۱۴۰۳ مرداد ۳, چهارشنبه

 

 سرزمین موعود


کینه و عداوت، رنج ومشقت، عشق به زیستن را در میان انسان ها مکدر کرده است. در میان افزایش دامنه دانسته های انسانی،رقابت برای یافتن ابزارهای مخرب تر و مرگبارتر فضای زیستی انسان ها را انباشته است. بدین سان آسایش و امنیت زیر هجمه مداوم آزمون و خطای ابزارهای تخریبی مهیب، ملعبه صاحبان قدرت و ثروت شده است. جهان را انباشت و انباز لجام گسیخته و رقابت های تشدیدی حذفی و حدّی بسوی انسداد و انهدام مناسبات انسانی سوق داده است. دشمنان مردم از فهم ناقص و وهم ناقض مردم در جهت غارت دسترنج مردم و چپاول منابع عمومی می انبازند و بر پهنای گسترده فقر مردم رقص و شادمانی به پا می دارند. اینهمه ناشی از فهم کاذب از هستی اجتماعی است که اکتسابات محیطی و جایگاه و پایگاه مجازی و ناواقعی که عرصه تمایز و تخالف منفعتی را در میان انسان ها ترویج و نهادینه ساخته است.

انسان ها یکدیگر را می کشند برای داشتن و انباشتن، برای قدرت و سیادت که رواج عام منیّت و مذلّت را در گستره حیات جمع و جامعه توسعه بخشیده است. انسان ها حیات مذبوحانه ای را در پیش گرفته اند که به حصّه مورد لزوم گذر حیات خود قانع نبوده؛ وبا تعدی به حصّه دیگران رضایتمندی اش حاصل می شود. این روند برآیند تمامی ناتوانی ها و عدم اعتماد به نفس کافی انسان ها را در خود جای داده که قدرت تقسیم به تساوی و یا به اندازه نیاز از وی ساقط شده است. چرا که در ضعف خصلتی نهادین، گرایش آدمی به مکمل های محیطی عموما کاذب برای تقویت بنیه زیستی فزونی می گیرد. پنداشت های باطل آدمی مبنی بر تضاد و تقابل زیستی کنونی به امر ذاتی بشری تبدیل شده و غیر قابل انکار است؛ بیان توجیه گرانه ای است که درک و درایت و فهم و شهامت حذف و حد اکتسابات مجازی و کاذب محیطی را در خود نمی بیند. چرا که این سرسپردگی و جانباختگی در برابر عناصر اکتسابی و مجازی از بی خردی و کم مایگی درک و دریافت های زیست جمعی حکایت داشته؛ و بر نوباوگی خرد و تعقّل آدمی اشاره دارد.

در این هیاهو و جنجال های گمگشتگی و از خود بیگانگی انسانی، هویت انسان ها نه بر اساس ماهیت اصیل و خاص انسانی که بر ماهیت مجازی و کاذب اکتسابات استوار می باشد. بدین مضمون که انسان ها هویت واقعی خود را باز نمی گویند بلکه با هویت اکتسابات محیطی مفهوم می یابند. اکتسابات صرفا بر مادیت حیات اجتماعی استوار نیست؛ بلکه برای حراست و حضانت از داشته ها و انباشته ها، انسان ها با تکیه بر خرافه های وهم آلود به تحمیق و تخریب چهره انسانی روی می آورند. خرافه هایی که بر خرد و تعقل خط بطلان کشیده و انسان ها را در برهوت جهل و نادانی برای تحکیم بنیان های حیات کاذب و مجازی رها ساخته اند. با دیجیتالیزه شدن حیات اجتماعی تحت پیشرفت و توسعه دامنه دانش و تکنیک،روند القائات فکری و خرافه های عمومی ابعاد نوین و گسترده ای به خود گرفته است. چرا که اصولا در دگرگونی های فن و تکنیک نیازهای نوینی سر بر می کشند که جامعه های انسانی را در بحران های ناشی از گزینش های نوین فرو می برند. بحران هایی که با مقاومت حاکمان در قدرت در آمیخته که دامنه ناهنجاری ها و نابسامانی های اقتصادی اجتماعی را توسعه بخشیده است. فرایندی که جامعه را در ندرت و نایابی و فواصل زیستی نابهنجار بسوی توهم و خرافه هدایت کرده است.

در این اعوجاج اندیشه و عمل، جامعه های انسانی سرزمین موعود خود را می جوید. وعده گاه عبرت و غیرت که با توحش اکتسابات و امتیازات مجازی از میان خون و آتش گذر خواهد کرد. انسان ها بایستی از نوباوگی تضاد و تعامل به رشد و بالندگی تفکر و تعقل گذر کنند تا به یک تعامل مطلوب و درک متقابل بهینه زیستی دست یازند. چرا که درک متقابل تعمیقی و تعمیمی نیازمند حذف القائات ناواقع و آگاهی های کاذبی دارد که توسط ساختار معیوب سرمایه اشاعه یافته است. سرزمین موعود در گذر از این بربریت فکری و عینی که مبشر رنج و مشقت انسانی برای تداوم و حفظ بنیان های قدرت و ثروت و همچنین برتری و سیادت است؛ ممکن می باشد. سرزمین موعود در میان انسان هایی رواج می یابد که به نفی و نهی اکتسابات و امتیازات و از تافته جدا بافته بودگی به یک پیوستگی و پیوند پایدار و با ثبات دست یابند. این یکسان و یکی شدن پایان از خود بیگانگی و شروع یافتن انسانیت انسان در چارچوب شناخت ضرورت های طبیعی و اجتماعی برای زیستی به واقع انسانی با حفظ و اشاعه تمامی مزیت های اقتصادی و اجتماعی به تساوی برای جمع و جامعه می باشد.

باید به سرزمین موعود یقین کنیم و در این یقین شدگی بایستی تمامی زائده های کاذب و دروغین حیات جمعی را که اکنون انسان ها را به گروگان گرفته است؛رها شویم. بندهای بردگی و عبودیت خودبرتربینی و دگرآزاری را که از جهنم ناخالص سازی های اکتساب و امتیاز برمی خیزد؛ بایستی به دور افکند؛ تا راه رهایی ممکن گردد. انسان باید بپذیرد که همه از یک سرشت اند؛ و برتری خواهی ها الگوهای ناقصی هستند که جز تقابل و تباهی جامعه های انسانی عرضه دیگری ندارند. سرزمین موعود خدایگان را در بطن و متن رویکردهای زمینی می جوید و بر هرگونه خرافه و توهّم خط بطلان می کشد. البته یکی شدن انسان ها را نمی توان در این جمع نا منسجم کنونی جستجو کرد؛ بلکه بایستی با نمود واقع هویت انسانی و هنجارهای رقابتی هویت مدار انسانی در آمیزد. چرا که اگر فاصله بین خواستن و داشتن با دستاوردهای اکتسابی پر شوند؛ به تداوم بازتولید برتری طلبی ها، بد خواهی، شرارت و تمامی خصایل زشت و ناپسند انسانی روی می آورند. تولید و بازتولید نمودهای رذیل و پلید ضمن اتکا به عادات و سنن زیست جمعی به بدفهمی های حیات تعاملی و درک و شناخت غلط و وارونه روابط و مناسبات اجتماعی نیز برمی گردند. بازتولید استبداد و مناسبات پدرسالارانه نیز از عوارض سوء بدفهمی های مناسبات تاریخی و همچنین عدم فهم و شناخت لازم از فرایند تکاملی و نقشی که انسان به عنوان عنصر کلیدی حیات اجتماعی در آن دارد؛ می باشند.

سرزمین موعود گرانیگاه انسانیت انسان است؛ مرکز ثقلی که انسان ها به تساوی می اندیشند و به برابری و تساوی حقوق انسانی نه تنها باور، بلکه عمل می کنند. از دین و مذهب تا داشتن ها و انباشتن ها و همچنین تمامی مناسبات غلط و ناانسانی که امروز بشریت را در منجلاب سقوط و تباهی رها ساخته است؛ محصول اکتساباتی است که در طول حیات طولانی زیست اجتماعی شکل گرفته و نهادینه شده است. فرایندی که با بلوغ فکری و آگاهی های واقعی که عصر نوباوگی فکری کنونی را پشت سر می گذارد؛ ضرورت خود را ازدست داده و سرزمین واقعی زیست عمومی را شکل خواهد داد. چرا که در بلوغ فکری استیصال و درماندگی جای خود را به امید و باوری پویا و بالنده می دهد که دغدغه انسان ها نداشتن و نیافتن نیست؛ بلکه همواره یافتن راه های نوین زیستن به نفع بشریت است. در استیصال است که فاصله بین خیر و شر مخدوش و انسان ها در انتخاب بین بد و بدتر مخیّرند. و این استیصال محصول اکتساب و انتخاب های غلطی است که هویت های مخدوش سازوکارهای طبقاتی بر انسان ها تحمیل کرده است. پس وظیفه بلوغ فکری این است که این هویت های مخدوش کنونی را به هویت های اصیل و انسانی مبدل سازد. این مهم مقدور نخواهد بود؛ مگر اینکه تمامی زایده های نوباوگی فکری کنونی را رد کرده؛ و با حذف نیازهای اکتسابی گذشته و حال به سوی بلوغ فکری گام بردارد. چرا که همانطوری که انسان ها دریدن و کشتن یکدیگر را تحت حاکمیت طبقاتی کسب کرده اند؛ قطعا قادرند با اکتساب آموزه های زیستی اصولی و انسانی، بر تمامی مناسبات غلط گذشته خط بطلان بکشند.

در سرزمین موعود بهتر بودن جای خود را به بهتر شدن می سپارد.کسانی که گذشته را به شهادت می گیرند برای حل معضلات حال و آینده، بر بودن ها متوقف شده و از برجسته نوباوگان فکری برای حفظ و حراست از بنیان های مخوف و وحشت زای کنونی مناسبات انسانی محسوب می شوند. چرا که مناسبات انسانی گذشته براساس نیازهایی شکل گرفته که فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان آنها را کاملا دگرگون ساخته و بر نیازها و الزامات نوین استوار ساخته است. صاحبان اکتساب و امتیاز ویژه با مقاومت در برابر نیازهای نوین در تلاشی مداوم برای عقیم سازی جنبش های به واقع مردمی، دهشت و وحشت را در سراسر گیتی گسترده اند. سرزمین موعود موجد فضای نفی هرگونه امتیاز و اکتساب ویژه است که تمامی ارکان و اساس ساختار غالب کنونی طبقاتی بر آنها استوار می باشند. براین اساس تمرکز قدرت مفهوم کنونی و تخریبی خود را از دست می دهد؛ آزادی فردی و خلاقیت ابعاد نوین و انسانی خود را پیدا کرده؛ و مالکیت به عنوان ابزار اعمال قدرت طبقاتی اشکال نوینی پیدا می کند که به انگیزه و کارآفرینی های نوین ابعاد گسترده ای می بخشند؛ و بوروکراسی به عنوان ابزار انقباضی و انسدادی از جامعه رخت بر می بندد. چرا که در سرزمین موعود جامعه با انسان های کمیت یافته ای روبرو می باشد که موجد کیفیت های نوینی هستند که در راستای منافع و مصالح جامعه و جمع گام بر می دارند. درک این مسئله با حل شدن در القائات فکری ساختار طبقاتی که بسیاری از نمودهای درونی و نامتعارف آن به ابزار کنشی متعارف معنا می شوند؛ امر بسیار دشواری می باشد.

دموکراسی با ماهیتی سیال در سرزمین موعود، بیان کیفیت های نوین تعاملات اجتماعی است که انسان های طراز نوین آن ها را خلق خواهند کرد. جاری بودن مفهوم واقعی دموکراسی در شریان های اجتماعی، امر بی بدیلی است که تنها از انسان های رسته از تحمیق و تخریب آگاهی های کاذب طبقاتی بر می خیزند. انسان هایی که آزادی، برابری و عدالت را از دایره نفوذ انباشت و انباز سود و سرمایه رها ساخته، و در انسجام و درک متقابل تعمیقی و تعمیمی روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی مفهوم واقعی خود را پیدا می کند. مولفه های دموکراسی و حقوق طبیعی و مدنی در جامعه با حذف و رفع حرص و آز، کینه و نفرت و تمامی آموزه های پلشت و نکبت بار ساختار طبقاتی، جایگاه واقعی و حقیقی خود را می یابند. اگر چه بشریت اکنون در خلسه نشئه گون آگاهی های کاذب و القائات تحمیقی مداوم، در سراب بیمارگون خود برتر بینی و دگر آزاری با گذر از منافع و مصالح همنوع و همگون خویش دست و پا می زند؛ ولی روند تکامل اجتماعی و تاریخی با آموزه های نوین و متکامل خویش آن ها را بسوی سرزمین موعود هدایت خواهد کرد.

نتیجه اینکه: همواره در طول تاریخ بر خرابه های فکری، ویرانی و تباهی انسانی و زمینی شکل گرفته که جز رنج و مشقت و مرگ و نیستی ارمغان دیگری نداشته است. فرایندی که با آموزه ها و القائات کاذب و دروغین، سرشت پاک و اصیل انسانی را در مجاری پلشت و نکبت ساز اکتساب و امتیاز طبقاتی از حیّز انتفاع باز داشته است. اکتسابات کاذبی که فرد و جمع را در تب و تاب داشتن و انباشتن بسوی حذف و حد حصه دیگران سوق داده است. بنابراین آنچه که امروز بشریت را در سراشیبی سقوط و نزول قرار داده، اکتساب و امتیاز کاذب و غیرضرور نهادینی است که با آموزه های نوین و فهم و شناخت درک و درد مشترک قابل جایگزین می باشند. روندی که نوباوگی فکری کنونی را بسوی بلوغ فکری و رسیدن به سرزمین موعودی که در آن تمامی نمودهای به واقع انسانی برای امنیت و آسایش عمومی استقرار می یابند. در سرزمین موعود عشق به زیستن سرآغاز بلوغ فکری و فروپاشی توهم و تخیلی است که اکتساب و امتیاز ساختار طبقاتی بر جمع و جامعه تحمیل کرده است. بدینسان انسان ها با درک و درد مشترک یکدیگر را یافته؛ و از گمگشتگی و هویت بیگانه کنونی رهایی می یابند. چه مخوف و دردناک است که انسانها برای حصه ای بیشتر یکدیگر را می کشند؛ و بر حقوق طبیعی و انسانی خویش خط بطلان می کشند. قطعا در سرزمین موعود و بلوغ فکری انسان ها، مناسبات انسانی شفاف و گویا بوده و از ابهام و شک و تردیدهای بدخواهانه و دروغ و ریای کنونی بدور می باشند. انسان بایستی به یقین برسد و در این یقین شدگی باور به هویت اصیل انسانی را در خود بپروراند؛ تا قادر باشد با دور ریختن تمامی خصایل پلشت و نکبت ساز اکتساب و امتیاز کنونی بسوی پیوندهای مستحکم و پایدار و برای تایید و تحکیم هویت و اصالت پاک انسانی خویش گام بردارد.


اسماعیل رضایی

25:07:2024

۱۴۰۳ تیر ۲۵, دوشنبه

                                                                    جمهوریت


زیست اجتماعی در پروسه تکامل تاریخی مراحل مختلف و متفاوت اداره امور اجتماعی را تجربه کرده است. انسان ها با انتزاع از تعاملات معمول و مطلوب و گردن نهادن به بسیاری از آموزه های اکتسابی پایگاه و جایگاه اجتماعی، بسوی ابداع اشکال متفاوتی از چگونگی اداره امور اجتماعی سوق یافته اند. بدینسان دارندگان ابزار و اموال نوعی از اشکال اداره امور اجتماعی را نهادینه ساختند که حامی و هادی جامعه در راستای تامین و تضمین منافع طبقاتی گام بردارند. در روند تکامل تاریخی و رشد بنیان های مادی و فکری جامعه های انسانی، تنوع و تکثر اداره اجتماعی بسوی نوعی از روابط و مناسبات جهانشمول روی آورد که با هژمونی ساختار طبقاتی روندهای نوینی از حاکمیت طبقاتی شکل گرفتند. روند تحول بارزه های مادی و برآمدهای نیاز و الزامات جدید بر بستر رشد بنیان های مادی اجتماعی، اشکال متکامل تری از حضور مردم در اداره امور اجتماعی را در پیش گرفتند. جمهوریت شکلی از اداره اجتماعی است که در روند تکامل تاریخی جامعه و انسان اشکال متفاوتی را تجربه کرد؛ و در ساختار طبقاتی سرمایه متناسب با نیاز سود و سرمایه، فاز نوینی را آغاز کرد که بتواند به دینامیسم درونی تحول و تکامل تاریخی پاسخ مناسب را بدهد.

اگر چه جمهوریت حضور و دخالت مردم در اداره اجتماعی را مرئی داشته است؛ ولی مصالح و منافع طبقاتی همواره این حضور را به نفع سود و سرمایه مصادره به مطلوب کرده است. در حقیقت حضور مردم ابزار مشروعیت ساختار طبقاتی سرمایه برای حفاظت و حراست از انباشت لجام گسیخته اقلیتی، و فقر و فاقه و ندرت و نایابی برای اکثریت عظیم اجتماعی بوده و هست. این فرایند با دروغ و دغل و اشاعه و توسعه دامنه آگاهی های کاذب و نهادینه ساختن آن ها بر بستر جامعه از طریق ایجاد کانون های رقابتی حذفی و حدّی که تمامی اهتمام انسانی را ملعبه برتری طلبی های فردی با گذر از منافع و مصالح همنوع و همزاد خود در جامعه نموده است.

جمهوری که با جمع مردم در اداره امور اجتماعی مفهوم می یابد؛ در کثرت و کسوت اشکال متفاوتی چون پارلمانتاریسم، شورایی، الیگارشی، تئوکراسی،سوسیالیستی و... نمود یافته و با کسب مشروعیت از طریق آرای عمومی گام های نامشروع خود را بر علیه منافع عمومی تقویم و تنظیم می نمایند. چرا که مردم تا مرحله انتخاب حضور فعال داشته و بعد از آن بایستی تابع مصوباتی باشند که نمایندگان انتخابی با جهت گیری های طبقاتی خود برای آن ها تنظیم و تصویب می کنند. یعنی نه تنها هیچ نقشی در اداره امور اجتماعی بعد از انتخابات نداشته؛ بلکه بایستی تاوان خطاکاری ها و بلندپروازی های آن ها را نیز بپردازند.در حقیقت جمهوری تبدیل به امر نهادینی شده است که تابعی از افت و خیزهای گذر حیات طبقاتی بوده و مردم به عنوان عاملین تحقق اهداف این روند نامطلوب بکار گرفته می شوند.

جمهوریت با شاخصه های نهادین و بارزه های طبقاتی خود اکنون به عامل بازدارنده روندهای مورد لزوم تحول و تکامل جامعه و انسان مبدل شده است. چرا که از رسالت و تعهد اجتماعی و مردمی خویش متناسب با رشد بنیان های مادّی و علمی جامعه و انسان دور شده و به عامل بازدارنده استقرار بنیان های نوین و مورد لزوم جامعه های انسانی مبدل شده است. بنابراین امروز کسانی که پرچم جمهوری خواهی برافراشته اند و برای تحقق آن دست اتحاد و وحدت با یک کثرت نامتجانس داده اند؛ در ارزیابی های خود دچار اشتباهات فاحش شده و خواهند شد. چرا که وحدت در یک کثرت نامتجانس بسوی عدم تجانس مبارزاتی سوق یافته و اهتمام عمومی را در پراکندگی آرا و نظرات سترون می سازد. باورمندان به جمهوری اگر نتوانند متناسب با روند تکاملی کنونی تغییرات ماهیتی لازم را مد نظر قرار دهند؛ در بارزه های جهانشمولی ساختار فرتوت سرمایه فروخسبیده و از اهداف آرمانی و انسانی فاصله می گیرند.

اتخاذ مواضع نامطلوب در برابر رویکردهای محیطی، بیان واضح و روشن درک ناقص از روندهای تحولی کنونی جامعه های انسانی محسوب می شود. این درک ناقص امروز به چالشی جدی در اتخاذ مواضع مبارزاتی مبدل شده است. اینکه برخی ها برای حکومت مستبد دینی ایران توان باز تولید متصور می شوند و یا با فرو غلتیدن در انتزاع و تجرید پدیده های محیطی، جهانشمولی ساختار سرمایه را در در برخی نمودهای خاص اقتصادی تحلیل می برند؛ و یا آنهایی که با زایده های فکری ارتجاعی گذشته به ارزش ها و اصول انسانی پشت پا می زنند و... همگی از درک درست روند تکامل تاریخی فاصله بعید دارند. چرا که اکنون بن مایه های هستی اجتماعی در تب و تاب دگرگونی و نو شدن؛ قطعا قدرت و فرصت بازتولید گذشته را از آن ها دریغ خواهد داشت. ساختار فرتوت سرمایه اکنون در گرداب هولناکی از چالش های محیطی گرفتار می باشد؛ این ساختار جهانشمول تاثیرات مخرب و بحران های ذاتی و روزافزون خود را در پهنه گیتی گسترده است؛ روندی که در آن هویت مستقل اقتصادی و سیاسی برای باز تولید هویت های مصلوبی چون نظام مستبد دینی در ایران از دست رفته است. اکنون نظام مستبد دینی در ایران با انتخاب مهندسی شده افراد، نه تنها قادر به باز تولید خود نیست؛ بلکه در کشاکش بحران های فزاینده ساختار سرمایه جهانی صدمات صعب و دشوارتری را نیز تجربه خواهد کرد. آسیب ها و چالش هایی که بار اصلی آن بر دوش مردم به ویژه محرومان و زحمتکشان سنگینی خواهد کرد.

بورژوازی جهانی حامی جدی جمهوری سنتی است که برای حفظ منافع و مصالح آن ها به روز شده و مدافع استواری برای انباشت لجام گسیخته و غارت و چپاول دسترنج محرومان و زحمتکشان می باشد. چرا که در جمهوری سنتی مردم بازیچه طرح و برنامه های متجاوزانه اتاق فکر بورژوازی بوده و در برابر مصوبات قانونی قدرت طبقاتی خود را بی دفاع و مطیع و منقاد می یابند. این روند اکنون در بن بست های ساختی گرفتار آمده و با آزمون و خطای مداوم خویش سعی در ترمیم و تداوم حیات معیوب و آسیب دیده خود دارد. در این کش و قوس های تاریخی تکامل اجتماعی است که بورژوازی فرانسه با یک اشتباه تاریخی بسترهای صعود نیروهای چپ را برای اداره امور اجتماعی فراهم ساخته و قطعا برای جبران این خطای مهلک خود تلاش دارد با شانتاژ و امتیازهای حداقلی جریان های راست و راست افراطی را برای انزوای چپ با خود همراه سازد. روندی که با دومین خطای تاریخی خود زمینه تحکیم و تثبیت اعتبار مردمی چپ ها را فزونی خواهد بخشید. چرا که راست و راست افراطی در صورت همراهی و همکاری با دولت منفور در قدرت، بی اعتباری و مرگ خود را در میان توده ها رقم زده که به عروج و صعود نیروهای چپ منجر خواهد شد. اگر چه با تمامی امکانات تبلیغی و رسانه ای خود برای تخریب، انزوا و در هم شکستن اتحاد و وحدت نیروهای چپ گام برخواهد داشت. ولی ضرورت اجتماعی و تاریخی و همچنین حماقت های بورژوازی ناشی از استیصال، جایگاه چپ را در جامعه تامین و تثبیت خواهد کرد. در این فرایند قدرت حاکم اگر به هر دلیلی مجبور به یک ائتلاف با نیروهای چپ گردد؛ باز هم زمینه صعود نیروهای چپ با یک طرح و برنامه مشخص و مردمی فراهم می شود. بنابراین اکنون قدرت حاکم در فرانسه بر سر یک دوراهی صعب و دشواری قرار گرفته که حیات و ممات وی را نشانه گرفته است. نیروهای چپ در فرانسه اگر چه برای دستیابی به قدرت با چالش های صعب و سدیدی مواجه هستند و یا غیر ممکن به نظر می رسد؛ ولی این روند آغازی برای مشروعیت بخشی اجتماعی و سیاسی چپ فرانسه است که بستر های صعود حتمی و قطعی شان را در بر خواهد داشت.

اکنون جمهوری های سنتی مبتنی بر ساختار طبقاتی، با مقاومت در برابر الزامات تکامل تاریخی، ناهنجاری ها و التهابات مخرب و شکننده ای را در سطح جهانی موجب شده اند. خروج از این بن بست ها و بحران های روزافزون، تنها با بازنگری در شیوه های اداره امور اجتماعی و اتخاذ اشکالی که حضور موثر و مستقیم مردم را مرئی دارد؛ ممکن می باشد. چرا که جمهوریت با بار سنت و عادت خود، اکنون دچار یک انقباض و انسداد ساختی شده است که با یک آسیب پذیری جدّی در مشروعیت و مقبولیت خود در بین مردم روبرو می باشد. ترمیم و بازیابی چهره مخدوش شده جمهوریت در روند تکاملی جامعه و انسان، نیازمند درک و شناخت فرایندهای کنونی و ایجاد فضای تعاملی نوینی که بتواند به نیازهای برآمده از تغییرات و دگرگونی های محیطی پاسخ مناسب را بدهد. فضای نوینی که حضور دائمی مردم در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های قدرت حاکمه را تامین و تضمین نماید. شرایطی که حساسیت مردمی در برابر رویکردهای غلط و نامردمی هیئت حاکمه را در بر داشته؛ و امکان واکنش مناسب برای مردم را تامین و تضمین نماید.

دور شدن از مضمون و محتوای درونی جمهوریت با تکیه بر فرم و شکل قالبی کنونی، نه تنها چالش های جدی را در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایجاد کرده است؛ بلکه مجموعه مولفه های هویتی و اصالتی جمهوری همچون دموکراسی، عدالت ، آزادی و دیگر بارزه های ساختی و بافتی آن از درون تهی شده و تابعی از تمایلات طبقاتی برای انباشت بی رویه و یا نوسانات سود و سرمایه گردیده است. استقلال قوای سه گانه به عنوان عنصر ممیزه جمهوری با دخالت منفعت طلبانه و مصلحت جویانه صاحبان قدرت و ثروت از وظایف و رسالت تاریخی خود باز مانده اند. بنابراین ماهیت کلاسیک جمهوری دچار یک چالش هویتی شده است که نیاز به یک باز بینی متناسب با روندهای کنونی تحولات جهانی دارد تا بتواند به تعهدات اجتماعی و انسانی خود پاسخ مناسب را بدهد. بازبینی که دخالت و همراهی موثر و مفید مردم در اداره امور اجتماعی را در صدر برنامه و اهداف خود داشته باشد.

نتیجه اینکه: در روند تکامل جامعه و انسان، اشکال متفاوتی از اداره امور اجتماعی متناسب با ساختار مادی مسلط تجربه شد تا با ایجاد نظمی فراگیر از هرج و مرج و ناهنجاری های ناشی از تمایلات قدرتی و منفعتی جلوگیری شود.جمهوریت شکلی از تجربه تاریخی اداره امور اجتماعی است که مردم با گزینش های انتخابی خویش در اداره امور اجتماعی مشارکت دارند. در ساختار طبقاتی همواره مشارکت مردم با مصوبات قانونی حدود پذیرفت؛ و ابزاری برای مشروعیت بخشی به تداوم حیات انگلی بورژوازی در جامعه گردید. در پروسۀ تکامل تاریخی همراه با افت و خیز ها و بحران های ذاتی نظام سلطه سرمایه، جامعه های انسانی وارد فاز نوینی از تعامل و نیازهای زیستی خویش گردیدند که ساختار سنتی جمهوری در پاسخگویی بدان ها با چالش های جدی روبرو می باشد. دموکراسی و دیگر شاخصه های زیست جمعی با نوسانات سود و سرمایه در آمیخت؛ و با ابزارهای تحمیق و ترهیب، مشارکت و حضور مردم در اداره امور اجتماعی را به سخره گرفت. روندهایی که تضادهای اجتماعی را تشدید و انتخاب های نوین و مترقی را ابعاد گسترده ای بخشیده است. براین اساس جمهوری و جمهوری خواهی برای پیشبرد اهداف مردمی خود بایستی معیارهای نوین متناسب با تحول و تکامل تاریخی جامعه و انسان را سرلوحه کار خود قرار دهند. عدم توجه به نیازهای کنونی و تکیه بر سنت های نهادین جمهوریت، روند احیا و ابقای سازوکارهای بحران زای کنونی را تسهیل و جامعه و انسان را در کنش و واکنش تضادهای روزافزون، از یافتن راهی به روشنایی باز می دارد. چرا که سنت های جمهوریت در پروسه تکامل تاریخی به چالشی جدی در برابر بسیاری از نیازهای دموکراتیک و عدالت و آزادی مبدل شده اند. بنابراین جمهوری خواهان برای هرگونه اتحاد و وحدت حول استقرار جمهوری، نیازمند درک نیازهای کنونی و دگرگونی های مادیت حیات جمعی در فعل و انفعالات اجتماعی می باشند.


اسماعیل رضایی

15:07:2024