سرمایه داری و رفرم
جامعه بر خلاف
اراده،خواست و تمنیات آدمی به روند تکاملی خویش ادامه می دهد. و انسانها بعنوان
فاکتور اصلی و اساسی این روند پویا و بالنده؛ در روابط و مناسباتی متناسب با درک
وشناخت خویش، در پیشبرد این فرایند، نقش کلیدی را بازی می کنند. اشکال تعاملات
اجتماعی نیز متناسب با میزان آگاهی و درک متقابل انسانها در روند تکامل اجتماعی
نظم می یابند. زیر ا جامعه مجموعه ای از تعارضات و تناقضات ناشی از درک و شناخت
متفاوت انسانها از محیط و روابط متقابل است. تفاوت واکنش آدمی در برابر تاًثیرات
محیطی، آنها را به عکس العمل متفاوتی وا می دارد، که به تمایزات وتمایلا ت متفاوت
هدایت می شوند.
هر چه قدر درک و
شناخت آدمی اصولی تر و منطبق با واقعیات محیطی باشد؛ به همان میزان وی آسانتر و
منطقی تر با محیط و دیگران به تعامل می رسد. ناهنجاریهای محیطی،تمایزات طبقاتی،
تعدی و تجاوز به حریم انسانی و غیره همگی نشان از ضعف معرفت، تمایلات و تمنیات
اکتسابی و همچنین گزینش های غلط آدمی در تاًثیر پذیری مداوم از محیط دارد. براین اساس است که انسانها
برای زیستی متعامل از ابزارهای مجازی(1) برای کنترل یکدیگر و تنظیم روابط محیطی خویش
بهره می گیرند. ابزارهایی چون دولت،
نهادهای مدنی، قوانین و غیره بر پا می دارند تا ناظر بر عملکرد نامتعادل وی در
تبادل و تبدیلات اجتماعی باشند.
بنابر این دولت
و قواعد و قوانینش (نظام اجتماعی) در برابر (زندگی اجتماعی) شکل می گیرد؛ تا از
تعدی و تجاوز آدمی به حریم یکدیگر جلوگیری کند. پس دولت یک ابزار کنترل، سرکوب و
سلطه است برای حفظ منافع و مطامع خاصی و همچنین نشان از ضعف آدمی در تعاملات
اجتماعی دارد. براستی اگر انسانها در غیبت ابزار کنترل و سر کوب و قوانین آن می
توانستند در کنار هم و بدور از تعدی و تجاوز به حریم یکد یگر، زیستی متعامل داشته
باشند؛ ضرورتی برای وجود دولت بود؟ بنا
براین، انسانها به علت ناتوانی و ضعف خصلتی در ایجاد یک نظم پایدار برای یک زیست
متعادل و منطقی، ابزار کنترل اقلیتی را پذیرفت، تا این نظم را بر وی تحمیل سازد.این
ضعف خصلتی با اکتسابات نامتعارف محیطی تدریجاً گسترش یافت و عملکرد انسانها را به
بیراهه سوق داد. ما از ظالمانه بودن نظام
سرمایه داری واقفیم، ولی فرزندانمان را تربیت می کنیم و در خدمت نظام سرمایه می
گماریم تا از منافع اش حراست کرده و هر وقت خواستیم بر علیۀ ستم سرمایه دست به
اعتراض بزنیم، به سرکوب ما بپردازند. حکایت عجیبی نیست؟!!!
نظامهای اجتماعی
عموماً گرایش به ثبات و استمرار دارند؛ ولی زندگی اجتماعی بدلیل تاً ثیر
پذیری مداوم از عملکرد محیطی از تغییر و
تحول دایمی پیروی می کند. بر این اساس یک تضاد و تعارض دایمی بین نظام و زندگی
اجتماعی بر قرار است. نظام اجتماعی برای پر کردن این فاصله و ایجاد یک تعادل نسبی از ابزارهایی چون پول،
قدرت، ره آوردهای تکنیکی و غیره بهره می گیرد. توانمندی نظام اجتماعی در پاسخگویی
به ا لزامات جامعه ، تضاد و تعارض را تحت الشعاع قرار میدهد. ولی در زمان بحران و
نارسایی های اجتماعی، تکاپوی اجتماعی فزونی می گیرد و نظام را به چالش می طلبد. نیروی
محرکه و مولد این تحولات، درک وشناخت ضرورتهای اجتماعی طبیعی بوده ، که انسانها را بسوی زیستی
متعامل تر و اصولی تر هدایت کرده اند.
نیروهای مولده، فاکتور
اصلی تحولات و دگرگونی های اجتماعی محسوب می شوند. تکنولوژی و انسان ، با لحاظ تقدم و
تاًخر آن، با هم بسوی تعالی در حرکت هستند. انسانها با غور در طبیعت و شناخت
ضرورتها، تکنیکهایی را برای بهبود شرایط زیست خود کشف و ابداع کردند. این
تکنیکها در سلایق، درنگرشش به زندگی
اجتماعی و همچنین در روابط و مناسباتش با دیگران تغییر اساسی ایجاد کرده است. ولی
نظام اجتماعی با بهره گیری باژگونه از ره آوردهای تکنیکی، از آ نها ابزاری برای
تخریب و تحریف جهت ثبات و استمرار حیات خویش بهره گرفته است. و بر این اساس
همواره موجد تضادها، تعارضات و تقابلات محیطی بوده است.
تکنولوژی با
تغییر نگرش انسان به جامعه و دیگران، همواره موجد افزایش انتظارات وی از زندگی
اجتماعی بوده است، که بایستی بوسیله نظام اجتماعی بدان پاسخ داده شود. نظام
اجتماعی نیز همواره سعی کرده است با سازوکارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و با
مقاومت و عقب نشینی مداوم و دادن امتیاز بر تضادها و تعارضات فایق آید. تغییرات
مداوم و متراکم ناشی از تحولات تکنیکی در طی زمان ، موجد تعمیق بحرانها ، تعدیل و
تغییر نظامهای اجتماعی گردیده است.از دیگر ره آوردهای تراکم تحولات محیطی، انقطاع
و گسستگی ساختاری در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی می باشد که به نا هنجاری و
آشفتگی در روابط و مناسبات انسانی منجر می شود.
تراکم کمی
تدریجی یافته های انسانی در طی زمان ، منجر به جهشهای کیفی میگردد، و جامعه را
ملزم به ایجاد ساختارها، قواعد و معیارهای نوین می سازد.در مراحل جهشهای اجتماعی
تاریخی، جامعه حالت انفعالی بخود می گیرد. این انفعال
نتیجۀ عدم درک و هضم روند تکاملی است؛ بیانگر بهت زدگی و حیرت در برابر
گسست تاریخی و تکامل ناگهانی جامعه و انسان است. ایده و عمل دچار آشفتگی و پریشانی
می گردد، و ابتذال بسترهای لازم را در
عرصه های مختلف اجتماعی پیدا می کند. جامعه دچار یک خلاً ارزشی می شود، چرا که
نیازمند ارزشهای نوین متناسب با جهش کیفی است. هر چقدراین جهش کیفی ازسرعت
تاًثیرگذاری گسترده تروعمیق تری برخوردارباشد؛خلاًارزشی و ناهنجاری درروابط
ومناسبات اجتماعی انسانی محسوس ترخواهد بود.آنچه که اکنون با آن مواجه هستیم. در
عرصه های فرهنگی و هنری ابتذال نمود
بارزتری دارد، زیرا راحت تر با مردم ارتباط بر قرار کرده و خلاء های موجود را پر
می نمایند. خرده فرهنگها و پاره فرهنگها شکل می گیرند، تا جایگزین خلاء فرهنگی
ناشی از تحولات تاریخی گردند.
سرمایه داری
بعنوان یک فرماسیون اقتصادی اجتماعی، همارۀ تاریخ پر نشیب و فراز خویش، با بهره
گیری نامطلوب از ره آوردهای انسانی برای تاً مین و تضمین منافع و مطامع طبقاتی ؛
بحرانها و تخاصمات مداومی را در سطح ملی و بین المللی ایجاد کرده است. واضعان مکاتب
مختلف اقتصاد سرمایه داری ، بدلیل مواضع جانبدارانه و دور از واقع خویش، نه تنها
نتوانستند یک ثبات پایدار و بادوامی را برای استمرار حیات سرمایه داری ایجاد
نمایند؛ بلکه روز به روز آن را در باتلاق خود ساخته فرو بردند. زیرا که شارعان
مکاتب اقتصادی سرمایه داری از قواعد مبتنی بر مبانی برای حل معضلات بهره جستند و
به بیراهه رفتند. بعنوان مثال، آنها عرضه و تقاضا را که خود تابعی از فرآیند رشد
نیروهای مولده محسوب می شوند ؛ بعنوان نظم دهندۀ بازار معرفی کرده اند.و بد ینسان
یک بی نظمی و آشفتگی مداوم رابر روابط و مناسبات اجتماعی انسانی حاکم ساخته اند.
من معتقدم که
فاکتور اصلی نظم بازار را بایستی درفاصلۀ بین رشد دایمی نیروهای مولده و توسعه
اقتصادی دانست. تکنولوژی درون زا یا خود مولد (اتوژن) است، یعنی کسی نمیتواند از رشد آن جلوگیری کند؛
در حالیکه توسعۀ اقتصادی به بسیاری از فاکتورهای محیطی وابسته است. فاکتورهایی که
بدلیل برقراری مناسبات ظالمانه و تجاوزکارانۀ نظام سرمایه داری نمی توانند جایگاه
واقعی خود را در درون جامعه بیابند. ما هرگز شاهد عدالت،دموکراسی،
مشارکت،پلورالیسم و آزادی واقعی در نظام سرمایه داری نبوده و نخواهیم بود. بنابر
این همیشه یک فاصله عمیق و بحران ساز بین رشد تکنولوژی و توسعۀ اقتصادی وجود دارد
که از نظم بازار و رفاه عمومی جلو گیری می کند. هر چقدر سرعت رشد تکنولوژی بیشتر
باشد، بهمان نسبت آشفتگی بازار بیشتر و
دامنۀ بحران گسترده تر و عمیق تر خواهد بود. آنچه که امروز بدلیل رشد دم افزون آن،
شاهد بحران مداوم و شکننده در تمام سطوح اجتماعی هستیم. در حالی که در گذشته بدلیل
رشد بطئی و مقطعی تکنولوژی، بحرانها نیز مقطعی بودند.
عرضه و تقاضا چیزی جز ظرفیت آدمی برای پاسخگویی به
تمایلا ت و نیازهای واقعی وکاذب نیستند. ظرفیتی که تام و تمام به ظرفیت و رشد
نیروهای مولده وابسته است. انسان و تکنولوژی دو فاکتور اصلی نیروهای مولده، عرضه
کنندۀ نیازهای اجتماعی هستند، ضمن اینکه
هر دو متقاضی و مصرف کنندۀ دستاوردهای خویش می باشند. آنچه که مانع دسترسی
ایندو به دستاوردهایشان است؛ همانا اصول، قواعد، قوانین، مقیاسها و معیارهایی است
که نظام اجتماعی مسلط (سرمایه داری) برای حفظ منافع و مطامع طبقاتی اش آنها را بر
جامعه تحمیل ساخته است. بنابراین سرمایه داری برای جلوگیری از بحرانهای اقتصادی اجتماعی همواره سعی
کرده است از رشد نیروهای مولده ممانعت بعمل آورد.
اگر چه درعصر تکنولوژی مکانیکی تا حدودی موفق بوده، ولی در عصر کنونی با توسعۀ تکنیکهای اتوماتیک نه تنها قادر به
تحقق این امر نیست، بلکه برای رفع بیکاری و نا امنی های اجتماعی، ناچار است
تکنیکهای کار آفرین را توسعه بخشد. و این همان نقطۀ بحران زایی است که سرمایه داری
را با چالش های جدی مواجه ساخته است. پس
برای فایق آمدن بر بحرانهای روز افزون بایستی یک تعادل پایدار بین رشد
تکنولوژیکی و توسعه اقتصادی بر قرار شود واین امر فقط با مشارکت واقعی مردم درعرصه های اقتصادی
اجتماعی وتعدیل بسیاری ازنا برابری ها وبی عدالتی ها موجود مقدور خواهد بود.
پس بحران
نتیجۀ ذاتی نظام سرمایه داری است. چرا که نظام سرمایه داری عامل اساسی توزیع نابرابر ثروت و گسترش
بیعدالتی درون جامعه می باشد. بورژوازی در
تمامی ادوار تاریخ تحولات
اقتصادی اجتماعی خویش، برای خروج از بحران، ابتدا از ترفند هایی
مانند رفرم و اصلاحات برای فریب اذهان عمومی و جامعۀ بحران زده بهره گرفته
است. و بدین طریق مقاومت در برابر تغییر و
دگرگونی اجتماعی را آغاز کرده است. بدینسان است که در مواقع بحرانهای حاد و شکننده، عموماً جریانهای راست و محافظه کار در جامعه به
پیروزی می رسند، زیرا تحت چنین شرایطی ،
بدلیل سختی معیشت و دور نمای مبهم و هراس انگیز، مردم بیشتر به احساسات و تبلیغات
گوش فرا می دهند تا به ندای اندیشه و خرد. رفرم و اصلاحات در مواقع
بحرانهای سطحی و گذرا امکان توفیق دارد
ولی در مواقع بحرانهای عمیق و شکننده که جامعه نیازمند تغییرات ساختاری است، امکان
هیچ توفیقی برای بورژوازی وجود ندارد. زیرا
زیر ساختهای کهنه و فرسوده ظرفیت لازم را
برای پذیرش اصلاحات ندارند و برای انجام اصلاحات، جامعه نیازمند
ظرفیت سازی جدید با ایجاد ساختارهای نوین متناسب با تحولات و الزامات عصر می باشد.
از دیگر
ترفندهای بورژوازی برای تحمیق توده ها و انحراف افکار عمومی درمواقع بحرانهای
حاداجتماعی،اغتشاش والتهابات مداوم محیطی،دخالت های قیم مآبانه درسرنوشت دیگران،ایجاد
زمینۀ اغتشاشات فکری با دامن زدن به حرکتهای تجاوزکارانه به حریم انسانی،
مرعوب ساختن جامعه از طریق توسعۀ دامنۀ ناامنی های مادی و معنوی و غیره میباشد؛ تا
بدین طریق روند ایجاد ساختارها و قواعد الزامی را به تاًخیر اندازد.ارائه آمار و
ارقام کاذب با استفاده از امکانات گستردۀ رسانه ای برای فریب عامه از دیگر ترفند
های بورژوازی برای گریز از بحران و مقاومت در برابر الزامات اجتماعی می باشد. نمونۀ
بارز این امررا میشود در حرکت اخیر آقای سرکوزی(2)
(رئیس جمهور فرانسه) مشاهده کرد که مانند فاتحان بزرگ و با لبخند تصنعی و دستپا
چگی کودکانه اش که در پس آن نگرانی وغرور محسوس بود؛ با آمارو ارقام ، افزایش رشد اقتصادی و کاهش بیکاری را اعلام
داشت. معمولاً رشد اقتصادی و کاهش بیکاری
تاًثیراتش قبل از همه بایستی در زندگی عمومی مشهود باشد. ولی آقای سر کوزی
رشدی را اعلام داشته اند که بر بستر رشد قیمت نفت و به تبع آن رشد قیمت دیگراقلام
مورد نیازعمومی حاصل آمده است.رشدی که بربسترفقرعمومی شکل گرفته است. [ازمردم
وبرعلیه مردم]، این است فلسفۀ وجودی نظام سرمایه داری درفرایند تبادل و تبدیلات
اجتماعی؛ که در تمامی مراحل گذرتاریخیاش بدینسان عمل نموده است.ازفقرمردم سورپریزی
می سازد برای خودشان، تاآنها را بفریبد و با خود همراه سازد.
بنابراین
بورژوازی تمامی ترفند های خود را بکار می گیرد، تا از تغییرات بنیادی و ایجاد
ساختارها،قواعد و معیارهای نوین که بسیاری
از معادلات کنونی را در هم خواهد ریخت ؛ ممانعت بعمل آورد. ولی هرگز بورژوازی در
طول تاریخ تحولات اجتماعی، نتوانست از دادن امتیاز و تغییرات الزامی بگریزد. با
نگاهی به گذشته سرمایه داری تا کنون، از مرحلۀ سرمایه داری تهاجمی(3) تا اکنون که وارد فاز سرمایه داری تعادلی(4) شده ایم؛ سرمایه داری همواره با مقاومت وعقب نشینی
مداوم و امتیازدهی توانسته به حیات خود ادامه دهد. البته این امتیازات با از خود
گذشتگی ها و مبارزات پیگیر و اصولی مردم به رهبری نیروهای مترقی بویژه مارکسیست ها
حاصل آمد. اکنون نیز در مرحلۀ جهش کیفی تاریخ تکامل اجتماعی، الزام به تغییرات
بنیادی و ساختاری کاملاً محسوس است. و بورژوازی نیز با حیل گوناگون سعی دارد، از
تحقق این امر جلوگیری نموده و جامعه را در انتظار و تشویش نگهدارد تا روز موعود. روزی
که جامعه بر اثر تراکم بحرانها، حیات نظام را نشانه رود، و بورژوازی برای استمرار
حیات خویش ناچار شود، واقعیت عصر را بپذیرد و امتیاز بدهد.
انحصاراتی
که مارکس بدان اشاره داشت و لنین دربارۀ آن و افسار گسیختگی سرمایه مالی بررسی جامعی داشت؛ امروز با چالش های جدی
درعرصه های مبادلات و سیاستگذاریهای اقتصادی
اجتماعی روبرو هستند. امپریالیسم بهای سنگینی را در فاصلۀ بین دو جنگ
جهانی تا کنون برای تثبیت و پایداری نظام
سرمایه داری پرداخت، ولی اکنون در عصر جهانی شدن
با شاخصۀ ارتباطات نزدیک و تنگا تنگ ملتها و درک متقابل بهبود یافته و رو
به رشد آن، سرمایه داری را با مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. من بر خلاف لنین
معتقد نیستم که امپریالیسم مرحلۀ گندیدگی
و اضمحلال سرمایه داری است؛ بلکه معتقدم
که مرحله ای است که سرمایه داری با تجدید نظر در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی خویش، اجباراً و الزاماً و
برای استمرار حیات خویش برخی از مناسبات انسانی را پذیرفته و یک گام به نفع انسان و جامعه عقب
نشینی خواهد کرد. مبارزات مطلوب ومتناسب
با ویژگی عصر نیروهای مترقی تحقق این امر
را تسهیل خواهد کرد.
آیا بورژواری
قادر خواهد بود با اصلاحات و رفرم در مقطع کنونی از تحولات اجتماعی بر بحران روز
افزون فایق آید؟ بنظر من نه تنها قادر به
رفع بحران کنونی نخواهد شد، بلکه با مقاومت در برابر الزامات عصر بحرانهای شکننده
تر و توفنده تری را ایجاد خواهد کرد. زیرا فاکتور اصلی رشد اقتصادی مردم هستند که
با مشارکت خود در تبادلات و تبدیلات اجتماعی ، و تسریع گردش سرمایه ،توسعۀ اقتصادی را موجب می شوند. اکنون با
تمرکز سرمایه در دست عدۀ قلیلی ودر بخشی از جهان، کارآیی سرمایه بشدت کاهش یافته است. این امر هم مشارکت عمومی
را کاهش داده و هم قدرت دستیابی آنها به ره آوردهای سرمایه تقلیل یافته است. رفرم
و اصلاحات نظام سرمایه داری نه تنها بر آن نیست؛ این تمرکز را تعدیل نماید، بلکه
تلاش می ورزد دامنۀ این تمرکز را هر چه بیشترتوسعه بخشد؛ این فرایند بحران را
تعمیق خواهد کرد.
با کاهش
مشارکت مردم در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی، باز تولید سرمایه به تعویق می
افتد. تاً خیر در باز تولید سرمایه تحرکات اجتماعی را کاهش داده و مو جب نرخ نزولی
سود می شود.این امر سرمایه مولد را به سوی عملیات غیر مولد ( خرید و فروش زمین،
مسکن، طلا، بورس و غیره) هدایت می کند؛ که به دامنۀ بیکاری و اختلا لات اجتماعی می
افزاید. بنابراین، نظام سرمایه داری که از مشارکت مردم در امور اجتماعی برای بهینه
سازی روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی می پرهیزد؛ و همچنین تلاش می ورزد با رفرم و
اصلاحات برساختارهای کهنه و فرسوده،بر بحرانهای رو به افزایش فایق آید؛ توفیقی
نصیبش نخواهد شد.
بنابراین،
انسانها وارد عصری شده اند، که با قواعد ومعیارهای گذشته قابل تاًویل و تفسیر نمی
باشند.و برای فایق آمدن بر بحرانها و چالشهای روز افزون نیازمند ایجاد ساختارها و
قواعد نوینی است، که بتواند از پتانسیل و
ظرفیتهای ایجاد شده، بهره گیری مفید و موًثری در راستای اعتلای ارزشهای انسانی
بعمل آورد. توقف در گذشته و ابرام بر دستاوردهای آن ، دامنۀ بحرانها و اختلالات
اجتماعی را توسعه می بخشد. رفرمها و اصلاحات را با بن بست های جدی مواجه ساخته، و
کمبود ها و نارسایی ها در عرصه های اقتصادی و اجتماعی ابعاد گسترده ای بخود می
گیرد. فقر چهرۀ خشن و کریه خود را روز به روز بیشتر نشان می دهد، و اعتراضات و
مبارزات مردمی وسعت می گیرد و سرمایه داری را با چالش های شکننده رو به رو خواهند
ساخت. انحصارات و تراکم سرمایه ، از
کارآمدی مشارکت عمومی بشدت کاسته ، و جامعه را از پتانسیل و توانمندیهای مردمی بی
بهره ساخته است.تمامی عملکرد نا مطلوب و ظالمانۀ سرمایه داری در طی تاریخ تحولات
اقتصادی اجتماعی اش؛ امروز در مقطع جهش های کیفی و گسست تاریخی وی را در گرداب هولناکی از بحران و اختلالات
عمیق اجتماعی اقتصادی فرو برده است،که اگر
به الزامات عصر پاسخ در خور ندهد، در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت.
اسماعیل رضایی
پاریس
24/5/2008
1_ ارزشهای مجازی ، پدیده های
کاذبی هستند که از رشد و توسعۀ روابط و مناسبات انسانی در درون جامعه جلوگیری می
کنند. ارزشهای مجازی با واقعیتهای محیطی همراه نبوده و در مقابل دوند طبیعی و
حقیقی جامعه قرار دارند. عناصر مجازی عموماً واقع گریز و توهم زا هستند. مانند
پول؛ قدرت و...
2_ رفرمهای آقای سرکوزی در فرانسه بدو دلیل ذیل با شکست مواجه خواهد
شد:
الف_ تحولات نوین و کهنگی
ساختارهای موجود که ظرفیت لازم را برای پذیرش رفرمها و اصلاحات ندارند.
ب_ غالب رفرمها و اصلاحات
در نظر گرفته شده، عاریتی هستند؛ از کشورهایی نظیر آمریکا، انگلستان و آلمان به
عاریت گرفته شده اند؛ که با ساختار مسلط جامعۀ فرانسه همخوانی ندارند.
3و4_
رجوع شود به مقالۀ "چپ روی ِمضحک،
راست روی ِ مهلک" اینجانب روی
سایتهای گویا نیوز و عصر نو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر