علم و اخلاق
اخلاق طبقاتی، اخلاق بردگی و سفله پروری می باشد. چرا که بر تعدی و تجاوز و حد و هتک جامعه و انسان اتکا دارد.براین اساس با اخلاق علمی و متعالی هرگز نمی تواند به آشتی برسد. چرا که با خاستگاه و روش ها و منش های آن در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.ولی اخلاق منبعث از عادت و سنت با واپسگرایی و ناتوان از همسویی و همراهی با تحول و تکامل دانش و فن، به تعدی و تحکم نظام سلطه سرمایه گردن می نهد. چرا که اخلاق طبقاتی و واپسگرایانه، بر نمودهای فردی استوار بوده؛و اخلاق فردی مفهومی مجرد است که بر پایه فرضیات و روحیات ذهنی و پنداری بنا شده و قادر به درک و فهم لازم از تاثیر متقابل عناصر محیطی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین فردی نمی باشد. بنابراین ایده های پنداری و ذهنی اخلاقیات را در فرد و کنش های درونی و ذاتی وی جستجو می کنند. بدینسان است که اخلاق در موعظه و پند و اندرز جای خوش کرده و اعتقادات و باورهای ایمانی قدسی و روحانی به ابزار پوششی ناروایی های اخلاقی قرار می گیرند.پس در اخلاق پنداری فرد با تکیه بر منابع اقتدار و باورهای ایمانی و اعتقادات قدسی و روحانی، زوایای تاریک و ظلمانی حیات بی فرجام خویش را پوشش می دهد. مفاهیم اخلاقی، مفاهیمی سازگار با برآمدهای تحولی و تکاملی اجتماعی و انسانی است. تنش ها، کنش ها و ناسازگاری های درون اجتماعی مبین فروخسبیدن آمال و آرزوهای آدمی در تنگناهای مادی و معنوی است؛ که از روندهای اخلاقی و انسانی تبعیت نمی کنند. پس اخلاق را شور و شعور و درک ودرایت همراهی کرده و گام های غیراخلاقی با توهم و تکلم ناگویا و ناپویا همدم و همگام است.
انسان در روابطی تنگاتنگ با زیست بوم خویش، در تکاپوی مداوم
برای شناخت ضرورت های بازدارندۀ تعالی و رشد و بالندگی، علم و فن را برای
تسهیل روابط مادی و معنوی بین انسانی و درون اجتماعی توسعه بخشید. این تلاش و
کنکاش ضمن تکامل مغزی و اندامگان آدمی، در بهبود و بهیابی روندهای متعامل تر و
مطلوب تر رفتارها و کردار وی نقش اساسی را بازی کرده است. چرا که بدینسان ندرت ها
و نایابی ها با شیوه های نوین دریافت ها و برداشت های محیطی به سوی کثرت و فزونی سوق یافت.تکامل ابعاد
انسانی و ابزاری از ره آورد کار مفید اجتماعی بوده که در بروز ناب استعدادهای
انسانی و تکمیل و کمال برترین شاخصه انسانی یعنی زبان نقش بارزی را بازی نموده
است.غنای زبان و کلام در توسعه و تحکیم مراودات و محاورات درون اجتماعی و بین فردی
برای بیان نیازها و انتظارات عمومی از روند تکامل و توسعه، نمود برجسته ای را ایفا
کرده است.اما هرچه قدر توانمندی های آدمی در غلبه بر قهر و جبر طبیعی و اجتماعی
فزونی گرفت، روند سلطه گری و قدرت مداری انسان در بهره کشی از همنوع و طبیعت برای
ارضای تمایلات و تمنیات فردی و گروهی توسعه یافت. چرا که تن آسایی و افزون خواهی
های نهادینه شدۀ روند حیات سست و لرزان درک متقابل انسانی و نبود درک و شناخت
آگاهانه از فرایندهای تبادل و تبدیلات محیطی اجتماعی، سیادت پذیری برای گریز از ضعف
و خلجان مسلط بر حیات عمومی را استحکام بخشیده است.پس پروسۀ نهادین خصایل ناپسند و
رذیلانۀ آدمی، از طریق سلطه گری ابزار و ماشین بر سرنوشت انسان ها، نمودهای نوینی
از رفتارها و کردار را عمومیت بخشید که بنیان های تضاد و تقابل، نفرت و کینه و جنگ
و خونریزی را گسترش داد.
تاثیرات
محیطی بر انسان وکنش و واکنش آدمی برای انطباق و
تعادل،وی را برای اتخاذ اشکال خاصی از نگاه و نظر به حیات جمعی و فردی
هدایت می
کند.پس احساس و الهام آدمی گام اول برقراری ارتباط با محیط و جامعه است.
انتزاع و شناخت
عوامل مفید و کارآمد برای پیشبرد اهداف، گام بعدی برقراری ارتباطات انسانی
در
پروسۀ پویش های اجتماعی محسوب می شود.در این فرایند اندیشه و باورهای آدمی
را که حاوی ارزش ها و روش هایی که متناسب با فهم و درک وی از محیط و جامعه
است؛ شکل می بخشد.این نمودها که از ایده ای خاص تبعیت می کنند؛حاوی باورهای
ایمانی خاصی هستند که جامعه و انسان را تحت تاثیر مداوم خود بسوی برقراری
شاکله های ارزشی و روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی سوق می
دهند.بنابراین احساس و الهام آدمی به نمود و نمادتفکر و اندیشه وی منجر می
شود. نمود اندیشه در پروسۀ فعالیت آدمی به نماد الگوهای اجرایی و عملی فرد
در تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی اش مبدل می شود.بدینسان با کنکاش و غور
در عوامل متکاثر محیطی خویش به یک نظام مندی خاصی که حاوی ارزش ها و اصالت
های وی می باشند؛دست می یازد.خلق و خوی انسانی نیز بر اساس دریافت های
محیطی و واکنش وی برای گذر زندگی شکل می گیرند.توقف در ایستارها و
سازوکارهای گذشته به نهادینه شدن بسیاری از عادات و خلقیاتی منجر می شود؛
که پندار گرایی و موهوم بافی را در پس ضعف خرد و اندیشه به عرصه حد و حصر
پویشی جامعه و انسان مبدل می سازد.پس کم مایگی ذهنیت گنگ و مبهم، از ملزمات
تعالی و کمال می پرهیزد و علم و پویایی ذاتی اش را درپس انجماد وواپس
ماندگی ایده و عمل به سخره می گیرد.
اعتقاد
و باور آدمی نیز براساس درک و شناخت مقولات و مفاهیم هستی فردی و جمعی شکل
پذیرفته و راهبرد و راهبر آدمی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی می
گردد.ناتوانی در برقراری ارتباطی مفید و موثر با عوامل محیطی و عدم درک و
حضور دیگر پدیده ها برای مفهوم گزینی و تعریف پذیری واقعی و حقیقی موضوعات و
مقولات حیات انسانی، جهت گیری و سویابی اصولی و منطقی را ناممکن ساخته و
موجب سست بنیانی و بی ثباتی اعتقادات و باورهای ایمانی می شود.در این
فرایند، مبانی و قواعدی نهادینه می شوند که با بار احساسی خویش عقلانیت و
خردورزی را به حاشیه رانده و جامعه را در جدل ها و التهابات نافرجام فرو می
برند.بدینسان روندهای روزمره گی و برخوردهای مقطعی و گزینش های دوره ای و
گذرا را سرلوحه حیات خویش قرار داده و به تفسیر و تعبیر و توصیف پدیده ها و
رخدادهای محیطی اکتفا می ورزند.بنابراین ایده و نظر،علم و معرفت و شناخت
حسی را در سطح و ظرف نگهداشته واز نفوذ و رسوخ در درون و ماهیت پدیده ها و
رخدادها می پرهیزد.بدینسان باورها و اعتقادات با نمودی ناواقع و
مقلوب،هنجارها و ارزش های اجتماعی را به نمادی کاذب و غیراصولی رفتارها و
کردارهای عمومی مبدل می سازند.در این صورت، آدمی در دایرۀ دروغین و قلب شدۀ
بسیاری از تبادل و تبدیلات درونی و بیرونی قرار گرفته و با تکیه بر تخیل و
الگوهای پنداری ، روندی رندانه و فریب کارانه در پیش می گیرد. چرا که
وارونگی دریافت های انسانی عموما به وارونگی رفتار و کردار منجر شده که
روند متعارف و متعادل را به بیراهه سوق می دهد.پس بسیاری از ملزمات اجتماعی
از جمله اخلاق فردی و جمعی در پس باورها و اعتقادات بی مایه و نابخردانه
به روندی نامتعارف در ارتباطات درون اجتماعی و بین فردی روی می آورند.
اخلاق
علمی از پویایی ذاتی و انسجام درونی علم برای رشد و تعالی خویش بهره می
گیرد.پس منشاء و مبداء آگاهی های واقعی و اصیلی می گردد؛ که جامعه و انسان
را در گزینش و اقدام مسئولانه و واقع بینانه یاری می رساند. براین اساس
اخلاق علمی بروز بوده و همسو و همگام با رشد و پویایی جامعه، به تعالی و
کمال روی می آورد.پس انسان گریز و جامعه ستیز نبوده و در راستای همسانی و
همخویی با تحکیم و تثبیت ارزش های تعادلی و عدالت محور مورد لزوم گام بر می
دارد. علم در پس کنکاش ها و پژوهش های عینی و اصولی خویش، بسوی یک
وحدت،تجانس و پویایی درونی حرکت می کند که جامعه و انسان را برای یافتن
بهترین و مطلوب ترین اشکال زیست جمعی هدایت می کند.ولی انسان های گرفتار در
چنبرۀ خودخواهی ها و برتری طلبی های مفرط و جامعه ستیز از شاکله های ارزشی
علم فاصله گرفته و آن را به ابزاری در خدمت سلطه گری و رجحان طلبی های پست
و دنی خویش مبدل ساخته اند. پس اخلاق منبعث از چنین نگاه و نظری نیز برای
توجیه و ابهام گزینی های توجیه گر در ریب و ریای پندار گرایان و موهوم
بافان علم آموز واقع گریز فرو می خسبند. اخلاق علمی مبلغ یگانگی و یکرنگی
بوده و افتراق و پراکندگی ریشه در پندارهای اخلاقی دارند که قادر به همسویی
و همپویی با نیازهای جامعه و انسان نیست. پس علم و اخلاق اگرچه در بودن و
شدن انسان نمودی عینی و عملی دارند؛ ولی این بدان معنی نیست که تمامی کسانی
که از آبشخور علم بهره می برند؛ الزاما معیارهای اخلاقی را نیز برای
زیستی متعامل و متکامل مرئی می دارند. بنابراین علم در نمودهای آگاهانۀ
انسانی به نماد سازندگی و پویندگی جامعه و انسان روی می آورد.پیوند علم با
اکتسابات مجازی صرف«مالکیت، پول، قدرت .....» ویا همگنی با کار معیشتی صرف
که برمصالح و منافع فردی پای می فشارد؛به شکل دهی آگاهی های کاذبی روی می
آورد که جامعه و جمع را در خودخواهی های عفن و بی مایه به اسارت می گیرد.
اخلاق
علمی برخلاف روندهای ذهنی و پنداری باورهای ایمانی که بر نصایح و پند و
اندرزهای رازآلود و گنگ و مبهم اتکا دارند؛از یک شفافیت و وضوح خاصی
برخوردار است که با اسرارزدایی از تمامی مناسبات ناانسانی و اسارت بار حاکم
بر جامعه های انسانی، روند شکوفایی ارزش ها و بهیابی و بهپویی جامعه و
انسان را در پیش می گیرد. تمامی ایده های ذهنی و پنداری از جمله دین بدلیل
دور بودن از رویه های علمی برای خردورزی و درک و فهم محتوایی و مضمونی
پدیده های محیطی، از هرگونه رویه های اخلاقی در فعل و انفعالات اجتماعی
بدورند. چرا که اخلاق علمی از بار معنایی شدن و گشتن برخوردار بوده و با
مصداق های عینی و عملی درون اجتماعی و بین فردی، روند تعالی و کمال جامعه و
انسان را در پیش می گیرد. دین بعنوان یک ایده واپسگرا قادر به همگرایی و
همسویی با فرایند رشد و توسعه علمی نبوده؛ و برای استمرار حیات خویش الزاما
از رویه های صداخلاقی چون خشونت و حد و هدم جامعه و انسان روی می
آورد.اصولا اخلاق دارای یک نسبیت زمانی و مکانی خاصی می باشد،که نمود و
ظهورش را معمول و مرسوم می دارد. بدین مضمون که اخلاق حاصل روندهای پویا و
بالنده معیشت و معرفت جامعه و انسان است. با رشد و تعالی معرفت و خرد
انسانی سیطره و گستره اش تعمیق یافته و با تحول و دگرگونی اشکال معیشتی
شیوه های نوینی را در پیش می گیرد. پس ایستایی و واپسگرایی با توقف در
ایستار های گذشته و ابرام بر نرم های کهنه و فرسوده برای معیشت و معرفت،
قادر به اتخاذ هیچگونه رویه های اخلاقی و انسانی در روابط و مناسبات بین
انسانی و درون اجتماعی نیست.منتسبات اخلاقی پنداری و ذهنی عموما روندی
توصیفی،تفسیری و توجیهی را در پیش گرفته و از واقعگرایی و توسعه و تکامل
جامعه و انسان فاصله بعید دارند.در حالی که اخلاق علمی با شناخت مضمونی و
درک مفهومی رخدادها و پدیده های محیطی، جامعه و انسان را بسوی تعالی و کمال
رهنمون است.
پند
و اندرزهای رسولانه و دین مدارانه، با توقف در سازوکارهای گذشته، نافی
هرگونه تعاملات اخلاقی درون اجتماعی بوده و براین اساس بر اسلوب های سالوس و
ریا برای گذر از مرزهای ضداخلاقی اتکا دارند.اخلاق علمی، دارای نمودی
آگاهانه بوده و از روندی اصلاحی و بهپویی جامعه و انسان پیروی می کند.در
حالی که پندارهای اخلاقی بدلیل توقف در عادات و سنت گذشته قادر به درک و
هضم تحول و تکامل نبوده و ناآگاهانه با معضلات و مبرمات جامعه و انسان
مرتبط شده که بسوی انحطاط و اختناق سوق می یابند. پس اخلاق دارای ارتباطی
تنگاتنگ با آگاهی های فردی و جمعی دارد. زیرا که آگاهی با پویشی اخلاقی،
منبع و منشاء بیداری و هوشیاری بوده و در راه تحقق عدالت و ایفای وظایف و
مسئولیت های اجتماعی نقش برجسته ای دارد. در حالی که در ناآگاهی، اخلاق در
رویا پروری، اسطوره سازی و خیال بافی های عمومی، با روندی ناسازگار با
تحولات اجتماعی،مسیر نامطلوب و غیرواقع را در پیش گرفته و با نمودی کاذب
درموعظه و پند و اندرز جای خوش می نماید. زیرا منشاء آن تمایلات و رضامندی
فردی بوده ورفتار و کردار اخلاقی همگان در راستای کسب موقعیت و غنای مادی و
منافع فردی مفهوم می یابد. عنصر ناآگاه چون نمی تواند بین خود و حضور
پدیده های محیطی یک ارتباط پویا و پایا ببیند؛نمودهای اخلاقی را به عامل
محدودیت و قیود اجتماعی تلقی کرده و در پیوندهای متزلزل وآنی برای رفع
حوایج و تمایلات گام برمی دارد. همین تزلزل و محدودیت است که به اقتدار و
قدرت جنبۀ حقانیت، اصلیت و اهلیت بخشیده و اخلاق را در چارچوب حاکمیت
اقتدار قوی بر ضعیف محدود و محصور می سازد. براین اساس است که در عصر توسعه
و پیشرفت برق آسای علم و فن با نمودهای شاخص ارزشی و اخلاقی، بسیاری که
داعیه اندیشمندی و اعلمیت دارند؛ هنوز با تکیه بر اقوال و آثار گذشتگان بر
تفکیک اخلاقی بین سروران و توده ها پای می فشارند.این ویژگی محصول تصلب
اندیشه و خلاء فکری است که قادر به درک و شناخت ماهیت و مضمون روندهای
کنونی نبوده ویا با روندهای عادت گونۀ اتکا به میراث های علمی و ادبی گذشته
، از درک و فهم تبادل و تبدیلات محیطی غفلت ورزیده و تما می ارزش ها و
اخلاقیات منبعث از تعامل و تکامل جامعه و انسان را در پروسۀ انجمادی گذشته
وا می نهند.
در
نظام سلطه سرمایه، اخلاق از نسبیت زمانی و مکانی خویش به جامعیت منش و
رفتار در عرصه های متکاثر اجتماعی مبدل شده است؛ که عامه را در پروسۀ بهره
کشی و استحمار برای برتری طلبی و سیادت خواهی بی حد و مرز تشویق و تهیج می
کند. در این روند غیراخلاقی نهادینه شده، جامعه و انسان همواره تحت تعدی و
تجاوز ستم سرمایه قرار داشته ومرز اخلاقی در ریب و ریای عوامفریبانه و بذل
و بخشش های کریمانه مخدوش می باشند.در روند وارونگی اخلاقی در نظام سلطه
سرمایه که با اتکای بر القای متقابل و متعامل تکنیک و فن نمود یافته، به
ابزاری برای تخطئه تمامی ارزش های اخلاقی الزامی زیست متعامل و متعادل
جامعه و انسان مبدل شده است.اکنون انسان ها با یورش متراکم و انبوه
اطلاعات و ادعاهای دروغین و غیرواقعی عمال سرمایه از طریق امواج و ایماژ،
روند بهیابی و بهپویی اخلاقی و انسانی را نیافته و در سراب تمول و تجمل از
زیست معمول و معقول خویش باز مانده اند. در نظام سلطه سرمایه، فرایند
استحاله اخلاق در افزونخواهی ها و برتری جویی های عفن و بی مایه آدمی ودر
اکتسابات نامتعارف مجازی تحکیم و تثبیت شده است.تمامی انسان ها در تلاشی
غیر اخلاقی و ناانسانی برای ارضای خودخواهی های بی اصالت و فاقد هویت خویش،
تمامی مرزهای اخلاقی را زیر پا نهاده وارزش های برآمده از تعامل و تکامل
را در رتب های نامتعادل اجتماعی و رقابت های کور و بی معنا واگذاشته
اند.چرا که در نظام سلطه سرمایه، شم اخلاقی شم اقتصادی و سود بری محض بوده و
تمامی الگوهای رفتاری و کرداری براساس آن تعریف و تنظیم می شوند.
بنابراین سخت جانی عادات و سنن و جاذبه های فریبنده و اغواکنندۀ تمایلات و
تمنیات نامتعارف محیطی، روند زیست آگاهانه را محدود و محصور کرده است.در
این فرایند است که انسان دانش آموخته، قدرت همپویی و همسویی با روند توسعه و
تکامل علم و فن را نداشته و ناآگاهانه با برآمدهای حاصل تکامل جامعه و
انسان همراه شده و آنرا ملعبۀ خواست و نیات واپسگرایانه و منفعلانۀ خویش می
نماید.در حالیکه در روند آگاهانۀ اخلاقی منبعث از درک علمی، انسان خود را
مدیون جامعه دانسته و برای ادای تعهدات خویش نسبت به فرد و جمع گام بر می
دارد
اخلاق طبقاتی، اخلاق بردگی و سفله پروری می باشد. چرا که بر تعدی و تجاوز و حد و هتک جامعه و انسان اتکا دارد.براین اساس با اخلاق علمی و متعالی هرگز نمی تواند به آشتی برسد. چرا که با خاستگاه و روش ها و منش های آن در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.ولی اخلاق منبعث از عادت و سنت با واپسگرایی و ناتوان از همسویی و همراهی با تحول و تکامل دانش و فن، به تعدی و تحکم نظام سلطه سرمایه گردن می نهد. چرا که اخلاق طبقاتی و واپسگرایانه، بر نمودهای فردی استوار بوده؛و اخلاق فردی مفهومی مجرد است که بر پایه فرضیات و روحیات ذهنی و پنداری بنا شده و قادر به درک و فهم لازم از تاثیر متقابل عناصر محیطی در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین فردی نمی باشد. بنابراین ایده های پنداری و ذهنی اخلاقیات را در فرد و کنش های درونی و ذاتی وی جستجو می کنند. بدینسان است که اخلاق در موعظه و پند و اندرز جای خوش کرده و اعتقادات و باورهای ایمانی قدسی و روحانی به ابزار پوششی ناروایی های اخلاقی قرار می گیرند.پس در اخلاق پنداری فرد با تکیه بر منابع اقتدار و باورهای ایمانی و اعتقادات قدسی و روحانی، زوایای تاریک و ظلمانی حیات بی فرجام خویش را پوشش می دهد. مفاهیم اخلاقی، مفاهیمی سازگار با برآمدهای تحولی و تکاملی اجتماعی و انسانی است. تنش ها، کنش ها و ناسازگاری های درون اجتماعی مبین فروخسبیدن آمال و آرزوهای آدمی در تنگناهای مادی و معنوی است؛ که از روندهای اخلاقی و انسانی تبعیت نمی کنند. پس اخلاق را شور و شعور و درک ودرایت همراهی کرده و گام های غیراخلاقی با توهم و تکلم ناگویا و ناپویا همدم و همگام است.
ترکیب
و تلفیق اخلاق با برآمدهای توسعه و پیشرفت علم و فن، از یکطرف به تمایلات و
تمنیات و همچنین به مطالبه محوری های رو به گسترش برای بهپویی و بهسازی
زیست اجتماعی گرایش داشته؛ و از سوی دیگر، در پیوند با وارونگی درک و
دریافت زیست جمعی و فردی، به ترکیبی تخریبی و انهدامی برای صیانت و حراست
از چارچوب های تنگ و بی بازده گذشته روی آورده است. اخلاق واپسگرا در پس
ناتوانی های بی بدیل خویش در پیوند با پویایی و گویایی ذاتی درون
اجتماعی،از بروز واقع و صادق اخلاقی به دور بوده و با بیان فریبنده و کلام
اغوا کننده سعی می کند؛ جامعه و انسان را تحت تاثیر مداوم خود قرار
دهد.چرا که نمودی از تجرد اندیشه بوده و عموما جنبه احساسی داشته، و از درک
و فهم پویندگی و بالندگی محیطی ناتوان است.پس فاقد یک نظم و اقتدار درونی
برای رشد و کمال بوده و جامعه را در نارسایی و کمیابی منابع و امکانات زیست
معمول و ملزوم بی بهره می سازد.بنابراین اخلاق که تحت تاثیر مداوم تحولات
معرفتی و معیشتی قرار دارد؛ خود را در پویایی و کمال علم و معرفت می آلاید
و بسوی تعالی و تکمیل سوق می یابد. براین اساس یک تفاوت آشکار و قابل قیاس
بین اخلاق عصر روشنگری و عصر روشن بینی درحال توسعه و تحکیم وجود دارد که
تمایل به یک دگرگونی اساسی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی
دارد. چرا که عصر روشنگری، عصر شناخت و درک بیشتر ناشناخته ها و ضرورت های
مانع و رادع توسعه و پیشرفت مناسبات اجتماعی انسانی سپری شد؛ و آدمی با
غلبه بر بسیاری از ناهنجاری های ناشی از کم فهمی و بدفهمی به سوی هنجارها و
درک بسیار روشن تر و بهبود یافته تری نسبت به حیات فردی و جمعی پیدا کرد.
در حالی که در عصر روشن بینی، آدمی در پیوند و مناسباتی شفاف تر و آگاهانه
تر بسوی یک همبستگی درونی و عمیق انسانی اجتماعی در حرکت است. پس اخلاق
منبعث از آن نیز با نمودی انسانی تر و عمومی تر روند کمال و تعالی جامعه و
انسان را در پیش می گیرد.خاستگاه طبقاتی نظام سلطه سرمایه، با گرایش به
توقف و ایستایی در سازوکارهای عصر روشنگری، از برآمدهای تحول و دگرگون ساز
عصر روشن بینی می پرهیزد و در برابر آن مواضع خصمانه دارد. چرا که با
شفافیت و عریان شدن بسیاری از رمز و راز روندهای نا انسانی حاکم بر روابط و
مناسبات نظام سرمایه در عصر روشن بینی،جایگاه نهادینه شده و مصالح و منافع
بسیاری در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار می گیرد.
با
ورود به عصر روشن بینی، غلبه و گذر از موانع و ضرورت های دست و پاگیر
طبیعی اجتماعی تسهیل شده و روند آگاهانۀ درک عامه، عمومی تر، توسعه یافته
تر و عمیقتر نمود یافته و اخلاق از چارچوب های عوام فریبانه و بذل و بخشش
های کریمانه، به عنصر بارز و تاثیرگذار در روابط و مناسبات انسانی برای
زیستی مطلوب و معقول روی می آورد.چرا که در عصر روشن بینی، انسانها با
نمودهای نوینی ازدستاوردهای علم و تکنیک روبرو می شوند که اسرار ناپیدا و
پنهان مناسبات گذشته را هرچه بیشتر به سوی وضوح و شفافیت سوق می دهند. این
روند انسان ها را با انتظارات و مطالبات نوین و معقول، به سوی یک همبستگی و
همپویی سازنده و مفید هدایت می کند. بنابراین اگر در عصر روشنگری با عدم
شفافیت و ابهام و ایهام بسیاری از ملزمات حیات انسانی، اخلاق نیز با نمودی
کاذب و عاری از خلوص و پاکی، زیست آدمی را ملعبۀ خواست و نیات پست و دنی
خود قرار داده؛ در عصر روشن بینی با پالایش و پیرایش دید و نظر که محصول
شفافیت و ابهام زدایی و برملایی اسرار و رمز و راز نهفته در مناسبات انسانی
نظام سلطه سرمایه می باشند؛ جامعه و انسان در یک جهش کیفی مطلوب، بسیاری
از قید و بندهای اسارت بار طبقاتی را به سوی تعدیل و تعادل مطلوب و بهینه
سوق می دهند. روشن بینی خود ره آورد تکامل تراکمی و دم افزون فن و تکنیک
است که بر اخلاق علمی و روشن بین استوار است. این ویژگی بسیاری از گریزگاه
های روندهای غیراخلاقی را سد کرده و فرصت و امکان لازم را برای بهیابی و
بهپویی اخلاقی فراهم می سازد. مسلما عمال سرمایه و عوامل واپسگرا در برابر
نمودهای انسانی عصر روشن بینی مقاومت تخریبی و تحدیدی صعب و دشواری را
خواهند داشت. این امر مبارزه و مطالبه توامان نیروهای مترقی را برای گذر از
روندهای نامتعارف و ناانسانی عناصر مطرود و مغضوب عامه را می طلبد. در
عصر روشن بینی بسیاری از ملزمات درون اجتماعی و بین فردی اشکال مطلوب تری
به خود می گیرند. دموکراسی با نمودهای نوین انسانی و امنیت اجتماعی
اقتصادی با تامین و تضمین مطلوب تر و عادلانه تر روند بهسازی و بهیابی زیست
عمومی را در پیش می گیرند.
نتیجه
اینکه،اخلاق به عنوان نمودی از معرفت و معیشت، دارای شمول عام بوده و از
تاثیر گذاری برروابط و مناسبات درون اجتماعی و بین فردی برخوردار می باشد.
پس در پس تحول و تکامل جامعه و انسان متحول شده و اشکال نوینی را در
تعاملات اجتماعی اقتصادی پیدا می کند.براین اساس در واپسگرایی ایده و عمل
بصورت نمود های کاذب و دروغینی بروز یافته که تمامی حلقه های رابط و واسط
بین انسانی و درون اجتماعی را در ریب و ریای پند و اندرزهای بی بنیاد
رسولانه و حکیمانه از هم می گسلد.بداخلاقی یا غیر اخلاقی بودن تحت سیطره
سلطه گرایانۀ سرمایه یا واپسگرایی دینی امری حتمی و مسلم است؛ چرا که در
سلطه نظام سرمایه اخلاق در چارچوب تنگ و محصور کار معیشتی و سود بری محض
گرفتار آمده و در واپسگرایی دینی در پس تکرار مکررات محدود و محصور پند و
اندرزهای دروغین برای تطهیر و توجیه گام های ضد انسانی و غیراخلاقی
زمینگیر شده است. مشی و منش روندهای سلطه سرمایه، دارای یک تضاد آشتی
ناپذیر با اخلاق و نمود ارزش های اخلاقی دارند.چرا که تمامی سازوکارهای آن
بر بهره کشی و بی عدالتی و تعدی و تجاوز بنا شده که نافی هرگونه ارزش های
اخلاقی می باشند.اصولا اخلاق و اکتسابات مجازی محیطی دو عنصر مانعة الجمع
می باشند. انتخاب هرکدام نافی دیگری می باشد.ودر نظام سلطه سرمایه که با
حاکمیت منفعت طلبی و مصلحت اندیشی های بی بدیلی همراه است؛ این اخلاق است
که همواره نفی می شود. عصر روشنگری با شناخت و درک و فهم بسیاری از
ناشناخته ها و ضرورت های دست و پا گیر طبیعی اجتماعی؛بر بستر تحول جهش گونۀ
علم و فن، عصر روشن بینی را آغاز کرده است.عصری که بسیاری از رمز و رازهای
نهفته در پس حجاب و عفاف، بسوی شفافیت و وضوح و روشنی روزافزون سوق می
یابند.این ویژگی با تحول انتظار و نیاز نوین عامه، اخلاق را نمودهای نوینی
می بخشد که متفاوت و متباین با بارزه های اخلاقی نهادینه شده گذشته
است.روندهای غیراخلاقی و ضدانسانی کنونی حاصل مقاومت واپسگرایی و استبداد و
انقیاد جایگاه و پایگاه نهادینه شده گذشته است که برای مداومت خویش،تلاش
می ورزند؛تا از برقراری نمودهای اخلاقی حاصل رشد و کمال جامعه و انسان
جلوگیری نمایند. اکنون اخلاق با مظاهر فریبنده و کاذب امداد و ارشاد،به
معضلی برای شناخت مسیرهای اصولی و منطقی در گیرشدن با نمودهای نامتعارف ستم
سرمایه و واپسگرایی تبدیل شده است. مسلما مبارزات اصولی و عقلانی نیروهای
مترقی می تواند ترفند ها و تمهیدات غیر اخلاقی و ناانسانی دشمنان مردم را
به چالش بکشد.
اسماعیل رضایی
04/10/2016
پاریس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر