۱۴۰۱ آبان ۹, دوشنبه

 

                             اتحاد و اتفاق

 

انسان ها در پروسۀ رشد و کمال خویش از تمنا و تمایلاتی پیروی می کنند که در فرایند تعامل و همپویی برای رفع نیاز و ضروریات تداوم حیات اجتماعی بدان نیاز دارند.منشا این الگوگیری و الگوپذیری ها در پیوند با مادیت حیات اجتماعی و مجموعه سازندگان جامعه چون خانواده، مراکز آموزشی و ارتباطات اجتناب ناپذیر اجتماعی  می باشند که اصولا از مادیت تاریخی و اجتماعی تغذیه می شوند. بنابراین یک اتحاد و وحدت نمودی و ساختارگرایانه در بطن و متن حیات اجتماعی وجود دارند که با ایجاب و الزام عناصر تشکیل دهنده آن تعریف می شوند. این ویژگی در فرایند شکل پذیری نمودهای خودخواهانه فردی تدریجا در بارزه های هویتی جمعی در خواست و تمنای فردی و منفعت و مصلحت گروهی و فرقه گرایانه تحلیل رفت.این ساخت طبقاتی جمع را برای حصول و وصول منافع و مصالح خویش قربانی نمود تا بتواند با تحلیل جسم و جان دیگران قدرت رذیل خویش را بر دیگران تحمیل نماید. براین اساس پیوند های صوری و کاذب تحت تاثیر مداوم القائات ساختار طبقاتی، جامعه و انسان را از زیست مطلوب باز داشته است.

اتحاد هویت مداری جمعی است که با درک و درد مشترک تعریف می شود. بروز و نمود خواست و عزم مشترکی است که در شاخصه اهداف و آرمان های جمعی همسو و همگن تجلی یافته  و در خود انسجام و هم پیوندی  خاص طبقاتی را جای داده است. اتحاد، ترکیب ارگانیک و پویای جمعی متصل و یگانه است که هدف مشترکی را پی می گیرد. اتحاد در کثرت رو به زوال رشد می کند و در قلتی پویا و بالنده شکوفا می شود. ولی اتفاق اگرچه دارای هویت جمعی است؛ اما مرزهای خودی و غیرخودی را درهم ریخته؛ و در حوادث و رویدادهای عمومی و اجتماعی بسوی یک هم آوایی و همدردی هدایت می شود. در اتفاق درد و درک مشترک ممکن است عامل تعامل و همراهی نباشد؛ بلکه حضور و حدوث رویدادی منتظره و یا نامنتظره بدان سامانه ای همگانی بدهد. بنابراین اتحاد روندی آگاهانه و عامدانه ای را تداعی می کند که روندهای احساسی و عاطفی در آن به عنوان نمودی هوشمندانه و خردمندانه بر جامعه و انسان تاثیر گذار می باشند. در حالی که بارزه های اتفاق شور احساسی است و تمنای عاطفی که عموما در نیمه راه از تب و تاب باز می ایستند. بنابراین اتحاد و اتفاق از بارزه های ایجابی در تعاملات اجتماعی محسوب می شوند که در ساختار طبقاتی غالب، مفاهیم و مضامین حیات جمعی را در باریکه راه منافع و مصالح فردی و گروهی، از اصالت و هویت ذاتی و مفهومی خود تهی ساخته است.

در مبارزات اجتماعی، اتحاد و اتفاق در عرصه های تئوری و پراتیک محل منازعه بسیاری از روشنفکران و مبارزین راه عدالت و آزادی می باشند. در نظام طبقاتی غالب کنونی، بی تردید باور به مبارزات فارغ از چارچوب طبقاتی امر بی مسمایی بنظر می رسد. ایجابا و الزاما خط و خطوط طبقاتی در مبارزات اجتماعی برای کسب مشروعیت  و قدرت سیاسی امری بارز و حتمی می باشد. براین اساس رادیکالیسم انقلابی بر اتحاد و وحدت حول محورهای ضرور و متحول اجتماعی پای می فشارد و در مقابل محافظه کاران و واپسگرایان بر اتفاق و همه با همی امر مبارزه تاکید می ورزند. فرایندی که امر مبارزه را پیچیده و اتخاذ مواضع سیاسی در برابر رویکردهای محیطی را با موانع و دشواری بسیاری روبرو می سازد. اصولا آدم  بواقع سیاسی با نگاه به رویدادها و رویکرد های محیطی و تبیین و تحلیل آن ها به اتخاذ مواضع روی می آورد؛ در حالی که مواضع غیر سیاسی افراد، با نگاه به خود و تمناهای درونشان تعیین و تکلیف می شوند. روندی که  جنبش انقلابی ایران را در کوران ناامنی و انحراف از مسیر اصولی و اساسی خود قرار داده است.

ایران همواره در مراحل تحولی و جنبش های انقلابی موفق، با دخالت های تاثیر گذار و تعیین کننده قدرت بزرگ جهانی روبرو بوده است. این ویژگی چه در دوران شاهان قاجار، پهلوی، کودتای 28 مرداد و برآمدن استبداد خونین خمینی با کنفرانس گوادلوپ کاملا مشهود است. درک این مسئله و رجوع به حافظه تاریخی بایستی تمهیدات و هوشیاری ویژه ای را برانگیزد که جنبش  انقلابی کنونی قربانی دسیسه ها و فتنه انگیزی های بلوک های قدرت جهانی برای سیطره بر سرنوشت ملت محروم و ستمدیده ایران نیانجامد. ویژگی های کنونی جهانی که در بحران های تغییر و تحولات ساختی بوده و در کشمکش و تقابل مرگبار و خوفناک بسر می برند بر حساسیت هوشیاری و نگاه ویژه به مواضع و رویکردهای سازمان ها و جریان های سیاسی می افزاید. مواضع و سیاست های کنونی بلوک های قدرت جهانی مثل همیشه نه بر محور خواست و نیاز جامعه انقلابی و مردم ستمدیده ایران که بر اساس مصالح و منافع و یارگیری قدرت های سلطه گر جهانی رقم می خورد. براساس این حساسیت ها است که هرگونه اتحاد، اتفاق و اتخاذ مواضع با جریان های حاضر در جنبش انقلابی کنونی مردم ایران بایستی شفاف، صریح و دقیق باشد تا احتمال هرگونه سوءاستفاده از روند رو به تعمیق جنبش انقلابی را سد کند. اینکه برخی ها آگاهانه و یا ناآگاهانه همگان را به یک همراهی و همگامی بدون مرز دعوت می کنند؛ خطرات بالقوه ای را برای فردای این جنبش انقلابی رقم می زنند. آنهایی که در آستین قدرت های سلطه گر پرورش یافته اند و برایشان هزینه شده است؛ در مقاطع خاص جنبش مردمی ایران با حمایت و حراست بلوک های قدرت جهانی سر بر آورده و به مصادره دستاوردهای جنبش روی خواهند آورد. این خودسانسوری و دگر سانسوری ساده لوحانه ای که همگان را به بهانه تفرقه انگیزی و وحدت شکنی  از انتقاد و اعتراض بر حذر می دارد؛ بازی خطرناکی است که بسترهای یک امکان واقعی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش مردمی را تدارک می بیند.

جنبش انقلابی مردم ایران وارد مرحله حساس و تعیین کننده ای شده است. مرحله ای که سبعیت و دسیسه های مرگبار هرچه بیشتر نظام مستبد و مرتجع دینی را به همراه خواهد داشت. نبود سازماندهی و تشکیلات منسجم و راهبردی از ضعف های اساسی این جنبش انقلابی محسوب می شود. حمایت و پشتیبانی سازمان ها و جریان های سیاسی در خارج از کشور در افزایش روحیه و بالا بردن پتانسیل انقلابی جنبش مردمی نقش موثری را ایفا می کند. ولی نقش آگاهی بخشی و هدایت جنبش در راستای وظایف انقلابی و تحکیم بنیان های مادی خرد انقلابی به دلیل صفوف مبهم و مغشوش حامیان جنبش در خارج از کشور، بسیار نازل و بعضا گنگ و انحرافی می باشد.نیروهای مترقی و بویژه چپ بایستی مواضع روشن و شفاف و با رهنمودهای عینی  برای غنای اندیشه و عمل نیروهای انقلابی در داخل و خارج کشور ارائه نمایند. دلمشغولی های کاذبی چون فراخوان برای سنجه های کمی و عدم تبیین و تحلیل عینی و علمی آن برای کیفیتی بهتر و مطلوب تر، ویا عدم درک و تبیین رویکردهای جهانی قدرت های سلطه در تخریب و تحریف جهت گیری های انقلابی به دلیل نگاه انتزاعی به روندهای جنبش انقلابی در ایران، و همچنین ناتوان از یک درک مشترک مبارزاتی برای تجمیع اندوخته ها و تجارب مبارزاتی در راستای غنای تئوریک و پراتیک برای پیشبرد اهداف انقلابی و... از آفات کنونی جهت گیری های نیروهای مترقی و چپ محسوب می شوند.

ملتی که حافظه تاریخی اش آسیب ببیند هرگز رنگ سعادت و خوشبختی را نخواهد دید. چرا که حافظه تاریخی ارتباط و اتصال فرد و جمع به عملکرد پیشینیان و اصلاح  رویکردهای گذشته و ابداع اشکال نوینی از تعاملات اجتماعی است که زیست مطلوب تر و مفیدتر از گذشته را ارائه می دارد. حاکمیت مستبد و سفاک دینی در ایران چنان عرصه زیست اجتماعی را بر همگان صعب و دشوار نموده است که تا حدود زیادی حافظه تاریخی عمومی را تخریب و در تعجیل و شتاب گذر از آن بدون توجه به عواقب و عوارض بعد از آن فرو برده است. این ویژگی همانقدر که عرصه تحمیل جریان های راست و راست افراطی را تسهیل کرده؛ آلترناتیوی و هژمونی نیروهای مترقی و چپ را دشوار نموده است. فرایندی که وظیفه دشواری را در برابر نیروهای مترقی و چپ قرار می دهد که با گریز از پراکندگی و در یک صف واحد و متحد به مصاف این معضل اساسی بشتابند. چرا که نیروهای چپ در ایران از یک قدرت بالقوه قابل توجهی برخوردارند که اگر به اتحاد و وحدت دست یابند؛ قادرند تاثیرات جدی و تعیین کننده ای بر جنبش انقلابی مردم ایران داشته باشند.

جنبش اجتماعی کنونی ایران را بایستی از نظر ژئوپولیتیک  و نقش استراتژیک ایران در منطقه و در ارتباط با توازن جهانی قدرت های سلطه گر مورد بررسی قرار داد. بارزه ای که هماره تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی مورد توجه جدی سلطه گران جهانی بوده و دخالت مستقیم و غیر مستقیم آن ها را برسرنوشت ایران و ایرانی در بر داشته است. تحت این مداخلات مداوم، استبداد و توتالیتاریسم تولید و بازتولید شد و جامعه ایران با تمام مجاهدت ها و رشادت زنان و مردان غیور و مبارز؛ نتوانست به ساماندهی مولفه های زیست مدرن پرداخته و به آنها عادت کرده و ابرام ورزند. اکنون نیز در کوران مبارزات مردمی، احزاب و سازمان ها و روشنفکران با ژست دموکراسی خواهی، جامعه دموکراتیک، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و... وارد عرصه مبارزاتی شده اند که تا کنون هیچ طرح و برنامه ای برای تحقق شعارهای زیبا و فریبنده خود ارائه نکرده اند. ساختار مادی که قرار است این مولفه های روبنایی زیست جمعی بر آن استوار گردد؛ چه و چگونه می تواند باشد؟ اصولا برای یک دموکراسی واقعی و پایدار جامعه نیازمند یک قانون مترقی و احترام بدان توسط آحاد جامعه و همچنین برابری انسان ها در برابر آن برای حذف و محو هرگونه تبعیض و جانبداری های سببی و نسبی در ساختار حقوقی و مدنی جامعه می باشد. براین اساس کسانی که از افراد متعدی به حقوق جامعه، چه در گذشته و حال دفاع می کنند؛ هرگز قادر به یک ساختار اقتصادی و اجتماعی مدرن برای دفاع از حقوق آحاد مردم ایران نبوده و جامعه را وارد فاز جدیدی از بلبشویی و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی خواهند نمود. قابل ذکر است که احزاب و سازمان ها عموما، و جریان های راست و راست افراطی خصوصا همگی معجزات خود را به بعد از سقوط نظام سفاک دینی در ایران موکول کرده اند.

نتیجه اینکه:انسان ها در یک تعامل اجتناب ناپذیر اجتماعی به اتفاق هم سامانه های زیست جمعی را تداوم می بخشند. اتفاق به عنوان یک امر احساسی و عاطفی عموما در رویدادها و رخدادهای اجتماعی حضور دارد. ولی در مبارزات اجتماعی، اتفاق اصولا با درهم ریزی طبقاتی، به ابهام و تشکیک های مبارزاتی منجر می شود. چرا که امر مبارزات اجتماعی به خرد گرایی و اندیشه ورزی پیرامون رخدادها و رویکردهای محیطی نیاز دارد؛ تا از انحراف و انهدام دستاوردهای جنبش اجتماعی ممانعت به عمل آورد. اتحاد با صف بندی های طبقاتی تا حدود زیادی قادر است از آسیب پذیری و مصادره دستاوردهای مبارزاتی جلوگیری نماید. جنبش انقلابی مردم ایران با ویژگی های منحصر به فرد خود در مبارزه با استبداد خشن دینی، با خطر جدی از سوی فرصت طلبانی قرار دارد که با استحاله جنبش در بارزه های هویتی فرتوت گذشته ، از تعمیق و تکمیل جنبش توده ای برای تامین و تضمین حتمی و واقعی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر،امنیت و عدالت اجتماعی و... جلوگیری نموده و با یک رفرم سطحی و روبنایی، به تداوم و یا احیای نمودهای بازدارنده نیاز و الزام جامعه انقلابی ایران روی آورند. چرا که ایران به عنوان یک کشور مهم و با اهمیت استراتژیک همواره در مسیر دخالت های بیگانگان قرار داشته و اکنون نیز در تلاشی مضاعف از سوی قدرت های سلطه گر جهانی، با توجه به بحران های فراگیر و شکننده در ساختار نظام سلطه سرمایه، حرکت های تبلیغی و تهییجی گسترده ای را برای انحراف مبارزات رو به تعمیق مردم ایران و جایگزینی عناصر نامطلوبی که در آستین پرورده اند را آغاز کرده اند. ساده لوحانی  که امروز به بهانه تفرقه و تخطئه جنبش انقلابی مردم ایران، دیگران را از هرگونه انتقاد و افشاگری از مهره های احتمالی قدرت های سلطه گر بر حذر می دارند، خواسته و یا ناخواسته به انحراف جنبش از مواضع انقلابی اش به نفع مهره ها و جریان های ارتجاعی و وابسته مدد می رسانند. براین اساس نیروهای مترقی و چپ بایستی با اتحاد و وحدت مبارزاتی و با هوشیاری و تبیین دقیق روند رو به کمال جنبش، به مصاف ترفندهای جریان های منحرف سیاسی بروند.


        اسماعیل   رضایی

             پاریس   

       31:10:2022


۱۴۰۱ مهر ۱۸, دوشنبه

                             مرگ بر )دیکتاتور(

 

نسل ها از پی هم می آیند و همراه با موج تغییر و تحول بنیان های مادی و معنوی برای مطالبات نوین برآمده از تحول و تکامل به کنش و جنبش روی می آورند. فرایندی که هماره تاریخ مقاومت و مزاحمت اندیشه و قدرت فرتوت و واپسگرا را برای وقفه های تاریخی و یا انحراف از مواضع انقلابی و انسانی، برانگیخته است. این برانگیختگی و مقاومت نه از سر قدرت که از بر ناتوانی و فرتوتی بنیان های مادی و سازه های مسلطی است که دیگر قادر به پاسخگویی به نیازهای انسان های متحول و نسل نو مطالبه محور نیستند. توتالیتاریسم و استبداد سیاسی و اقتصادی ریشه در ضعف و زبونی ساختار کهنه و از رمق افتاده ای دارد که برای ممانعت از فروپاشی به ابزار سرکوب و اقدامات نامتعارف و غیر انسانی روی می آورند. دیکتاتور ها قشر ویا طبقه ای را نمایندگی می نمایند که دچار تحجر اندیشه و ناپایداری و بی ثباتی رویکرد سازه های مسلط هستند. روندی که مجموعه اهتمام و احتمال گردانندگان اجتماعی را در بحران و بن بست های ساختی فرو برده و جامعه را در تنگناهای زیستی بسوی آشوب، اغتشاش و در نهایت شورش و انقلاب هدایت می کند.

دیکتاتورها یکدیگر را تکمیل و در بحران ها، چالش ها و تنگناهای گذر حیات اجتماعی، خود آگاه و ناخودآگاه به حمایت و پشتیبانی از یکدیگر مبادرت می ورزند. چرا که در ساختار غالب طبقاتی منابع قدرت و منافع صاحبان ثروت در هم گره خورده و ضعف و ناکارآمدی حلقه های مرتبط به قدرت و ثروت، کل سیستم را آسیب پذیر می سازد. براین اساس حمایت و حراست از بنیان های اقتدارگرایی و استبدادی به ویژه در مقاطع بحرانی و دگرگونی بنیان های مادی مورد توجه جدی قرار می گیرد. در بطن و متن ساختار طبقاتی نوعی دیکتاتوری فردی و جمعی در لفافه آزادی و دموکراسی خودنمایی می کند که با انباشت لجام گسیخته و توسعه و تعمیق دامنه فقرخود را بروز می دهد.

نظام مستبد دینی در ایران یکی از حلقه های ضعیف و فرتوت نظام سرمایه غالب است که با تحجر و خودباختگی همواره در خدمت به اهداف سردمداران و سلطه گران نظام سلطه سرمایه نقش بارزی را بازی کرده است. سرمایه در بحران همواره برای تحریف و تخدیر اندیشه و کنش انسان ها از مذهب و خرافه های تخدیری آن بهره گرفته است. نمونه های بسیاری از استفاده ابزاری از مذهب و خرافه های آن برای اسارت ملت ها  یا شکست و یغماگری دستاوردهای جنبش های انقلابی در جهان وجود دارند که صاحبان قدرت و ثروت بدان مبادرت ورزیده و نظام های مستبد و دیکتاتور را مستقر ساخته اند. بنابراین حکومت های دینی و یا حضور موثر خرافه های دینی در ساختار طبقاتی برای حمایت و حراست از مصالح و منافع صاحبان قدرت و ثروت، همواره مورد توجه جدی  قدرت های سلطه گر بوده و هست. براین اساس جهان سرمایه اگر تغییر نظام مستبد دینی را بپذیرد؛ تلاش خواهد کرد تا کسی یا کسانی را مورد تایید و یا حمایت خود قرار دهد که به سامانه های دینی آسیب جدی وارد نسازند.

جنبش اجتماعی ایران وارد فاز نوینی شده است که با اعتراضات گذشته از یک تفاوت شکلی و محتوایی برخوردار می باشد. برجسته بودن مبارزات زنان در این جنبش و هویت یابی گره های مشترک مبارزاتی بین زنان و مردان از ویژگی های بارز جنبش کنونی در ایران می باشد.جنبشی که بسوی دستیابی به یک دستاورد مهم اجتماعی و مدنی در حرکت است. نبود تشکیلات و سازماندهی کلاسیک و فرموله شده اگرچه نقطه ضعف این جنبش محسوب می شود؛ ولی استوار بودن جنبش بر نیروهای جوان با پتانسیل بالا و قدرت فکری و فیزیکی مورد توجه تا حدودی این ضعف را پوشش می دهد؛ ولی کافی نیست. این عدم کفایت هم روند دستیابی به اهداف را طولانی و هم امکان وقفۀ جنبش انقلابی را فراهم می سازد. بسترسازی های جریان های ارتجاعی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش توده ای یکی از خطرات اساسی است که جنبش را تهدید می کند. راست و راست افراطی در کمین نشسته اند تا با تحریف و ابهام سازی روند جنبش انقلابی از رادیکالیزه شدن آن ممانعت کرده و اهداف خود را محقق سازند. یکی از ترفندهایی که امروز و به کرات مورد استفاده جریان های ارتجاعی قرار دارد؛و بعضا ممکن است برخی از نیروهای مترقی نا آگاه نیز بدان مبادرت ورزند؛ بیان «هرکسی بیاید از این ها بهتر است» می باشد. بیانی کلی،مبهم و سرشار از فریب و نیرنگ است. جریان های ارتجاعی با لیست کردن جنایات نظام مستبد دینی در ایران، سعی در القای اینکه هر کسی بیاید بهتر است را می نمایند.بدون اینکه به اهداف و برنامه ها و بنیان های مادی تحقق آن ها توسط این هر کسی برای ایران بعد از گذار اشاره ای بنمایند.

انقلاب 57 با مصادره به مطلوب شدن توسط ارتجاع دینی با حمایت و پشتیبانی ساختار مسلط سرمایه؛ بعد از چهل و اندی سال از ستم و جنایات بیشمار استبداد دینی، کمیت مطلوبی برای یک دگرگونی بنیادی با به حاشیه راندن دین به عنوان یک عامل بازدارنده رشد و بالندگی جامعه و انسان فراهم شده است. در این چهل و اندی سال جامعه خیزش و جنبش های مردمی بسیاری را تجربه کرده که به غنای مبارزاتی و افزایش کنش جمعی مدد رسانده است. اکنون جنبش انقلابی مردم ایران با یک پیوند نوین عمومی و گذر از بسیاری از بدعت ها و سنت های بدخواهانه و نهادین دین مدارانه بسوی رهایی و آزادی در حرکت است. نطفه بندی این جنبش، بیان واضح و روشن ناتوانی ساختار کلی نظام سلطه سرمایه و زایده های منفور و مطرودی چون نظام مستبد دینی در ایران بوده که یک دگرگونی تاریخی و بنیادی را نوید می دهد. قطعا توتالیتاریسم اقتصادی در پیوند با اقتدار گرایی سیاسی در سطح جهان، حرکت های جنایتکارانه و مرگباری را برای توقف و یا تاخیر در تحقق این تغییرات الزامی از خود بروز داده و می دهند. نظام مستبد دینی در ایران زیر این هجمه دهشت و مرگ سردمداران جهانی، در تلاشی بیهوده و بی ثمر می خواهد جنبش انقلابی مردم ایران را عقیم و بی سلاح سازد. چرا که جنبش انقلابی کنونی از یک ویژگی های خاص ماهیتی و اصالتی برخوردار است که مهر تغییر و دگرگونی را بر ستم و استبداد کوبیده و تا دستیابی بدان ها از حرکت و تحول باز نخواهد ایستاد. مسلما پوپولیسم و نماد های ریز و درشت فاشیستی محصول ضعف و زبونی نظام سلطه سرمایه در سطح جهان، تلاش های خود را برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش کنونی انقلابی مردم ایران توسط دست پروردگان عمال سرمایه آغاز کرده اند. هوشیاری ویژه ای را می طلبد تا بتوان نقشه های شوم دشمنان مردم ایران را که مترصد فرصت برای یغماگری و مهره چینی های خود هستند  را نقش بر آب کرد.

ایران از یک ترکیب جمعیتی و قومی خاصی برخوردار است که همواره مورد سوء استفاده قدرت های شیطانی برای سرکوب کنش های اجتماعی، اعتراضات، جنبش های انقلابی و مردمی بوده و هست. این ویژگی در گذشته به دلیل نبود ارتباطات لازم مردمی و تبادل درک و درد مشترک درون اجتماعی برای نیروهای ارتجاعی و ابزار سرکوبشان، کاربرد نسبتا مطلوبی برای به انحراف کشاندن جنبش ها و سرکوب حرکت های اعتراضی را داشته است. ولی اکنون با پیوندهای سهل و آسان در فضای مجازی و فهم و درک درد مشترک، این ترفند ستم و استبداد تا حدود زیادی از کارایی لازم باز مانده و بسوی همبستگی و همکاری و همیاری ملی و عمومی سوق یافته است. یورش و هجمه نظام مستبد دینی در ایران برای حذف و حد فضای مجازی خود گویای همین تاثیر گسترده و همه جانبه این فضای متحول تکنیکی است که تحکیم و تثبیت پیوندهای اجتماعی برای دستیابی به آرمان های انسانی و عمومی را ممکن ساخته است. تاثیرات مثبت و کارآمد این فضای مجازی نه تنها در سطح ملی بلکه پیوندهای سطح جهانی  را نیز به همراه دارد که دستیابی به اهداف جنبش های اعتراضی و انقلابی را تسهیل کرده است. ناگفته نماند که این فضای مجازی با تمامی مزایای مثبتی که برای تبادل اخبار و اطلاعات دارد؛ ابزار تحریف و تخریب دشمنان مردم بر علیه دستاوردهای جنبش های توده ای  بویژه محرومان و زحمتکشان نیز عمل کرده و می کند. دفع و رفع این ترفندهای ضد انقلاب هوشیاری ویژه و تمهیدات وسیع و همه جانبه ای را می طلبد که نیروهای مترقی و به واقع مردمی بایستی با اتکای بدان ها تمامی اهتمام  و ترفندهای دشمنان مردم را نقش بر آب سازند.

عموما با تعمیق و گسترش اعتراضات و جنبش های مردمی، از یک طرف توان و پتانسیل نیروهای سرکوب با ریزش و یا آینده نگری نیروهای مزدور استبداد کاهش می یابد و از سوی دیگر فعالیت و تلاش مزورانه و تخریبی نیروهای راست و راست افراطی بطور چشمگیری افزایش پیدا می کند. این دشمنان تاریخی مردم ایران با تلاش برای مصادره به مطلوب کردن فراخوانها و تجمعات جریان های مترقی و بویژه چپ ها همواره در ایجاد تفرقه در جنبش های انقلابی نقش بارزی داشته و دارند. چرا که دیکتاتورها در تفرقه و جدایی نیروهای اجتماعی و خانوادگی راحت تر قادر به تحقق اهداف خود بوده و راحت تر و سهل تر به کنترل نارضایتی ها و نارسایی های اجتماعی روی می آورند. براین اساس از تمامی سمبل های واپسگرایی و دیرین برای تحریک احساسات ملی و مردمی بهره می گیرند و برای آن ها توجیهات و تعبیر و تفسیر های ارتجاعی و تفرقه افکنانه را ترویج می دهند. دیکتاتورها عموما چپ ها را سمبل ایدئولوژی بیگانه دانسته و جهان گرایی و هویت انسان مدارانه آن ها را ضد ملی و مردمی معرفی می کنند. جای بسی خوشحالی است که این نگاه سخیف و ناانسانی با هرچه تعمیق و رادیکالیزه شدن جنبش توده ای در ایران بسوی درک و درد مشترک و جامعه ای سکولار واقعی « نه نیم بند جریان های راست و راست افراطی» و دموکراتیک در حرکت است. امروز باید ستود  شور و شعور غیور مردان و زنان ایرانی را که با عزمی راسخ برای دنیایی بهتر و انسانی تر جان برکف مبارزه بی امانی را آغاز کرده اند.

نتیجه اینکه: سامانه های فکری و الگوهای زیستی تابعی از رویکردهای اجتماعی است که فرد و جمع را در سویه های خاص روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی هدایت می کند.فرایندی که  گرایشات و تصمیم سازی های اقتصادی و اجتماعی را  به جایگاه و پایگاه اجتماعی افراد و پیوند آنها با قدرت های فائقه اجتماعی در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان مرتبط می سازد. ناتوانی در درک و فهم الزامات و نیازهای اجتماعی و انسانی و عقب ماندن از فرایند تکاملی، روند تحمیل و اجبار را از سوی قدرت مسلط بر جامعه و انسان تحمیل می سازد. بنابرای نظام های دیکتاتوری با رویه های فرتوت و واپسگرا و ناتوان از پاسخگویی به نیازها و احتیاجات ضروری اجتماعی به ابزار سرکوب و  دهشت و مرگ روی می آورند. دیکتاتوری مذهبی و خرافی در ایران با مصادره به مطلوب کردن جنبش انقلابی گذشته مردم ایران و ناتوان از هدایت جامعه در راستای نیازهای زمانه، یک کمیت مطلوب و مورد نیاز برای  یک تحول بنیادی و زیر بنایی را فراهم نموده است. این جنبش اعتراضی همراه با تجارب غنی و اساسی جنبش های متعدد گذشته و دارای گره های مشترک مبارزاتی دلاورمردان و شیرزنان ایران، آغاز انجام یک جنبش انقلابی می باشد که یک تغییرات ساختی و بنیادی را را تدارک می بیند. این جنبش اعتراضی با پشت سرگذاشتن بسیاری از ابهامات و نارسایی های خود، اکنون مرحله نوینی را آغاز کرده است که امید و تلاش های بیهوده و تفرقه افکنانه جریان های ارتجاعی و راست و راست افراطی را نقش برآب خواهد ساخت. نیروهای مترقی و چپ می توانند با اتخاذ مشی مناسب مبارزاتی در برابر تحرکات تخریبی و انحرافی جریان های راست ارتجاعی در پیشبرد اهداف انقلابی نقش برجسته ای را ایفا نمایند.


       اسماعیل رضایی

           پاریس

     10:10:2022

 

۱۴۰۱ مرداد ۱۵, شنبه

 

                                   اجبار و ادبار

                                      (گذر و نظری پیرامون حجاب اجباری)


الگوهای زیستی آدمی در چرخه زیست اجتماعی، تابعی از روندهای ادراکی و شناختی وی می باشد که جهت گیری ها و تعاملات وی را در ارتباط با دیگران تقویم و تنظیم می کند. در زمان زیستن و با الزام و نیاز آن در آمیختن، توان بهزیستی و بهپویی حیات جمعی را تقویت، و دوری جستن از آن و توقف در بارزه های زیستی اعصار گذشته تاریخی، جمع و جامعه را در انبوهی از ندرت و نایابی  و ضعف و زبونی تعامل و تساهل رفتاری و کرداری هدایت می کند. اجبار و ادبار برآمد تحجر و مقاومت و ایستادگی در برابر خواست و نیاز و شور و شعور متحول روندهای تکاملی است که استقرار و استمرار حیات خویش را در تحدید، تخدیر و تحقیر جامعه و انسان می یابد. فرایندی که پرده پوش ناتوانی ها، ناامنی های اقتصادی و اجتماعی، جنایات و هرزه درایی های مفلوکانه و مزورانۀ سلطه و استبداد  می باشد.

اجبار در عالم سیاست نه از جباریت محض که از تزویر و ریا بهره می گیرد. القائات کاذبی که از فهم نازل و شعور کاذب بر می خیزند؛ و توش و توان جامعه را در بیراهه های سترون از پویایی و پایایی لازم باز می دارند. براین اساس هر چه قدر جامعه های انسانی در بحران های زیستی و معیشتی فرو می خسبند؛ محدودیت ها و الگو سازی های نوین از طرف قدرت های مسلط برای مرعوب و یا مسموم کردن اندیشه و روان انسان ها در دستور کار استبداد و اقتدار قرار می گیرند. این فرایند یا با تحمیق و تلفیق  قدرت سرمایه و مولفه های ابداعی و ایجابی آن اعمال می گردد، و یا از بنیان های کاریزمایی فرتوت و واپس مانده عهد عتیق در پیوند با مسیر تحولی و الزام و ایجاب استبداد و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی تحمیل می شود. در هر صورت انسان ها در محدودیت های فراهم آمده از ساختار طبقاتی حاکم، همواره زیر یورش و هجمه سیستماتیک و مداوم استبداد و اقتدار قرار دارند. ستم و اجحافی که فرایند معمول و مطلوب حیات اجتماعی را در ضعف و زبونی و نایابی و ندرت حاصل بنیان های ساختی فرتوت فرسوده از حیّز انتفاع باز داشته است. حجاب اجباری و یا اجبارهای دیگر برآمده از استبداد و توتالیتاریسم اسلام سیاسی، بیان واضح و روشن ناکارآمدی و بن بست های حاد و شکننده ای است که حیات حاکمیت زور و اجبار را تهدید می کند.

حجاب، ظلمت اندیشه است که می خواهد این تیرگی و سیاهی را با هدف ارعاب و تسلیم نیمی از نیروهای فعال و مفید جامعه اعمال دارد. اندیشه واپس مانده ای که از نیازهای عصر می گریزد و در بند و بست های رانتی و مافیایی، توش و توان جامعه را برای ساختن و شدن؛ در هرزگی اندیشه و بیهودگی عمل و اقدام هدر داده؛ و به بازتابی برای انحراف و اشتغال ذهنی جامعه و ایجاد زمینه حد و حصر برای زیست مطلوب و معمول نیمی از سازندگان فعال جامعه یعنی زنان، مبدل کرده است. استبداد دینی در پیوند با سلطه گری سرمایه و ناهنجاری های ساختار طبقاتی می پاید؛ و به هنجارها و حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها بویژه زنان تعدی می نماید. حجاب اجباری نماد حجاب بر ناتوانی و ضعف و زبونی اندیشه و عملی است که بدون دار و درفش و حذف و حد انسان ها قادر به تداوم حیات خویش نیست. نمود برجسته نمودن فرعیاتی است که می خواهد بنیان های مادی و ساختی معیوب و ناکارآمد خود را با جنجال و هیاهوی وسیع و همه جانبه استتار نماید.این ادبار حکومتی در پیوند با ارتجاع ایده ای و امتناع از پذیرش دستاوردهای تکاملی که جایگاه بهبود یافته و نوینی را برای جامعه های انسانی مطالبه می کند؛  خود را عرضه می دارد.

اجحافات و تعدیات متکاثر بر جامعه زنان در سطح جهانی بویژه در حاکمیت استبداد دینی، دقیقا دستاورد ساختار طبقاتی بوده که از اعماق تاریخ و اعصار گذشته سربرآورده؛ و با قبول و رسمیت بخشیدن به هویت مردانه در اداره امور خانوادگی و اجتماعی، زنان را یا از استقلال حقیقی و واقعی اقتصادی محروم ساخته  و یا با تبعیض و ناروا داری، حقوق طبیعی و اجتماعی زنان را ملعبه خواست و نیاز و تمایلات رذیل مردانه قرار داده است. ساختاری که برای زنان یا نصف حقوق مردان و یا کسری از حقوق نابرابر اقتصادی و اجتماعی را قائل بوده و بر آن ها ابرام و اصرار می ورزد. چرا که زنان را در پلکان تحولی و تکاملی جامعه و انسان ضعیف تر و خفیف تر دانسته و قیمومیت مردانه برای حذف و تکمیل این خصایص زنانه را امری الزامی می دانند. با این نگاه پست و پلید، هماره تاریخ تلاش برای یک فاصله  و افتراق در مبارزات اجتماعی بین مردان و زنان که از یک حق طبیعی و اجتماعی برابر در ساخت و ساز اقتصادی و اجتماعی برخوردار می باشند؛ از سوی سلطه و استبداد نمود داشته است. چرا که با افتراق الزامات مبارزاتی زنان و مردان، جهت گیری های  مبارزاتی اجتماعی را در روندهای دوسویه از اهداف و آرمان های اجتماعی و انسانی دور ساخته است. پس زنان و مردان برای پیروزی بر جهل و خرافه حاکمیت دینی و نابرابری های حقوقی و اجتماعی، بایستی در یک صف منسجم و یگانه بر علیه تعدی و تجاوزات سلطه و استبداد، مبارزه پیگیر و نفسگیر را در پیش گیرند. زیرا حقوق زنان و مردان، در حقیقت حقوق انسان هایی است که زیر سلطه ساختار طبقاتی از تحقق  خویش باز مانده اند.

 ساختار طبقاتی با جداسازی و جهت دهی مبارزات زنان از مبارزات عام و عمومی اجتماعی برای سترون سازی مبارزات ضد استبدادی، همواره تلاش مداوم و پیگیری را از خود بروز داده است. با درک و شناخت بهینه این ترفندهای سلطه و استبداد، بایستی برای انسجام و همگامی مبارزاتی گام برداشت.مبارزات زنان و مردان بایستی به هم گره بخورد تا بتواند سلطه و استبداد را به زانو درآورد. مطالبات مبارزاتی زنان و مردان اگرچه ممکن است از لحاظ شکلی و فرمی از تفاوت و تباین ویژه ای برخوردار باشند؛ ولی از منشاء تعدی و تجاوز سلطه و استبداد به حریم عمومی و انسانی برخاسته؛ و با حمله وتضعیف خاستگاه منفعتی و معیشتی انسان ها، فقر و فاقه و ندرت و نایابی را برای تمامی اقشار و طبقات بویژه محرومان و زحمتکشان«زنان و مردان» توسعه بخشیده است.این اشتراک منافع که با تمهیدات و ترفندهای سلطه و استبداد، مسیر تخالف و تفاوت مبارزاتی را در پیش گرفته است؛ بایستی به اصل و اساس خود یعنی مبارزه طبقاتی تعمیمی و تعمیقی یکپارچه زنان و مردان سوق یابد.

اجبار ویژگی ذاتی و درونی شدۀ نظام سلطه سرمایه است که با خود انواع خشونت و دهشت و مرگ را توسعه بخشیده است. اجبار به گردن نهادن به تمامی قواعد و قوانین ضد انسانی که زنان با بارزه های نهادین تاریخی به عنوان جنس دوم، در نوک حمله این اجبار و انقیاد طبقاتی قرار دارند. حجاب اجباری نیز با تبعیت از قوانین نهادین ضد زن عهد عتیق، ضمن استفاده ابزاری برای انحراف جامعه از اهداف مبارزاتی، حقارت و مذلّت را بر جامعه زنان تحمیل ساخته است. چرا که آزادی پوشش ابتدایی ترین و پایه ترین حق انسانی است که استبداد دینی با اهرم اجبار و انقیاد به قوانین عهد جاهلیت سعی در نفی و رد آن ها را دارد. هدف از این اقدام مشمئز کننده، ضمن تخلیه و تضعیف توش و توان مبارزاتی نیمی از جمعیت فعال و مفید جامعه،بنیان های مبارزاتی را درگیر بارزه های سنتی فراگیری نموده است که به دلیل سنت نهادین فرهنگ مردسالاری ، جاذبه کافی و لازم از سوی جامعه مردان برای پیوستن بدا ن را دارا نمی باشد. بنابراین جامعه زنان بایستی با یک مبارزه ترکیبی، ضمن گسترش دامنه مبارزاتی خویش، بتوانند با ایجاد گره های مشترک مبارزاتی با مردان، موفقیت خود را فزونی بخشند.

مبارزه ترکیبی مجموعه مطالبات تضییع شده از سوی حاکمیت سلطه و استبداد است که از سوی کنشگران مدنی مورد مطالبه بوده و قدرت حاکمه از استیفای آن ها سرباز می زند.البته این مبارزه ترکیبی بایستی با مرزبندی لازم با جریانات ارتجاعی از انحراف امر مبارزه و هدر دادن توش و توان مبارزاتی به نفع حامیان سلطه و استبداد سرمایه و دین جلوگیری نمایند. اکنون هراس از جنبش توده ای رو به تعمیق و رادیکالی بر علیه استبداد دینی در ایران، جریان های راست و راست افراطی و برخی بی مایگان ایده ای را به تکاپو برای توقف و انحراف از مواضع انقلابی رو به گسترش آن وا داشته است. زنان در مبارزه ترکیبی خود برای دستیابی به اهداف انقلابی خویش بایستی از ترکیب و درهم ریزی طبقاتی فاصله گیرند. زیرا در ترکیب طبقاتی، اصولا ارتجاع و فرصت طلبان در تلاش برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش توده ای گام برداشته که از حمایت همه جانبه سلطه گران جهانی و استبداد داخلی برخوردار می باشند.

نتیجه اینکه: حیات اجتماعی و انسانی در جستجوی هویت نوینی است که در ساختار طبقاتی و اشکال تحمیل و اجبار آن خدشه پذیرفته و فلاکت و ادبار را بر بهره مندی مفید و بهینه از زیست اجتماعی غالب ساخته است. اجبار و ادبار دو مفهوم نهادین برای سازوکارهای اقتصادی و اجتماعی است که ضعف و ناتوانی و فرسودگی و فرتوتی بر رویکرد و عملکرد آن مستولی شده باشد. فرایندی که بسترهای تعدی و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها را از سوی  حاکمیت سلطه و استبداد تدارک دیده و جامعه را در یک التهاب مداوم از مبرمات و الزامات درک مشترک حیات غافل ساخته است. مسلما این اجبار بیشتر به حلقه های تضعیف شده ای اعمال شده و می شود که در طول حیات تحولی و تکاملی جامعه و انسان، از حقوق انسانی خود فاصله گرفته و ساختار طبقاتی غالب بر تداوم و تعمیق آن ابرام ورزیده است. زنان به عنوان نیمی از پیکرۀ پویای جامعه های انسانی، همواره تحت فشار و اجبار ساختار طبقاتی با تبعیض و تحقیر مداوم روبرو بوده است. زیرا زنان تحت قیمومیت مردسالارانه حاکمیت سلطه و استبداد، همچون ابزاری برای تشفی تمایلات و تعلقات اکتسابی نگریسته شده؛ و از بسیاری از حقوق اجتماعی و انسانی خویش فاصله گرفته اند. عامیت ستم بر زنان در ساختار طبقاتی سرمایه در تلاقی با جنبه های خاص تعرض به حقوق زنان در استبدادهای سیاسی به ویژه دینی که ابتدایی ترین حقوق انسانی چون آزادی پوشش، استقلال یا توانمندی های مادی و مالی برای رهایی از قیمومیت مردسالاری و بسیاری دیگر از نیازهای اولیه انسانی در تعاملات اجتماعی، به استمرار تضییع حقوق زنان دامن زده است. حجاب اجباری و بسیاری دیگر از اجبارهای تحمیلی از سوی استبداد دینی در ایران، نمونه های بارز و گویای تعرض و تبعیض ساختار طبقاتی بر جامعه زنان می باشند. مبارزات زنان برای رهایی از اینهمه تبعیض و تجاوز به حقوق انسانی شان بایستی با کلیّت مبارزات توده ای در جامعه درآمیزد تا اثرات موثر خود را در تحقق اهداف مبارزاتی به جای گذارد. مسلما مبارزات تک بعدی چون حجاب اجباری و دیگر محرومیت های تحمیلی از سوی استبداد دینی در ایران در کنار فرهنگ مردسالاری نهادین از حمایت لازم و گسترده مردان برخوردار نبوده و با تشدید فشارهای امنیتی و پلیسی دچار کاستی و تضعیف مبارزاتی می گردد. ضمن اینکه با انحراف اذهان و افکار از حوادث و گذار واقعی بنیان های فرتوت و روبه زوال استبداد دینی، فرصت بازسازی و بازیابی اشکال نوین سرکوب جنبش توده ای را فراهم می سازد. بنابراین مبارزات زنان ضمن حفظ هویت واقعی خویش بایستی با جنبش توده ای رو به تعمیق پیوند بخورد تا تحقق اهداف آن میسر گردند.


         اسماعیل  رضایی

            پاریس

       06:08:2022

۱۴۰۱ مرداد ۴, سه‌شنبه

 

                               جنگ و جنایت

 

روال و زوال اندیشه در پروسه تحول و تکامل جامعه و انسان، محصول تکاپو و پویش های انسانی و ساختار  طبقاتی است که با اکتسابات محیطی و مجازی پیوندی تنگاتنگ دارند. انسان ها به عنوان عناصر اصلی و محوری دگرگونی های تاریخی و اجتماعی، گرفتار در دام اهریمنی تعلقات مادی و فردی، تحت تاثیر القائات کاذب دارندگان قدرت و ثروت، همواره با تقابل و تضاد های منفعتی و مصلحتی روبرو می باشند.فرایندی که انسان ها را تشویق و تحریض به تسلیح ابزارهای نامتعارف و مرگبار برای مصاف و صف آرایی در برابر یکدیگر جهت تامین امنیت،حفظ جایگاه و پایگاه اکتسابی، تداوم سیطره و سلطه برای استثمار و استعمار ملت ها و همچنین هژمونی و برتری طلبی های طبقاتی می نماید. این جنگ و جدال ها صرفا در پویش های اجتماعی فارغ از برتری ها و خودخواهی های طبقاتی بسوی صلح و همزیستی مسالمت آمیز انسان ها سوق می یابد.

جنگ روایت آشکار و پنهان جنایات و مکافاتی است که انسان ها در پس انباشت و انباز حریصانه برای سیادت طلبی و ارضای تمنیات رذیلانه خویش بدان مبادرت می ورزند. تضاد و سوء برداشتی است که با درک متفاوت زیستی و اختلافات قومی و قبیله ای خود را بروز می دهد. اختلاف و تفاوت هایی که با تضادهای منفعتی و طبقاتی و شکل گیری دولت-ملت های نوین در عرصه های جهانی، ابعاد نوین و گسترده ای یافته است.جنگ ها ضمن نمایش قدرت، ماهیتا تلاشی برای گسترش دامنه نفوذ  به دیگر کشورها جهت دستیابی به منابع و مصالح مورد لزوم و ارزان برای حفظ و تداوم برتری های اقتصادی، سیاسی و نظامی بروز یافته و به تهدید و تخریب جدی زیستگاه انسان ها مبدل شده است. در حقیقت در جنگ ها جایگاه و ارزش انسانی به مراتب کمتر و کم اهمیت تر از منابع و مواد طبیعی یا خامی است که انباشت های لجام گسیخته و هژمونی اقتصادی و سیاسی را تامین و تضمین می کنند.این شعور نازل و درک سبعانه از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی، فرصت ها و فراست های انسانی را در بند و بست ها و جناح بندی های طبقاتی از انسان ها دریغ داشته و لذت زیستن را در رقابت ها و شرارت های نامتعارف و متباین با خصایص ذاتی و درونی انسان ها تحت الشعاع خود گرفته است.

جنگ ها اصولا با مناسبات تولیدی و درک بهبود یافته انسان ها در پروسه تحولات تکنیکی و فنی ارتباط تنگاتنگ دارند. چرا که با انباشت  یافته های علمی و فنی در پروسه تحولات تاریخی جامعه های انسانی، و بروز نیازهای نوین بر بستر تحول فکری جدید، ضعف بنیان های ساختی برای پاسخگویی به الزام و نیاز های نوین، دارندگان قدرت و ثروت را برای تداوم و حفظ سازوکارهای مسلط به تکاپو واداشته تا از فروپاشی آن و استقرار سازه های نوین و مورد لزوم جلوگیری کنند. بنابراین تحول و تکامل دانش و فن ضمن ایجاد آگاهی ها و نیازهای نوین، برای صاحبان قدرت و ثروت نیز محملی می شوند جهت اشتغالات ذهنی و آگاهی های کاذبی که روند دگرگونی الزامی تاریخی را با موانع و تاخیر روبرو می سازند. ابزارهای رسانه ای و ارتباطی  پیشرفته ای که دروغ می گویند؛ حادثه می سازند؛ یاوه می بافند؛  بزرگ نمایی و کوچک سازی می کنند؛ شر را خیر و خیر را شر جلوه می دهند؛ کشتار و جنایات و شکنجه انسان های بیگناه را با توجیه و تاویل های دروغین و بی اساس مشروعیت می بخشند؛و هزاران ترفند دیگر برای فریب و توهم توده را بکار می گیرند تا بتوانند با ایجاد وقفه های تاریخی در مسیر تکامل جامعه و انسان، به حیات فاقد پشتوانه و مشروعیت تاریخی و اجتماعی خویش تداوم ببخشند. جنگ یکی از ابزارهای جنایتکارانه و آخرین حربۀ دشمنان واقعی مردم برای اغتشاش فکری و دور نگهداشتن مردم از حقایقی است که ضعف و ناتوانی ساختار حاکم کنونی را برملا می سازند. حربه جنایت باری که انسان های بی گناه را ملعبه خواست و نیات پلید و نا انسانی اقلیتی حاکم برسرنوشت جامعه های بشری قرار می دهد. آخرین حربه ای که صف بندی ها و آرایش قوای اهریمنی دشمنان مردم را آشکار ساخته و الزام به تغییر را قطعیت می بخشد. در حقیقت  جنگ در بطن خویش بر خلاف خواست و نیات پلید دشمنان واقعی مردم، انقلابی را می پروراند که  تغییر و دگرگونی الزامی را محقق می سازد. بنابراین درک واقعیت های نهفته در این هجمه جنایت بار و موضع گیری های درست و واقع بینانه برای صلحی پایدار و زیستی مسالمت آمیز انسان ها از طرف نیروهای مترقی و چپ، می تواند از درون این هیولای خیانت و جنایت تحمیلی، دری به روشنایی بگشاید. هرگونه بیان احساسی و عاطفی و یا درکی منفعلانه و یا جانبدارانه، می تواند روند تحقق دگرگونی ساختاری به نفع مردم را با وقفه و یا تاخیر طولانی مدت مواجه سازد.

در نظام سلطه سرمایه جنگی بی وقفه برای گذران حداقل زیست انسانی در جریان است. تبعیض، بیعدالتی، نابرابری دائمی اقتصادی و اجتماعی، فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی و نهادینگی خشونت عریان ناشی ازآن، شکنجه و اعدام و کشتار انسان های بی گناه برای اعتراض به این همه جنایات بی مکافات از سوی استبداد سیاسی و اقتصادی و بالاخره جنگ های مستقیم و نیابتی قدرت های شیطانی حاکم بر سرنوشت انسان ها، همگی ره آورد ساختار فرسوده و بی بازده کنونی نظام سلطه سرمایه در جهان می باشند. ولی انسان ها تحت القائات کاذب و تبلیغات فریبنده و اغواگر مداوم عمال سرمایه، به این جنگ فرسایشی خو گرفته و از حقوق طبیعی، مدنی و انسانی خود فاصله گرفته اند.

ضرورت های تکامل تاریخی بر بستر تضادهای درون اجتماعی نمود یافته و در یک مبارزه شدید و سدید مداوم بسوی تحکیم و تثبیت خود گام بر می دارند. صیرورت جامعه و انسان در ساختار طبقاتی تحت تاثیر و ضدیت دارندگان ثروت و قدرت همواره دچار وقفه و یا موانع جدی تاریخی بوده و می باشند. بنابراین جنگ به عنوان تضادهای نهفته در روند تکامل تاریخی جامعه و انسان، در بطن خود دنیای جدیدی را نوید می دهد که منافع و مصالح دارندگان ثروت و قدرت را با زوال و فروپاشی مواجه می سازد. چرا که ضرورت های تکاملی با زدایش معیار و مقیاس های ساختی گذشته، برای ساخت و بافت نوین متناسب با نیاز و الزام جامعه و انسان گام بر می دارند. بنابراین انباشت های فنی و تکنیکی گذشته بر بستر ساختار کهنه و از رمق افتاده گذشته، فقط قدرت تاخیر در ایجاد تغییر و دگرگونی های الزامی را داشته و از قدرت بازدارندگی لازم برای همیشه ناتوان می باشند. براین اساس کسانی که با ارقام و نمودهای آماری بصورت اراده گرایانه با روندهای کنونی و جنگ و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی برخورد می کنند؛ از قواعد و قوانین تکامل تاریخی عدول کرده و با واقعیت ها و حقایق نهفته در پس نمودهای عینی کنونی فرسنگ ها فاصله دارند. نظام سلطه سرمایه اکنون با بن بست های حاد و ثقیل تکامل تاریخی روبرو می باشد؛ بن بستی که ساختار کهنه و بر بستر آن کاهش بازدهی سرمایه موجد آن بوده که تنها با تغییر ساختی و ایجاد یک توازن پایدار در فعل و انفعالات اجتماعی می تواند به ثبات و پایداری دست یابد.

اکنون سرمایه به دو دلیل عمده از بازدهی و کارآمدی گذشته باز مانده است.اول به دلیل جهانی شدن روابط و مناسبات اجتماعی که بسیاری با نقض قواعد و قوانین برآمده از آن و ابرام و اصرار بر روندهای ناکارآمد گذشته  مانع رشد و پویایی سرمایه شده و آن را در بند و بست های رانتی و مافیایی از پتانسیل واقعی اش دور ساخته اند. دوم بلوکاژ سرمایه در دست اقلیتی حاکم بر سرنوشت ملتها و انسان ها که در هراس مداوم از دست دادن جایگاه و پایگاه اجتماعی خویش، بسوی التهاب مداوم جامعه های انسانی با جنگ و ناامنی های گسترده اقتصادی و اجتماعی، سعی می ورزند به استمرار ساختار معیوب و ناکارآمد گذشته تداوم ببخشند که از توزیع ثروت و دگرگونی های لازم مناسبات تولیدی برای پویایی و زایایی لازم سرمایه در جهت فائق آمدن بر نابسامانی ها و بی ثباتی های کنونی اقتصادی اجتماعی که از عوامل اصلی روند های خشونت بار به ویژه جنگ محسوب می شوند؛ جلوگیری می کنند. بنابراین تعبیر و تفصیل های روشنفکرانه نیروهای مترقی و چپ، در گیر معلول هایی هستند که علت ها را با ذهنیت کجروانه و یا عوامانه از نظر دور داشته اند. اکنون جنگ به دلیل پیوند ها و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، ماهیت وجودی خود را از دست داده و کارآمدی گذشته خود را کاملا نفی می کند. چرا که تاثیرات منفی و بار نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی آن، تمامی جامعه های انسانی را آلوده ساخته و بسوی هرج و مرج سوق می دهد. بنابراین در مقطع کنونی از تحول و تکامل تاریخی، داشتن ابزارهای فنی و تکنیکی برتر نمی تواند ضعف اصلی و اساسی ساختار های کهنه و فرسوده را پوشش دهد و قدرت های برتر را به سرمنزل مقصود برساند. نظام سلطه سرمایه اکنون به مرحله نوینی از تکامل و تحول تاریخی خود نزدیک شده است که مقاومت رذیلانه و جنایت بار را برای حفظ و تداوم موقعیت اقتصادی و اجتماعی کنونی در پیش گرفته است که قطعا توفیقی نخواهد داشت. چرا که مقابله و مقاومت با روند تکاملی و تحولی سر به سنگ کوفتن و متلاشی شدن است. چرا که اگر امکان مقابله با روندها و الزامات تحول و تکامل جامعه و انسان با اتکای به قدرت و ثروت وجود داشت؛ امکان تداوم حیات فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی برده داری و یا فئودالی ممکن بود.

نظام سلطه سرمایه با پشت سر گذاشتن منحط ترین مرحله تحولی خویش یعنی نئولیبرالیسم، وارد مرحله نوینی از تکامل تاریخی خویش شده است که ساختار حاکم کنونی قادر به حفظ و حراست از منافع و مصالح سردمداران آن نمی باشد.1 مرحله ای از تکامل تاریخی که نیازمند یک تغییر ساختی است که بتواند با دینامیسم و صیرورت جامعه و انسان هماهنگ و همراه گردد. فرایندی که با معادلات و مبادلات حاکم کنونی در تعارض بوده و جایگاه و پایگاه قدرت های برتر کنونی را به چالش می کشد. بدین مضمون که قطب برتر به قطب های برتر مبدل شده و نمودهای نوینی از تعاملات اجتماعی و انسانی بر می کشند که روابط و مناسبات گذشته را برنتافته و نفی می کنند. این ویژگی منجر به تکانه های شدیدی شده که بشریت را در تنگناهای زیستی و دهشت و وحشت مداوم تقابل قدرت های سلطه گر و متجاوز به حقوق انسانی قرار داده است. هرچه قدر ضرورت های تغییر و دگرگونی های اجتماعی قریب الوقوع باشد؛تضادهای درون اجتماعی و بین المللی افزایش یافته و شدت و حدت هجمه و یورش صاحبان ثروت و قدرت برای وقفه و تاخیر در تحقق الزام و نیاز جامعه و انسان و ابرام بر سازه های مسلط بیشتر و عریان تر نمود می یابد. جنگ یکی از آخرین اهرم های خشونت عریان قدرت های مسلط جهانی برای تداوم حاکمیت سلطه و استبداد در عرصه جهانی می باشد. اگر چه جنگ به دلیل پیوند های ناشی از تحولات تاریخی جامعه های انسانی ضرورت خود را از دست داده است، ولی در سپیده دمان جهان نوین در حال شکل گیری سلطه گران جهانی از این حربه برای تاخیر و وقفه تغییرات الزامی بهره می گیرند.

نتیجه اینکه: جنگ ابزار جامعه طبقاتی برای تحمیل و تحکیم بنیان های ستم و استبداد و همچنین ایجاد بسترهای تاخیر و وقفه در نمود و بروز بنیان های نوین الزام و نیاز تحول و تکامل جامعه و انسان می باشد.روندهای تحولی که تکامل دانش و فن از بارزه های اصلی و اساسی آن محسوب می شوند؛ ساختار مسلط اقتصادی و اجتماعی را که از پاسخگویی به نیازهای نوین آن ها باز می مانند؛ به چالش می کشند. این فرایند و التهابات ناشی از آن، منافع و مصالح دارندگان ثروت و قدرت را در معرض تهدید و تغییر قرار داده و مقاومت و مقابله آن ها را برای هرگونه اصلاح و تغییر مورد لزوم بر می انگیزند. جنگ کثیف ترین و منحط ترین حربه قدرت های مسلط است که بیان بن بست سلطه گران جهانی در برون رفت از بحران و حفظ وضعیت موجود بوده؛ و نوید دنیای نوینی را می دهد که در معادلات و مبادلات جهانی تغییرات بنیادی و ساختی ایجاد می کند. براین اساس جنگ همواره بر علیه منافع محرومان و ستمدیدگان جامعه های انسانی رقم خورده و قربانیان اصلی آن ها توده های تحت ستم می باشند. چرا که در ساختار طبقاتی نظام سلطه سرمایه، اولویت حفظ و حراست از منافع و مصالح کلان سرمایه داران بوده و توده ها در رتبه ثانی و ابزاری برای تامین و تضمین منافع آن ها محسوب می شوند. بنابراین صلح و همزیستی مسالمت آمیز را فقط می توان در جامعه ای فارغ از ساختار طبقاتی جستجو کرد.


              اسماعیل  رضایی

                  پاریس

          26:07:2022


  1نظام سلطه سرمایه به فاز سوم تکامل تاریخی خود بعد از مراحل تاریخی گذشته یعنی «تهاجمی» و «تقابلی» پا گذاشته است. مرحله ای که تداوم نظام سلطه سرمایه را به ایجاد تعادلی نوین اقتصادی و اجتماعی فرامی خواند تا بر عدم تعادل ناشی از سیاست های مخرب و متجاوزانه گذشته بویژه نئولیبرالی که بر لجام گسیختگی انباشت و انباز تداوم یافته؛ و فقر و فاقه را عمومیت بخشیده است؛ فائق آید.

۱۴۰۱ تیر ۲۳, پنجشنبه

 

                                     نماد و نمود

 

انسان ها بر بستر نیازهای ارگانیک، به مراودات، مبادلات و تعامل و مناسبات اجتماعی روی می آورند.فرایندی که امیال و اقوال را در مجاری ارضا و اقناع فردی و با حذف و حد منافع جمع و جامعه هدایت نموده است.این ویژگی قطب بندی های خاصی را در عرصه معرفت و معیشت نهادینه نموده؛ و شور و شعور را در ترجیح و توجیه منافع خاص طبقاتی به تحرک وا داشته است. این نماد انتخابی، نمودهای رذیلانه ای برای تضییع حقوق طبیعی و اجتماعی اکثریت بزرگ اجتماعی را برای حفظ و حراست از منافع اقلیتی دارای قدرت و ثروت بکار گرفته و می گیرد.در این میان عده ای با ادعای روشنفکری  و با درک محدود و مغفول خویش از تحول و تکامل تاریخی، به توجیه و تاویل روندهای معیوب و ضد انسانی مبادرت کرده و با اتصال به ارتجاع و استبداد روندهای تکاملی جامعه و انسان را دچار چالش و وقفه نموده اند. چراکه ساختار طبقاتی نوعی قدرت مداری و رجحان طلبی را نهادینه ساخته است که کسب و حفظ آن نیازمند گذر از بدیل های انسانی و متکی بر رذایل و بداندیشی می باشند. براین اساس کسانی که به ساختمندی و محتوای درونی آن خو گرفته و عادت کرده اند؛قدرت بازاندیشی و بهاندیشی در آن ها نقصان پذیرفته و یا سلب شده و به رویکردهای ساختار طبقاتی پاسخ مثبت می دهند.

بنابراین در روند تکاملی،انسان ها و شخصیت های تاریخی نقش کند کننده و یا تند کننده تکامل تاریخی را به عهده دارند. قطعا در این مسیر، ارتجاع و استبداد دستیابی به اهداف و آرمان های انسانی را با تاخیر و وقفه های تاریخی مواجه می سازند. بنابراین کسانی که به تکامل تاریخی و تحول اجتماعی باور ندارند و یا با بدفهمی و نفهمی های ایده ای خود جامعه و انسان را با مدار بسته و فرتوت اندیشه و عمل خویش به داوری می نشینند؛ و مفاهیم و مقولات هستی فرایند تکاملی را درک نکنند؛ قلم و بیانشان همچون لوله فاضلاب هر آشغالی را از خود عبور داده و به تخریب اندیشه متعالی و دورانساز انسان های متفکر و اندیشمند مبادرت می ورزند.این انسان های مفلوک و درمانده، چون از فهم گذر تاریخی تکامل جامعه عاجز می باشند؛ به تخریب چهره ها و تشویش اندیشه ها روی می آورند. با برخی مفاهیم بدعت گونی چون روسوفیل، ناتوفیل، چینوفیل و امثالهم دل خوش داشته و خود را در صف اول مبارزات مردمی می پندارند. و برخی ها نیز پا فراتر گذاشته و با ابرام بر حماقت خویش برای مبارزات انقلابی و فروپاشی بنیان های ستم و استبداد گذشته، با سقوط در دره حماقت، همچنان بر حماقت خود و تعمیق آن پای می فشارند.براین اساس است که هرگز قادر به ثبات رفتاری و کرداری با رویکردهای محیطی نبوده؛ و ناتوان از اصلاح مشی  مبارزاتی خویش، در دام یاس و ناامیدی فرو غلتیده و با گریز از توتالیتاریسم و استبداد حاکم، با ارتجاع و استبداد دیگری بیعت می کنند. جریانی که به زعم خود از ایدئولوژی زدگی بدور است و به نفی و نهی ایدئولوژی می نشیند. در حالی که در دام تارهای پوسیده و فرسوده ایده های فرتوت گرفتار است. ساختار فکریشان طوری سامان یافته که اندیشه و عمل رهائی بخش را با ایدئولوژی پیوند زده؛ و به رد و نفی آن حکم می دهند. بر عکس، هر باور و نگاه ارتجاعی و فرتوتی را که منفعت و مصلحت شان را ترمیم و تحکیم می کند؛ فاقد ایدئولوژی دانسته و مورد تایید و تکریم قرار می دهند.

نماد یا سَنبُل نوعی نگاه سنجشی است که با خود بار منفی ویا مثبت طبقاتی را حمل می کند. یک نمود بارز و شاخص روابط و مناسبات اجتماعی است که با خود سلایق و علایق فردی و جمعی را یدک می کشد. تکیه بر نمادهای فاقد بنیان های مادّی و کمّی لازم و بویژه نمادهای کهنه و عهد عتیق، به کاریزمای فردی و یا گروهی منجر می شود که جامعه و انسان را در سراشیبی انهدام و انحطاط هدایت می کند. رهبران کاریزمایی بویژه دین زده، ضمن متوقف شدن در دگم های ایده ای و نادیده انگاشتن و ناباوری به تکامل تاریخی، با تجرید و تفکیک دستاوردهای بشری در پیوند با نیازها و الزامات اجتماعی و انسانی، در برابر بهبود شرایط زیست اجتماعی و انسانی بشدت مقاومت می ورزند. در این میان کسانی که انتظار بهبود و تغییر شرایط موجود را در ذهن خود می پرورانند؛ قطعا آب در هاون کوبیده و هرگز به انگاره های ذهنی معیوب خود دست نخواهند یافت. چراکه در بطن و ذات بارزه های طبقاتی، فریب و ایهامی نهفته است که گرایشات فردی و جمعی را بسوی توجیه و تاویل های منفعتی و مصلحتی هدایت می کند.فرایندی که شهامت آن آمیخته به شناعتی است که بارزه های هویتی و اصالتی درک متقابل انسانی را در افراط و تفریط پیوندهای نامتعارف اجتماعی به فراموشی می سپارد. زیرا شهامت مبارزاتی با نگاه طبقاتی،با دنائت و شناعت تمایلات و تمنیات انسانی در آمیخته؛ و عموما در محدوده برش منفعتی و مصلحتی متوقف می شوند.

بی صبری، بی ثباتی رای و نظر،تزلزل در اقدام و عمل،همراه شدن با گرایشات متفاوت  فکری و طبقاتی همراه با درک  نامفهوم و غلط مولفه های عمده و مهم اجتماعی از جمله دموکراسی، نداشتن دیدگاه روشن و صریح نسبت به ساختار های غالب اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، گنده گویی و پرگویی های بلاهت آمیز و… همگی بیان روشن و واضح نداشتن فهم و شناخت لازم از گذر تاریخی تکامل اجتماعی می باشند. درک تکاملی با نفی تمامی مولفه های چالشی گذشته و اصلاح و بهبود روندهای نامتعارف حال برای آینده ای بهتر و مفیدتر فضای بالندگی رشد و کمال جامعه و انسان مفهوم واقعی خود را می یابد. بنابراین وقتی نگاه اصولی و دقیق به گذر تکامل تاریخی نباشد، هژمونی انفعالی، متحجر و واپسگرا بجای نگاه انقلابی و ضروری تحولات اجتماعی نشسته و دستاوردهای جنبش انقلابی را به تاراج می دهد. بسیاری از جنبش های انقلابی در سطح جهانی و بویژه جنبش انقلابی ایران امروز در مسیر انحراف و اختلاف با گذر تکامل تاریخی جامعه و انسان در حرکت است. یغماگری بورژوازی و عمالش در مصادره به مطلوب کردن جنبش های توده‌ای با فریب و اوهام، و موضع گیری و مشی مبارزاتی مبهم و گنگ اپوزیسیون، بیان روشن نفهمی و عدم شناخت جامعه روشنفکری از گذر تاریخی حیات بشری در فرایند تکاملی کنونی می باشد. 

اولین گام تجربه انقلابی برای پیشبرد اهداف و آرمان های اجتماعی و انسانی و همچنین اتخاذ مشی مفید و موثر تاکتیک و استراتژی انقلابی، درک و شناخت بهینه مرحله  کنونی گذر تکامل تاریخی نظام سلطه سرمایه و درگیر شدن با بارزه ها و شاخصه های چالش برانگیز آن می باشد. ساختار سرمایه اکنون درگیر با بحران های حاد و فزاینده  ناشی از گذر تکامل تاریخی خویش وارد فاز نوینی از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی شده است که مقاومت و لجاج افسارگسیخته دارندگان ثروت و قدرت را برای مهار آن برانگیخته؛ و جهان را در دهشت و وحشت جنگ و ناامنی های اقتصادی و اجتماعی فرو برده است. اینکه ایده رجعت به گذشته برای اعتلا و بازیابی هویت ملی از سوی عمّال بورژوازی و برخی روشنفکر نماها با اتصال به ریسمان پوسیده برخی نمادهای غارتگر و مستبد گذشته برای گذر از استبداد مهلک و چپاولگر حاکم دینی ابراز می شوند؛ دقیقا نشان از فهم کاذب و شناخت ناقص جریان های روشنفکری از فرایند تکاملی کنونی می باشد.نظام سلطه سرمایه و ساختار غالب جهانی آن،برای تداوم حیات خویش الزاما نیازمند اصلاح ساختاری برای برون رفت از این بحران و ناهنجاری های اقتصادی و اجتماعی آن می باشد.ساختار غالب اقتصادی در ایران، ساختار غالب و معیوب و فرتوت سرمایه داری جهانی است که در تلاشی بی سرانجام  از سوی ارتجاع دینی برای پیوند با برخی از نمودهای اقتصادی عهد عتیق اسلامی، چون انفال، خمس و زکات و دیگر زائده های دوران جاهلیت دینی،کاملا جامعه را بسوی اضمحلال و فروپاشی هدایت کرده است.بنابراین برای گذر از استبداد قرون وسطایی و نجات ایران تنها بایستی حول محور نیازهای  تکاملی کنونی بسیج شد. ضمن اینکه ملی گرایی به دلیل دگرگونی های تاریخی نظام سلطه سرمایه، ماهیتا متغیر و متحول شده و با بارزه ها و شاخصه های قرون گذشته تاریخی دارای تفاوت بنیادین می باشد.

نمودهای نمادین حرکت های اراده گرایانه برای گذر از ستم و استبداد دینی در ایران از سوی جریان های سیاسی با اتخاذ مواضع خام و فاقد مبناهای پایه ای اصولی و منطقی برای یک مبارزه هدفمند وراهگشا، امروز تمام فضای سیاسی اپوزیسیون را پر کرده است. گام های بی ریشه ای که در حد بیانیه، پیام و پیمان نامه متوقف شده و در فاصله کوتاهی به فراموش سپرده می‌شوند. حرکت سترونی که عزم را جزم کرده تا جنبش روبه تعمیق و رادیکالیزه شدن  آن را در میانه راه از تب و تاب انداخته و با شعارهای دهن پرکن جمهوری سکولار با چاشنی دموکراتیک بدون پشتوانه  آگاهی های لازم اجتماعی و درک دیالکتیکی پویش کنونی جامعه های انسانی،  خود را تحمیل نماید. این نمودی از نماد احساسی و برونسپاری عواطف تلطیف شده در فضای مسموم و مشئوم  مهاجرت است که قدرت فهم علّی سودای لقمه ای نان برای گذران لحظه های رقت بار زندگی  در جامعه نکبت زده دینی که تمامی اندیشه و روان انسان های گرفتار در دام اهریمنی عادت و اعتیاد را در هم پیچیده؛ و آن ها را از تمامی آمال و آرزوهایشان دور نگه داشته است، به درک لازم برسد. چراکه اگر درکی بود اینچنین رد پای دشمنان واقعی مردم فضای سالم و رو به تعمیق جنبش توده‌ای را نمی آلود. ساده انگاری و ‌ول انگاری همراه با توهمات روشنفکرانه با درهم ریزی طبقاتی برای نهادن دامی مهلک تر برای توده های رنج کشیده؛ مبارزات را از مسیر اصولی و موثر خویش خارج ساخته است. یک کمیت مطلوب زیر فشار و ناتوانی ذاتی  توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی، بویژه استبداد دینی همراه با تحولات جهانی برای یک کیفیت مطلوب در حال شکل گیری است که خود هراس و وحشت دشمنان واقعی مردم را برای متوقف و یا منحرف کردن آن برانگیخته است. همراه شدن با این جریان های انحرافی که قطعا چتر حمایتی قدرت بزرگ سرمایه را برا ی مهار  دگرگونی در حال شکل گیری و چپاول  جامعه را با خود دارند؛ ستم مضاعفی است به ستمدیدگان و محرومان جامعه که همه هستی شان را برای فردایی بهتر و انسانی تر در کف اخلاص نهاده اند.

  با وجود رشد دیدگاه سکولاریسم، هنوز دین از پایگاه توده ای نسبتا مطرحی در فضای تب آلود جامعه برخوردار می باشد.  یعنی توده ها نتوانستند به یک مرزبندی قاطع و شفاف بین دین و جامعه دست یابند. این همان مرکز ثقل ویا پاشنه آشیل جنبش اجتماعی کنونی است که امکان وقفه و یا انحراف در آن را ممکن می سازد. جنبش اجتماعی ایران اکنون بیشتر به همراهی نیاز دارد تا به یک هم افزایی محدود و مشکوک. حرکت های نسنجیده و بعضا معلوم الحال اپوزیسیون کنونی، نه تنها کمکی به جنبش رو به تعمیق توده ها نمی کند؛ بلکه تشتت و پریشانی را در صفوف مبارزین رقم می زند. چرا که در عصر تغییرات بنیادی در پیوند ها و ارتباطات انسانی، نخبه گرایی و کیش شخصیت و یا شخصیت سازی های کاذب، تحت الشعاع تراکم اطلاعات و آنالیز داده های مرتبط با فرایند تحول و تکامل قرار دارند. بنابراین هر حرکت و سازماندهی که مرتبط با این روند دگرگونه نباشد؛ به مبارزات و اهداف و آرمان های آن آسیب جدی وارد می سازند.

نتیجه اینکه: نمادها به عنوان یک امر فراگیر و تعمیمی در جامعه های انسانی، در بطن خود نمودهای خاصی را متناسب با درک و دریافت و جایگاه طبقاتی در رویکردهای اجتماعی از خود بروز می دهند. نمادها یا سَمبُل ها عوامل کنشی متفاوتی را در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان موجد هستند که به تسهیل و یا کندی و وقفه های تاریخ تکامل اجتماعی منجر می شوند. همراه شدن با روند تکامل تاریخی، درک علّی بسیاری از روابط و مناسبات متعارف و نامتعارف اقتصادی و اجتماعی را ممکن ساخته؛ و بهیابی  و بهپویی فرایند مبارزاتی را تسهیل می کند. نماد معرفت با نمود فهم و شناخت انسانی در پروسۀ رشد و کمال جامعه و انسان خود را نشان می دهد. تکیه بر نمادهای گذشته تاریخی و اهتمام و ابرام بر بارزه های هویتی آن برای برون رفت از چالش ها و بن بست های اقتصادی و اجتماعی، ضمن به چالش کشیدن جنبش های توده ای و ممانعت از تعمیق و رادیکالیزه شدن مبارزات اجتماعی، نوعی آشتی طبقاتی را بر بستر درک و فهم ناقص از تحول و تکامل تاریخی را مروّج است. کسانی که بر حماقت خود در مبارزه با استبداد و اختناق در دوره ای از تحولات تاریخی ابرام می ورزند؛ قطعا هیچ درکی از تکامل و تحول تاریخی جامعه و انسان نداشته و بر بارزه های فکری محدود و مسدود خود متکی می باشند. چرا که عناصر مکمله مبارزات توده ای و پیوندهای مطلوب برای پیشبرد این مبارزات، از میان اپوزیسیون های کاذب و فاقد بنیان های مادی لازم و اصولی گذر نمی کند؛ بلکه از شناخت دقیق و مطلوب نیاز های برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان می توان به یک مبارزه تاثیر گذار و موفق دست یافت. گروه ها و دسته بندی هایی که برای گذر از استبداد دینی هرروز با عناوین دهن پرکن از هر گوشه ای بر می کشند، عوامل وقفه و همچنین پراکندگی و تشتت در صفوف مبارزات واقعی توده ای می باشند. چرا که با فرایند تحولات همراه نبوده و با هم افزایی های نامتعارف و غیر معمول به اغتشاش فکری و پراکندگی اقدام و عمل دامن می زنند.


       اسماعیل    رضایی

           پاریس

     2022 :14:07

۱۴۰۱ خرداد ۲۲, یکشنبه

                                   انقلاب و انتظار

 

انقلاب محصول انتظاری است که طی تحول و تکامل جامعه و انسان، نیازهای برآمده از آن ها در بوته اجمال و اهمال قرار می گیرند.فشار و تعدی صاحبان قدرت و ثروت در تعویق و تاخیر روندهای تغییر و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی، جنبش و شورش عمومی  برای تحقق نیازها و انتظارات برآمده از تحول و تکامل جامعه و انسان را برمی انگیزند. این تحرک اجتماعی، گرایشات و طیف بندی های خاص طبقاتی را در خود جای می دهند که اهداف و آرمان های انقلاب در معرض اختلال و انحراف قرار می گیرند. بنابراین شرایط انقلابی اصولا درک نیازها و فهم چرایی این نیازها برای پیشبرد آرمان های انقلاب را با خود دارد. زمانی که ابهام و ایهام بر اهداف انقلاب سایه افکند و یا برخی نمودهای حاشیه ای و یا دیکته شده و یا درک ناواقع حافظۀ تاریخی  از رخدادهای گذشته تاریخ تحولات اجتماعی بر فرایند انقلابی تاثیر گذار باشند، دستاوردهای انقلاب عموما توسط فرصت طلبان و عناصر مورد حمایت اقتدار و ارتجاع مصادره به مطلوب می شوند.

انتظارات به تعویق افتاده و تاکید صاحبان قدرت بر بودها و اکتسابات موجود، بسترهای یک نارضایتی عمومی و دگرگونی های انقلابی را تدارک می بینند. اما یک تفاوت اساسی بین شرایط انقلابی در گذشته با آنچه که اکنون جامعه های انسانی با آن روبرو می باشند؛ وجود دارد.وقتی صحبت از شرایط عینی و ذهنی برای برآمد یک انقلاب اجتماعی می شود؛ در شرایط ثبات و پایداری عادات و سنن و گزینش های نوین دانش و فن، جامعه و انسان با شرایط خاصی روبرو می شوند. بدین مضمون که اصولا اجماع در برابر عادت و سنت آسان تر و سهل تر امکان وقوع دارد تا اجماع در برابر انتخاب های نوینی که گذشته آدمی را به چالش می کشند.این ویژگی پراکندگی نیروهای انقلابی را دامن زده که شرایط عینی را در پس ذهنیت فرتوت و واپسگرا از توان و کنش لازم باز داشته اند.برای یک اجماع انقلابی و گام های عملی آن، جامعه نیازمند یک اجماع عمومی پیرامون الزامات دگرگونۀ جامعه و انسان می باشد.تکثر اندیشه و تعاملات ناپایدار و چالش پذیر در پیوند با تقابل و تضاد بین انتخاب و عادت، روند همگرایی و همسویی برای یک دگرگونی اساسی را با موانع و محدودیت های جدی مواجه ساخته است.ضمن اینکه به عناصر فرصت طلب با هویت نامشروع سیاسی، امکان سوار شدن بر موج نارضایتی و بن بست های سیاسی را داده تا به ابقاء و احیای دوباره مناسبات کهنه و فرتوت گذشته بیاندیشند.

براساس تکثر ناپایدار ایده و عمل کنونی است که تحزب جایگاه گذشته خود را نمی یابد؛ و گام های متفرق و پراکنده از تحقق اهداف و آرمان های انسانی جلو گیری می کنند.انسان ها از یک طرف در دریای موّاج و متراکم اطلاعات و ارتباطات، بیواسطه حزب و سازمان که در گذشته عناصر اصلی اطلاع رسانی و تبیین و تحلیل رویدادهای محیطی بودند؛ قرار داشته؛ و از طرف دیگر به دلیل عدم بهداشت روانی لازم برای درک و فهم، و همراهی با برآمدهای نوین احتیاج و الزام عصر نوین، قدرت و نیروی پایدار و با ثبات برای یک وحدت و همکاری عمیق و درونی شده را دارا نمی باشند.فرایندی که به رواج درک معلولی مدد رسانده؛ و دامنه خرافه گرایی و عوام اندیشی را توسعه بخشیده است.بنابراین، اینکه بالایی ها نتوانند و پایینی ها نخواهند؛ جابجایی قدرت ممکن می گردد؛ دیگر جواب نمی دهد.زیرا توده ها شاید از گذشته بریده باشند؛ ولی اتصال و ارتباط با پدیده های نوین حیات اجتماعی و درک و هضم آن ها به عنوان عوامل اصلی تحرکات انقلابی در پرده ای از ابهام و ایهام قرار دارند.این عارضه تعمیمی در بین روشنفکران، خود بر دامنه تفرقه و پراکندگی نیروهای بالقوه دگرگونی های اجتماعی افزوده؛ و توده ها را از یک رهبریت مقتدر و با صلابت محروم ساخته است.شورش و جنبش در جهان معاصر، گواه روشنی است بر الزام بر دگرگونی های بنیادی سازه های مسلط که به علت تاثیر پذیری از القائات کاذب و دروغ و فریب ابزارهای ارتباطی حاکمیت قدرت و ثروت، از پتانسیل و بروز ظرفیت ذاتی و بالقوه خویش بازمانده اند.پس دوام و بقای نظام های خودکامه، ناکارآمد و فاسد در سطح جهانی، بیان واضح و روشن ضعف اساسی نیروهای مترقی و چپ در هدایت جنبش های توده ای برای اهداف انسانی می باشند. توتالیتاریسم و استبداد اقتصادی و سیاسی اکنون مکمل یکدیگر در پیشبرد اهداف و رویکردهای ضد بشری در سطح جهان می باشند.بنابراین برای تداوم غارت و چپاول و حفظ و استمرار سازوکارهای گذشته، به یکدیگر یاری و مدد می رسانند. راز ماندگاری حکومت های جبار و مستبد را بایستی در این پیوستگی و همبستگی تبهکارانه جستجو کرد.

شور انقلابی اگر با شعور اجتماعی لازم و آگاهی های طبقاتی در نیامیزد؛ و سنت ها و عادات واپسگرا راهنمای عمل انقلابیون گردد، هنجارهای انقلابی در ناهنجاری های ناشی از درک و فهم غلط از بارزه های طبقاتی ایده و عمل در پیشبرد امر انقلاب، از اهداف وآرمان های خود فاصله می گیرند. شکست انقلابات عموما به درک غلط از ترکیب طبقاتی و میزان آگاهی و فهم بازیگران صحنه انقلاب برمی گردد. ناآگاهی های سیاسی و سیاست های ناآگاهانه  به درک فرمالیستی از گذر انقلابی جامعه منجر می شوند که انقلابیون و صحنه گردانان انقلاب را از عمق و محتوا به سطح و رویه هدایت کرده و عرصه مبارزاتی را با نگاه تک بعدی به موضع گیری های رهبران انقلاب، از اهداف و آرمان های اجتماعی و الزامی اش دور ساخته و به ضدانقلاب وا می گذارد. یکی دیگر از آفت های انقلابی که دامنگیر بسیاری از انقلابات از جمله انقلاب مردمی ایران گردیده است، و به انحراف و انهدام آن روی آورده، تبلیغ و تقلید مشی و مرام مبارزاتی  از سوی مبارزان واقعی توده ها بوده که با ویژگی ها و بارزه های ساختی و بافتی جامعه در تعارض قرار داشته اند. تنوع صف بندی طبقاتی در جامعه های انسانی ضمن تاثیر پذیری اساسی از بنیان های مادی جامعه، تحت تاثیر نمودهای غالب عادات و سنت واپسگرایی نیز قرار دارند که با برآمدهای نوین بنیان های مادی و نیازهای الزامی جامعه و انسان فرسنگ ها فاصله دارند. ناتوانی در درک و فهم این فرایند و ایجاد یک توازن بین عناصر معینه انقلاب اجتماعی، انقلاب را از محتوا و مضمون واقعی آن تهی ساخته و  ارتجاع و اجتماع واپسگرایان را بر سرنوشت توده ها قطعیت می بخشد.

انقلاب در پس کمیتی مطلوب برای کیفیتی مطلوب تر از گذشته نمود می یابد و حاوی انتظاراتی است که بارزه های طبقاتی غالب در آن بدان هویت می بخشند. این انتظارات بیان ندرت و نایابی ها و یا نیازهای به تاخیر افتاده ای است که قدرت حاکمه آن ها را نادیده گرفته و یا غفلت ورزیده است. بنابراین درک و شناخت ترکیب طبقاتی و میزان توانمندی طبقات و یا طبقه در هژمونی جامعه انقلابی برای پیشبرد آرمان های انقلاب امر بنیادین محسوب می شوند. دستیابی به اهداف و آرمان های انقلاب دقیقا به میزان آگاهی و درک و شناخت توده ها از چرایی انقلاب است که روند تغییر و دگرگونی های الزامی و ایجابی را تسهیل می کند. برآمدهای احساسی تحت تاثیر الگوهای سنتی و واپسگرای رهبران انقلاب، جامعه انقلابی را بسوی انحراف و انحطاط از مواضع اصولی برای تغییر و دگرگونی های لازم هدایت کرده و با مصادره به مطلوب دستاوردهای توده ها توسط عناصر مرتجع و واپسگرا، مطلوبیت کیفی لازم با تاخیر و همراه با پرداخت بهای سنگین برای جامعه روبرو خواهد شد. در حقیقت نمی توان گفت که انقلاب یا انقلابات اجتماعی شکست خورده؛ بلکه به دلیل ماهیت ساختی و بافتی جامعه و همچنین تاثیرات ساختار غالب جهانی بر آن ها، عموما دچار یک وقفه موقت و یا طولانی خواهند شد. براین اساس ابراز ندامت از یک انقلاب، نشان از فهم غلط از گذر تحولات انقلابی در جامعه و یا سوءاستفاده از نارضایتی توده ها برای اهداف ضد انقلابی و بازگشت به سازوکارهای فرتوت و ناکارآمد گذشته  مفهوم می یابد. چرا که تحقق انتظارات از یک انقلاب ،اصولا منوط به تحقق کمیت مطلوبی است که بر آگاهی کافی و وافی توده ها به ماهیت و چرایی گذر انقلابی جامعه استوار می باشد. یک جامعه با بافت سنتی و ساختار فکری عهد عتیق، قطعا با وقفه های تاریخی نسبتا طولانی برای تحقق آرمان های انقلابی خویش روبرو خواهد بود. زیرا دگم و تعصّبات خشک و انهدامی بایستی در گذر حیات نامطلوب جامعه در هم شکسته و مستعد پذیرش روندهای نوین و الزامی تحول و تکامل جامعه و انسان گردند. این همان کمیتی است که بی کفایتی و ناتوانی روزافزون گردانندگان و یغماگران دستاوردهای انقلاب اجتماعی آن را فراهم می سازند.

نادمان انقلاب عموما کسانی هستند که از رادیکالیزه شدن هرچه بیشتر انقلاب در هراس دائمی بسر می برند. کسانی که با القائات کاذب و دروغین در تلاشی مداوم برای پراکندن یاس و نومیدی در میان توده ها، دامنۀ این ندامت و پشیمانی را توسعه می بخشند. رهزنان انقلاب اگرچه به پشتوانه حمایت توده ها ی عقب مانده از فرایند های تحول و تکامل تاریخی، دستاوردهای انقلاب توده ای را مصادره به مطلوب می نمایند؛ ولی تحجر و خودباختگی آن ها در برابر میراث فرهنگی کهن و یا عهد عتیق، انحطاط و فروپاشی بنیان های مادی و معنوی را فراهم نموده که بستر های یک مرزبندی بین ارتجاع و ضرورت های به واقع اجتماعی و انسانی را فراهم می سازند. این مرزبندی بیان درهم شکستن دگم های ایده ای و ایجاب و الزام گذر به مرحله نوین انقلاب اجتماعی با ساز و کارهای نوینی است که تناسب و تقارب نیروهای مترقی و به واقع مردمی را در خود جای می دهد.این همان نقطه هراس انگیز برای نادمان از انقلابات اجتماعی است که تمامی مساعی و مطامع ناانسانی آن ها را بی جواب می گذارد. نادمین انقلاب ایران تا کی می خواستند و می خواهند؛ سایه شوم جاهلیت دینی بر اداره امور اجتماعی سنگینی کند و حرامیان و راهزنان عصر تباهی و فساد بر اندیشه و عمل جامعه و انسان فرمان برانند. یک بار و برای همیشه بایستی مرز بین شناعت و انسانیت مشخص شود که قطعا بدون هزینه گزاف مادی و انسانی ممکن نخواهد بود. چرا که قرن های متمادی فرامین مطرود و مخروب رهبران دینی بر سرنوشت جامعه و انسان، ذهنیت های گنگ و ناآگاهی را پرورده که برای زدایش و پالایش آن ها نیاز به بروز هراس و دهشت درون زا و ذاتی بنیان های دینی بوده که سالیان دراز تاریخ تحولات اجتماعی در پس دروغ و ریا  و پند و اندرزهای عوامانه و فتاوی مجهول و مجعول  دینی خود را مخفی کرده بود.

بررسی انتزاعی روندهای انقلابی،موضوعیت و تبیین و تحلیل فرایند انقلاب را به چالش کشیده و علل و عوامل بسیاری از نمودهای نامتعارف آن را از نظر دور می دارند .انقلاب با بارزه های هویتی تکامل تاریخی همراه است و نادیده گرفتن مجموعه تاثیرات عوامل محیطی بر روند شکل گیری و تداوم آن، موانع و چالش های بسیاری را در دستیابی به اهداف و آرمان های انقلاب ایجاد می کند. ضعف و خلجان های انقلاب را نیز بایستی در پیوند با رویکردهای محیطی  به بررسی و داوری نشست. نگاه تک ساحتی و تک بعدی به انقلاب، ابهام و ایهام را در توجیه و تاویل ناکامی ها و ناروایی های آن ایجاد می کند. براین اساس است که بسیاری با تجرید زوایای تاریک و روشن انقلاب از فراشد های بیرونی و پیرامونی، به نتایج وهم آلودی از ناکامی ها و ماندگاری عناصر ضد انقلاب بر سرنوشت یک جامعه انقلابی دست یازیده که درک و شناخت موانع راهبردی برای دفع و حذف عوامل بازدارنده و موکد بر وقفه های تاریخی را با چالش جدی روبرو می سازند. بازیابی و بازسازی هویت انقلابی نیازمند یک کمیت مطلوبی است که بر آگاهی توده نسبت به دگم های ایده ای و چرایی عدم تحقق انتظارات استوار می باشد. این آگاهی همواره تحت تاثیر رویکردها و رخدادهای محیطی قرار داشته و از یک صعود و ثبات پایدار و مداوم پیروی نمی کند. بنابراین دستیابی به اهداف انقلاب مصادره شده به بسیاری از فراز و نشیب های عوامل محیطی وابسته است که درک و شناخت و اولویت بندی های آن ها برای یک مبارزه اصولی و تاثیر گذار، یک ا لزام و نیاز است.

سلطه ستم سرمایه و الیگارشی مالی برآمده از آن، خط مشی را برای زیست عمومی با آگاهی های کاذب برآمده از آن ترسیم کرده که عزم و اراده انسان ها را مطابق نیاز و خواست خویش سامان داده و به حرکت وا می دارد. نمودهای بسیاری از حرکت های جنون آمیز و مرگبار عمال سرمایه در جهان بوده و هست که هیچ واکنش تاثیر گذاری از سوی جامعه جهانی چه جناح های راست و چه جریان های مترقی و چپ را برنیانگیخته و همچنان تداوم دارد. چرا که منافع الیگارشی مالی در تداوم و حفظ این روند جنایت بار تامین و تضمین می شود. اکنون در مقطع دگرگونی های ساختی و تثبیت و تحکیم قطب بندی های نوین اقتصادی و اجتماعی، الیگارشی مالی و قدرت های اقتصادی و سیاسی برتر در سطح جهانی،  برای حفظ سازواره های گذشته و احیا و تامین هژمونی اقتصادی و سیاسی خود، حرکت های تبلیغی و تخریبی خود را با جنگ های نیابتی و حمایتی در سطح جهان تداوم بخشیده اند. روندی که آسیب های جدی را به سطح زیست محرومان و زحمتکشان وارد آورده و جامعه های انسانی را در معرض فساد و تباهی ناشی از فقر و فلاکت قرار داده است. در این مقطع تاریخی نیروهای مترقی و چپ بدون اما و اگر و یا تحلیل و تفسیر های دور از واقع کنونی که به حمایت و یا ضدیت با جریان های ارتجاعی و الیگارشی اقتصادی و سیاسی روی آورده اند؛ صرفا بایستی پیرامون صلح و دوستی ملت ها دور بزند.  داشتن یک مرزبندی مشخص با اهداف و نیات سخیف سلطه گران جهانی که برای خفه کردن در نطفه جنبش های مردمی در حال برآمدن جهانی که برای جهانی بهتر و انسانی تر عزم را جزم کرده اند؛ از الزامات کنونی محسوب می شود. جنگ شوم ترین و مخوف ترین عمل انسانی در تحقق اهداف اقتصادی و اجتماعی است. جنگ بیان تعاملات نامطلوب انسان ها است که در تمایل و تمنای نهادین اکتسابات مجازی بر جامعه و انسان تحمیل شده است. هیچ اما و اگری توجیه کننده جنگ در هیچ نقطه ای از جهان نمی تواند باشد. اکنون جنگ مطابق خواست و نیت سلطه سرمایه و الیگارشی مالی، وجدان های  بیدار را می آزارد؛  چرا که برای حفظ منافع حاکمیت قدرت و ثروت و تداوم هژمونی آن ها بر سرنوشت انسان ها و جامعه جهانی،چهره مخوف خود را به نمایش گذاشته است.براین اساس بایستی با  بسیج و اعتراضات میلیونی در سطح جهانی  برای صلحی پایدار و جهانی بهتر و دفع و رفع هرگونه تعرض و تعدی به حقوق طبیعی و اجتماعی جامعه های انسانی گام برداشت. انقلابات ناکام و یا شکست خورده نیز تحت تاثیر این روندهای نامتعارف جهانی قابل بحث و بررسی می باشند. چرا که  اهداف و آرمان های  آن ها  ملعبه خواست و نیاز الیگارشی سیاسی و اقتصادی در سطح جهان قرار گرفته و به ابزاری برای فرافکنی و تخریب و تکذیب رویکردهای ضدانسانی صاحبان قدرت و ثروت مبدل شده اند.  نیروهای مترقی و چپ بایستی با درایت و تبیین و تحلیل دقیق و منطقی، صف خود را از سیاست های تبعیضی حاکم بر مناسبات اقتصادی و سیاسی جهانی جدا ساخته؛ و مشی و منشی مستقل در راستای تامین و تحکیم مناسباتی اتخاذ کنند که در راستای تامین صلحی پایدار و امنیت واقعی برای تمامی بشریت عمل نماید و از سیاست های تجاوزکارانه کنونی قدرت های انحصاری و شیطانی فاصله گیرند.

نظام سلطه سرمایه اکنون حار تر از همیشه و گرفتار در منجلاب فساد و تباهی و بحران های حاد رو به تعمیق، نیاز به دستاویز برای توجیه و تاویل جبن و ناتوانی خویش در اداره امور اجتماعی دارد. در این مسیر قطعا تغییرات ریشه ای و بنیادین را بر نتافته؛ و با ایجاد موانع در مسیر تغییر و تحول لازم جامعه های انسانی، تلاش می کند آن ها را مطابق نیاز و الزام خود سامان دهد. تمامی انقلابات در سطح جهان همواره مورد یورش و هجمه عمال سرمایه قرار داشته و تلاش شده با فاصله گرفتن از اهداف و آرمان های انقلابی خویش، متناسب با اهداف ضد انسانی الیگارشی اقتصادی و سیاسی سامان یابند. فاصله بین اهداف انقلاب که بر دگرگونی بنیادی و تغییرات ساختی و بافتی جامعه و انسان استوار است؛ با انتظار جامعه انقلابی، بستگی تام و تمام به رویکردهای محیطی دارند که فرایند انقلاب را تحت تاثیر مداوم خود دارند. رخدادهای انقلابی در مراحل تحولی و تکاملی جامعه های انسانی و یا گسست های تاریخی ناشی از آن ها، قدرت انطباق و اتصال توده ها را برای اهداف و آرمان های انقلابی مشکل ساخته و تحت تاثیر الگوهای سنتی و عادات نهادین از اهداف و انتظارات دور می شوند.  در نشیب وفرازهای شکل گیری دنیای جدید ناشی از تکامل تاریخی جامعه و انسان، انقلاب و الگوهای انقلابی در بلبشویی و بی ثباتی اقتصادی و سیاسی جهانی، عموما از انتظارات فاصله گرفته و در تب و تاب شدن و گشتن دنیای جدید انسانی،تاخیر و وقفه را در تحقق اهداف انقلابی موجب گردیده اند.

عدم درک و فهم دیالکتیکی از روندهای تحولی و دگرگونی های انقلابی در جامعه ، تحلیل و تبیین رویکردهای اجتماعی را از درک علّی تهی ساخته و گفتار و کردار را در سطح و رویه تداوم می بخشد. فرایندی که شکست و ناکامی انقلاب را بجای شناخت ریشه ای و علّی شرایط عینی و ذهنی، در جبهه بندی های خیر و شر و فرقه گرایی های ایده ای جستجو کرده واز فهم عمیق و محتوایی عدم تحقق اهداف انقلاب دور می سازند. درک غلط از ماهیت طبقاتی و عدم توانمندی های ایده ای غالب بر روند جاری و ساری در یک جامعه انقلابی، و همچنین نگاه تک ساحتی به نقاط مشترک  جریانات و سازمان های انقلابی، تحلیل و تبیین را با نگاه سکتاریستی و والنتاریستی به رویکردهای اجتماعی از مضمون و محتوای واقعی و الزامی آن تهی می سازد.

بن بست ها در پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی، نوعی هذیان گویی پیرامون فعل و انفعالات اجتماعی را عمومیت بخشیده است. چرا که هذیان یکی از شاخصه های  اصلی و اساسی بن بست است که دامنه توهم و تهاجم  را توسعه میدهد. موضعگیری ها و اقدامات متوهمانه رهبران و جریان های سیاسی پیرامون رویکردهای محیطی، و هذیان گویی های متعاقب آن ها، ضمن بیان تمنیات و تمایلات درونی آن ها، حکایت از بن بستی است که روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان  بر آنها تحمیل نموده؛ و تهاجم و تخریب  برای حفظ و حراست از بن مایه های زیستی شان را در آن ها برانگیخته است. بنابراین هرچه قدر دامنه هذیان گویی گسترده تر و ناواقع گرایی آن عمیق تر و وسیع تر بروز یابد؛ بن بست ها ملموس تر و گویا تر نمود یافته و دامنه اغتشاش و اختلاف برای فرافکنی و انحراف از معیار و مقیاس های زیست عمومی تعمیم می یابند.

نتیجه اینکه:تلاقی نیازها و محدودیت های رفع آن ها در جامعه، موجد ناهنجاری ها و کنش های انسانی برای دفع و رفع موانع و دستیابی به نیازهای برآمده از تحول و تکامل اجتماعی می باشند. در روند تکاملی جامعه و انسان همواره بین نیازهای انسانی و اقتصاد اجتماعی در یک جامعه طبقاتی، یک چالش و ناهماهنگی اساسی وجود دارد که عموما به یک کنش و تضاد و تعارض درون اجتماعی منجر می شوند. فاصله بین انتظارات برآمده از تحول و تکامل تاریخی و ناتوانی ساختار مسلط برای پاسخگویی بدان ها، عموما موجب جنبش و شورش عمومی جهت دگرگونی و تغییرات بنیادی برای تحقق انتظارات می گردند. این انقلاب اجتماعی همواره مرکز ثقل تغییرات ساختی است که عموما صاحبان ثروت و قدرت را برای مهار آن بسیج می نماید.قدرت های برتر جهانی با بن مایه های مادی و تکنیکی توسعه یافته خود، برای تامین و تضمین منافع خویش، با قدرت و حوزه نفوذ خود در سطح جهانی، همواره برای انحراف و ناکامی انقلابات مردمی توطئه کرده و می کنند.اصولا انقلابات فراروئیده از یک کمیتی است که یک کیفیت مطلوب تر را مطالبه می کند.این رخداد ممکن است با مداخله عوامل استعمار و استبداد دچار وقفه در دستیابی به اهداف و آرمان های انقلابی خود گردند.این فرایند ماهیت و پتانسیل انقلابی را در یک پروسه کوتاه و یا میان مدت بسوی رادیکالیزه شدن هدایت کرده و اصولا ارتجاع و استبداد را در یک صف واحد برای مهار آن به تکاپو وا می دارد. در این میان بسیاری تحت تاثیر القائات کاذب محیطی و ناتوان از تبیین چرایی ناکامی های انقلاب، با اظهار ندامت به دامن ارتجاع و استبداد خزیده و برای بازگشت به گذشته گام بر می دارند. البته با توجه به توسعه و تکامل دانش و فن،و دگرگونی در مناسبات و پیوندهای اجتماعی و انسانی،یک پراکندگی و تضارب آرا و اندیشه پیرامون رویکردهای محیطی به وجود آمده که گرایشات عمومی را برای انتخاب اصلح با موانع اساسی موجه ساخته است. برای پیروزی رادیکالیسم انقلابی، توده ها بایستی با گسستن از عادت و سنت به حداقل های انتخاب های نوین آشنا و پیوند بخورند. این فرایند با ناکارآمدی سازوکارهای مسلط نظام سلطه سرمایه و نظام های مستبد و واپسگرا در حال بروز و ظهور بوده؛ و در تدارک یک دگرگونی ساختی و بنیادی می باشد. این همان گرانیگاه انقلابات توده ای است که توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی را برای مهار این روند اجتناب ناپذیر تاریخی به تکاپو،دسیسه و توطئه واداشته است.


        اسماعیل    رضایی

             پاریس

       12:06:2022