۱۴۰۱ بهمن ۱۰, دوشنبه

                              وکالت و حقارت


انسان ها در مناسبات اجتماعی خویش و براساس اولویت های زیستی در برابر رویکردهای اجتماعی، واکنش خاصی را از خود بروز می دهند. اقدام و عملی که اصولا مرضی تمایلات بوده و برای اهداف و منافع ویژه و شاخصی نمود می یابند.روندی که می تواند اعتلای ارزش های انسانی را با خود داشته باشد ویا به همراهی و همگامی با رذالت و لئامت انسانی در آمیخته و خسران و زیان سنگینی را بر جامعه های انسانی تحمیل سازد.واکنش های رذیلانه با بار حمق و سفاهت در رویکردهای اجتماعی و سیاسی، مبین نفهمی و یا بدفهمی روندهای تحول و تکامل تاریخی و گردن نهادن به حقارت و فرومایگی در برابر واپس گرایی و تحجر بنیان های مادی و فرهنگی غالب می باشند. زیرا خردگرایی و تعقل اصولا فرایند تاریخی را در غربال اصلاح و ابداع برای آفرینش های نوین روندهای زیست جمعی مد نظر داشته و از تحجر و مقاومت در برابر تکامل تاریخی می پرهیزد. جنایت کاران و ددمنشان، اصولا خرد و تعقل را در پس جمود و تحجر به ریشخند گرفته؛ و برای بار منفی و حقارت بار خویش مفری می جویند. نمود بارز حقارت و سفاهت آدمی را می توان در ضعف و زبونی اقدام و عملی دانست که در برابر دستیابی به هدف و یا نیازی واقعی و توهمی، الزام به انتخاب فردی دیگر و یا سپردن وکالت از طرف خود به دیگری را امری حتمی و قطعی قلمداد می نماید.این بی خردی و توهم زایی جان و روان آدمی، برآمده از بن مایه های تفکرات دینی عهد عتیق و یا القائات و توهمات ساختار طبقاتی می باشند.

وکالت که واگذار کردن کاری با اعتماد و اطمینان به کسی مفهوم می یابد؛قبول قیمومت کسی که مورد وثوق قلمداد شده و تصمیمات و اقداماتش مورد قبول و پذیرش وکالت دهنده می باشد.انتخاب نماینده و پذیرش قیمومیت کسی برای تعیین سرنوشت دیگری، دقیقا از ساخت و بافت طبقاتی برخوردار بوده و همواره طبقات مافوق و بالادست با سرسپردگی به ساختار غالب سرمایه هستند که به عنوان قیم و نماینده از سوی نخبگان و یا افراد شناخته شده مطرح و معرفی می شوند. این تصمیم گیری حقارت بار برای فرودستان و تحمیق جامعه  برای پیشبرد اهداف ارتجاعی فرادستان، اصولا زمانی بستر مناسب و قطعی خود را پیدا می کند که اقشار و طبقات بالادست از تعمیق و تغییرات بنیادی جامعه تحت اقدام و فشار فرودستان، به هراس افتاده و در تکاپوی همه جانبه برای توقف این فرایند انقلابی به نفع اقشار بالا دست روی می آورند.فرایندی که هم مورد حمایت و پشتیبانی صاحبان قدرت و ثروت داخلی و هم عوامل خارجی قرار دارند. بنابراین قبول این فرومایگی و مذلت، بیان روشن و واضح پشت کردن به منافع عمومی و دریوزگی و سرسپردن به حاکمیت اقلیتی که تحت فشار صعب و دشوار محیطی بر مردم، خود را خیرخواه و دلسوز عمومی معرفی کرده و با وعده و وعیدهای دروغین فاقد بنیان های مادی اصولی سوار بر امواج توهمات القایی مردم شده؛ تا اهداف ارتجاعی خود را محقق سازند. این خیانت بر ضد اهتمام و از خودگذشتگی اکثریت جامعه برای برقراری سامانه های نوین و متعالی و عادلانه شکل گرفته؛ و جامعه را از الزام و نیاز مردم دور می سازد.

تاریخ ملت ها مشحون از خیانت و سرسپردگی به دشمنان مردم از سوی ناآگاهان و آگاهان سیاست باز برای تفرقه و ایجاد وقفه های تاریخی در رسیدن جامعه به اهداف متعالی و انسانی خود می باشد. اگرچه این وقفه های تاریخی هرگز قادر به ایستادگی در برابر پویایی و بالندگی جامعه و انسان نبوده و نیست؛ ولی ضربات مهلکی را به بن مایه های مادی و انسانی وارد ساخته که دستیابی به اهداف و آرمان های انسانی را طولانی می سازند. بنابراین دادن هرگونه وکالت ویا پذیرش قیمومیت کسی با خوانش غیر دموکراتیک و عدم توجه به اراده و خواست اکثریت مردم،برای ایجاد وقفه در برابر اقدام و عمل انقلابی مردمی یعنی قبول سرسپردگی به دشمنان مردم و ایستادگی در برابر اراده و خواست عمومی جامعه که عزم خود را برای برقراری یک جامعه عادلانه و متعادل جزم کرده اند. در تمامی این روندهای نامتعارف، عموما صاحبان قدرت و ثروت از افراد ناآگاه و فاقد درک سیاسی از روندهای تحولی و تکاملی جامعه های انسانی به عنوان ابزاری برای اهداف سخیف و پلید خود بهره می گیرند. افرادی که در جو التهابی جامعه و تحت تاثیر القائات واقع و کاذب محیطی برای خود جایگاه ویژه ای را رصد می کنند. این واماندگی و پذیرش حقارت، عموما در مراحل تحولی جامعه و انسان که جامعه های انسانی آبستن دگرگونی و تغییرات بنیادی می باشند؛ از برجستگی خاصی برخوردار می باشند. چرا که پویایی اندیشه و نگرش سیاسی متعاقب آن درگیر و دار انتخاب و عادت، از یک بلبشویی و عدم انسجام برخوردار است که قدرت های فائقه با برخورداری از حمایت های رسانه ای و ارتباطی و با فریب و اوهام و همکاری عوامل داخلی ناآگاه و یا متوهم،تلاش های مذبوحانه برای تحکیم قدرت ارتجاعی خویش را تدارک می بینند. نمونه های بسیاری را امروز در سطح جهان شاهدیم که قدرت های ارتجاعی با حمایت و پشتیبانی تدارکی قدرت و ثروت و در خلاء تصمیم گیری های معقول و به موقع نیروهای به واقع مردمی، زیر بلبشویی و هرج و مرج اندیشه و عمل به دلیل ناتوانی از درک و هضم روندهای متحول و متکامل جامعه جهانی عرصه را برای قدرت های ارتجاعی واگذاشته اند.

جهان وارد مرحله جدیدی از تغییر و توسعه شده است؛ و ساختار غالب کنونی از پاسخگویی به نیاز و الزام جامعه های انسانی باز مانده است.این ناتوانی و ضعف ساختی، پدیده ای فراگیر در عرصه های متنوع اقتصادی و اجتماعی در جامعه های انسانی محسوب می شود. براین اساس هرگونه تغییر و دگرگونی اجتماعی در گرو تغییری است که جامعه جهانی بدان نیاز دارد. قطعا مقاومت دارندگان قدرت و ثروت در برابر این تغییرات الزامی و حیاتی ، روند دگرگونی های مورد نیاز را طولانی و بی تصمیمی و بد تصمیمی بسیاری را متوجه جامعه های انسانی به ویژه جامعه های درگیر با دیکتاتوری مخوف و خشن نموده است. چرا که بسیاری از این دیکتاتوری ها محصول مقطعی از روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی قدرت های جهانی بوده و امروز با گرفتار آمدن در دام بحران های صعب و دشوار اقتصادی و اجتماعی قدرت اعمال اتوریته و تصمیم گیری های قاطع و تعیین کننده از آنها سلب شده است.بنابراین با فرافکنی و مواضع مبهم و توجیه و تاویل های بی اساس سعی در رفع مسئولیت و طولانی شدن روند تغییر و دگرگونی های اجتماعی را دارند.ضمن اینکه قطب بندی های نوین در حال شکل گیری که بنیان های مادی آن در حال تکمیل و تعمیم می باشند؛یک اغتشاش و جنگ و شورش در سطح جهانی برای حفظ هژمونی گذشته و ایجاد مانع در مسیر تغییر و دگرگونی لازم شکل گرفته که نظام های دیکتاتوری با سوار شدن بر این موج جهانی،بنیان های فرتوت و ضدانسانی خود را  به نوعی ترمیم و تداوم حیات خود را ممکن می سازند.بنابراین دخیل بستن به این ساخت و بافت فرسوده و ناتوان، روند دستیابی به آزادی و رهایی از قید و بندهای استبدادی و توتالیتر را طولانی و یا ناممکن می سازد.بنابراین در جهان امروز با ویژگی های منحصر به فرد خود، تغییرات و دگرگونی های انقلابی بدون تبیین و تحلیل روندهای جهانی برای اتخاذ استراتژی و تاکتیک های مبارزاتی و تاثیرات آن بر اهداف و آرمان های انقلابی نتیجه مطلوبی به همراه نخواهد داشت.پس برای رهایی و آزادی بایستی به خود آمد و با تکیه بر توانمندی های داخلی و تجارب اندوخته شده در مبارزات تاریخی بهره جست.

جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران با ویژگی های منحصر به فردش که از خود گذشتگی و شجاعت بی نظیر مردان و زنان قهرمان در برابر رژیم سرکوبگر و ددمنش دینی، جهان را تحت تاثیر روندهای انقلابی خود قرار داده است.این جنبش مردمی به ویژه حضور چشمگیر زنان و جوانان که ترس را در برابر توحش و بربریت رژیم سرکوبگر دینی به سخره گرفته اند؛ فرایند تعمیق و رادیکالیزه خود را آغاز کرده است.روند که نیروهای ضد مردمی را برای توقف جنبش انقلابی و ممانعت از رادیکالیزه شدن آن که منافع و مصالح کلان سرمایه داران و مزدورانش را نشانه رفته است؛بسیج و به حرکت درآورده است. این بازی های سیاسی مسبوق به سابقه چون وکالت به بهانه دادن نمایندگی به فرد مورد حمایت و پشتیبانی قدرت های شیطانی و سلطه گر جهانی برای تماس های دیپلماتیک در حمایت از جنبش مردمی ایران،دقیقا از هراس از رادیکالیسم انقلابی مردم ایران تبعیت می کند.جنبش انقلابی مردم ایران از گذشته بریده و وارد مرحله نوینی از تحرکات اجتماعی خود شده که از تحول و تکامل کنونی جامعه های انسانی برای یک تغییر بنیادی در ساخت و بافت فرسوده و فرتوت غالب کنونی پیروی می کند.بنابراین، این بازی های سیاسی جریان های راست و راست افراطی با حمایت همه جانبه  مادی و رسانه ای سلطه گران جهانی، در آزمون و خطای مداوم خویش، بن بست های صعب و شکننده ای را تجربه کرده و خواهند کرد.چرا که سلطه گران جهانی خود در سراشیب سقوط و نزول قرار داشته؛ و ناتوان از پاسخگویی به نیازهای اولیه و حیاتی اجتماعی خویش،روز به روز در حال ایزوله شدن از سوی نیروهای مردمی خود قرار دارند.اگر چه تغییرات بنیادی و ساختی راه دشوار و ناهمواری را در برابر خود دارد؛ ولی اغتشاشات و التهابات حاصل این روند ایجابی و الزامی ، به اغتشاشات فکری و تصمیم سازی های فاقد پشتوانه مادی منجر شده که سلطه گران جهانی را به مماشات و رواداری در برابر استبداد سیاسی و اقتصادی به امید گذر موفقیت آمیز از این بحران دامن گستر و رو به تعمیق واداشته و می دارد.

سنت گرایی و واپس اندیشی با ویژگی درون گرایانه خود همواره از بسترهای مستعدی برای تحمیل و حقنه خود به جامعه با توسل به فریب و نیرنگ برخوردارند؛ در حالی  که اندیشه علمی و مترقی تحت تاثیر مداوم  دگرگونی های محیطی، از یک شفافیت  و پویایی ویژه و همچنین همراهی با تحول و تکامل جامعه و انسان، از یک تفاوت بنیادین با رکود و سکون سنت و عادت  برخوردارند که با رشد و توسعه دامنه اندیشه ورزی در جامعه، روند مرزبندی با واپس اندیشی به ویژه تاریک اندیشی دینی را آغاز می کنند. بنابراین اندیشه کردن پیرامون رخدادهای محیطی و شناخت سره از ناسره، تنها راه رهایی از قید و بند جهالت و فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی می باشد.سنت و عادت و جهل و خرافه دینی اصولا با علم و اندیشه علمی مانعة الجمع می باشند.بدین مضمون که نمی توان هم دیندار بود و به اصول و خرافه های آن باور داشت و هم با اندیشه و تکامل اجتماعی و نیاز های ایجابی و الزامی جامعه و انسان همراه شد. براین اساس ملتی که اندیشه کردن را سرلوحه زیست اجتماعی خود قرار داده؛ رستگار شد؛ و کسانی که اندیشه و اندیشیدن را زندانی کرده و در حد و حصار جهل و خرافه به بند کشیده؛همواره با فلاکت و بدبختی تداوم حیات داده است.اکنون جنبش انقلابی مردم ایران با شناخت ماهیت پلید و خبیث بدعت ها، و جهل خرافه های دینی،به اندیشیدن روی آورده و می خواهد با مرزبندی با شرارت ها و پلیدی های آن، خود را از شر این ابلیس خلسه آور و تحمیق کننده رهایی بخشد. روندی که خوشایند جریان های ارتجاعی که منافعشان با واپس گرایی و ارتجاع دینی گره خورده؛ نبوده و تلاش می ورزند با متوقف کردن این روند انقلابی برای دنیایی بهتر و مفیدتر، با ترفند و فریب،آرا و نظرات خود را بر جامعه تحمیل سازند.یکی از ترفندهای عوامفریبانه و تفرقه افکنانه که مدام از سوی عمّال جریان های ارتجاعی برای فریب افکار عمومی مدام تکرار شده و می شود؛ این است که ما نماینده خود را معرفی می کنیم؛ و شما نیز می توانید با معرفی نماینده خود، در معرض آزمون و قضاوت مردم قرار گیرید. بیانی فریبنده و اغوا کننده با بارزه های غیردموکراتیک تعاملات اجتماعی برای تفرقه و جدایی و همچنین متوقف کردن جنبش رو به تعمیق مردم ایران برای به گور سپردن جهل و خرافه های دینی که قطعا با خود منافع و مصالح بزرگ سرمایه داران را نیز به گورستان تاریخ خواهد سپرد. اکنون اندیشه علمی و مترقی در میانه راه مبارزه با جهالت و واپس گرایی درونی شده و سلطه یافته خود با جان و روان مردم، با چالش تقابل بین عادت و انتخاب های نوین روبرو است. انتخاب نوینی که هم اکنون برای مرزبندی با ارتجاع دینی در جامعه انقلابی ایران بویژه در بین جوانان نمود و رسوخ پیدا کرده که هراس و وحشت صاحبان قدرت و ثروت را با نمایندگی راست افراطی به همراه داشته است.

جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران بسوی رنسانس و نوزایی مولفه های زیست مترقی اجتماعی و انسانی سوق یافته است.تلاش خونبار و سبعانه استبداد دینی برای سرکوب و متوقف کردن آن برای تداوم حیات ننگین خویش از یک سو، و تلاش ارتجاع سرمایه با نمایندگی راست افراطی با تلاش همه جانبه و حمایت رسانه ای قدرت های سلطه گر از سوی دیگر، می خواهند این نوزایی اندیشه و اقدام انقلابی را به چالش کشیده  و مصادره به مطلوب نمایند.مردم انقلابی ایران بویژه نسل جوان بایستی به این رزم بی امان خود برای زدایش تمامی بنیان های جهل و خرافه دینی تداوم بخشیده؛ و با رادیکالیزه کردن جنبش انقلابی خویش، یک مرزبندی شفاف و گویایی را برای گذر از جنایات بیشمار جهل و خرافه های دینی و همچنین ارتجاع سرمایه با هدف معلول و مصادره کردن جنبش انقلابی مردم ایران تداوم بخشند. باید به این وکالت بازی های حقارت بار و استیصالی از سوی راست افراطی و حامیان سلطه گر جهانی شان وقعی ننهاد؛ و با عزمی راسخ بدون یاس و ناامیدی که از طرف سرکوبگران دینی و سلطه گران سرمایه تبلیغ و ترویج می شود؛ با تداوم رزم خیابانی، نوزایی مولفه های زیست مترقی و بواقع انسانی را تا تحقق قطعی، پیگیر شد.

نتیجه اینکه: تعاملات اجتماعی انسان ها در پس گفتمان تحریک و تفکیک محصول اکتسابات مجازی(قدرت، پول، سرمایه و...)، جامعه های انسانی را در التهابات و تلاطم مداوم فرو برده است.در هم آمیختگی رذالت و لئامت در کنار حمق و سفاهت انسانی ناشی از درک غلط و عدم فهم لازم و یا بدفهمی های روندهای تکاملی و تحولی جامعه و انسان، خروج از بن بست های صعب و دشوار ساختار طبقاتی برای ایجاد یک دنیای انسانی تر و مفیدتر را با مشکلات اساسی مواجه ساخته است. مبارزات رهایی بخش ملت ها زیر هجمه استبداد سیاسی و اقتصادی، با ترفندها و فریبکاری های رسانه ای و ارتباطی سلطه گران جهانی با ابرام بر تداوم حیات متعدی خویش، با مصادره به مطلوب شدن از سوی عمّال سرمایه در سطح جهان قرار دارد.پوسیدگی و فرسودگی بنیان های ساختار طبقاتی که از پاسخگویی به  الزام و نیاز عمومی بازمانده است؛ برای تداوم حیات سخیف و پلید خویش از سرسپردگان خویش با هدایت همه جانبه مادی و ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، در جامعه های انسانی بهره می گیرد. اکنون جنبش اعتراضی و انقلابی مردم ایران در برابر سلطه و ستم خونبار حاکمیت دینی، مورد هجمه و یورش همه جانبه سرکوب داخلی و تبلیغات رسانه ای سلطه گران جهانی قرار دارد. اتاق های فکر بسیج شده و با رهنمودهای مداوم خویش سعی می کنند؛ جنبش رو به تعمیق مردم ایران را عقیم و توسط عوامل خود مصادره به مطلوب نمایند.  طرح وکالت حقارت باری که با هدف تفرقه و جدایی و با ماهیت نفی و رد هرگونه سازوکارهای دموکراتیک و مروج تداوم استبداد حکومتی اکنون مطرح و توسط رسانه های سلطه گر جهانی بشدت تبلیغ و ترویج می شود؛ نمود مشهود و بارز بیم و هراس حاکمیت سلطه و سرمایه از تعمیق و رادیکالیزه شدن جنبش مردمی ایران با جهت گیری یک مرزبندی واقعی و جدی با جهل و خرافه های دینی می باشد. چرا که این مرزبندی پیوند نامیمون استبداد سیاسی دینی و سلطه گری سرمایه را از هم می گسلد و جامعه ایران را وارد مرحله نوزایی مولفه های زیست مترقی و انسانی با گرایش به یک جامعه به واقع دموکراتیک و آزاد می نماید. جنبش انقلابی مردم ایران در این مرحله حساس تاریخی که تمامی اهتمام دشمنان انقلاب برای انحراف و توقف رادیکالیسم انقلابی آن بسیج شده است؛ بایستی با عزمی راسخ و خلل ناپذیر تا تحقق کامل اهداف انقلابی که همانا دفع و نفی جهل و خرافه های دینی و بازوی مکمل آن یعنی سلطه گری سرمایه، رزم خیابانی خود را تداوم بخشند.


          اسماعیل رضایی

             پاریس

        29:01:2023

۱۴۰۱ دی ۲۲, پنجشنبه

                                       توهین و موهن

 

شکل واره های اندیشه آدمی در پیوند با رویکردهای محیطی متناسب با ویژگی های بافتی و ساختی مادی اجتماعی بسوی تکثر و تنوع سوق می یابند. نهادینگی اندیشه و توقف در بارزه های فکری گذشته، نوعی تصلب اندیشه و تعصب ایده ای را موجد است که روند مراودات و تعاملات اجتماعی را دچار خدشه می سازد. بنابراین معیارهای زیستی و باورهای فرهنگی نهادین مرتبط با بنیان های مادی معین، به برقراری نوعی از روابط و مناسبات اجتماعی سوق می یابند که واژه و کلام و بیان در آن ها از بار معنایی خاصی برخوردار می شوند که موهن و یا توهین آمیز قلمداد می گردند. البته این بار معنایی در فرهنگ های مختلف و با ساختار های مادی متفاوت از تنوع و تکثر خاصی برخوردار می باشند. تقدس، قدرت کاریزمایی و دیگر پیمایش های مناسباتی دینی و الهی در روابط و مناسبات اجتماعی، از توان و بنیه مادی خاصی برای تامین و تضمین منافع و مصالح خاص طبقاتی سخن می گویند.

توهین، به بیان یا عمل نامطلوبی اطلاق می شود  که به رد و نفی و یا انتقاد از باورهای اعتقادی و اندیشه سیاسی ویا شخصیت های کاریزمایی می پردازد. بارزه هایی که در خود تحجر، تعصب و تقلب را جای داده و مانع از شفافیت روابط و مناسبات اجتماعی انسان ها در برخورد با ناهنجاری ها و بدسگالی های قدرت و دهشت در جامعه می باشد. توهین در بطن و نهاد خود موهن را برای تضعیف و تشویش می پروراند و به تعمیم و تحکیم بنیان های اختلاف و ائتلاف در ساختار طبقاتی دامن می زند. بنابراین هتاکی و بدزبانی های قلمی و بیانی عموما و اصولا از بن مایه های مادی طبقاتی بدور نیست. براین روال ارباب، رعیت را به سخره می گیرد؛ و اهانت می ورزد؛ و پادشاه با نگاه قیم مآبانه به ملت، به هویت و اصالت فردی و جمعی توهین روا می دارد. چرا که هویت مستبدانه با خوار و تضعیف دیگران ارتباط ناگسستنی داشته و برای تداوم و استمرار حاکمیت زر و زور فرهنگ توهین و تحقیر اشاعه می یابد. روابط و مناسبات موهن در جامعه بیانگر نوعی رابطه مالک و مملوکی در ساختار طبقاتی بوده؛ و انسان ها را در تضعیف و تخفیف یکدیگر برای کسب و رسم برتر به تکاپو وا می دارد. امر نهادین تحقیر و توهین در جامعه طبقاتی با امتیاز و ارتقا و پاداش و بخشش درهم آمیخته و الگوی زیستی عمومی را در خود جای داده است. براین اساس است که ابزارهای موهن انسان ها را بسوی درک و آگاهی های کاذب برای قبول و پذیرش بنیان های مادی توهین و تحقیر اصالت انسانی سوق داده و می دهد.

توهین به نوعی با عصبیت و عصیان روحی در برخورد با مسائل و مصائب اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد. فرایندی که در پیوند با معرفت و معیشت و کنش های رقابتی برای امتیاز و اکتساب بیشتر نمود یافته و فرد و جمع را در یک فضای کنش و تنش نامتعارف، از درک و فهم علّی و پایه ای آسیب ها و مصیبت های اجتماعی دور ساخته است.برآمدی که پایه و مایه مقدس سازی و تقدس پروری برای قدرت کاریزمایی و کاریزمای قدرتی برآمده از اکتسابات مجازی محیطی بوده و هیچگونه انتقاد و ایراد در راستای تحول و تکامل جامعه و انسان را بر نمی تابد. چرا که منافع و مصالح اجتماعی و طبقاتی اصولا در رکود و سکون اندیشه و عمل از حضانت و حفاظت قطعی و حتمی برخوردار بوده و تداوم جهل عمومی و بهره کشی از انسان ها را ممکن می سازند.

تقدّس یا مقدّس، زاده توهم و ذهنیت آلوده به جهل و خرافه است که شالوده و بنیان قدرت کاریزمایی و بدیل های افسانه ای را فراهم نموده است.ذهنیت متوهم و آلوده به خرافه و جهلی که در پیوند با ساختار طبقاتی، مفهوم بی بدیل استحمار و استثمار انسانی را نهادینه ساخت. فرایند پیچیده ای را شکل داد که انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی خویش از درک علّی بسیاری از نمودهای واقع و کاذب حیات جمعی دور کرده و در دام اهریمنی منیّت و افریت جهل و خرافه دینی، بر تعدی و تجاوز به حریم انسانی ساختار طبقاتی مهر تایید زد. این ساختار موهن«طبقاتی» برای مصون ماندن و تداوم حیات نامتعارف خویش نیازمند توجیه و تاویل های مقدس مآبانه ای بودند؛تا بتواند حضور و حدوث آگاهی های واقعی را با درک و فهم کاذب از بارزه های غالب موجود، از دایره مناسبات انسانی دور سازد. براین اساس به مقدس سازی بسیاری از اکتسابات و امتیازات محیطی روی آورد؛ و هرگونه اعتراض و حق طلبی را  توهین و اهانت قلمداد کرده و با اتکا به قوانین عرفی و تقنینی به سرکوب و دهشت و وحشت عمومی روی آورد. مسلما هر چه قدر دامنه توهمات ذهنی قدیمی تر و عمیق تر باشند؛ به دلیل نهادینگی و کهن باوری عمومی زمینه تقدس و کاریزمای قدرتی عمومی تر جلوه گر شده و جامعه را بسوی روندهای موهن و آسیب پذیری بیشتر سوق می دهد. براین اساس است که قدرت های سلطه گر به ادیان تمسک می جویند و در سایه توهمات مقدّس و مقدس سازی های کاریزمایی، اعتراضات و حق خواهی عمومی را با بار اهانت و توهین، و آشوب و اغتشاش برای حفظ ساختار معیوب و نامطلوب طبقاتی سرکوب و از مضمون و محتوای واقعی و حقیقی اش تهی می سازند.

توهین و موهن دو مفهوم هم ارز و همپوش برای تحقیر و تصغیر نیز از طریق بارزه های فرهنگی طبقاتی در جامعه نمود داشته و دارد. آلودگی گفتمان در مناسبات و مراودات اجتماعی به بسیاری از واژه ها و کلمات نامتعارف و توهین آمیز، بیان واضح و روشن فاصله های فرهنگی و یا اقتدار و اختلال طبقاتی در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان می باشند. اینکه حد تحمل در گفتمان درون اجتماعی بسیار نازل و کنش زا می باشد؛ مبین تعمیق و تشدید فاصله های فرهنگی با روند تکامل و تحول تاریخی و عقب ماندن جامعه از فرایند رشد معمول و مرسوم به دلیل حضور و وقوع بنیان های مادی اتکایی و غیر خودکفا با بار منفی فرهنگی در حیات طولانی خود می باشد. توهین بیان ضعف خصلتی و ناتوانی آدمی در برابر عوامل و عناصر شناخته و ناشناخته اجتماعی بوده که با خود عصبیت و فشارهای روحی و روانی را حمل می کنند. به دلیل وجود ابهام و ایهام متداول در  روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی در ساختار طبقاتی، توهین و بیان موهن در لفافه پیچیدگی های مناسبات طبقاتی موجود، با ویژگی ها و تمایزات و تفاوت های فردی و جمعی خاصی خود را بروز می دهند.

اصولا ماهیت و وجود بیان، رفتار و کردار موهن و اهانت آمیز دارای بار طبقاتی می باشند. بدین مضمون که قدرت فائقه و عناصر متشکله این قدرت یا قدرت های مسلط با اتکای به اتوریته قدرتی هرگونه توهین و رفتارهای موهن را برای اقشار و طبقات فرودست مجاز می شمارند. این اهانت از درک و شعور عمومی گرفته تا عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را شامل می شوند. راسیسم و گروه بندی های درون اجتماعی با جهت گیری های تحقیر و توهین، محصول ساختار طبقاتی است که حسد، کینه و رقابت های موهن را در جامعه های انسانی اشاعه داده است. چرا که در ساختار طبقاتی مرز بین رقابت و جنایت مخدوش بوده و جامعه های انسانی در یک رقابت نامطلوب برای اکتساب و امتیاز، مرزهای روابط و مناسبات سالم و انسانی را با رفتارهای اهانت آمیز و موهن می آلایند. سیاسی کاری و سیاست ورزی های جاهلانه و نامطلوب در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی دقیقا از ساختار طبقاتی تبعیت کرده که وزن و اعتبار انسانی را با سنجه های ثروت و قدرت، از منابع و مواهب ذاتی و اصولی آن دور ساخته است. سیاست ورزی های وهم آلود روشنفکرانه نیز در فضای فرهنگی آلوده به وهم و خیال به دلیل گریز از درک علّی پدیده ها و در پیوند با عواطف و احساسات، از بار علمی و خرد و تعقل دور و مبارزات اجتماعی را در پیچ و خم نفهمی ها و بدفهمی های گذر تاریخی تحولات اجتماعی از توش و توان لازم باز داشته است. زیرا وقتی فهم سیاسی با عواطف و احساسات در آمیزد؛ تعصب و تقلب به جای خرد و تعقل می نشیند؛ و جامعه را در کورانی از تصمیمات خردگریز از سوی نیروهای مبارز روبرو می سازد.

واپسگرایی و توقف در بارزه های فکری و ایده ای گذشته،بسیاری از نمودهای موهن و توهین آمیز را همچون نمودهای عادت و سنت با خود دارند. براین اساس است که در بطن نظام های واپسگرا و بویژه نظام های مستبد دینی، حرمت شکنی و رفتار اهانت آمیز به دیگران بویژه زنان از برجستگی خاصی برخوردار می باشند. مردسالاری که از بافت و ساخت طبقاتی نشات می گیرد؛ بیان صریح و روشن رفتار موهن و اهانت آمیز به جامعه زنان می باشد. اصولا ساختار طبقاتی برای تداوم حیات خویش نیازمند اشاعه و توسعه ابعاد متفاوت توهین و رفتاری های موهن در جامعه می باشد؛ تا با ایجاد بسترهای اختلاف و افتراق فرایند سلطه و چپاول را تسهیل کند. بنابراین اهانت و توهین با دروغ، ریا، تزویر و توهمات ذهنی در می آمیزد تا توجیه گر روندهای نامتعارفی باشد که جامعه و انسان را در تضاد و تقابل معرفتی و معیشتی از زیست معمول و مرسوم بازدارد. بنابراین توهین شکل واره زیست متضاد و متناقضی است که انسانها با خو گرفتن و گردن نهادن به بسیاری از بدعت ها و ذلت های تحمیلی از سوی سازوکارهای طبقاتی، آن را در روابط و مناسبات اجتماعی خویش نهادینه کردند.

رویکردهای موهن در روابط و مناسبات اجتماعی از ماهیت و هویت کاذبی تغذیه می شوند که از مفهوم و مضمون واقع و حقیقی گذر تاریخی تحولات اجتماعی فاصله بعید دارند. انسان هتاک و موهن با اتکای به شکل واره های ذهنی و انطباق آن با مشاهدات عینی معیوب و مصلوب، همراه با پیش داوری های عاری از خرد و تعقل، به تحریف و تخریب دیگران می نشیند. فرایندی که تعصب ایده ای و توقف در بارزه های فکری گذشته را با خود یدک می کشد. توهین ضمن همراه بودن با نفهمیدن و ندانستن روندهای علّی رویکردهای محیطی، به معلول ها پناه برده؛ و در پس کلمات و واژه های تحقیرآمیز و مذموم موضع گرفته؛ و به توجیه ذهنیت آلوده و مسموم خود مبادرت می ورزد. چرا که درک معلولی ضمن همراه شدن با آموزه های کاذب طبقاتی، از فهم چرایی و چگونگی روندهای نامتعارف  تحمیلی از سوی صاحبان ثروت و قدرت می پرهیزد. بنابراین توهین و روندهای اهانت آمیز متکاثر اجتماعی که مشی و منش آن همواره از سوی سازوکارهای طبقاتی بر جامعه و انسان تحمیل شده،تنها و تنها با تکفیر و تصعیر مناسبات نا انسانی حاکم کنونی نظام سرمایه ممکن می باشد.

نتیجه اینکه: انسان ها در مراودات و مناسبات اجتماعی خویش با اتکای به جایگاه و پایگاه اجتماعی اکتسابی، در برابر رویکردهای عمومی واکنش خاصی از خود بروز می دهند. عکس العمل هایی با بن مایه های ذهنی نهادین و پیش فرض های آلوده به تامل و تخیل همراه با تصلب اندیشه و تعصب ایده ای روند تعاملات اجتماعی نامتعارفی را در پیش می گیرند که موهن بوده و اهانت آمیز تلقی می شوند. رفتار و کردار موهن و واژه ها و کلمات توهین آمیز با بار معنایی متفاوت و متکاثر در فرهنگ های مختلف، اصولا از مادیت حیات جمعی تغذیه می شوند. عصبیت، ناتوانی ذاتی ویا محرک های احساسی و همچنین درک و فهم ناقص و مبهم رویکردهای محیطی همگی به نوعی می توانند در بروز توهین و یا رفتار و کردار موهن نقش اساسی را بازی کنند. ولی تمامی این مفاهیم و پدیده ها با حیات مادی زیست اجتماعی و یا روابط و مناسبات تولیدی پیوند دارند. در سازوکارهای طبقاتی که انسان ها در یک مدار بسته و فروکاهنده حیات اجتماعی می زیند؛ توهین و موهن برای ایجاد بسترهای اختلاف و انزجار در جامعه به منظور پوشش و توجیه رویکردهای ناانسانی ساختار طبقاتی امری عادی و معمول می باشند. چرا که در ساختار طبقاتی مرز بین رقابت و جنایت مخدوش بوده و بر این روال است که انسان ها به دلیل خو گرفتن و عادت کردن به رقابت های آلوده به خشونت و توهین در ساختار طبقاتی، هرگز به رقابت های سالم برای ایجاد یک نظام به واقع انسانی و اعتلای ارزش های انسانی هیچ تلاشی ازخود بروز نمی دهند. اینکه در جامعه حد تحمل و تامل اجتماعی کم می باشد و عموما نقد و انتقاد با لفاظی های توهین و افترا آلوده است؛ نشانگر عقب ماندگی از فرایند تحول و تکاملی است که جامعه های انسانی بدان نیازمندند. چرا انسان عقب مانده اصولا سترون و عقیم از زایش و گویش پویا و بالنده ای است که جامعه و انسان برای زیست مطلوب بدان احتیاج دارند. این ضعف نهادین در کنار ساختار معیوب و خشونت زای ساختار طبقاتی، دامنه و گستره توهین و رفتار و کردار موهن را در جامعه های انسانی توسعه بخشیده اند.


       اسماعیل  رضایی

            پاریس

    12:01:2023





۱۴۰۱ آذر ۲۷, یکشنبه

 

                               تمدّن و تکوّن

 

تکوین و تنظیم روابط و مناسبات اجتماعی با اتکای بر درک و دریافت های محیطی، نوعی از تعامل و تکامل رفتاری و اخلاقی و همچنین مناسبات اقتصادی و اجتماعی را نهادینه ساخت که به بسیاری از هنجارها و ناهنجاری های کنونی جامعه های انسانی هویت بخشید.فرایندی که با توسعه دامنه دانش و فن ابعادی نوین یافت و به غنای درک و فهم آدمی برای مطلوبیت زیست اجتماعی هدایت شد. این روند تکوینی که با مدنیت در آمیخت؛ با خود بسیاری از اکتسابات مجازی و هنجار شکن را موجد شده که تمدن انسانی را در هاله ای از ابهام فرو برده؛ و به احیای اشکال جدیدی از  نمودهای بربریت  در روابط و مناسبات اجتماعی روی آورد. بسیاری از شایقه های فرهنگی با گرایش به حفظ بنیان های فرتوت گذشته، به عامل توجیه و تاویل های نامتعارف دستاوردهای تمدنی نوین روی آورده اند. تاثیر و تداخل فرهنگ و تمدن اگرچه  اجتناب ناپذیر به نظر می رسد؛ ولی تمدن همراه با گرایشات رو به تعالی علمی و فنی، فرهنگ را که عموما تمایل به حفظ بسیاری از بارزه های هویتی فردی و جمعی گذشته را در خود دارد؛ به چالش کشیده و یک فاصله ملموس و گویا همواره بین فرهنگ و تمدن مشهود است.بین تمدن و فرهنگ اگرچه یک پیوند تاریخی و بنیانی مادی اجتماعی وجود دارد؛ ولی یک تفاوت و تخالف تحولی و تکاملی در بارزه های اصالتی و هویتی بین آن ها در فرایند رشد و توسعه دانش و فن شکل  گرفته اند که برخورد تمدن ها را اجتناب ناپذیر ساخته است.

برخورد تمدن ها در یک تعامل اجتناب ناپذیر جهانی با رشد و توسعه نیروهای مولده ابعاد نوینی یافته؛ و درهم تنیدگی و پیوستگی انسان ها را برای تحقق الزام و نیاز کنونی تحول و تکامل جامعه های انسانی تقویت کرده است. اگر چه تنافر و تقابل فرهنگی و تمدنی حاصل ساختار طبقاتی مسلط کنونی، جامعه و انسان را در صعود و نزول خود همواره از حقوق طبیعی و انسانی اش محروم کرده و می کند. ولی تکامل تاریخی و نیازهای برآمده از آن فرایند تداخل و ترکیب نوین فرهنگی و جمعیتی را اجتناب ناپذیر ساخته است. روندی که جهان در یک ترکیبی پیچیده ولی همسو و همگام برای یک دنیای متفاوت و بهتر، آغازگر عصر نوینی از تعامل و تکامل رفتاری، اخلاقی و فرهنگی خواهد بود. چراکه تمدن با مدنیت شروع شد؛ ولی مدنیت با فرو خسبیدن در تمنیات و تمایلات اکتسابات محیطی، تمدن را در هاله ای از ابهام  فرو برد و آن را با ریب و ریای رذیلانۀ قدرت و ثروت آلود و از محتوا و مضمون درونی اش تهی ساخت. امروز بسیاری سنجه های تمدنی را با پیشرفت و توسعه دانش و فن و ره آوردهای اجتماعی آن چون دمکراسی، آزادی های فردی، امنیت، قانون مداری و... که تحت تاثیر اکتسابات سلطه جویانه و القائات کاذب آن برای تحمیق و تخریب انسان و جامعه، از روندهای واقع و حقیقی خود فاصله گرفته اند؛ مد نظر قرار می دهند. در حالی که تمدن واقعی حقیقت عریان و وضوح آشکار حیات انسانی است که امروز در هجمه و یورش صاحبان قدرت و ثروت  در وحشت و دهشت روزافزون فروخسبیده و امید به زیستن را در فردای نامطمئن و ناایمن قطب بندی های طبقاتی به سوی یاس و ناکامی های دائمی و رو به تعمیق فرو برده است. مدنیت و دستاوردهای دانش و فن اگرچه در بهبود و بهزیستی اجتماعی انسان ها نقش برجسته ای ایفا کرده اند؛ ولی نتوانستند معیارهای تمدنی را با یک خلوص و پاکی اندیشه و عمل تداوم ببخشند.

فاصله بین تمدن و بربریت را بایستی در کاربست معیارهای به واقع انسانی و فارغ از برتری های طبقاتی و مزیت های اکتسابی جستجو کرد. چرا که تمدن حاصل تلاش و تکاپوی جمعی جامعه های انسانی است که با خشونت و زمختی دستاوردهای مدنیت چون ابزار و ماشین و همچنین پس مانده های تفکر عهد عتیق از رسالت و تعهدات انسانی خویش دور مانده است. بایستی از خود فریبی و القا پذیری پیرامون دستاوردهای تمدنی و  واقعیت های انکار ناپذیر ساخت و بافت تخریبی و تخدیری آن برای زیست نامتعادل و ظالمانه حیات جمعی فاصله گرفت، و راهی بسوی رهایی و روشنایی در برابر این همه ظلمت و بی عدالتی گشود. محرومان و ستمدیدگان جامعه در برآمدن تمدن ها نقش بارزی داشته اند؛ ولی از حاصل آن نصیبی نبرده و در دام فقر و فاقه و یا فریب و جهالت از زیست مطلوب و انسانی خویش باز مانده؛ و رها شده اند. بنابراین تنوع و تکثر فرهنگی و تمدنی را فقط بایستی در پیوند با نابسامانی های حاصل تعدیات طبقاتی و سلطه گری و رویکردهای استعماری آن جستجو کرد.براین اساس افول و نزول و تقویت و تضعیف بنیه های فرهنگی و تمدنی در پیوند با نیاز و ارتباطات غارتگرانه سلطه و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی قابل بحث و فحص می باشند. تمدن ها زاییده تعامل و تقابل با طبیعت و جامعه است.روندی که ضرورت های تاریخی و تکاملی جامعه و انسان را در راستای آزادی و رهایی از موانع و محدودیت های طبیعی و اجتماعی در خود پرورده است. این صیرورت اگرچه در غنای فرهنگی و تمدنی نقش بارزی داشته اند؛ ولی روندهای تعاملی طبقاتی منجر به تقابل و تضاد های  ناشی از امتیاز و اکتساب محیطی گردید که تمدن را با هجو و هزل بسیاری از تمنیات و تمایلات  رذیل انسانی آلود.

تکوّن تمدن ها در تحول و تکامل تاریخی خویش، حاوی و حامل بارزه های درونی و مضمونی است که در یک پروسه تکاملی بن مایه های مادی و روبنای فرهنگی آن غنا یافته اند. تمدن ها در برخورد های تعاملی و تقابلی خویش بسوی افول و یا غنای خویش روی آورده اند. در این میان بارزه های تمدنی چون تمدن اسلامی با توقف در بارزه های ایده ای و فرهنگی عهد عتیق به دلیل ناتوانی در جذب و هضم تمدن های نوین برآمده از روندهای تحولی و تکاملی، به تعارض و تقابل با آن ها مبادرت کرده اند. نیاز به منابع طبیعی و نیروی انسانی کشورهای اسلامی از سوی جامعه های توسعه یافته و تمدنی نوین، به نوعی تعاملات منفعت طلبانه ای در خود پرورده که ضمن تحقیر و غارت، ترکیب  نوین جمعیتی و فرهنگی را موجد شده است. مماشات با اسلام  از سوی قدرت سلطه گر جهانی برای پیشبرد اهداف استعماری، تمدن برآمده از تکامل تاریخی و مدرنیته را به بسیاری از نمودهای چالشی دین اسلام در کنار تاثیرات دینی دیگر چون مسیحیت آلوده ساخت؛ و تقابل و تعارض بین تمدنی  در جامعه های مدرن را سبب شده است.

صنعت دین به عنوان یک عامل توهم زا و سود آور در مناسبات درونی سرمایه و همچنین عنصر پایدار در همراهی با تداوم سلطه و استبداد سیاسی و اقتصادی، مورد توجه جدی قدرت و ثروت در فراز و فرودهای ساختار جهانی سرمایه قرار داشته و دارد. این ارتباط و نیاز به مماشات و روا داری با دین به ویژه دین اسلام که در مرکز تقابل و تهاجم با ارزش های انسانی و تلوّن پذیری بالای رویکردهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد، منجر شده است. بر این اساس است که هر چه قدر بحران ذاتی نظام سلطه سرمایه گسترده تر و عمیق تر می شود؛ نقش دین در محاسبات و مناسبات جهانی سرمایه برجسته تر و بارزتر خود را نشان داده و می دهد. در حقیقت تمدن های دینی در حال زوال و یا زوال یافته اند؛زیرا تداوم آن ها بر شانه های فرتوت و فرسوده ساختار غالب طبقاتی استوار می باشند. اینکه برخی ها در توهّم احیای جهانی تمدن  اسلامی بسر می برند؛ آب در هاون می کوبند و از محاسبات و مناسبات درونی روندهای تحولی و تکاملی کنونی جامعه و انسان فرسنگ ها فاصله دارند. ناگویایی زبان الکن مذهب به دلیل کهنگی و قدمت ساختی آن اگر چه با ساختار مدرن کنونی همراه شده؛ ولی همواره به عنصری برای تحکیم مناسبات طبقاتی و تحکیم بنیان های ستم سرمایه و تداوم آن عمل کرده و می کند. سترونی زبان دینی در کنار پویایی و زایایی زبان تمدن مدرن، چالش اساسی است که اکنون جامعه های انسانی را  با تضادهای بنیادین روبرو ساخته است. زیرا زبان و مذهب از عناصر اساسی تمدن ها محسوب می شوند که از یک نا همگنی وناهمسانی  با فرایند تحول و تکامل اقتصادی،اجتماعی و  فرهنگی برخوردار بوده؛ و در پیوند با بحران سازی های ساختار طبقاتی، به ابزاری برای اهداف سلطه و استبداد مبدل شده اند.

فرهنگ و هنر از اجزای مهم و اساسی تمدن ها محسوب می شوند. مولفه هایی که با ابعاد توسعه یافتگی دانش و فن مرتبط بوده و در اوج و حضیض خود بر تعاملات و تعارضات اجتماعی نقش بارزی را بازی می کنند. اگر چه فرهنگ برآمد تمامی کنش و واکنش تعاملات انسان ها در فعل و انفعالات اجتماعی می باشد؛ ولی هنر تجسّم ایده ای است که تحت تاثیر فرهنگ به بیان رویکردهای محیطی می نشیند. بنابراین فرهنگ و هنر نمود بارز و شاخص سازوکارهای مادی است که به روابط و مناسبات انسان ها در جامعه مادیّت می بخشند.براین اساس در ساختار طبقاتی که تبعیض و تحریف و اختلاف و انشقاق در آن نهادینه می باشد؛ فرهنگ و هنر را نیز تحت تاثیر مداوم خویش از تعهد و رسالت  انسانی باز داشته و می دارد. فرایندی که تمدن ها را با بسیاری از نمودهای الزامی حیات جمعی، با وقوع کاذب و نامطلوب خود از بروز واقع و حقیقی اش بازداشته است. تنوع فرهنگی در تنوع و تکثر سبک های هنری نقش بارزی داشته و با نقشی که در غنای تمدنی بازی می کنند؛ در درک متقابل انسان ها برای بهینه سازی روابط و مناسبات انسانی، کارآمدی خود را نشان داده است.

ترکیبات پیچیده تمدن ها در روند تکاملی جامعه و انسان بسوی روایی و استیفای حق و حقوق طبیعی و اجتماعی جهت گیری داشته است. این فرایند اگرچه تحت تاثیر الگوهای سیاسی و کاربری دگماتیستی نمودهای تمدنی از رسایی و روایی لازم باز ماند؛ ولی رشد و کمال بنیان های مادی تمدنی که با توسعه و پیشرفت گستردۀ دامنه دانش و فن هموار شد؛ به مبارزه با مقاومت سلطه و استبداد و وقفه های ناشی از آن روی آورد. آلوده شدن مولفه های تمدنی به ذهنی گرایی و پندار بافی های روشنفکرانه در عرصه های اجتماعی و سیاسی ناشی از بدیل های مجازی تئوریک در مباحثات آکادمیک و نظری، زمینه های سطحی نگری، وارونه گویی و تبیین و تحلیل های انتزاعی رویکردهای محیطی را توسعه بخشیده؛ و اندیشه و عمل را از انسجام  و همگرایی دور ساخته است. عارضه بدخیمی که سامانه های فکری را در صف بندی های تهیجی و تشجیعی صرف  از الزام و نیاز زمان دور ساخته است. چرا که پایه های مادی مباحث نظری مغفول واقع شده و در شور و شعور کاذب القائات محیطی و تصورات ذهنی برآمده از رویکردهای مبهم و مغشوش جامعه های انسانی، از نظر دور مانده است. این همان فرایندی است که بسترهای التقاط فکری، در هم ریزی طبقاتی و هذیان گویی های روشنفکرانه را فراهم نموده است. براین اساس خردورزی تحت الشعاع پیشفرض هایی قرار گرفته که دامنه خرافه گرایی و پندار بافی های ایده ای را توسعه بخشیده است. زیرا اگر گفتمان نظری و تئوریک با بنیان های مادی تحقق آن در نیامیزد؛ بسوی پوپولیسم و عوام فریبی های رایج بورژوایی سوق می یابد. تفکر بورژوایی با منابع مکتوب متنابه، همواره  در بحث های نظری مورد استناد اندیشه ورزان و الیت ها و نحله های فکری بدون تامل به مضمون اجتماعی و تاریخی و عارضه های نامطلوب جانبی آن قرار داشته که روند بهیابی و بهسازی اندیشه عمومی را متناسب با فرایند تحول و تکامل به چالش کشیده است.چرا که تداوم آموزه های بورژوایی به استمرار القای آگاهی های کاذب منجر شده که اخلاق عمومی و اجتماعی را برای بهبود درک متقابل انسانی دچار نقصان جدی ساخته است.

اخلاق به عنوان نمودی از معرفت و معیشت، یکی از شاخصه های مهم تمدن محسوب می شود. اخلاق با هنجارها و ناهنجاری های فرهنگی ارتباط تنگاتنگ داشته و هنر به عنوان نمودی از بارزه های فرهنگی و رویکردهای محیطی، در اعتلا و ابتذال اخلاقی نقش برجسته ای را ایفا می کند. تنگی معیشت و ندرت و نایابی محصول ساختار طبقاتی غالب در بروز ناهنجاری های اخلاقی نقش مهمی داشته و دارند. چرا که فقر و فاصله طبقاتی ضمن تخریب مولفه های فرهنگی، جامعه و انسان را در تضاد منفعتی و تقابل شخصیتی برای کسب امتیاز و اکتساب و شایقه های قدرتی بسوی تخریب بنیان های ساختی و تضعیف روابط و مناسبات درون اجتماعی هدایت کرده است.فرایندی که بنیان های اخلاقی و مادیت حیات جمعی را در تمایلات و تمنیات سخیف و رذیل فرو برده است. بنابراین اخلاقی کردن و یا اخلاقی شدن مناسبات طبقاتی امری محال و یک توهم نابخردانه ای بیش نیست.بارزه های فرتوت و میرای اخلاقی، قدرت فائقه ساختار طبقاتی را تشکیل می دهند که در پیوند با واپسگرایی ایده ای به ابزاری برای تخریب و تهدید بنیان های نوین تحول و تکامل جامعه و انسان مبدل شده و در تحقق آرمان های متعالی چالش و وقفه ایجاد نموده است.

نتیجه اینکه:  تاثیر موثر و مداوم رویکردهای محیطی بر انسان، موجد نوعی سازگاری و انطباق با فرایند تحول و تکامل گردیده که مکوّن مولفه های همزیستی و همگرایی الزامی و ایجابی اجتماعی می باشند. کنش و واکنش هایی که سامانه های فرهنگی، آفرینش های هنری و سیاست و اخلاق عمومی را فراهم می سازند. مولفه های تمدن سازی که در فرایند تکامل تاریخی جامعه و انسان در راستای استیفای حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها جهت گیری مثبتی را ایفا نموده است. تمدن ها پیوند تنگاتنگ با توسعه و پیشرفت دامنه دانش و فن دارند. فرایندی که ضمن توسعه دامنه پیوند های اجتماعی و انسانی و درک بهبود یافته و مشترک بین انسان ها، مورد سوءاستفاده ساختار طبقاتی برای اهداف تحریف و تخریب مناسبات انسانی در روند تکاملی قرار گرفته و می گیرد. بنابراین مولفه های تمدنی چون فرهنگ، هنر، اخلاق و دیگر شاخصه های رفتاری آن، اگرچه تحت تاثیر مداوم روندهای تحولی و تکاملی تاریخی قرار دارند؛ ولی بسیاری از نمودهای واپسگرا با مقاومت در برابر آن، از اثرات موثر آن بر سرنوشت جامعه و انسان ممانعت به عمل می آورند. روشنفکران و نخبگان سیاسی بدون بررسی به تحولات تاریخی و و تحت تاثیر هجمه آثار و تبلیغات مداوم عمال سرمایه، قدرت اعتلا و فراروی مولفه های تمدنی را فاقد شده و به نوعی با شایقه های کاذب واپسگرایی سازه های فرتوت حاکم کنونی، از تعالی و کمال عناصر تمدنی فاصله گرفته اند. روندی که یک تضاد و تقابل درون تمدنی را در جامعه های انسانی فراهم نموده و دامنۀ یک فضای خوف و وحشت را فزونی بخشیده است.


             اسماعیل  رضایی

                پاریس

         18:12:2022

     







۱۴۰۱ آبان ۳۰, دوشنبه

 


                                                              تفاهم و توهم



آدمی در تعاملات اجتماعی خویش همواره رویاهای دست یافتنی اش را با اتخاذ مشی و اسلوب های نامتعارف و بی اساس به امری ناممکن و دست نیافتنی مبدل ساخته است.چرا که اکتسابات محیطی دروی خودخواهی ها وا فزونخواهی های متکاثری را  نهادینه ساخته که وی را در کجراهه ها و کج اندیشی های بی بدیل و نامتعارف سوق داده است.انسان هر چقدر بر قهر و ضرورت های دست و پا گیر طبیعی و اجتماعی غالب آمد؛ و روند تعاملات بین انسانی اش تسهیل شد؛ به همان نسبت قهر و خشونت را برای تثبیت، تحکیم و گسترش دامنۀ اکتسابات مجازی و اسارت بار به امری مستمر و الزامی حیات خویش برگزید. ابزار را آفرید که با تکیه بر آن به آسایش و آرامش دست یابد؛ولی با نگرش سلطه گرایانه اش به خدمت ابزار در آمد؛و آمال و امیالش را در خودخواهی های عفن و بی مایه مستحیل نمود. به احتکار و تراکم منابع و مواهب عمومی پرداخت تا بتواند با اتکا بدان هژمونی و سیادت خویش را بر دیگران تحمیل و تثبیت نماید.



در تلاش برای زیستی متعامل،انسان نیازمند تفاهم و تعادل در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین فردی گردید.ولی همواره به دلیل ضعف خصلتی و ذلیلی و زبونی در برابر ضرورت ها و ناشناخته های محیطی، توهمات را دست مایۀ گریز از ناتوانی و همراهی با روند تعالی و کمال قرار داده است.بدینسان در تاثیرات مداوم محیطی و در گزینش های الزامی ارتباطی خویش،از مطلوبیت انتخاب و اتخاذ اسلوب های بهینه بدور ماند.پس چون گم کرده رهی به اختلاط یافته ها ونداشته ها روی آورد تا شاید بتواند؛ در میان این همه ظلمت و تاریکی راهی به روشنایی بگشاید.ولی همواره با ناکامی مواجه شد چرا که صداقت و سلامت کار را با اکتسابات مجازی«مالکیت،پول،قدرت و...»معاوضه نمود،واز هدف و اصالت انسانی اش فاصله گرفت.این الگوهای زیستی تفاهم و تعامل بین انسانی و درون اجتماعی را به تقابل و تجاهل روزافزون سوق داده؛منجربه فاجعه های دم افزون زیست محیطی و بین انسانی گردید.استمرار این روند روزبه روزبردامنۀ تخیل منفعل و توهمات بی مایه اش افزود ووی را دربی راهه ها و کجراهه های مخوف و بی سرانجام وا نهاد.


آدمی با مفهوم سازی ها و واژه گزینی های متفاوت برای آمال و امیال خویش، تلاش و تکاپوی بی وفقه ای را برای استقرار و تحکیم و تثبیت جایگاه و پایگاه اجتماعی اش بکار گرفته است.در این فرایند است که در گروه های متفاوت و متکاثر جای گرفته و با استعانت از ره آوردهای محیطی خویش به دفاع از منافع و مصالح گروهی اش پرداخته و تلاش ورزیده با تسلط بر حیطه وظایف عمومی،سیادت و سلطه خویش را بر جامعه وانسان برقرار سازد.پس به اندیشه ورزی و ایده پردازی روی آورده؛تا با اقناع و ارضا دیگران و جلب حمایت هرچه بیشتر عامه اتوریته و هژمونی خود را بر جامعه و انسان اعمال دارد. بدینسان بسیاری از مکاتب ومناسک شکل گرفت تا راهبرد آدمی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی گردد. ولی ضعف خرد و اندیشه ونایابی وندرت الزامات و کمیابی شاخصه های ارزشی لازم برای درک متقابل بهینه مطلوب بین انسانی،فرد و جمع را در ناهنجاری ها و گزینش های نامطلوب و نامتعارف هدایت نمود.این روند راهکارها و راهبرد های متفاوت و متکاثری را در برابر انسان ها قرار داد تا با تکیه بدان ها بتوانند اهداف و ایده آل های خویش را محقق سازند.


شاخصه های ارزشی آدمی با توجه به جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی متفاوت و متباین بوده و تفاوت های رفتاری و کرداری آدمی نیز محصول همین ویژگی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی می باشند.اسلوب ها و متد های اجرایی و اقناعی نیز از میزان درک وشعورو تحکیم و تثبیت باورهای اعتقادی و ایمانی تبعیت می کنند.پس همراهی، تفاهم وکنارآمدن با دیدگاهها و نگرش های مسلط بر جامعه ویا تضاد و تعارض با سلطۀ تحکم و تعدی، به روندهای خردمندانه ویا متوهمانۀ فرد و جمع در تعاملات درون اجتماعی وابسته اند. براین اساس هر چه قدرجامعه برداشته ها و قالب های فکری گذشته ابرام ورزد،وقادر به استفاده از تکنیک های بهره گیری از مواهب و امکانات دراختیارنباشد؛ بسوی فقدوفقر معرفت و معیشت سوق می یابد.تحت چنین شرایطی است که مرز بین خرد و توهم مخدوش شده و پندار و تخیل ضعف معرفت و معیشت را پوشش می دهند.چرا که تکنیک های توسعه یافته و پیشرفته حامل آگاهی و معرفت ویژه ای است که ما را در تسهیل رویکردهای ادراکی و معیشتی یاری می رسانند. افزایش آگاهی روند بهیابی و بهسازی حیات اجتماعی را ممکن ساخته و الزامات زیست متعامل و متکامل را فراهم می سازد. الزاماتی چون آزادی،عدالت،دمکراسی، امنیت،حقوق بشر و بسیاری از مفاهیم زنده و گویایی که تثبیت و تحکیم شان به میزان درک و شعور عامه در سازوکارهای اجتماعی وابسته است.


انسانها عموما  به دلیل تکیه بر پدیده های مجازی در روابط بین فردی و درون اجتماعی،از یک شعور کاذب و درک ناواقع از جامعه و محیط برخوردارند. چرا که در شعور واقعی و درک واقع بینانه از جامعه و انسان،اصولا عوامل اکتسابی چون پول، قدرت، مالکیت و بسیاری دیگر از ارزش های مجازی1 که از ناپایداری و بی ثباتی مداوم برخوردارند؛از دایرۀ روابط و مناسبات سلطه گرایانه خارج بوده و نمی توانند جایگاه خاصی را در حیات اجتماعی و انسانی اشغال نمایند. زیرا این بی ثباتی و ناپایداری عامل اساسی آسیب پذیری انسانها و تعاملات غیر شفاف و ناصادق درون اجتماعی محسوب می شوند. تنها نیک خواهی، مثبت اندیشی و درک متقابل عمیقا انسانی  می توانند جایگاه ارزشی  واقعی و اصیل انسانی را از خود بروز داده و از ثبات ،پایداری و استحکام ذاتی برخوردار می باشند. هرچه قدر وابستگی انسانها به اکتسابات محیطی بیشتر باشد؛ به همان نسبت دچار آسیب پذیری بیشتر و تعمیق روندهای نامتعارف اقتصادی اجتماعی خواهند بود.


نظام های اجتماعی نیز حاوی وحامل نوعی نگرش و بینش فرد و جمع در فعل و انفعالات و بافت و ساخت حاکم بر جامعه وانسان می باشند. هر نظام اجتماعی اصالتا و ماهیتا در چارچوب خاصی و از منافع و مصالح طبقات و اقشار خاص و ویژه جانبداری می کند.سرمایه داری با سازوکارهای استعماری و استثماری فرایند تحمیل و تحکیم خود را آغاز نموده است. در گذر تاریخی و تحول و تکامل نظام سرمایه، به دلیل مطالبات به حق عامه و بن بست ها و ناکامی های حاصل عدم تعادل و توازن رویکردهای آن،اشکال متفاوتی از تعدیل و تغییرات برای ماندگاری و تداوم حیات انگلی اش را تجربه کرد. از تهاجم و بربریت عصر مانوفاکتوری تا توحش وتعدی همه جانبۀ الیگارشی مالی عصر کنونی،یک روند تکاملی درک متقابل و بهینه برای بهزیستی و بهیابی حیات اجتماعی مشهود است که در بسیاری مواقع نظام سرمایه را وادار به عقب نشینی و دادن امتیازات ویژه نموده است. جامعه های مختلف با سازوکارهای متفاوت اشکال متفاوتی را برای ادارۀ امور اقتصادی اجتماعی خویش برگزیدند. اشکالی که عموما برای تعدیل و تعادل روندهای نامتعارف و ناعادلانۀ نظام سرمایه شکل گرفته و حاوی ارزشها ی نوین و نمودهای شفاف تر روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی می باشند. سوسیال دموکراسی یکی از نمودهای بارز و مشهودی است که از دل نظام سلطۀ سرمایه برخاسته تا با تعدیل  حداقلی تعدیات و تجاوزات پول و سرمایه،نظام سرمایه را وارد فاز نوینی از تحول و تکامل خویش نماید. اگر چه بدعت ها و سنت های کهنه با تاثیرات نامتعارف خویش مانع جدی برای استقرار و استمرار این نظام مندی اقتصادی اجتماعی می باشند؛ولی چالش های پیش روی و بحران های رو به تعمیق نظام سرمایه در آینده ای نه چندان دور بسترهای یک تحول و دگرگونی را ایجاد خواهد کرد.


بسیاری سوسیال دموکراسی را نوعی سوسیالیسم یا خود سوسیالیسم قلمداد می کنند.در حالی که سوسیالیسم مرحله ای از تحولات تاریخی نظام مندی جدید اقتصادی اجتماعی می باشد که جامعه با ظرفیت پذیری لازم برای یک تحول کیفی آمادگی لازم را پیدا می کند.بدین مضمون که تمامی توان و ظرفیت نظام سرمایه در یک تراکم کمی مطلوب،جامعه را مستعد یک جهش کیفی برای استقرار فرماسیون نوین اقتصادی اجتماعی نموده باشد.یا به عبارت دیگر،سرمایه داری از تمامی ظرفیتش بهره گرفته و دیگر قادر به ادامۀ حیات نبوده که الزاما فرماسیون نوین جایگزین آن می گردد. بنابراین اکنون که سرمایه داری هنوز از ظرفیت و پتانسیل لازم برای تداوم حیات خویش بهره مند است؛نمیتوان سوسیال دموکراسی را با سوسیالیسم همطراز دانست. سوسیال دموکراسی نوعی از نظام مندی رفاه اجتماعی است که در بطن نظام سرمایه برای تعدیل فواصل طبقاتی و باز توزیع مطلوب تر ثروت عمومی شکل گرفته است. این نمود انسانی تر نظام سرمایه مبین درک متقابل بهینه و مطلوب تر آدمی در روابط و مناسبات درون اجتماعی بوده که خود بیانگر شکل گیری شاکله های ارزشی نوین در نظام سرمایه می باشد.


سوسیال دموکراسی نوعی نگرش انسان مدارانه است که در چارچوب نظام سلطۀ سرمایه تلاش دارد؛ تا یک تعادل نسبی و عموما شکننده و بی ثبات را در جامعه برقرار سازد.تعادلی که تام و تمام به روندهای طبیعی و عادی نظام سرمایه وابسته است.در روند های نامتعارف ونامتعادل،سوسیال دموکراسی نیز دچار خلجان و ناهنجاری گردیده و جامعه وانسان را به تبع بحران و بی ثباتی و ناامنی ذاتی نظام سرمایه، در گرداب ناامنی های زیست محیطی فرو می برد. حاکمیت اصالت فرد که در نظام سرمایه اصل محوری سازوکارهای اجتماعی اقتصادی محسوب می شود در سوسیال دموکراسی نیز حاکمیت بلامنازع دارد.این ویژگی مانع اصلی و اساسی شفافیت روابط و مناسبات اجتماعی انسانی می باشد.این عدم شفافیت خود عامل بنیادین رشد و توسعۀ بروکراسی در جامعه بوده که از بروز و بلوغ استعدادها و توانمندی های عمومی در راستای درک و شناخت بهبود یافته و رو به تعمیق مناسبات انسانی اجتماعی جلوگیری می کند.پس در سوسیال دموکراسی تمامی مناسبات نظام سرمایه با گرایش به کنترل و تعدیل نابرابری ها و بی عدالتی ها از طریق دولت رفاه که دخالت مستقیم بر سازوکارهای اجتماعی دارد؛اعمال می شود.


سوسیال دموکراسی تمرین مشی برقراری یک متد انضمامی اعتدالی در نظام سرمایه می باشد که تمامی سازوکارهای درونی اش از قواعد و قوانین حاکم بر سلطۀ سرمایه تبعیت می کنند. چرا که بخش های خصوصی و عمومی در یک تاثیر و تاثر متقابل و متکاثر با گرایش به ایجاد یک تعادل نسبی از طریق رشد و توسعۀ الزامی و باز توزیع مناسب و موثر اکتسابات محیطی برای استمرار روندهای پیشرفت اجتماعی،مانع از استقرار و اعتلای ماهیت جمعی کار و تلاش اجتماعی  میباشند. پس بسیاری از ملزمات حیات اجتماعی آن مانند سازوکارهای درونی نظام سرمایه از یک بی ثباتی و نسبیت مستمر برخوردار می باشند.ناامنی های حاکم بر نظام سرمایه،بی ثباتی دموکراسی،چالش پذیری عدالت اجتماعی، فرو خسبیدن مفاهیم آزادی و حقوق بشرو......در تمنیات و تمایلات منفعت طلبانه و مصلحت خواهانه در آن نمود عینی دارد.اگر چه سوسیال دموکراسی از یک ژست معقولانه و به نگاه و نگرش آدمی به مطالبات و نیازهای فردی و جمعی برخوردار است؛ولی با اتخاذ مشی دوگانه در ادارۀ امور اجتماعی در عرصه های اقتصاد و سیاست برای برقراری یک توازن که عموما از مشی بازار آزاد پیروی می کند؛قادر به ایجاد بسترهای با ثبات الزامات حیات اجتماعی نمی باشد.


سوسیال دموکراسی اصولا بر دیدگاه کار و تولید معیشتی تاکید دارد؛ نگرشی که منافع جامعه و جمع را در تمایلات و منافع خانواده و فرد تحلیل می برد. چرا که حیات سوسیال دموکراسی بر محور تداوم و استمرار سلطه نظام سرمایه بر ارگان های اجتماعی اقتصادی وابسته است و از استقلال مشی و متد اجرایی برای ادارۀ امور اجتماعی برخوردار نیست. پس سلطۀ وجود بالفعل زندگی اجتماعی بر جامعه وانسان که بر نگاه سلبی و تمایلات نامتعارف استوار بوده؛ از برقراری یک توازن و تعادل واقعی و پایدار جلوگیری می کند.این روند نشانگر ضعف آگاهی و یا نهادینه شدن آگاهی های کاذب بوده که انسان را از وظایف و مسئولیت هایش نسبت به جامعه و یکدیگر دور ساخته است.انسان آگاه ضمن برخورد هوشمندانه با جامعه و دیگران از یک شناخت و درک بهبود یافتۀ رابطۀ متقابل برخوردار است که او را ملزم به رعایت و اطاعت از وظایف و رسالت اش نسبت به جامعه و انسان می نماید. تمامی اهداف و انجام حرکت های سوسیال دموکراسی بر محور اکتسابات محیطی،که پایه و اساس  تمامی خود محوری ها و تعدیات انسانی بر آن استوار است؛ می چرخد. پس دستیابی به سوسیالیسم با محوریت برنامه ها و اهداف سوسیال دموکراسی مقدور نمی باشد.ولی می تواند بسترهای یک روند آگاهانه برای گذر تاریخی نظام سرمایه را تدارک ببیند.



نظام سرمایه در روند تحولات تاریخی خویش مراحل متعددی را طی کرد.مراحلی که جوهر تکاملی و تحولی جامعه و انسان در گذر تاریخی و نشیب و فراز های مبارزاتی برای احقاق حقوق انسانی و رویکردهای ارزش های انسانی متعالی در آن کاملا مشهود است. هر مرحله از گذر تاریخی نظام سرمایه با جانفشانی ها،از خودگذشتگی ها مقاومت و صلابت انسان های آگاه و بصیر برای دنیای بهتر همراه است.اکنون جامعه های انسانی مرحلۀ نوین گذر تاریخی نظام سرمایه را آغاز کرده است.مرحله ای که حاصل تحولات اقتصادی اجتماعی و تراکم بی رویه سرمایه در دست عده ای قلیل و همچنین لجام گسیختگی سرمایه مالی در سطح جهانی و به تبع آن توسعۀ دامنۀ فقر و نابسامانی های اجتماعی، یک عدم تعادل گسترده و رو به تعمیق را در سطح جهانی موجب شده است.اکنون تداوم و استمرار نظام سرمایه منوط به ایجاد یک تعادل نسبی برای ممانعت از فروپاشی آن می باشد. سوسیال دموکراسی قادر به ایفای این نقش برای ایجاد یک تعادل نسبی می باشد.این مرحلۀ تعادلی نظام سرمایه آغاز گر عصری نوین با شاخصه های شفافیت بیشتر روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی، درک متقابل بهبود یافتۀ مناسبات بین انسانی، نمودهای جمعی ادارۀ امور اجتماعی، مذاکره و مفاهمه بجای مناقشه و مجامله، نمودهای جایگاه ارزشی نوین برای عموم و همچنین نمودهای بهبود روند بسیاری از ملزمات حیات اجتماعی«دموکراسی،عدالت اجتماعی، امنیت، حقوق بشر و محیط زیست و...»که در پس حجاب و عدم شفافیت روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی دچار یک بی ثباتی و نسبی گرایی مداوم گردیده اند. بنابراین سوسیال دموکراسی در آینده ای نه چندان دور برای نجات نظام سرمایه در بن بست حاکمیت خویش را بر جامعه های انسانی اعمال خواهد داشت.


سوسیال دموکراسی رادیکال نیز با گرایش به حذف و دفع علل و عوامل نارسایی ها و نابسامانی های اقتصادی اجتماعی،تلاش دارد به تعدیل و تعادل لازم دست یازد. این نگرش صرفا یک توهم روشنفکرانه است که تلاش دارد با یک تفاهم ابهام آمیز با عمال سرمایه بتواند، به حذف و حد بنیادین فقد و فسد و تعدی و تجاوز نظام سرمایه نایل آید. این دیدگاه اگرچه ایده آل و انسانی است، ولی قابل تحقق نیست. چرا که مبانی،قواعد و قوانین حاکم بر نظام سرمایه بر اساس بی عدالتی ، نابرابری، تعدی و تجاوز و خشونت بنا شده،و به آسانی نیز تسلیم خواست و نیات روشنفکرانه نخواهد شد. نظام سلطه سرمایه در آینده ای نه چندان دور برای خروج از بحران شکننده و خردکنندۀ کنونی به بسیاری از قواعد و قوانین سوسیال دموکراسی گردن خواهد نهاد؛ولی مطمئنا از منافع و مصالح  خود که همانا سود بری محض به هر قیمتی عدول نخواهد کرد. سوسیال دموکراسی با گرایش انسان مدارانه می تواند بسترهای یک تعامل منطقی و اصولی را برای یک تحول و دگرگونی بنیادین فراهم نماید به شرطی که اشکال مبارزاتی نیز به تبع آن اصولی و منطقی اتخاذ گردد.نظام سرمایه براساس خصایل ذات گرایانه اش سعی می ورزد که تمامی اهتمام عوامل اجرایی سوسیال دموکراسی را با استعانت از ابزارهای تحمیق و  تکفیر به عوامل اجرایی سیاست های متجاوزانۀ خود مبدل سازد. پس اتخاذ مشی مبارزاتی اصولی برای تحکیم و تثبیت قواعد و قوانین سوسیال دموکراسی، می تواند در تحقق اهداف و آرمان های انسانی نقش محوری را بازی کند.



بنابراین معادل دانستن سوسیال دموکراسی با سوسیالیسم  بیانگر درک ناقص و ناقض روند های گذر تاریخی نظام سرمایه می باشد.درکی که از پتانسیل و جایگاه ارزشی سوسیالیسم غافل بوده و با مصلحت اندیشی ها و ابهام گزینی های متکاثر تلاش می ورزد؛خود را اقناع و دیگران را در خلاء روندهای متعارف، بسوی ناکجا آباد هدایت کند.در سوسیال دموکراسی تمامی نهادهای مدنی و بافت و ساخت اقتصادی و سیاسی با گرایش به تعدیل و تعادل نسبی درون اجتماعی،برای استمرار و تداوم بنیان های نظام سرمایه استقرار می یابند.سندیکاها و اتحادیه های صنفی و کارگری در سوسیال دموکراسی با گرایش به روند سازشکارانه از رسالت و تعهد خویش در راستای تامین و تضمین تغییرات بنیادی و ریشه ای عوامل نامتعارف و ضد انسانی نظام سرمایه دور می شوند.در حقیقت سوسیال دموکراسی سوپاپ اطمینان نظام سرمایه برای تداوم و استمرار حیات انگلی اش در روند تحولات اقتصادی اجتماعی محسوب می شود.ولی سوسیال دموکراسی قادر است مرحلۀ کنونی گذر نظام سرمایه یعنی «سرمایه داری تعادلی» را محقق ساخته و یک گام جامعه های بشری را بسوی سوسیالیسم واقعی هدایت کند.در مرحلۀ «سرمایه داری تعادلی»بسیاری از روندهای فردی و خودخواهانۀ انسانی تعدیل شده و بسوی آرمان ها و ایده آل های انسانی سوق می یابند.


سوسیالیسم برآمد شور و شعور عامه برای استقرار نظامی عاری از استثمار و سیادت فرد از فرد می باشد.بدین مضمون که جامعه های انسانی در یک فرایند تراکمی دانش و تکنیک با یک جهش کیفی، آگاهانه و مسئولانه بنیان های یک نظام نوین اقتصادی اجتماعی را برقرار می سازند.سوسیالیسم مرحله ای از تحول و تکامل اجتماعی انسانی است که در آن اثری از تفوق خواهی و برتری جویی براساس اکتسابات محیطی وجود ندارد.انسانها بر اساس استعداد و درک و شعور متعالی برای ساخت جامعه ای پویا و مرفه تلاش بی وقفه و همه جانبه ای را می آغازند.پس بنیان های جامعۀ سوسیالیستی را انسان ها بنا می نهند؛ نه صرفا روشنفکران یا فرهیختگان انتخابی یا انتصابی از سوی جامعه های انسانی. رسالت روشنفکران آگاهی بخشی انسانها برای درک و شناخت رسالت و تعهدات انسانی خویش جهت همگامی و همراهی با استقرار و استمرار بنیانهای اجتماعی انسانی می باشد.اصولا انسانها بایستی تمامی روندهای مجازی کنونی زندگی اجتماعی را برای احیا و استقرار نمودهای واقعی هستی اجتماعی2 سپری نمایند، تا بتوانند بسوی سوسیالیسم سوق یابند.بنابراین در سوسیال دموکراسی که هنوز اکتسابات محیطی و مجازی هویت ساز و قدرت مدارهستند و افراد براساس این روند نامتعارف ونامتجانس و  رتبه بندی قابل وحضوردرعرصه های متکاثر اقتصادی اجتماعی می باشند؛ نمی توان از سوسیالیسم سخن راند.


نتیجه اینکه،سوسیال دموکراسی به عنوان یکی از مراحل گذر تاریخی نظام سرمایه،می تواند بسترهای یک تحول و دگرگونی اساسی را در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی فراهم نماید. ساختاری که می تواند با تعدیل و تعادل بسیاری از روندهای نامتعادل و نامتعارف کنونی جامعه های انسانی،اشکال نوین تعاملات انسانی و همچنین شاخصه های نوین ارزشی را برپا دارد که می توانند به اسرار زدایی و شفافیت هر چه بیشتر روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی روی آورند. اما سوسیال دموکراسی را نمی توان با سوسیالیسم یکسان دانست. چرا که در سوسیال دموکراسی برخلاف فازهای دیگر گذر تاریخی نظام سرمایه که بر تراکم کالا و تکنیک استوار بودند؛بدلیل تراکم دانش و تکنیک روش های جمعی ادارۀ امور اجتماعی جایگاه خاصی می یابد؛ ولی ابزار تولیدی در دست افراد و خواص برای استثمار و بهره کشی باقی مانده؛وشکنندگی و بی ثباتی الزامات حیات فردی و جمعی تحت تاثیر بحران ها و ندرت ها و کمبودهای حاصل تعدی و تجاوز سرمایه تداوم می یابد. همسان دانستن سوسیال دموکراسی با سوسیالیسم دقیقا مخدوش کردن مرزبندی بین سوسیالیسم با نظام ظالمانۀ سرمایه است. این امر روند مبارزۀ اصولی و کارآمد با تعدیات و تجاوزات نهادینه شدۀ نظام سرمایه را به بیراهه سوق داده و روند دستیابی آرمانها و ایده آل های جامعه های انسانی را با مشکلات و موانع جدی روبرو می سازد.




                                                                                اسماعیل رضایی

                                                                                        پاریس

                                                                                  02/04/2016



1_ارزش های مجازی یا کاذب به ارزش هایی اطلاق می شود که از رشد و توسعۀ روابط و مناسبات انسانی در درون جامعه جلوگیری می کنند. ارزش های کاذب با واقعیت های محیطی همراه نبوده ودر مقابل روند طبیعی و حقیقی جامعه قرار دارند. عناصر مجازی یا کاذب عموما واقع گریز و توهم زا هستند. مانند، مالکیت، پول، قدرت و ........


2_هستی اجتماعی نمود کاملی از روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی در برابر نمود ناقص و نامتجانس فرایند تبادل و تبدیلات زندگی اجتماعی است.حرکت بسوی هستی اجتماعی مستلزم درک واقع بینانه،آگاهانه و مسئولانه نسبت به محیط، جامعه و انسان است.کاهش فاصله بین هستی اجتماعی و زندگی اجتماعی یعنی کاهش فاصلۀ طبقاتی، بهبود عدالت اجتماعی، توزیع عادلانۀ ثروت و دیگر مواهب اکتسابی می باشد.این فرایند یک درک متقابل درون اجتماعی وبین انسانی ویژه ای را طلب می کند؛که انسان ها  با تکیه بدان  بتوانندبسیاری از عوامل اکتسابی نامطلوب محیطی را به عناصر مطلوب و انسانی مبدل سازند

۱۴۰۱ آبان ۲۵, چهارشنبه

 

                           ترس و تمکین

 

تفاوت و تمایزات آخلاقی، رفتاری و کرداری انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی، بیان نوعی خاصی از دریافت های محیطی را نشان می دهد که انسان ها در اکتسابات و امتیازات اجتماعی خویش آن ها را در خود پرورده اند. بارزه هایی که تقابل و تضاد منفعتی و عقیدتی را با خود داشته که تعاملات اجتماعی را به برخی نمودهای القایی و ایذایی برای تثبیت و تحکیم مناسبات قدرتمدارانه در جامعه آلوده ساخته است.روندی که نوعی زیست قیم مآبانه و تحمیلی را با ابزار ترس برای تمکین و تسلیم در برابر قدرت برتر نهادینه ساخت. این ساختار طبقاتی ترس را در ابعاد متکاثر حیات جمعی توسعه بخشید. ترس از فقر و فاقه، ترس از ناکامی ها و شکست مداوم، ترس از فردای نامطمئن، ترس از معرفت و معیشت و ناامنی های متکاثر آن و...همگی اجبار و تمکین را بر فرد و جمع تحمیل و خصومت و کینه و حسد را در تعامل و تامل زندگی اجتماعی نهادینه ساخت.

ترس بیان و نشان تالمات روحی در برخورد با رویکردهای نامتعارف محیطی و به نوعی بیان ناتوانی در درک علی و چرایی رویدادهایی است که بر عدم شناخت و ناهمگنی روابط و مناسبات اجتماعی اتکا دارد. ترس واهمه گمگشتگی در سراب تخیل و تعلق است که صغارت  اندیشه و عمل و نوباوگی اقدام و انجام در روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی بدان پایه و مایه می بخشد. براین اساس، اگرچه سن تقویمی انسان ها بلوغ و کمال را می نمایاند؛ ولی سن خرد و عقلانیت در نوباوگی و دلمشغولی های کاذب و بی هویت متوقف شده است. خشونت و قهر و دهشت و وحشت در جامعه طبقاتی بر علیه خواست و نیاز جامعه و انسان، نمود بارز بی خردی و غیر عقلانی برای حفظ اکتسابات محیطی می باشند. ریشه ترس را بایستی در این بی خردی و بی مایگی تفکر و اندیشه پیرامون اقدام و الزام رویکردهای اجتماعی انسان ها جستجو کرد. از طرف دیگر ترس، اگرچه ریشه در موهومات و مبهمات گذر حیات انسانی دارد؛ ولی این توهم و پندار و ابهام و ایهام با زیست طبقاتی پیوندی ناگسستنی دارند. چرا که طبقه فرادست برای حفظ و حراست از چرخه چپاول و تمول نیازمند توسعه دامنه خرافه و پندار و توهم در جامعه می باشد. و ترس در این چرخه چپاول و تغافل با ابزار خشن و ناانسانی تحول و تکامل، لجام گسیخته به هر سو می تازد.

ترس، نفرت را با دروغ و ریا پوشش داده؛ و آرامش کاذب ایجاد می کند. و حسرت و خفت را با چاپلوسی و دریوزگی می آمیزد. شائبه بودن را با سائقه قدرت و مکنت برای تحکیم و تحکم و تحمیل و تحمل همراه می سازد. ترس، اصولا نفی و نهی را برای تمکین و تسلیم می پذیرد؛ و تمکین دوام و بقای ترس را قطعیت می بخشد. بنابراین بین ترس و تمکین یک رابطه علّت و معلولی برقرار است که با نگاه دیالکتیکی به دینامیسم جامعه و انسان قابل تبیین و تحلیل می باشند. غلبه بر ترس با درک علّی و شناخت بن مایه های دهشت زا و هراس انگیز حیات جمعی میسر است. در این راستا، ترس های موهومی به دلیل ارتباط با محرک ها و انگیزه های موهومی، با دوام تر و مقاوم تر عمل می کنند. چرا که موهومات، سرشت بی بدیل جهل و جنایت و جمود و حقارت را برای استمرار دنیای موهومی دیگر تعریف و تکلیف می کنند.

بیم و امید عارضه زیست ناامن، اتکایی و تحمیل و اجبار ساختار قالب طبقاتی است که انسان ها را در مازهای پیچیده و هراس انگیز زیست اجتماعی با یک تضاد و تعارض آشکار و پنهان برای اقدام و انجام رقابت های حذفی و تحدیدی در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی به اسارت می گیرند.امید را پایه و مایه استمرار حرکت و عمل در بازیابی و بازسازی توان و اراده بسوی هدف و آرمان انسانی می توان  معنی کرد. اگر چه در این میان همواره ترس را که محصول و ره آورد ساختار طبقاتی در برآمد امید می باشد را نباید نادیده  گرفت. این رابطه علت و معلولی عامل بنیادین کنش های فردی و جمعی در اعتلا و امتلای غرور و تعصب بر تاکید و تمهید لازم برای اهداف انسانی در یک ساختار معیوب و مستعمل طبقاتی، می باشد. چرا که بین بیم و امید یک رابطه دیالکتیکی برقرار است که پیوند انسان با عوامل و عناصر بیمناک و هراس انگیز و همچنین امید انسان ها برای گریز از محو و زایل کردن آن را به وضوح نشان می دهد. در این میان امید، در تنگناهای حیات دهشت زا و واقع گریز طبقاتی به تمکین و سازش با بنیان های بیم و هراس برای صیانت نفس و حراست از اکتساب و امتیاز روی می آورد. امید نقش کاتالیزور را در کنش های اجتماعی بازی می کند. پیام مقاومت و اراده آدمی در مبارزه با موانع و محدودیت های محیطی بوده و دامنه مداومت و مقاومت را در مبارزه با بنیان های هراس انگیز اجتماعی و انسانی  فزونی می بخشد.

اپیدمی ترس در فضای ساختارهای غالب قدرت مداری که پایه و اساس تمامی ارکان های زیستی انسان ها را در ندرت ها و نایابی های کمی و کیفی حیات جمعی زیر سوال برده است؛  روند رو به تزایدی را در پیش گرفته است.فزونی فشار و تعدی به حیات انسانی در زیر سایه شوم ومنحوس قدرت طبقاتی، ترس از مرگ را ملعبه دست خدایگان قدرت و ثروت قرار داده؛ و انسان ها برای رهایی از شر و پلیدی حاکمان زر و زور جان بر کف مرگ را به سخره می گیرند. تراژدی مرگ در بطن خود بیان و پیام روشن و صریح  نابسامانی های زیست انسان ها در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی را در خود دارد. این فضای تب آلود و نامتعارف تا زمان بلوغ فکری و عزم و اراده انسانی برای جامعه ای عاری از خون و جنون و به تبع آن زیستی مسالمت آمیز و در فضای عاری از ستم و استبداد طبقاتی تداوم خواهد داشت. چرا که ترس همزاد مرگ تراژدیکی است که  در تمکین با جور و ستم حاکمان مستبد، انسان ها را طعمه خویش قرار می دهد. بنابراین برای غلبه بر ترس بایستی ترس را کشت، قبل از آنکه بتواند مرگ سریالی را توسط عمّال قدرت و ثروت برای آحاد جامعه رقم بزند. و برای کشتن ترس حقانیت مبارزه طبقاتی بایستی به عنوان امری اولی و قطعی در  آگاهی های عمومی وارد و تثبیت گردد. در حقیقت با تبدیل نفرت به فوران خشم توده ها در یک مبارزه طبقاتی رادیکال، می شود بر ترس غلبه کرد؛ در غیر این صورت تمکین و مماشات بر مبارزات توده ای روی آورده؛ و دستاوردهای آن توسط حاکمان قدرت و ثروت مصادره به مطلوب خواهد شد.  پس تولید و بازتولید ترس محصول مماشات و تمکین با بنیان های ترس است که تحت آگاهی های کاذب و درک و فهم آسیب دیده از کجراهه های زیست جمعی حاصل یورش و هجمه رسانه ای اربابان قدرت و ثروت، به انسان ها تحمیل شده است.

جنبش انقلابی ایران تحت زعامت عموما زنان و مردان جوان با ویژگی های منحصر به فرد خود تا حدودی زیادی بر ترس غلبه کرده و دامنه مبارزات را توسعه بخشیده است. ولی این جنبش از دو بارزه هویتی نامطلوب برخوردار است که آن را با خطر بالقوه ای برای موفقیت و کامیابی روبرو می سازد. اول اینکه این شعار«زن، زندگی،آزادی» اگرچه از یک برش انقلابی برخوردار است؛ ولی با توجه به بارزه های هویتی و فرهنگی مردسالارانه در ایران، گره مشترک مبارزاتی با مردان را به حاشیه برده است که بایستی با شعارهای تکمیلی و انقلابی دیگر این خلا را برای یک مبارزه طبقاتی رادیکال پر نماید. دوم اینکه این جنبش انقلابی به دلیل نداشتن یک سامانه مشخص مبارزاتی و حضور کمرنگ کارگران و زحمتکشان برای یک مبارزه طبقاتی تعیین کننده، به در هم ریزی طبقاتی روی آورده و به دنبال آن فعالیت روزافزون جریان های راست و راست افراطی را با حمایت و همراهی عمال سرمایه در سطح جهان برای مصادره دستاوردهای جنبش به همراه داشته است. یک خطر بالقوه و خشن و سرکوبگری که این جنبش را تهدید می کند؛ خطری که در مرحله سقوط و فروپاشی حاکمیت استبداد دینی، توسط اپوزیسیون قلابی و مورد حمایت مادی و ابزاری قدرت های استعماری جهانی با یک سامانه  ترور و وحشت حضور می یابد. بنابراین با یک هوشیاری ویژه ضمن همکاری تاکتیکی با دیگر جریان های حاضر در جنبش توده ای، نبایستی مرزبندی با عناصر و عوامل وابسته به ساختار فرتوت سرمایه داری جهانی را از نظر دور داشت.

نتیجه اینکه: ترس به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر حوادث مترقبه و غیرمترقبه همواره  به عنوان یک نمود بارز و عینی همراه انسان ها بوده و هست. ولی این ترس زمانی که با رویکردهای اقتصادی و اجتماعی مواجه می شود ؛با ابعاد متفاوتی چون حضور و وقوع قطب بندی های متکاثری که برای حفظ و حراست از منافع طبقاتی خویش نمود یافته؛ و جامعه را در التهاب مداوم و  با ترس و هراس از ناکامی ها و ندرت و نایابی های گذر حیات اجتماعی روبرو می سازد. روندی که به تمکین و تسلیم انسان ها در برابر نمودهای نامتعارف و ناهنجار ساختار طبقاتی منجر شده است. تمکین بیان محافظه کاری انسان در برخورد با روندهای نامطلوب محیطی بوده و بنیان های ترس را تقویت می کند.تمکین اگر چه به نوعی تسلیم در برابر تعدی و تجاوز حاکمیت ستم و استبداد را در خود دارد؛ ولی نفرت درونی و عمیق خود را در پس دروغ و ریا برای یک آرامش کاذب و همچنین شرایط مستعد برای بروز این نفرت حفظ می کند. بنابراین اپیدمی ترس در ساختار غالب طبقاتی، امر مبارزه برای عدالت و آزادی را با موانع و مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. در این میان، امید شائقه زیستن را تقویت نموده و در کنار ترس برای آینده بهتر و مطلوب تر مفری می جوید. در بارزه های هویتی متجاوزانه به حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها در  ساختار غالب طبقاتی،  در کنار ترس مداوم و نهادینه شده؛ امید به عنوان کاتالیزوری در تقویت بنیه های زیست اجتماعی بسوی آینده عمل می کند. غلبه بر ترس ضمن اینکه در بن بست های حتمی و قطعی ساختار های معیوب سیاسی و اقتصادی نمود می یابد؛ برای پایداری و تقویت بنیه های مبارزاتی نیازمند  آگاهی های طبقاتی در پیشبرد اصولی اهداف مبارزاتی می باشند. امری که پیوند های اجتماعی را تقویت نموده و  گره های مشترک مبارزاتی را در مبارزات اجتماعی هویت می بخشند. در غیاب آگاهی های لازم طبقاتی، اتحاد و هم پیوندی های لازم مبارزاتی زیر هجمه سنت و عادت آسیب پذیرفته و مرزهای خودی و غیرخودی مخدوش و مبارزه سرانجام نامطلوبی خواهد داشت. امری که امروز جنبش انقلابی مردم ایران را تهدید می کند. چرا که نبود آگاهی های لازم طبقاتی، درهم ریزی طبقاتی را تقویت نموده که برآمد جریان های ارتجاعی در مقاطع تعیین کننده جنبش انقلابی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای مبارزات توده ای را ممکن می سازد.


     اسماعیل رضایی

         پاریس

     16:11:2022

۱۴۰۱ آبان ۹, دوشنبه

 

                             اتحاد و اتفاق

 

انسان ها در پروسۀ رشد و کمال خویش از تمنا و تمایلاتی پیروی می کنند که در فرایند تعامل و همپویی برای رفع نیاز و ضروریات تداوم حیات اجتماعی بدان نیاز دارند.منشا این الگوگیری و الگوپذیری ها در پیوند با مادیت حیات اجتماعی و مجموعه سازندگان جامعه چون خانواده، مراکز آموزشی و ارتباطات اجتناب ناپذیر اجتماعی  می باشند که اصولا از مادیت تاریخی و اجتماعی تغذیه می شوند. بنابراین یک اتحاد و وحدت نمودی و ساختارگرایانه در بطن و متن حیات اجتماعی وجود دارند که با ایجاب و الزام عناصر تشکیل دهنده آن تعریف می شوند. این ویژگی در فرایند شکل پذیری نمودهای خودخواهانه فردی تدریجا در بارزه های هویتی جمعی در خواست و تمنای فردی و منفعت و مصلحت گروهی و فرقه گرایانه تحلیل رفت.این ساخت طبقاتی جمع را برای حصول و وصول منافع و مصالح خویش قربانی نمود تا بتواند با تحلیل جسم و جان دیگران قدرت رذیل خویش را بر دیگران تحمیل نماید. براین اساس پیوند های صوری و کاذب تحت تاثیر مداوم القائات ساختار طبقاتی، جامعه و انسان را از زیست مطلوب باز داشته است.

اتحاد هویت مداری جمعی است که با درک و درد مشترک تعریف می شود. بروز و نمود خواست و عزم مشترکی است که در شاخصه اهداف و آرمان های جمعی همسو و همگن تجلی یافته  و در خود انسجام و هم پیوندی  خاص طبقاتی را جای داده است. اتحاد، ترکیب ارگانیک و پویای جمعی متصل و یگانه است که هدف مشترکی را پی می گیرد. اتحاد در کثرت رو به زوال رشد می کند و در قلتی پویا و بالنده شکوفا می شود. ولی اتفاق اگرچه دارای هویت جمعی است؛ اما مرزهای خودی و غیرخودی را درهم ریخته؛ و در حوادث و رویدادهای عمومی و اجتماعی بسوی یک هم آوایی و همدردی هدایت می شود. در اتفاق درد و درک مشترک ممکن است عامل تعامل و همراهی نباشد؛ بلکه حضور و حدوث رویدادی منتظره و یا نامنتظره بدان سامانه ای همگانی بدهد. بنابراین اتحاد روندی آگاهانه و عامدانه ای را تداعی می کند که روندهای احساسی و عاطفی در آن به عنوان نمودی هوشمندانه و خردمندانه بر جامعه و انسان تاثیر گذار می باشند. در حالی که بارزه های اتفاق شور احساسی است و تمنای عاطفی که عموما در نیمه راه از تب و تاب باز می ایستند. بنابراین اتحاد و اتفاق از بارزه های ایجابی در تعاملات اجتماعی محسوب می شوند که در ساختار طبقاتی غالب، مفاهیم و مضامین حیات جمعی را در باریکه راه منافع و مصالح فردی و گروهی، از اصالت و هویت ذاتی و مفهومی خود تهی ساخته است.

در مبارزات اجتماعی، اتحاد و اتفاق در عرصه های تئوری و پراتیک محل منازعه بسیاری از روشنفکران و مبارزین راه عدالت و آزادی می باشند. در نظام طبقاتی غالب کنونی، بی تردید باور به مبارزات فارغ از چارچوب طبقاتی امر بی مسمایی بنظر می رسد. ایجابا و الزاما خط و خطوط طبقاتی در مبارزات اجتماعی برای کسب مشروعیت  و قدرت سیاسی امری بارز و حتمی می باشد. براین اساس رادیکالیسم انقلابی بر اتحاد و وحدت حول محورهای ضرور و متحول اجتماعی پای می فشارد و در مقابل محافظه کاران و واپسگرایان بر اتفاق و همه با همی امر مبارزه تاکید می ورزند. فرایندی که امر مبارزه را پیچیده و اتخاذ مواضع سیاسی در برابر رویکردهای محیطی را با موانع و دشواری بسیاری روبرو می سازد. اصولا آدم  بواقع سیاسی با نگاه به رویدادها و رویکرد های محیطی و تبیین و تحلیل آن ها به اتخاذ مواضع روی می آورد؛ در حالی که مواضع غیر سیاسی افراد، با نگاه به خود و تمناهای درونشان تعیین و تکلیف می شوند. روندی که  جنبش انقلابی ایران را در کوران ناامنی و انحراف از مسیر اصولی و اساسی خود قرار داده است.

ایران همواره در مراحل تحولی و جنبش های انقلابی موفق، با دخالت های تاثیر گذار و تعیین کننده قدرت بزرگ جهانی روبرو بوده است. این ویژگی چه در دوران شاهان قاجار، پهلوی، کودتای 28 مرداد و برآمدن استبداد خونین خمینی با کنفرانس گوادلوپ کاملا مشهود است. درک این مسئله و رجوع به حافظه تاریخی بایستی تمهیدات و هوشیاری ویژه ای را برانگیزد که جنبش  انقلابی کنونی قربانی دسیسه ها و فتنه انگیزی های بلوک های قدرت جهانی برای سیطره بر سرنوشت ملت محروم و ستمدیده ایران نیانجامد. ویژگی های کنونی جهانی که در بحران های تغییر و تحولات ساختی بوده و در کشمکش و تقابل مرگبار و خوفناک بسر می برند بر حساسیت هوشیاری و نگاه ویژه به مواضع و رویکردهای سازمان ها و جریان های سیاسی می افزاید. مواضع و سیاست های کنونی بلوک های قدرت جهانی مثل همیشه نه بر محور خواست و نیاز جامعه انقلابی و مردم ستمدیده ایران که بر اساس مصالح و منافع و یارگیری قدرت های سلطه گر جهانی رقم می خورد. براساس این حساسیت ها است که هرگونه اتحاد، اتفاق و اتخاذ مواضع با جریان های حاضر در جنبش انقلابی کنونی مردم ایران بایستی شفاف، صریح و دقیق باشد تا احتمال هرگونه سوءاستفاده از روند رو به تعمیق جنبش انقلابی را سد کند. اینکه برخی ها آگاهانه و یا ناآگاهانه همگان را به یک همراهی و همگامی بدون مرز دعوت می کنند؛ خطرات بالقوه ای را برای فردای این جنبش انقلابی رقم می زنند. آنهایی که در آستین قدرت های سلطه گر پرورش یافته اند و برایشان هزینه شده است؛ در مقاطع خاص جنبش مردمی ایران با حمایت و حراست بلوک های قدرت جهانی سر بر آورده و به مصادره دستاوردهای جنبش روی خواهند آورد. این خودسانسوری و دگر سانسوری ساده لوحانه ای که همگان را به بهانه تفرقه انگیزی و وحدت شکنی  از انتقاد و اعتراض بر حذر می دارد؛ بازی خطرناکی است که بسترهای یک امکان واقعی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش مردمی را تدارک می بیند.

جنبش انقلابی مردم ایران وارد مرحله حساس و تعیین کننده ای شده است. مرحله ای که سبعیت و دسیسه های مرگبار هرچه بیشتر نظام مستبد و مرتجع دینی را به همراه خواهد داشت. نبود سازماندهی و تشکیلات منسجم و راهبردی از ضعف های اساسی این جنبش انقلابی محسوب می شود. حمایت و پشتیبانی سازمان ها و جریان های سیاسی در خارج از کشور در افزایش روحیه و بالا بردن پتانسیل انقلابی جنبش مردمی نقش موثری را ایفا می کند. ولی نقش آگاهی بخشی و هدایت جنبش در راستای وظایف انقلابی و تحکیم بنیان های مادی خرد انقلابی به دلیل صفوف مبهم و مغشوش حامیان جنبش در خارج از کشور، بسیار نازل و بعضا گنگ و انحرافی می باشد.نیروهای مترقی و بویژه چپ بایستی مواضع روشن و شفاف و با رهنمودهای عینی  برای غنای اندیشه و عمل نیروهای انقلابی در داخل و خارج کشور ارائه نمایند. دلمشغولی های کاذبی چون فراخوان برای سنجه های کمی و عدم تبیین و تحلیل عینی و علمی آن برای کیفیتی بهتر و مطلوب تر، ویا عدم درک و تبیین رویکردهای جهانی قدرت های سلطه در تخریب و تحریف جهت گیری های انقلابی به دلیل نگاه انتزاعی به روندهای جنبش انقلابی در ایران، و همچنین ناتوان از یک درک مشترک مبارزاتی برای تجمیع اندوخته ها و تجارب مبارزاتی در راستای غنای تئوریک و پراتیک برای پیشبرد اهداف انقلابی و... از آفات کنونی جهت گیری های نیروهای مترقی و چپ محسوب می شوند.

ملتی که حافظه تاریخی اش آسیب ببیند هرگز رنگ سعادت و خوشبختی را نخواهد دید. چرا که حافظه تاریخی ارتباط و اتصال فرد و جمع به عملکرد پیشینیان و اصلاح  رویکردهای گذشته و ابداع اشکال نوینی از تعاملات اجتماعی است که زیست مطلوب تر و مفیدتر از گذشته را ارائه می دارد. حاکمیت مستبد و سفاک دینی در ایران چنان عرصه زیست اجتماعی را بر همگان صعب و دشوار نموده است که تا حدود زیادی حافظه تاریخی عمومی را تخریب و در تعجیل و شتاب گذر از آن بدون توجه به عواقب و عوارض بعد از آن فرو برده است. این ویژگی همانقدر که عرصه تحمیل جریان های راست و راست افراطی را تسهیل کرده؛ آلترناتیوی و هژمونی نیروهای مترقی و چپ را دشوار نموده است. فرایندی که وظیفه دشواری را در برابر نیروهای مترقی و چپ قرار می دهد که با گریز از پراکندگی و در یک صف واحد و متحد به مصاف این معضل اساسی بشتابند. چرا که نیروهای چپ در ایران از یک قدرت بالقوه قابل توجهی برخوردارند که اگر به اتحاد و وحدت دست یابند؛ قادرند تاثیرات جدی و تعیین کننده ای بر جنبش انقلابی مردم ایران داشته باشند.

جنبش اجتماعی کنونی ایران را بایستی از نظر ژئوپولیتیک  و نقش استراتژیک ایران در منطقه و در ارتباط با توازن جهانی قدرت های سلطه گر مورد بررسی قرار داد. بارزه ای که هماره تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی مورد توجه جدی سلطه گران جهانی بوده و دخالت مستقیم و غیر مستقیم آن ها را برسرنوشت ایران و ایرانی در بر داشته است. تحت این مداخلات مداوم، استبداد و توتالیتاریسم تولید و بازتولید شد و جامعه ایران با تمام مجاهدت ها و رشادت زنان و مردان غیور و مبارز؛ نتوانست به ساماندهی مولفه های زیست مدرن پرداخته و به آنها عادت کرده و ابرام ورزند. اکنون نیز در کوران مبارزات مردمی، احزاب و سازمان ها و روشنفکران با ژست دموکراسی خواهی، جامعه دموکراتیک، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و... وارد عرصه مبارزاتی شده اند که تا کنون هیچ طرح و برنامه ای برای تحقق شعارهای زیبا و فریبنده خود ارائه نکرده اند. ساختار مادی که قرار است این مولفه های روبنایی زیست جمعی بر آن استوار گردد؛ چه و چگونه می تواند باشد؟ اصولا برای یک دموکراسی واقعی و پایدار جامعه نیازمند یک قانون مترقی و احترام بدان توسط آحاد جامعه و همچنین برابری انسان ها در برابر آن برای حذف و محو هرگونه تبعیض و جانبداری های سببی و نسبی در ساختار حقوقی و مدنی جامعه می باشد. براین اساس کسانی که از افراد متعدی به حقوق جامعه، چه در گذشته و حال دفاع می کنند؛ هرگز قادر به یک ساختار اقتصادی و اجتماعی مدرن برای دفاع از حقوق آحاد مردم ایران نبوده و جامعه را وارد فاز جدیدی از بلبشویی و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی خواهند نمود. قابل ذکر است که احزاب و سازمان ها عموما، و جریان های راست و راست افراطی خصوصا همگی معجزات خود را به بعد از سقوط نظام سفاک دینی در ایران موکول کرده اند.

نتیجه اینکه:انسان ها در یک تعامل اجتناب ناپذیر اجتماعی به اتفاق هم سامانه های زیست جمعی را تداوم می بخشند. اتفاق به عنوان یک امر احساسی و عاطفی عموما در رویدادها و رخدادهای اجتماعی حضور دارد. ولی در مبارزات اجتماعی، اتفاق اصولا با درهم ریزی طبقاتی، به ابهام و تشکیک های مبارزاتی منجر می شود. چرا که امر مبارزات اجتماعی به خرد گرایی و اندیشه ورزی پیرامون رخدادها و رویکردهای محیطی نیاز دارد؛ تا از انحراف و انهدام دستاوردهای جنبش اجتماعی ممانعت به عمل آورد. اتحاد با صف بندی های طبقاتی تا حدود زیادی قادر است از آسیب پذیری و مصادره دستاوردهای مبارزاتی جلوگیری نماید. جنبش انقلابی مردم ایران با ویژگی های منحصر به فرد خود در مبارزه با استبداد خشن دینی، با خطر جدی از سوی فرصت طلبانی قرار دارد که با استحاله جنبش در بارزه های هویتی فرتوت گذشته ، از تعمیق و تکمیل جنبش توده ای برای تامین و تضمین حتمی و واقعی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر،امنیت و عدالت اجتماعی و... جلوگیری نموده و با یک رفرم سطحی و روبنایی، به تداوم و یا احیای نمودهای بازدارنده نیاز و الزام جامعه انقلابی ایران روی آورند. چرا که ایران به عنوان یک کشور مهم و با اهمیت استراتژیک همواره در مسیر دخالت های بیگانگان قرار داشته و اکنون نیز در تلاشی مضاعف از سوی قدرت های سلطه گر جهانی، با توجه به بحران های فراگیر و شکننده در ساختار نظام سلطه سرمایه، حرکت های تبلیغی و تهییجی گسترده ای را برای انحراف مبارزات رو به تعمیق مردم ایران و جایگزینی عناصر نامطلوبی که در آستین پرورده اند را آغاز کرده اند. ساده لوحانی  که امروز به بهانه تفرقه و تخطئه جنبش انقلابی مردم ایران، دیگران را از هرگونه انتقاد و افشاگری از مهره های احتمالی قدرت های سلطه گر بر حذر می دارند، خواسته و یا ناخواسته به انحراف جنبش از مواضع انقلابی اش به نفع مهره ها و جریان های ارتجاعی و وابسته مدد می رسانند. براین اساس نیروهای مترقی و چپ بایستی با اتحاد و وحدت مبارزاتی و با هوشیاری و تبیین دقیق روند رو به کمال جنبش، به مصاف ترفندهای جریان های منحرف سیاسی بروند.


        اسماعیل   رضایی

             پاریس   

       31:10:2022


۱۴۰۱ مهر ۱۸, دوشنبه

                             مرگ بر )دیکتاتور(

 

نسل ها از پی هم می آیند و همراه با موج تغییر و تحول بنیان های مادی و معنوی برای مطالبات نوین برآمده از تحول و تکامل به کنش و جنبش روی می آورند. فرایندی که هماره تاریخ مقاومت و مزاحمت اندیشه و قدرت فرتوت و واپسگرا را برای وقفه های تاریخی و یا انحراف از مواضع انقلابی و انسانی، برانگیخته است. این برانگیختگی و مقاومت نه از سر قدرت که از بر ناتوانی و فرتوتی بنیان های مادی و سازه های مسلطی است که دیگر قادر به پاسخگویی به نیازهای انسان های متحول و نسل نو مطالبه محور نیستند. توتالیتاریسم و استبداد سیاسی و اقتصادی ریشه در ضعف و زبونی ساختار کهنه و از رمق افتاده ای دارد که برای ممانعت از فروپاشی به ابزار سرکوب و اقدامات نامتعارف و غیر انسانی روی می آورند. دیکتاتور ها قشر ویا طبقه ای را نمایندگی می نمایند که دچار تحجر اندیشه و ناپایداری و بی ثباتی رویکرد سازه های مسلط هستند. روندی که مجموعه اهتمام و احتمال گردانندگان اجتماعی را در بحران و بن بست های ساختی فرو برده و جامعه را در تنگناهای زیستی بسوی آشوب، اغتشاش و در نهایت شورش و انقلاب هدایت می کند.

دیکتاتورها یکدیگر را تکمیل و در بحران ها، چالش ها و تنگناهای گذر حیات اجتماعی، خود آگاه و ناخودآگاه به حمایت و پشتیبانی از یکدیگر مبادرت می ورزند. چرا که در ساختار غالب طبقاتی منابع قدرت و منافع صاحبان ثروت در هم گره خورده و ضعف و ناکارآمدی حلقه های مرتبط به قدرت و ثروت، کل سیستم را آسیب پذیر می سازد. براین اساس حمایت و حراست از بنیان های اقتدارگرایی و استبدادی به ویژه در مقاطع بحرانی و دگرگونی بنیان های مادی مورد توجه جدی قرار می گیرد. در بطن و متن ساختار طبقاتی نوعی دیکتاتوری فردی و جمعی در لفافه آزادی و دموکراسی خودنمایی می کند که با انباشت لجام گسیخته و توسعه و تعمیق دامنه فقرخود را بروز می دهد.

نظام مستبد دینی در ایران یکی از حلقه های ضعیف و فرتوت نظام سرمایه غالب است که با تحجر و خودباختگی همواره در خدمت به اهداف سردمداران و سلطه گران نظام سلطه سرمایه نقش بارزی را بازی کرده است. سرمایه در بحران همواره برای تحریف و تخدیر اندیشه و کنش انسان ها از مذهب و خرافه های تخدیری آن بهره گرفته است. نمونه های بسیاری از استفاده ابزاری از مذهب و خرافه های آن برای اسارت ملت ها  یا شکست و یغماگری دستاوردهای جنبش های انقلابی در جهان وجود دارند که صاحبان قدرت و ثروت بدان مبادرت ورزیده و نظام های مستبد و دیکتاتور را مستقر ساخته اند. بنابراین حکومت های دینی و یا حضور موثر خرافه های دینی در ساختار طبقاتی برای حمایت و حراست از مصالح و منافع صاحبان قدرت و ثروت، همواره مورد توجه جدی  قدرت های سلطه گر بوده و هست. براین اساس جهان سرمایه اگر تغییر نظام مستبد دینی را بپذیرد؛ تلاش خواهد کرد تا کسی یا کسانی را مورد تایید و یا حمایت خود قرار دهد که به سامانه های دینی آسیب جدی وارد نسازند.

جنبش اجتماعی ایران وارد فاز نوینی شده است که با اعتراضات گذشته از یک تفاوت شکلی و محتوایی برخوردار می باشد. برجسته بودن مبارزات زنان در این جنبش و هویت یابی گره های مشترک مبارزاتی بین زنان و مردان از ویژگی های بارز جنبش کنونی در ایران می باشد.جنبشی که بسوی دستیابی به یک دستاورد مهم اجتماعی و مدنی در حرکت است. نبود تشکیلات و سازماندهی کلاسیک و فرموله شده اگرچه نقطه ضعف این جنبش محسوب می شود؛ ولی استوار بودن جنبش بر نیروهای جوان با پتانسیل بالا و قدرت فکری و فیزیکی مورد توجه تا حدودی این ضعف را پوشش می دهد؛ ولی کافی نیست. این عدم کفایت هم روند دستیابی به اهداف را طولانی و هم امکان وقفۀ جنبش انقلابی را فراهم می سازد. بسترسازی های جریان های ارتجاعی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش توده ای یکی از خطرات اساسی است که جنبش را تهدید می کند. راست و راست افراطی در کمین نشسته اند تا با تحریف و ابهام سازی روند جنبش انقلابی از رادیکالیزه شدن آن ممانعت کرده و اهداف خود را محقق سازند. یکی از ترفندهایی که امروز و به کرات مورد استفاده جریان های ارتجاعی قرار دارد؛و بعضا ممکن است برخی از نیروهای مترقی نا آگاه نیز بدان مبادرت ورزند؛ بیان «هرکسی بیاید از این ها بهتر است» می باشد. بیانی کلی،مبهم و سرشار از فریب و نیرنگ است. جریان های ارتجاعی با لیست کردن جنایات نظام مستبد دینی در ایران، سعی در القای اینکه هر کسی بیاید بهتر است را می نمایند.بدون اینکه به اهداف و برنامه ها و بنیان های مادی تحقق آن ها توسط این هر کسی برای ایران بعد از گذار اشاره ای بنمایند.

انقلاب 57 با مصادره به مطلوب شدن توسط ارتجاع دینی با حمایت و پشتیبانی ساختار مسلط سرمایه؛ بعد از چهل و اندی سال از ستم و جنایات بیشمار استبداد دینی، کمیت مطلوبی برای یک دگرگونی بنیادی با به حاشیه راندن دین به عنوان یک عامل بازدارنده رشد و بالندگی جامعه و انسان فراهم شده است. در این چهل و اندی سال جامعه خیزش و جنبش های مردمی بسیاری را تجربه کرده که به غنای مبارزاتی و افزایش کنش جمعی مدد رسانده است. اکنون جنبش انقلابی مردم ایران با یک پیوند نوین عمومی و گذر از بسیاری از بدعت ها و سنت های بدخواهانه و نهادین دین مدارانه بسوی رهایی و آزادی در حرکت است. نطفه بندی این جنبش، بیان واضح و روشن ناتوانی ساختار کلی نظام سلطه سرمایه و زایده های منفور و مطرودی چون نظام مستبد دینی در ایران بوده که یک دگرگونی تاریخی و بنیادی را نوید می دهد. قطعا توتالیتاریسم اقتصادی در پیوند با اقتدار گرایی سیاسی در سطح جهان، حرکت های جنایتکارانه و مرگباری را برای توقف و یا تاخیر در تحقق این تغییرات الزامی از خود بروز داده و می دهند. نظام مستبد دینی در ایران زیر این هجمه دهشت و مرگ سردمداران جهانی، در تلاشی بیهوده و بی ثمر می خواهد جنبش انقلابی مردم ایران را عقیم و بی سلاح سازد. چرا که جنبش انقلابی کنونی از یک ویژگی های خاص ماهیتی و اصالتی برخوردار است که مهر تغییر و دگرگونی را بر ستم و استبداد کوبیده و تا دستیابی بدان ها از حرکت و تحول باز نخواهد ایستاد. مسلما پوپولیسم و نماد های ریز و درشت فاشیستی محصول ضعف و زبونی نظام سلطه سرمایه در سطح جهان، تلاش های خود را برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای جنبش کنونی انقلابی مردم ایران توسط دست پروردگان عمال سرمایه آغاز کرده اند. هوشیاری ویژه ای را می طلبد تا بتوان نقشه های شوم دشمنان مردم ایران را که مترصد فرصت برای یغماگری و مهره چینی های خود هستند  را نقش بر آب کرد.

ایران از یک ترکیب جمعیتی و قومی خاصی برخوردار است که همواره مورد سوء استفاده قدرت های شیطانی برای سرکوب کنش های اجتماعی، اعتراضات، جنبش های انقلابی و مردمی بوده و هست. این ویژگی در گذشته به دلیل نبود ارتباطات لازم مردمی و تبادل درک و درد مشترک درون اجتماعی برای نیروهای ارتجاعی و ابزار سرکوبشان، کاربرد نسبتا مطلوبی برای به انحراف کشاندن جنبش ها و سرکوب حرکت های اعتراضی را داشته است. ولی اکنون با پیوندهای سهل و آسان در فضای مجازی و فهم و درک درد مشترک، این ترفند ستم و استبداد تا حدود زیادی از کارایی لازم باز مانده و بسوی همبستگی و همکاری و همیاری ملی و عمومی سوق یافته است. یورش و هجمه نظام مستبد دینی در ایران برای حذف و حد فضای مجازی خود گویای همین تاثیر گسترده و همه جانبه این فضای متحول تکنیکی است که تحکیم و تثبیت پیوندهای اجتماعی برای دستیابی به آرمان های انسانی و عمومی را ممکن ساخته است. تاثیرات مثبت و کارآمد این فضای مجازی نه تنها در سطح ملی بلکه پیوندهای سطح جهانی  را نیز به همراه دارد که دستیابی به اهداف جنبش های اعتراضی و انقلابی را تسهیل کرده است. ناگفته نماند که این فضای مجازی با تمامی مزایای مثبتی که برای تبادل اخبار و اطلاعات دارد؛ ابزار تحریف و تخریب دشمنان مردم بر علیه دستاوردهای جنبش های توده ای  بویژه محرومان و زحمتکشان نیز عمل کرده و می کند. دفع و رفع این ترفندهای ضد انقلاب هوشیاری ویژه و تمهیدات وسیع و همه جانبه ای را می طلبد که نیروهای مترقی و به واقع مردمی بایستی با اتکای بدان ها تمامی اهتمام  و ترفندهای دشمنان مردم را نقش بر آب سازند.

عموما با تعمیق و گسترش اعتراضات و جنبش های مردمی، از یک طرف توان و پتانسیل نیروهای سرکوب با ریزش و یا آینده نگری نیروهای مزدور استبداد کاهش می یابد و از سوی دیگر فعالیت و تلاش مزورانه و تخریبی نیروهای راست و راست افراطی بطور چشمگیری افزایش پیدا می کند. این دشمنان تاریخی مردم ایران با تلاش برای مصادره به مطلوب کردن فراخوانها و تجمعات جریان های مترقی و بویژه چپ ها همواره در ایجاد تفرقه در جنبش های انقلابی نقش بارزی داشته و دارند. چرا که دیکتاتورها در تفرقه و جدایی نیروهای اجتماعی و خانوادگی راحت تر قادر به تحقق اهداف خود بوده و راحت تر و سهل تر به کنترل نارضایتی ها و نارسایی های اجتماعی روی می آورند. براین اساس از تمامی سمبل های واپسگرایی و دیرین برای تحریک احساسات ملی و مردمی بهره می گیرند و برای آن ها توجیهات و تعبیر و تفسیر های ارتجاعی و تفرقه افکنانه را ترویج می دهند. دیکتاتورها عموما چپ ها را سمبل ایدئولوژی بیگانه دانسته و جهان گرایی و هویت انسان مدارانه آن ها را ضد ملی و مردمی معرفی می کنند. جای بسی خوشحالی است که این نگاه سخیف و ناانسانی با هرچه تعمیق و رادیکالیزه شدن جنبش توده ای در ایران بسوی درک و درد مشترک و جامعه ای سکولار واقعی « نه نیم بند جریان های راست و راست افراطی» و دموکراتیک در حرکت است. امروز باید ستود  شور و شعور غیور مردان و زنان ایرانی را که با عزمی راسخ برای دنیایی بهتر و انسانی تر جان برکف مبارزه بی امانی را آغاز کرده اند.

نتیجه اینکه: سامانه های فکری و الگوهای زیستی تابعی از رویکردهای اجتماعی است که فرد و جمع را در سویه های خاص روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی هدایت می کند.فرایندی که  گرایشات و تصمیم سازی های اقتصادی و اجتماعی را  به جایگاه و پایگاه اجتماعی افراد و پیوند آنها با قدرت های فائقه اجتماعی در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان مرتبط می سازد. ناتوانی در درک و فهم الزامات و نیازهای اجتماعی و انسانی و عقب ماندن از فرایند تکاملی، روند تحمیل و اجبار را از سوی قدرت مسلط بر جامعه و انسان تحمیل می سازد. بنابرای نظام های دیکتاتوری با رویه های فرتوت و واپسگرا و ناتوان از پاسخگویی به نیازها و احتیاجات ضروری اجتماعی به ابزار سرکوب و  دهشت و مرگ روی می آورند. دیکتاتوری مذهبی و خرافی در ایران با مصادره به مطلوب کردن جنبش انقلابی گذشته مردم ایران و ناتوان از هدایت جامعه در راستای نیازهای زمانه، یک کمیت مطلوب و مورد نیاز برای  یک تحول بنیادی و زیر بنایی را فراهم نموده است. این جنبش اعتراضی همراه با تجارب غنی و اساسی جنبش های متعدد گذشته و دارای گره های مشترک مبارزاتی دلاورمردان و شیرزنان ایران، آغاز انجام یک جنبش انقلابی می باشد که یک تغییرات ساختی و بنیادی را را تدارک می بیند. این جنبش اعتراضی با پشت سرگذاشتن بسیاری از ابهامات و نارسایی های خود، اکنون مرحله نوینی را آغاز کرده است که امید و تلاش های بیهوده و تفرقه افکنانه جریان های ارتجاعی و راست و راست افراطی را نقش برآب خواهد ساخت. نیروهای مترقی و چپ می توانند با اتخاذ مشی مناسب مبارزاتی در برابر تحرکات تخریبی و انحرافی جریان های راست ارتجاعی در پیشبرد اهداف انقلابی نقش برجسته ای را ایفا نمایند.


       اسماعیل رضایی

           پاریس

     10:10:2022