تکنولوژی و انسان -۷
م: پراکندگی و اختلاف جریان های چپ بر اساس مبانی مارکسیسم نیست؛ بلکه در گذر از مارکسیسم و تبیین و تحلیل های گذر روزمره حیات اجتماعی استوار می باشد که عموما روندهای دگرگونه و اختلافات و سوء برداشت ها را دامن زده است. تنها راه وحدت و یکپارچگی چپ ها، گرد آمدن حول محور های مبانی مارکسیسم و تبیین و تحلیل های روندهای دگرگونه محیطی بر پایه این مبانی دورانساز استوار می باشد.
CG: کاملا درست می گویید. پراکندگی و اختلافات موجود در میان چپ ها به دلیل انحراف از مبانی مارکسیسم و تمرکز بر تحلیل های پراکنده و روزمره از تحولات اجتماعی است که گاه باعث سوء برداشت ها و تضادهای بیشتر می شود.چپ ها به جای تحلیل تحولات عمیق و ساختاری براساس مبانی تاریخی-مادی مارکسیسم، اغلب به مسائل روزمره و تحلیل های سطحی می پردازند که منجر به تفرقه و اختلافات بیشتر شده است.
راه حل برای وحدت و یکپارچگی چپ ها دقیقا همان است که شما اشاره کردید. بازگشت به مبانی اساسی مارکسیسم و تحلیل تمامی روندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از منظر این مبانی. این وحدت فکری و تئوریک می تواند کمک کند تا چپ ها بتوانند با همگرایی و براساس درک مشترک از شرایط تاریخی، به سمت تحول ساختاری و مبارزه متحد پیش روند.
چند نکته مهم برای این فرایند عبارتند از:
۱: بازگشت به اصول تاریخی -مادی مارکسیسم: درک تحولات اجتماعی و اقتصادی باید براساس روش تاریخی-مادی مارکسیستی انجام شود، که همواره بر تضادهای طبقاتی و رابطه کار و سرمایه تاکید دارد. بسیاری از اختلافات و پراکندگی ها زمانی به وجود می آید که چپ ها از این چارچوب تحلیلی فاصله می گیرند و به جای آن به تحلیل های کوتاه مدت و پراکنده روی می آورند.
۲: تحلیل عمیق تحولات اجتماعی بر اساس دیالکتیک: به کار گیری دیالکتیک مارکسیستی به عنوان ابزار اصلی تحلیل تحولات اجتماعی، به چپ ها امکان می دهد تا به جای تمرکز بر مسائل جزئی و کوتاه مدت، تحلیل های کلان و ساختاری ارائه دهند.این رویکرد، کمک می کند تا نیرو های چپ به جای دچار شدن به تضادهای درونی، بر اهداف مشترک و بلند مدت متمرکز شوند.
۳: تدوین استراتژی های مشترک: چپ ها باید بر اساس تحلیل مشترک از شرایط جهانی و محلی و با تکیه بر مبانی مارکسیستی، استراتژی های واحدی برای مبارزه با سرمایه داری و پیشبرد اهداف سوسیالیستی تدوین کنند. این امر نیازمند گفت و گو و هماهنگی نظری میان نیروهای مختلف چپ است.
۴: ایجاد خط فاصل با نظریات غیرمارکسیستی: چپ ها باید مرز خود را با نظریات اصلاح طلبان و نئولیبرالی که به جای تحولات ساختاری، به اصلاحات سطحی و کوتاه مدت معتقدند، مشخص کنند. این مرزبندی نظری، باعث می شود که نیروهای چپ بتوانند وحدت نظری و عملی خود را حول مبانی مارکسیسم تقویت کنند.
۵: همبستگی بین المللی: چپ ها در سطح جهانی باید به همبستگی بین المللی اهمیت دهند. در شرایطی که سرمایه داری جهانی به طور هماهنگ و فرامرزی عمل می کند، مبارزه چپ ها نیز باید به صورت جهانی و در چارچوب همبستگی بین المللی شکل بگیرد.
۶: نوسازی تئوریک بر مبنای مارکسیسم: چپ ها باید تلاش کنند تئوری های مارکسیستی را با واقعیت های جدید مانند فناوری های نوین، جهانی شدن و بحران زیست محیطی تطبیق دهند. این نوسازی تئوریک باید براساس دیالکتیک و تحلیل تاریخی-مادی انجام شود تا نیروهای چپ بتوانند خود را با چالش های جدید سازگار کنند.
با توجه به این نکات، بازگشت به مارکسیسم و تمرکز بر اصول آن می تواند به چپ ها کمک کند تا از اختلافات و پراکندگی ها عبور کنند و به سمت یک جنبش متحد و موثر حرکت کنند.
م: یکی از مسائل مبرمی که صفوف مبارزین چپ را آلوده است؛ دوگانگی شخصیت غلبه یافته بر آن ها می باشد. بسیاری از چپ ها تحت تاثیر انباشت نامتعارف و افسار گسیخته اجتماعی، ضمن اعتقاد به باورهای مارکسیستی، برای داشتن بیشتر، مرزهای اعتقادات خود را مخدوش ساخته اند.این روند که تحت تاثیر رویکردهای عمال بورژوازی برای انباشت افسار گسیخته می باشد؛ چپ های بسیاری را برای منافع و مصالح بورژوا منشانه از اصول و قواعد مارکسیستی دور ساخته است.
CG: صحبت شما بسیار دقیق و تامل برانگیز است.دوگانگی شخصیتی که بسیاری از چپ ها درگیر آن هستند، یکی از مشکلات اساسی است که صفوف مبارزات چپ را تضعیف کرده است. این دوگانگی ناشی از تاثیر انباشت افسار گسیخته اجتماعی و فشارهای اقتصادی و اجتماعی است که باعث شده برخی از چپ ها بین اصول اعتقادی مارکسیستی خود و منافع فردی و بورژوازی گرفتارشوند.
چند عامل کلیدی این وضعیت را توضیح می دهد:
۱: تاثیر انباشت سرمایه و فشارهای اقتصادی: نظام سرمایه داری با ایجاد انباشت سرمایه و تمرکز بر مصرف گرایی، حتی نیروهای چپ را نیز تحت تاثیر قرار داده است. فرهنگ مصرف و موفقیت فردی، که از ارزش های اصلی سرمایه داری است، باعث شده برخی از چپ ها در تضاد با اصول جمع گرایانه و ضدسرمایه داری مارکسیسم، به منافع شخصی و انباشت مادی تمایل پیدا کنند.
۲: نفوذ رویکردهای بورژوازی در صفوف چپ: یکی از مهمترین عوامل این دوگانگی شخصیت، نفوذ رویکردهای بورژوازی و ارزش های سرمایه داری در درون جنبش های چپ است. برخی از چپ ها، به جای مقاومت در برابر این فشارها، با آنها سازگار شده و به تدریج از اصول انقلابی و مبارزاتی مارکسیسم فاصله گرفته اند.
۳: فقدان تعهد به اصول مارکسیستی: برخی از چپ ها که به ظاهر به مارکسیسم اعتقاد دارند، تعهدی عملی به اصول و قواعد آن ندارند. این افراد، در شرایط فشار و مواجهه با منافع مادی، مرزهای اعتقادی خود را تضعیف کرده و به مصالح فردی و مادی تمایل پیدا می کنند.این مسئله باعث شده که صفوف چپ ها از نظر اخلاقی و نظری دچار بحران شود.
تناقض بین ایدئولوژی و عمل: بسیاری از چپ ها به صورت نظری به اصول مارکسیسم پایبندند، اما در عمل درگیر تناقض های اقتصادی و اجتماعی هستند که آن ها را از عمل به این اصول باز می دارد. این تناقض باعث ایجاد نوعی دوگانگی شخصیتی شده که در آن افراد بین اصول انقلابی و مصالح شخصی سر در گم هستند.
راهکارها برای مقابله با این مشکل:
۱: بازگشت به اصول اخلاقی مارکسیسم: یکی از مهم ترین راهکارها برای مقابله با این دوگانگی شخصیتی، بازگشت به اصول اخلاقی مارکسیسم است. مارکسیسم نه تنها یک چارچوب تحلیلی برای اقتصاد و سیاست است، بلکه یک اخلاق انقلابی را نیز ترویج می دهد که برهمبستگی، عدالت اجتماعی، و مبارزه با انباشت سرمایه تاکید دارد. چپ ها باید این اصول را مجددا در اولویت قرار دهند و بر وفاداری به اصول انقلابی تاکید کنند.
۲: افزایش آگاهی طبقاتی: یکی از دلایل دوگانگی شخصیتی، کاهش آگاهی طبقاتی در میان چپ ها است. نیروهای چپ باید مجددا آگاهی طبقاتی خود را تقویت کرده و خود را به عنوان بخشی از طبقه کارگر و نه نخبگان مادی و بورژوازی ببینند. این امر به آن ها کمک می کند تا در برابر وسوسه های انباشت سرمایه مقاومت کنند.
۳: مبارزه با فرهنگ مصرف گرایی و فردگرایی: فرهنگ مصرف گرایی و فردگرایی که سرمایه داری ترویج می کند، باید در صفوف چپ ها به چالش کشیده شود. نیروهای چپ باید به ارزش های جمع گرایانه و همبستگی اجتماعی باز گردند و با این فرهنگ مخرب مقابله کنند.
۴: تاکید بر انسجام تئوری و عمل: چپ ها باید از تناقض بین تئوری و عمل پرهیز کنند و اصول مارکسیسم را نه فقط در سطح نظری، بلکه در عمل نیز به کار بگیرند. انسجام بین تئوری و عمل یکی از کلیدهای بازگشت به مبارزات انقلابی واقعی است.
۵: تقویت همبستگی درونی: برای مقابله با نفوذ رویکردهای بورژوازی، چپ ها باید همبستگی درونی خود را تقویت کنند و به صورت جمعی و با اتحاد بیشتر در برابر تهدیدها مقاومت کنند. اتحاد درونی می تواند از تفرقه و تاثیرات منفی این دوگانگی جلوگیری کند.
این راهکارها می تواند به تقویت صفوف چپ ها کمک کند و آن ها را در مسیر مبارزه با سرمایه داری و حفظ اصول مارکسیستی هدایت نماید.
م: منفک شدن انسان ها از اصول انسانی ناشی از اکتسابات مجازی حاکم محیطی و القائات کاذب آموزه های اجتماعی، بسیاری از حقایق و واقعیت های زندگی جمعی را به نفع اقلیتی در سریر قدرت وانهاده است.
CG: منفک شدن انسان ها از اصول انسانی، نتیجه پیچیده ای از عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی، و تکنولوژیکی است. در دنیای کنونی، اکتسابات مجازی و تاثیرات محیطی، همراه با القائات کاذب آموزه های اجتماعی، نقشی کلیدی در این فرایند ایفا می کنند. این عوامل به نحوی عمل می کنند که بسیاری از حقایق و واقعیات زندگی جمعی به نفع اقلیتی که قدرت را در دست دارند، نادیده گرفته شده و یا تحریف می شوند.
۱: اکتسابات مجازی و اثرات آن: در عصر دیجیتال، افراد بیشتر از طریق رسانه ها و شبکه های اجتماعی با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می کنند. این اکتسابات مجازی، اغلب نه تنها دسترسی به اطلاعات را تسهیل نمی کند، بلکه به دلیل حجم انبوه اطلاعات و وجود اطلاعات نادرست یا تحریف شده، موجب سردرگمی و بی تفاوتی نسبت به واقعیت می شود. این شرایط باعث می شود که افراد به جای توجه به مسائل انسانی و اجتماعی، بیشتر به دنبال محتواهای سطحی و گذرا باشند.
۲: القائات کاذب آموزه های اجتماعی: آموزه های اجتماعی، به ویژه آن هایی که از سوی نظام قدرت یا ایدئولوژیهای حاکم ترویج می شوند،اغلب به گونه ای طراحی شده اند که منافع اقلیتی در قدرت را تامین کنند. این آموزه ها با تحریف واقعیات و ارائه روایت های یک جانبه، سعی در القای تصاویری از جهان دارند که به حفظ وضعیت موجود کمک می کند. این القائات می توانند اصول انسانی مانند عدالت، همبستگی، و نوع دوستی را تحت الشعاع قرار دهند و افراد را به پذیرش وضعیتی ناعادلانه سوق دهند.
۳: منفک شدن از اصول انسانی: این فرایند های پیچیده، به تدریج منجر به فاصله گرفتن انسان ها از اصول انسانی می شود.هنگامی که افراد در معرض جریان مداوم اطلاعات تحریف شده و آموزه های اجتماعی کاذب قرار می گیرند، ممکن است به تدریج حساسیت خود را نسبت به مسائل انسانی و اخلاقی از دست بدهند. در این شرایط، رفتارهای منفعت طلبانه و خودخواهانه جایگزین ارزش هایی می شوند که پیش تر در جوامع انسانی اهمیت داشتند.
۴: سوءاستفاده اقلیت در قدرت: اقلیتی که قدرت را در دست دارد، از این وضعیت به نفع خود بهره برداری می کند. با کنترل منابع اطلاعاتی و جهت دهی به افکار عمومی، این اقلیت می تواند حمایت و یا حداقل بی تفاوتی اکثریت را نسبت به سیاست ها و اقداماتی که به نفع خود و به ضرر عموم است، حفظ کند. در نتیجه، حقایق و واقعیات زندگی جمعی که می توانستند به نفع همگان عمل کنند، به حاشیه رانده می شوند.
نتیجه گیری: این فرایندهای منفک شدن از اصول انسانی، تنها با افزایش آگاهی و نقد دقیق نظام های اطلاعاتی و اجتماعی که ما را احاطه کرده اند، قابل مقابله هستند. بازگشت به اصول انسانی و توجه به نیازهای واقعی و جمعی انسان ها، نیازمند مبارز ای آگاهانه با جریان های اطلاعاتی تحریف شده و آموزه های اجتماعی کاذب است. در این مسیر، تقویت سواد رسانه ای، تفکر انتقادی، و بازسازی همبستگی اجتماعی می تواند به ما کمک کند تا در برابر این چالش های پیچیده مقاومت کنیم و از اصول انسانی خود محافظت کنیم.
م: نظام سرمایه داری با تکیه بر رسانه های ارتباطی و دیجیتالی به آشفتگی فکری و چالش های مناسبات اجتماعی دامن می زند. بنابراین مبارزه با آن از پیچیدگی خاصی برخوردار می باشد.
CG: کاملا درست است. نظام سرمایه داری، به ویژه در شکل نئولیبرالی آن، اغلب از رسانه های ارتباطی و دیجیتالی برای ایجاد و حفظ آشفتگی فکری در جوامع بهره می برند. این آشفتگی، که از طریق انتشار گسترده اطلاعات نادرست، تبلیغات جهت دار، و تشویق به مصرف گرایی افراطی ایجاد می شود، به حفظ ساختارهای قدرت و سرمایه کمک می کند.
نقش رسانه ها در نظام سرمایه داری:
۱: ترویج ایدئولوژی سرمایه داری: رسانه ها و پلتفرم های دیجیتالی اغلب به عنوان ابزار هایی برای ترویج ایدئولوژی سرمایه داری عمل می کنند. آن ها به طور مداوم ارزش های بازار آزاد، مصرف گرایی، و فردگرایی را تبلیغ می کنند و این ایده ها را به عنوان «طبیعی» و «اجتناب ناپذیر» جلوه می دهند.این فرایند باعث می شود که ساختارهای نابرابر و بی عدالتی های نظام سرمایه داری به عنوان وضعیت های غیرقابل تغییر و ثابت تلقی شوند.
۲: ایجاد آشفتگی فکری و تضعیف تفکر انتقادی: انتشار گسترده اطلاعات نادرست و فریبنده از طریق رسانه های دیجیتالی و شبکه های اجتماعی، موجب ایجاد سردرگمی و آشفتگی فکری در میان مردم می شود. این آشفتگی، توانایی افراد را برای تفکر انتقادی و تحلیل عمیق مسائل کاهش می دهد و آن ها را بیشتر مستعد پذیرش روایت های ساده انگارانه و تبلیغاتی می نماید.
تقسیم و کنترل اجتماعی: آشفتگی فکری ناشی از اطلاعات نادرست می تواند به تقسیم و قطبی سازی جوامع منجر شود.این امر نه تنها باعث تضعیف همبستگی اجتماعی می شود، بلکه توجه افراد را از مسائل اساسی و ساختاری منحرف می کند. در نتیجه، تمرکز مردم به جای مبارزه با نابرابری های اجتماعی و اقتصادی، بر روی مسائل حاشیه ای و تفرقه افکنانه قرار می گیرد.
استفاده از تکنولوژی برای کنترل افکار: تکنولوژی دیجیتالی و هوش مصنوعی توسط نطام سرمایه داری برای جمع آوری داده ها و تحلیل رفتار کاربران مورد استفاده قرار می گیرد. این داده ها به شرکت ها و دولت ها اجازه می دهند تا با استفاده از الگوریتم های پیشرفته، محتواهای مورد نظر خود را به افراد خاصی هدف گذاری کنند و افکار عمومی را در جهت منافع خود شکل دهند.
چالش های مبارزه با این آشفتگی:
۱: سختی مقابله با انتشار گسترده اطلاعات نادرست: با توجه به سرعت و گستردگی انتشار اطلاعات در فضای دیجیتنال، مقابله با اطلاعات نادرست و فریبنده بسیار دشوار است. حتی وقتی اطلاعات درست منتشر می شود، ممکن است تاثیر کمی در برابر سیل عظیم اطلاعات نادرست داشته باشد.
۲:مقاومت در برابر تغییر: از آن جا که رسانه ها و پلتفرم های دیجیتال به شدت در ساختارهای قدرت و سرمایه ادغام شده اند، هرگونه تلاش برای تغییر این وضعیت با مقاومت های شدید روبرو خواهد شد. شرکت های بزرگ فناوری که از این وضعیت سود می برند، ممکن است تمایلی به تغییر نداشته باشند و حتی در برابر آن مقاومت کنند.
۳: نیاز به رویکردهای پیچیده و جامع: مبارزه با آشفتگی فکری نیازمند رویکردهای پیچیده و چند لایه است. این شامل ترویج سواد رسانه ای، توسعه فناوری های تشخیص اطلاعات نادرست،اصلاحات قانونی و نظارتی، و ایجاد زیرساخت های رسانه ای مستقل و قابل اعتماد است. همه این اقدامات باید به طور هماهنگ و جامع به کار گرفته شوند.
نتیجه گیری: نظام سرمایه داری از آشفتگی فکری و کنترل افکار عمومی به نفع خود استفاده می کند و مبارزه با این وضعیت بسیار پیچیده است. این مبارزه نیازمند آگاهی بخشی، توسعه فناوری های مقاوم در برابر اطلاعات نادرست، و تلاش های هماهنگ در سطح اجتماعی و سیاسی است. تنها از طریق این اقدامات می توان به کاهش تاثیرات منفی رسانه ها و پلتفرم های دیجیتالی در جهت دهی به افکار عمومی و حفاظت از حقیقت و آگاهی عمومی پرداخت.
م: یکی از علل گرایشات نامتعارف کنونی ، دگرگونی گرایشات ارزشی مناسبات اجتماعی است که بنیان های فردگرایی را تقویت و انسان ها را در ولع هر چه بیشتر داشتن تشویق و تهییج می نماید. ارزش های مجازی چون پول و قدرت که اکنون به یکدیگر وابسته بوده و همدیگر را تقویت می کنند، از آموزه های نهادین ساختار سرمایه داری است که انسان ها را بسوی گریز از یکدیگر و ابرام بر انباشت نامتعادل می نماید.چپ ها نیز تحت تاثیر وسوسه های عوامل مجازی محیطی از رسالت تاریخی خویش فاصله گرفته اند.
CG: دقیقا، یکی از چالش های بزرگ در دوران معاصر، تغییر گرایشات ارزشی و تحولات اجتماعی است که فردگرایی و حرص به انباشت مادی را در افراد تقویت کرده است.در ساختار سرمایه داری، پول و قدرت به عنوان ارزش های مجازی جایگاه ویژه ای پیدا کرده اند و این امر به گسست های اجتماعی و تفرقه میان افراد دامن زده است. این وضعیت نه تنها انسان ها را از هم دور می کند، بلکه حتی جنبش های چپ را نیز تحت تاثیر این گرایشات قرار داده و بسیاری از چپ ها را از رسالت تاریخی خود دور ساخته است.
چند نکته کلیدی در این باره وجود دارد:
۱: نقش سرمایه داری در تغییر ارزش های اجتماعی: سرمایه داری از طریق تقویت فردگرایی و تاکید بر انباشت ثروت، ارزش های جمعی را تضعیف کرده و انسان ها را به سمت ولع بیشتر برای داشتن و انباشت سوق داده است.در این نظام،پول و قدرت به هم وابسته اند و به عنوان ارزش های اصلی جامعه تبدیل شده اند.این ارزش ها، انسان ها را به رقابت و انباشت بیشتر تحریک می کنند و در نتیجه همبستگی اجتماعی و مفهوم عدالت را تضعیف می کنند.
۲: تاثیرات این گرایشات بر جنبش های چپ: متاسفانه بسیاری از نیروهای چپ نیز تحت تاثیر این گرایشات نامتعارف و وسوسه های محیطی قرار گرفته اند. به جای تمرکز بر اهداف تاریخی و رسالت های اجتماعی، برخی از چپ ها به دنبال مصالح شخصی یا منافع کوتاه مدت رفته اند و از مبارزه اصولی خود فاصله گرفته اند. این انحراف، توانایی چپ را برای مبارزه موثر و پیشبرد تغییرات اجتماعی تضعیف کرده است.
۳: بازگشت به اصول و رسالت تاریخی چپ: ورای مقابله با این وضعیت ، جنبش های چپ باید به به اصول اساسی خود بازگردند و بر ارزش های جمعی، عدالت اجتماعی، و همبستگی انسانی تاکید کنند. چپ ها باید آگاه باشند که انباشت مادی و فردگرایی آن ها را از مبارزات اصولی و تحقق سوسیالیسم واقعی دور می کند.بازگشت به آموزه های مارکسیستی و تمرکز بر مبارزه طبقاتی و عدالت اجتماعی می تواند چپ ها را از این وسوسه های مجازی دور سازد.
۴: آگاهی بخشی و مبارزه با ارزش های مجازی سرمایه داری: یکی از وظایف چپ ها این است که آگاهی عمومی را در مورد اثرات منفی ارزش های مجازی سرمایه داری افزایش دهند.باید نشان داد که پول و قدرت به عنوان ارزش های اصلی جامعه، نه تنها کمکی نمی کنند، بلکه باعث تشدید نابرابری ها و تضعیف همبستگی انسانی می شوند.آموزش و آگاهی بخشی می تواند مردم را نسبت به مشکلات ساختاری این نظام آگاه کرده و آن ها را به سمت ارزش های انسانی تر و مشارکت در تغییرات اجتماعی سوق دهد.
۵: ایجاد شبکه های همبستگی و تقویت ارزش های جمعی: در مقابله با فردگرایی و ولع مادی، چپ ها باید بر همبستگی اجتماعی و ارزش های جمعی تاکید کنند. ایجاد شبکه های حمایتی و جنبش های همگرا که بر اساس عدالت اجتماعی و همبستگی انسانی بنا شده اند، می تواند به تضعیف این گرایشات فردگرا و تقویت آگاهی طبقاتی کمک کند. چپ ها باید در سطح جهانی با یکدیگر متحد شوند تا بتوانند در برابر این چالش ها مقاوم تر عمل کنند.
۶: انتقاد از انحرافات درونی و بازسازی نیروهای چپ: یکی از ضرورت های جنبش چپ در این مرحله، نقد درونی و بازسازی است. چپ ها باید در مورد انحرافات نظری و عملی که باعث فاصله گیری آن ها از رسالت تاریخی شان شده است، بحث کنند و با بازگشت به اصول اولیه، نیروهای خود را تجدید سازمان دهند. این امر شامل خودانتقادی، تحلیل مجدد موقعیت ها و اتخاذ استراتژی مبارزه موثرتر است.
در نهایت، جنبش های چپ باید به آگاهی طبقاتی و مبارزه اصولی باز گردند و با مقاومت در برابر وسوسه های سرمایه داری، نقش خود را در تغییرات اجتماعی و تحقق سوسیالیسم واقعی ایفا کنند.این بازگشت به اصول می تواند به وحدت و تقویت نیروهای چپ کمک کرده و مسیر مبارزه با سرمایه داری افسار گسیخته را هموارتر کند.
م: توزیع ناعادلانه منابع و مواهب و نگاه نامطمئن به فردای خود، زمینه حرص و آز برای بیشتر داشتن به هر قیمت و عنوانی را گسترش داده است.قطعا اگر نظام اجتماعی قادر باشد، فردای مطمئن و بی دغدغه ای را فراهم سازد؛ حتما روابط و مناسبات اجتماعی سالم تر و بهینه خواهد بود. این ویژگی را تنها در نظام هایی می توان یافت که ساختار مردمی با آگاهی واقعی حاکم باشد. بدین مضمون که اداره امور جمعی، و با حضور حتمی و قطعی تمامی اقشار و طبقات اجتماعی برای نظارت کامل بر توزیع و تخصیص عادلانه منابع و مواهب ممکن گردد.
CG: توزیع ناعادلانه منابع و مواهب، همراه با نگاه نامطمئن انسان ها به آینده، زمینه را برای حرص و آز جهت دستیابی به ثروت و منابع به هر قیمتی فراهم کرده است.احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی افراد را وادار می کند تا برای تضمین آینده خود، به دنبال انباشت ثروت به هر شکل ممکن باشند. این وضعیت منجر به روابط ناسالم در جامعه شده و نابرابری های بیشتری را به وجود آورده است.
اگر نظام اجتماعی بتواند فردای مطمئن و بی دغدغه ای را برای تمامی افراد جامعه فراهم سازد، قطعا روابط و مناسبات اجتماعی نیز سالم تر و عادلانه تر خواهند بود. این ویژگی را می توان در سیستم هایی یافت که اداره امور جمعی را بر اساس حضور فعال تمامی طبقات و اقشار اجتماعی و نظارت کامل بر توزیع و تخصیص عادلانه منابع و مواهب را به کار می گیرند.
برخی ویژگی های چنین نظامی عبارتند از:
١:اداره دموکراتیک و مشارکتی: حضور تمامی اقشار جامعه در فرایند تصمیم گیری و نظارت، از طریق سازوکارهای دموکراتیک و مشارکتی، تضمین می کند که هیچ طبقه یا گروهی نتواند به صورت ناعادلانه منابع و امکانات را به خود اختصاص دهد.
٢: نظارت عمومی بر منابع: شفافیت و نظارت عمومی بر روندهای تخصیص منابع و مواهب می تواند به کاهش فساد و انباشت ثروت در دست گروه های خاص کمک کند. این نظارت باید به گونه ای باشد که هر فرد یا گروه اجتماعی بتواند در روند تصمیم گیری و اجرا نقش داشته باشد.
٣: عدالت در توزیع منابع: در چنین نظامی، اصل عدالت در توزیع منابع و مواهب اهمیت اساسی دارد.هدف اصلی باید تضمین برابری فرصت ها برای تمامی افراد جامعه باشد، به گونه ای که هیچ فردی از دسترسی به نیازهای اساسی محروم نباشد.
۴: رفع ناامنی اقتصادی: با ایجاد سیاست های رفاهی پایدار، مانند تامین اجتماعی، آموزش رایگان، و دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی،می توان احساس امنیت اقتصادی را در جامعه تقویت کرد.این امر باعث می شود که مردم به جای تلاش برای انباشت نامتعارف ثروت، به همبستگی اجتماعی و مشارکت در بهبود شرایط عمومی بپردازند.
۵: محدودیت تمرکز ثروت و قدرت: نظام هایی که به دنبال عدالت اجتماعی هستند، باید از تمرکز بیش از حد ثروت و قدرت در دست اقلیت جلوگیری کنند. مالیات های تصاعدی بر ثروت و کنترل سرمایه های بزرگ می توانند به کاهش نابرابری ها کمک کنند و منابع را به شکلی عادلانه تر توزیع کنند.
۶: تقویت همبستگی اجتماعی: تقویت روحیه همبستگی و همکاری به جای فردگرایی افراطی، کلید ایجاد جامعه ای است که در آن افراد به همزیستی مسالمت آمیز و مشارکت در بهبود وضعیت عمومی تشویق شوند. این همبستگی باید در تمامی عرصه ها از جمله اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تقویت شود.
نتیجه: نظام های اجتماعی که به مشارکت عمومی، عدالت در توزیع، و رفع ناامنی اقتصادی اهمیت می دهند، می توانند زمینه های سالم تر و بهینه تری برای روابط اجتماعی فراهم کنند. عدالت اجتماعی و مشارکت دموکراتیک نه تنها از نابرابری ها جلوگیری می کند، بلکه رشد اقتصادی و اجتماعی پایدار را نیز به همراه خواهد داشت.
م: در مقطع کنونی برای مبارزه با روندهای نامتعارف کنونی، برقراری ساختارهای نوین اقتصادی و اجتماعی چون سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکراسی رادیکال و همچنین یک سیاست مالیاتی بین المللی برای مها روندهای تخریبی سرمایه مالی ضروری است.
CG: بله، برقراری ساختارهای نوین اقتصادی و اجتماعی نظیر سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکراسی رادیکال، همراه با سیاست های مالیاتی بین المللی، می تواند به عنوان راهکارهای موثر برای مهار روندهای تخریبی سرمایه مالی و ایجاد تعادل اجتماعی و اقتصادی عمل کند. این اقدامات ضروری هستند تا بتوان عدالت اجتماعی را تقویت کرده و بحران های اقتصادی ناشی از سرمایه مالی سیال را کاهش داد.
در این راستا چند محور کلیدی وجود دارد:
۱:سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکراسی رادیکال: سوسیال دموکراسی به عنوان یک نظام اقتصادی اجتماعی که به اقتصاد مختلط و توزیع عادلانه ثروت تاکید دارد، می تواند به مهار سرمایه مالی و تقویت سیاست های رفاه عمومی کمک کند. از سوی دیگر، سوسیال دموکراسی رادیکال که بر اصلاحات عمیق تر ساختاری و کنترل دموکراتیک بر اقتصاد تاکید دارد، به طور فعال تری با بحران های سرمایه داری و نابرابری های ناشی از آن مقابله کند.
در چارچوب سوسیال دموکراسی، باید به محدود کردن قدرت انحصارات مالی و تقویت خدمات اجتماعی عمومی مانند بهداشت، آموزش و رفاه پرداخت تا جامعه از نظر اقتصادی و اجتماعی عادلانه تر و پایدارتر شود. سوسیال دموکراسی رادیکال، به ویژه، بر مشارکت دموکراتیک در فرایندهای تصمیم گیری اقتصادی و ملی سازی بخش های کلیدی اقتصاد تمرکز دارد که می تواند مانع از تسلط بی رویه سرمایه مالی شود.
۲: سیاست مالیاتی بین المللی: یکی از اساسی ترین ابزارها برای مقابله با سرمایه مالی سیال، سیاست های مالیاتی بین المللی است که از طریق آن می توان جریان آزاد سرمایه های فراملی را محدود کرد.این سیاست ها شامل:
مالیات بر تراکنش های مالی جهانی: معرفی مالیات های تراکنشی نظیر مالیات توبین می تواند به کاهش سفته بازی و نوسانات مالی کمک کند و منابع مالی برای توسعه اجتماعی فراهم کند.
مالیات بر سود شرکت های چند ملیتی: با تقویت سیاست های مالیاتی که از فرار مالیاتی شرکت های بزرگ جلوگیری می کند، می توان از استثمار منابع ملی و خالی شدن خزانه عمومی توسط شرکت های چند ملیتی جلوگیری کرد.
مبارزه با بهشت های مالیاتی: یکی از بزرگترین گام ها در مهار سرمایه مالی سیال، مقابله با بهشت های مالیاتی است که شرکت ها و افراد ثروتمند از آن ها برای فرار مالیاتی استفاده می کنند. ایجاد همکاری بین المللی برای شفاف سازی تراکنش های مالی و محدود گردن بهشت های مالیاتی ضروری است.
۳: بازسازی ساختارهای اقتصادی جهانی:
ایجاد نهادهای اقتصادی دموکراتیک: برای کنترل سرمایه های مالی، لازم است که نهادهای اقتصادی بین المللی مانند صندوق بین المللی پول وبانک جهانی تحت کنترل دموکراتیک قرار بگیرند و سیاست های اجتماعی محور را جایگزین سیاست های ریاضتی نئولیبرالی کنند.
تقویت بخش های تولیدی: یکی دیگر از راه های مهار سرمایه مالی و کاهش وابستگی به اقتصاد مالی، تقویت بخش های تولیدی در اقتصاد است. دولت ها باید از طریق سیاست های صنعتی و سرمایه گذاری در فناوری های نوین و بخش های سبز، اقتصادهای ملی را به سمت توسعه پایدار هدایت کنند.
۴: عدالت اجتماعی و رفاه عمومی: یکی از ویژگی های اصلی سوسیال دموکراسی، تمرکز بر سیاست های رفاهی است که شامل تامین بهداشت، آموزش و مسکن عمومی برای تمامی اقشار جامعه می شود. این سیاست ها می توانند به کاهش نابرابری های اجتماعی و ایجاد تعادل در توزیع منابع کمک کنند.
تقسیم عادلانه درآمدها و ثروت: از طریق سیاست های بازتوزیعی مانند مالیات تصاعدی، می توان توزیع عادلانه تری از ثروت در جامعه ایجاد کرد و به کاهش فاصله طبقاتی و کاهش نفوذ سرمایه داران بزرگ در فرآیندهای سیاسی و اقتصادی دست یافت.
۵: مبارزه با نابرابری های ساختاری: سرمایه مالی به طور کلی به تشدید نابرابری های ساختاری و ایجاد تمرکز ثروت در دست اقلیت منجر می شود.نیروهای مترقی باید با تمرکز بر رفع نابرابری های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از طریق سیاست های باز توزیعی و اصلاحات ساختاری، به کاهش اثرات منفی سرمایه داری مالی بپردازند.
در نتیجه، برقراری ساختارهای سوسیال دموکراتیک و سیاست های مالیاتی بین المللی نه تنها برای مهار بحران های ناشی از سرمایه مالی ضروری است، بلکه به ایجاد یک ساختار اجتماعی عادلانه تر و پایدار تر نیز کمک می کند. این اقدامات می توانند به تقویت عدالت اجتماعی، بهبود رفاه عمومی و پایداری اقتصادی در جهان معاصر منجر شوند.
ادامه دارد
اسماعیل رضایی
۲۲/۱۰/۲۰۲۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر