که پویایی و زایایی را درخود دارد اگر با تکرار و اصرار بر دریافت های محیطی و یا تاویل و تفسیرهای پندارگون در آمیزد؛ کلیشه وار از بحث های منطقی و تفکر منتقدانه می گریزد.
تفکر کلیشه ای اندیشه قالب گرفته شده ای است که در تکرار مکررات خویش از معنا و مفهوم واقعی اش فاصله گرفته و موجب انحراف گفتمان اجتماعی و نامطلوبی اقدام و عملی می گردد که با نافهمی و بدفهمی رویکردهای محیطی، تاثیر و نفوذ خویش را از دست می دهد. اندیشۀ انحرافی که ضعف و ناتوانی خویش را در پس اغراق گویی ها و بی بدیل سازی های روندهای اجتماعی انسانی پوشش می دهد. تفکر کلیشه ای در رکود و ایستایی تداوم می یابد و با تاویل و تفسیر های باورهای ایمانی خویش، زمان را عقیم و مکان را با درک ناواقع خویش عرصه تاخت و تاز تعبیر و تفسیر های بسته و خسته ای می نماید که روند مطلوب و طبیعی اندیشه و عمل را به بیراهه ها سوق می دهد. چرا که مبداء و منشاء تفکر کلیشه ای حکایت و روایتی است از آثار و عمل دیگران که در مقاطع خاص زمانی خویش از توانمندی و سازوارگی خاصی برای ساختن و شدن بهره مند بوده است؛ و در پروسه زمان یا از پویایی و پایایی خویش بازمانده و یا نیازمند بازیابی و بازسازی برای مطلوبیت بیشتر و مورد لزوم می باشند.
تفکر کلیشه ای محدود است و محدودیت می زاید. زیرا چارچوب می سازد و این حدود و حصور خویش را برای دیگران مطلوب و ملزم می داند. پس به تعبیر و تفسیرهای معماگون و خارج از نرم های زمانی و مکانی روی آورده و جامعه و انسان را آبستن حوادث ناگوار و غیرمنتظره ای می سازد که بسوی تهی شدن از معرفت و فقر معیشتی هدایت می شوند. این تعبیر و تفسیر ها که عموما با زمان نمی پایند؛ اصولا اجبار و انقیاد و اتوریته قدرتی و یا کاریزمایی را برای تحریف و تکلیف و یا تحریک و تشویق بکار می گیرند. اندیشۀ کلیشه ای مروج و مقوّم پراکندگی و تشکیک ایده و عمل است. چرا که در حدود ایده و عمل، حصول مطلوب و مقبولی را در نظر دارد که با روندهای بازدارندگی و محدودیت اش مباینت دارند. چرا که تفکر کلیشه ای علم را به سخره می گیرد و دستاوردهای علمی را در بازی های سیاسی و سیاست بازی های کودکانه اش به ابزار تحریف و تخریب ملزمات واقعی و حقیقی جامعه و انسان قرار می دهد.
اندیشه کلیشه ای بر خلاف علم که حدود و حصور را در می نوردد و شخصیت و شکلیت نمودهای محیطی در تحول و تکامل مداومش تحلیل می روند؛ پیامبر می آفریند و با آفرینش قدرت کاریزمایی برای آن در پس تعبیر و تفسیر های معماگون حول محورهای مباحثات مطروحه جامعه و انسان موضع می گیرند. چرا که با آفرینش قدرت یا قدرت های مطلق، خود را از اندیشیدن پیرامون الزامات محیطی ورای چارچوب های کلیشه ای محروم می سازند. این نمودهای سخیف و ضعیف از بارزه ها و شاخصه های مدغن و محکم دین و مذهب است که با تفکیک و تشکیک علم و ره آوردهای آن، جامعه را در ناکامی و نارسایی مداوم از زیست مطلوب باز می دارد. زیرا با چارچوب های کلیشه ای و تعبیر و تفسیرهای حکایتی و روایتی خویش، نیاز و خواست عامه را در ابهام و ایهام های باورهای ایمانی ذهنی و پنداری خویش تحلیل می برند. این ویژگی اگرچه از بارزه های اصلی و حتمی دین باوران و مذهبیون می باشد؛ ولی می تواند و توانسته اندیشه های دیگری را که عموما داعیه علمی بودن را با خود یدک می کشند؛ نیز با خود همراه سازد.
نمودهای بارز علم باوران و اندیشه ورزان علمی را که با اندیشه و عمل بنیانگذران مکتب علمی مارکسیستی مشخص می شوند؛ با کلیشه سازی های اندیشه، این اندیشه ورزان علمی و دورانساز روز به روز تاثیر و ارزش های نهفته در آن را محدود و اعتبار و اعتلای آن را در تعبیر و تفسیرهای فاقد بنیان های زمانی و مکانی اش تحلیل برند. از مارکس و آثار و عملش تعبیر و تاویل های قرآنی ارائه می دهند؛ و هرکس مطابق سلیقه و معرفت محدود و محصورش به تفسیر آن ها روی می آورد. هیچکس از خودش و معرفت مارکسیستی اش با اتکا بر مبانی جاودانه و علمی آن برای تحلیل و تبیین بهره نمی گیرد و هرجا که با تنگناهای ایده ای مواجه می شود؛ بیانات و رویکردهای مارکس، انگلس،روزالوکزامبورگ،لنین و.... را برای توجیه و تاویل روندهای نامطلوب خویش در گفتمان عمومی و بحث و تبادل افکار درونی بکار می بندد. انسان ها با توجه به ویژگی ها محیطی، دریافت های فرهنگی و باورهای ایمانی، نگاه خاص و متفاوتی نسبت به حیات و جامعه و انسان دارند؛ و مسلما در دریافت ها و برداشت ها از محیط و دیگران متفاوت عمل می کنند؛ و قطعا این ویژگی در تبیین و تفسیرش از داشته ها و یافته های دیگران متباین است. اختلاف نظر و پراکندگی در بین نیروها چپ ناشی از برداشت های متفاوتی است که ازآرا و نظرات بنیانگذران مکتب علمی دارند. در حالی که مبانی غنی مارکسیسم می تواند ضمن تبیین و تفسیر اندیشه و عمل مارکس و دیگران، عامل وحدت و یکپارچگی برای تحقق آرمان های انسانی آن عمل کند.
تفکر کلیشه ای در معلول ها متوقف شده و علّت ها در پس پند و اندرز و نصایح و تاکید بر روبناهای فرسوده و فرتوت از بروز و ظهور باز می مانند. جامعیت و عمومیت این ویژگی، دین باوری و پندار بافی های ایده ای است که می تواند هم در دینخویی و هم در دیگر باورهای علمی و غیر علمی مشاهده کرد. کلیشه سازان اصولا حصار ایده ای را به اندازه درک و فهم خویش به پا می دارند و هر چه قدر از نگاه علمی که از عمق و ژرفای عظیمی برخوردار است، فاصله می گیرند؛ در کوته بینی و تنگ نظری فروخسبیده و از انطباق و تعادل با روندهای تحولی و تکاملی دور می شوند. این فرایندی است که با انحراف گفتمان عمومی و جهت دهی افکار عامه در مسیری غیرواقع و مخالفت با دیگران با مفاهیم زشت و سخیف، جامعه را از گفتمان منطقی و تفکر انتقادی محروم می سازند.
اندیشه کلیشه ای،اندیشه دیگران را واسطه بیان ضعف و نارسایی های گفتاری و کرداری خویش برای گذر از تنگناهای ایده ای قرار می دهد. براین اساس به تفسیر اندیشه اندیشمندان و به قضاوت روی تفسیر و تبیین دیگران می نشیند و حکم صادر می کند. پس تفکر کلیشه ای، ماحصل اندیشه دیگران با افاضات و تعبیرو تصدیق انطباقی بدون بار زمانی و معیار و مقیاس های مکانی با هدف اثبات صوری و جعلی رویکردهای محیطی مفهوم می یابد. بنابراین در شناسه های تکراری متوقف می شود و ناشناخته ها را در پس توجیه و تاویل اندیشه های عاریتی در یک دور باطل و تسلسلی،در بوته اجمال قرار می دهد. بدینسان ماهیت منحط سازه های مسلط و همچنین مرز بین عناصر مترقی و مرتجع مخدوش و از نظر دور می مانند. پس بی ثباتی رای و نظر فراگیر شده و جهت گیری های سیاسی و مبارزاتی در پس توجیه و تفسیرهای فاقد پشتوانه علمی و عینی از اهداف دور می شوند. این ویژگی اکنون در میان تمامی نیروهایی که مدعی مبارزه با ستم و استبداد هستند بویژه نیروهای چپ به وضوح مشهود هست؛ چرا که هرجا با بن بست های ایده ای مواجه می شوند بلافاصله به نظرات مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان مارکسیست رجوع و تعبیر و تفسیر خود را توجیه می نمایند. جالب اینکه هرکسی نگاه و دریافت های خود را داشته و به تعداد نیروهای مترقی و چپ، تفسیر و تحلیل از نظرات بنیانگذاران مکتب علمی وجود دارد که در بسیاری جهات به نفی یکدیگر می رسند. این روند، نگاه علمی نیست که مارکسیسم برآن بنا شده است؛ بلکه تاویل و تفسیرهای قرآن مآبانه ای است که به نفی بسیاری از بارزه ها و شاخصه های حیاتی مارکسیسم روی آورده است. چراکه اندیشه علمی توالی و تلاقی ایده و عمل انسانی در واحد زمانی خود مفهوم می یابد و مکان را بارور می سازد. پراکندگی و افتراق چپ ها نیز در همین نمودهای کلیشه ای اندیشه و عمل نهفته است.
نتیجه اینکه: تبلور اندیشۀ آدمی ماحصل تاثیر مداوم رویکردهای محیطی بوده و با جهت گیری های خاص خود که از جایگاه خاص افراد برمی خیزد؛ به راهبردی در تعاملات اجتماعی مبدل می شود. اندیشه در تن آسایی و بیخردی آدمی قالب پذیرفته و به سوی نابسامانی های ایده ای و تشتت و پراکندگی عمل انسانی سوق می یابد. کلیشه پذیری اندیشه، گفتمان را در تضاد و تقابل و نقد و انتقاد را در تخریب و تضعیف ایده و عمل رها می سازد. چرا که تفکر کلیشه ای پذیرای منطق دیالکتیک نبوده و با نافهمی و بدفهمی رخدادهای محیطی به استفاده نامطلوب و نامربوط از آرا و نظرات دیگران روی می آورد. اندیشه کلیشه ای مدار بسته و تکرار مکرراتی است که با اغراق گویی همراه بوده و در بن بست های ایده ای اندیشه دیگران را واسطه بیان ضعف و خلجان ایده ای خویش قرار می دهد. براین اساس عموما برای انحراف و جهت دهی افکار دیگران در راستای مخالفت و یا تحقیر دیگران بکار می آید. قالب های فکری دینمدارانه نمونه کامل و بارز تفکر کلیشه ای است که در تخریب و تحریف و تکذیب دیگران و هدایت گفتمان عمومی در چارچوب های بسته و محدود که هیچگونه نقد و انتقاد را بر نمی تابد؛ ید طولایی دارد. تفرقه و پراکندگی و گریز از نقد سالم و پویا در بین نیروهای مترقی و چپ نیز از شاخصه های اندیشه کلیشه ای است که خلاء و خلجان های ایده ای شان را پوشش می دهد. این فرایندی است که تاثیر قدرت و نفوذ اندیشه علمی بنیانگذران مکتب علمی را در گفتمان اجتماعی کاهش داده و صفوف مبارزاتی را در رای و نظر فاقد بار زمانی و الزام مکانی از کارآیی لازم باز داشته است.
اسماعیل رضایی
13/10/2019
پاریس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر