۱۴۰۴ اردیبهشت ۸, دوشنبه

 

    دنیای ممکن

     (در گرامیداشت روز جهانی کارگر)


رنج آدمی در پیوندهای نامتعارف روابط و مناسبات اجتماعی، نوعی از تعدی به حریم امن انسانی با رویکردی تبعیض و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی را در خود جای داده است. روندی که با ساختار طبقاتی مفهوم بارز و شاخص خود را یافته و انسان ها در مناسباتی استثماری و استعماری از حقوق واقعی و حقیقی خود منفک شده اند. در این میان، جامعه ستیزی و جمع گریزی برای سیادت و برتری طلبی که از آموزه ها و خوانش های مداوم صاحبان ثروت و قدرت برای در هم کوفتن و به تسلیم واداشتن محرومین و زحمتکشان می باشند؛ تراکم و انباشت لجام گسیخته را همراه با رقابت و ستیز با همنوع و همزاد خود  ابعاد نوینی بخشیده است. جهان متحول و در حال زایش بنیان های نوین زیستی، بسترهای مستعدی را برای تحقق آرمان های کارگران و زحمتکشان فراهم نموده است. انسان کنونی در فراز و فرودهای تحول و تکامل تاریخی خویش، اکنون در مستعدترین بستر دستیابی زیست بهینه و جمعی واقعی خود قرار دارد. چون که ساختار معیوب سرمایه و متجاوزین به حقوق انسانی در ضعیف ترین و شکننده ترین مرحله فرود و نزول خود جای گرفته اند. بنابراین امکان تحقق دنیایی بهتر، قانونمند تر، متعادل تر، و انسانی تر بیشتر از هر زمانی ممکن است.

اگرچه با تحول و تکامل تاریخی، بارزه های حیات جمعی دگرگون شده است؛ و وظایف و مسئولیت های انسانی در پرتو این تغییر و دگرگونی اشکال نوینی یافته است. و اگرچه در پس درک و دریافت های متفاوت از این روندهای تحولی و تکاملی، دامنۀ افتراق و پریشانی کارگران و زحمتکشان را فزونی بخشیده است؛ و ابزاری شده برای عمال سرمایه که با سوار شدن بر این موج فرو خفته در دام فریب های نهادین آگاهی های کاذب و تبلیغات و جنجال های تحمیق کننده؛ قدرت و توان در هم کوبنده ستم و استبداد طبقاتی را مهار نمایند. ولی فرتوتی و فرسودگی ساختار های غالب کنونی و ناتوان از پاسخگویی به حداقل نیازهای زیستی ممکن و همچنین رویکردهای تخریبی و انهدامی مداوم و سهمگین آن بر علیه طبیعت و جامعه، روز به روز بر دامنه آگاهی های واقعی عمومی به ویژه کارگران و زحمتکشان افزوده تا با گام های استوار تر و صفوفی مستحکم تر و قاطع تر بسترهای رهایی واقعی خود را تدارک ببینند. اکنون کارگران و زحمتکشان برای دستیابی به حقوق اجتماعی و انسانی خود تحت یورش همه جانبه عمال سرمایه قرار دارند . زیرا ساختار سرمایه و پیوندهای درونی آن تحت تاثیر روندهای تکاملی جامعه و انسان و مطالبات متعاقب آن آسیب جدی دیده؛ و برای حفظ و یا ترمیم خود هجمه و یورش همه جانبه ای به آسیب پذیرترین و بی دفاع ترین عناصر اجتماعی یعنی محرومین و زحمتکشان و ایده های انسانی مدافع آن ها را آغاز کرده اند.

نئولیبرالیسم همراه با هاضمه پر نشدنی تراکم و انباشت ثروت و قدرت ایلگار های مالی، در حال درآمیختن با قدرت دولتی و بکارگیری ابزارهای سلطه دولتی برای انقیاد و بردگی عمومی به ویژه کارگران و زحمتکشان، روند استحاله قدرت دولتی را در بطن اکتسابات مجازی« پول وسرمایه» آغاز کرده اند. روندی که دامنه فقر و ندرت را فزونی بخشیده و بر رنج و ستم عمومی به ویژه کارگران و زحمتکشان خواهد افزود. در این میان، بسیج ابزار و سرمایه برای جنگ و خونریزی گواه بارز و شاهدی زنده بر ضعف و استیصال صاحبان ثروت و قدرت در ایجاد ثبات و رفع مظالم ریشه دار طبقاتی می باشد. کارگران و زحمتکشان اکنون بیش از هر زمانی آماج حملات و دروغ پردازی های ابزارهای رسانه ای و ارتباطی ایلگار های مالی برای انحراف از مبارزات اصولی و چاره ساز قرار دارند. زیرا تشدید فقر ضمن گسترش دامنه محافظه کاری در جامعه، به دامنه اتکا به دیگران را افزایش داده است. این ابزار کارآمد در فضای فقر زای کنونی قدرت های مسلط و سرمایه های افسارگسیخته و یکه تاز عرصه های متکاثر زیستی، بیشتر از همه کارگران و محرومین را آماج حملات تخریبی خود داشته؛ تا بتوانند با تفرقه و عدم انسجام و وحدت لازم نیروهای بالقوه حیات جمعی و اجتماعی، حیات متعدیانه خود را تداوم بخشند.

چهره مخوف استبداد اقتصادی و سیاسی اکنون بیشتر از هر زمانی سایه شوم ومنحوس خود را بر سرنوشت انسان ها گسترده است. این همه هجمه و یورش به فضای زیستی انسان ها، ضمن بیان خصلت درنده خویی و افسار گسیختگی قدرت پول و سرمایه در زندگی انسان ها، همچنین گواه بارز و شاخص ضعف و استیصال صاحبان ثروت و قدرت در ایجاد یک تعادل زیستی و ثبات و پایداری حیات مورد لزوم اجتماعی نیز می باشد. اکنون در مرحله سرنوشت سازی که ساختار معیوب سرمایه در بن بست های حاد و استیصال قرار دارد؛ وحدت و ایجاد تشکیلات منسجم و قوی برای گذر از تعدی و ستم طبقاتی بایستی از مبرم ترین اقدامات کارگران و زحمتکشان باشند. مرحله ای که هیچ عذر و بهانه ای را برای هرگونه سهل انگاری و ندانم کاری های روشنفکری و کارگری نمی پذیرد. چرا که بشریت در حال ورود به دنیای ممکنی است که می تواند به بسیاری از بدعت ها و بدسگالی های کنونی ساختار متعدی سرمایه و عمّالش خط بطلان بکشد.

کارگران و زحمتکشان بایستی از شک و تردید های ناشی از مرحله گذر کنونی و تبلیغات دروغین و گمراه کننده ارتجاع و استبداد برهند؛ و از دام حیله ها و ترفندهای عمال سرمایه با نشان دادن آگاهی و درایت خود، با مبارزه ای اصولی و خستگی ناپذیر خود را نجات دهند. اگر چه عادت و انتخاب در مراحل گذر تحولی عموما چالش برانگیز بوده و در پیوند با فضا های گذشته، شک و دودلی را برای اتخاذ یک مشی و قاعده مبارزاتی ایجاد می کند؛ ولی کارگران و زحمتکشان در کوران ستم طبقاتی کنونی اتخاذ تصمیمات اصولی برای گذر از برزخ کنونی برایشان حکم مرگ و زندگی را دارد؛ چرا که ارتجاع سرمایه و استبداد سیاسی با تمام امکانات تبلیغاتی و ابزارهای تخریبی و انهدامی خود بسیج شده اند تا یک بار دیگر با حفظ وضعیت کنونی و یا احیای سازوکارهای گذشته دستاوردهای کارگران و زحمتکشان را به یغما برند. کارگران و زحمتکشان و دیگر همراهان مبارزاتی خود چون روشنفکران، زنان، دانشجویان، فرهنگیان و دیگر نیروهای تحت ستم بایستی از قید و بندهای سنت و عادت برهند و با انتخاب های نوین و مورد لزوم تحول و تکامل جامعه و انسان، بنیان های نوین دنیای دیگر را که تمامی پلشتی ها و تهدیدات کنونی را نفی و بر صلح و همزیستی و درک متقابل انسانی استوار می باشند را ممکن سازند.

امنیت شغلی، ایمنی کار، بهداشت و حقوق کار بر بستر دگرگونی های تکامل تاریخی و ضعف ساختار معیوب سرمایه در ترمیم و بهبود آن ها متناسب با تحول و تکامل، آسیب جدی دیده؛ و مناسبات کار و سرمایه به دلیل تخریب و تهدید تضادها و آسیب پذیری جدی وحدت درونی ساختار سرمایه، دگرگونی پذیرفته که دامنه استثمار و تعدی به حریم زیستی محرومان و زحمتکشان را فزونی بخشیده است. کارگران و دیگر اقشاری که تحت تاثیر مخرب این روند دگرگونه قرار گرفته اند، بایستی با درک و شناخت بنیان های این تحرک و تکامل تاریخی، اشکال نوین مبارزه و تقابل را در یک پیوند تنگاتنگ بر علیه ستم سرمایه ارائه نمایند. قطعا عمال سرمایه و ایلگار های مالی با توان تبلیغی رسانه ای و ارتباطی گسترده خود از یک طرف و توان مالی تاثیر گذار خود در روابط و مناسبات اجتماعی از طرف دیگر، امکان این پیوندهای ضروری مبارزه را به حاشیه رانده و یا از شکل گیری آن ها ممانعت به عمل می آورند. در این میان اختلافات قومی، مذهبی، فرهنگی و حتی اشل های سطح زندگی را ابزاری برای تفرقه و فروپاشی وحدت درونی کارگران و زحمتکشان بکار می گیرند. در حالی که کارگران و زحمتکشان با هر ایده، مرام و سطح زندگی خود به یکسان تحت یورش و هجمه همه جانبه عمال سرمایه قرار دارند.

نظام مستبد دینی در ایران به عنوان ضعیف ترین حلقه جهان شمولی سرمایه داری با اتخاذ سیاست های غلط و بحران ساز در سطح داخلی و خارجی، تمامی پتانسیل مادی و انسانی جامعه را در اختلاط و انحطاط ایده ای واپسگرای عهد عتیق خود بسوی فنا و نیستی هدایت کرده است. ایلگار های مالی با رانت و اختلاس فقر و نیستی را در گستره وسیعی از جامعه اشاعه داده اند. در این میان کارگران و زحمتکشان به همراه دیگر اقشار آسیب پذیر جامعه چون زنان، معلمان، دانشجویان و حقوق بگیران و... تحت ستم مضاعف استبداد اقتصادی و سیاسی از حداقل امکانات زیستی دور شده اند. این تعمیق روزافزون فقر، توش و توان و پتانسیل جامعه را برای کسب معیشت و گذران روزمره زندگی از ساختن و شدن باز داشته است. مبارزات صنفی، بار سیاسی را تا حدود زیادی در خود تحلیل برده، و جامعه را در انتظار و امید های کاذب و صبر تحلیل برنده توان و اندیشه دگرگون ساز برای گذر از استبداد دینی حاکم سوق داده است. ضمن اینکه مبارزات صنفی در تداوم حرکت خود تحت القائات مالی، قومی، دینی و... بسوی افتراق و پراکندگی سوق یافته و از عمق یابی بسوی سیاسی شدن باز می ماند. وحدت و تشکیلات اصولا در مرحله تعمیق مبارزات سیاسی قوام یافته و در تداوم مبارزات، دوام و پایداری خود را تضمین می کند. اکنون تداوم مبارزات صنفی به همراه ضعف بنیادین وحدت و تشکیلات مبارزاتی، تمامی مساعی کارگران و دیگر اقشار محروم و تحت ستم را سترون ساخته است. در این میان پراکندگی و فرقه گرایی مزمن در صفوف مبارزین چپ بر دامنه این ناکامی ها افزوده است. چپ به عنوان بازوان و حامیان بارز و توانمند کارگران و زحمتکشان، ضمن فاصله گرفتن از درک و فهم روندهای تکاملی کنونی و نیازها و الزامات برآمده از آن ها، مبانی ایده ای خود را در بوته اجمال نهاده و با درگیر شدن با روندهای روزمره حیات اجتماعی، توش و توان خود را هدر داده و می دهند. روندی که امکان تاثیرگذاری خود را به حداقل ممکن رسانده و اعتماد اجتماعی را برای پیوند و همبستگی تشکیلاتی و مبارزاتی تا حدود زیادی از دست داده است.

اکنون نظام مستبد دینی در ایران با عدم مشروعیت و اعتماد حداقلی اجتماعی روبرو است که فروپاشی و سقوط آن را محتمل ساخته است. بسیاری از جریان های سیاسی از راست افراطی و اصلاح طلب گرفته تا جریان های متکاثر چپ در تلاشند تا خود را در سریر قدرت ببینند. در این میان کارگران و زحمتکشان اگر نتوانند با یک صف متحد و تشکیلات منسجم مبارزات خود را سامان دهند؛ تمامی توش و توان و پتانسیل مبارزاتی شان توسط جریان های ارتجاعی و واپسگرا مصادره به مطلوب شده و روند بازیابی و بازسازی هویت های نوین استبداد و دیکتاتوری با بارزه های ساختی استبداد تاریخی بر سرنوشت جامعه حاکم خواهد شد. چپ ها نیز بایستی با درک واقع بینانه روندهای کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان و نیازها و مطالبات برآمده از آن، براساس مبانی ایده ای خود، وارد یک پیوند و انسجام مبارزاتی برای پیشبرد امر مبارزاتی کارگران و زحمتکشان گردند.

نتیجه اینکه: بشریت در گرداب هولناکی از ناامنی و بی ثباتی زیستی قرار گرفته است. خروج از این بن بست های زیستی مستلزم درک بهینه از روندهای دگرگونه و تکامل تاریخی بنیان های مادی و اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی با عوامل بحران ساز و تهدید کننده حیات عمومی می باشد. در این میان کارگران و زحمتکشان در مرکز حملات همه جانبه معیشتی و زیستی متعارف خود روبرو می باشند. چرا که با درهم آمیختن دولت سرمایه داری جهان شمول و ایلگار های مالی بسترهای نوین تعدی و تجاوز به حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها ابعاد نوینی یافته؛ و فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی روزافزون گردیده است. زیرا الیگارشی مالی با همراهی با سلطه دولتی سرمایه ابعاد نوینی از استثمار و بی ثباتی کار و سرمایه را برای انباشت لجام گسیخته و انگلی خود را آغاز کرده است. این روند که با شکست قطعی نئولیبرالیسم و فزونی تضادهای درونی ساختار سرمایه که به وحدت درونی آن آسیب جدی وارد ساخته، همراه شده است؛ تمهیدات تهدیدی و انهدامی عمال سرمایه را به همراه داشته است که بیشترین صدمه را برای اقشار پایین جامعه به ویژه کارگران و زحمتکشان به همراه داشته است. این تمهیدات مخرب همراه با تبلیغات مسموم و القائات کاذب روندهای محیطی با تکیه بر ابزارهای رسانه ای و ارتباطی، تلاش همه جانبه ای را برای انحراف مبارزاتی اقشار آسیب پذیر اجتماعی و جذب آن ها برای کسب مشروعیت کاذب آغاز کرده است. نبود تشکیلات و پیوندهای الزامی کارگران و زحمتکشان برای مقابله با این هجمه های ارتجاعی ساختار سرمایه و همچنین پراکندگی و اختلافات گسترده روشنفکران چپ و حامیان واقعی کارگران و زحمتکشان، بسترهای تجاوز و تعدی روزافزون به حریم معیشتی و زیستی محرومان را تسهیل کرده است. اکنون سرمایه داری در ضعیف ترین حلقه مناسبات اجتماعی خود قرار دارد که با تمهیدات اصولی و مشی مبارزاتی مطلوب، می توان دنیایی فارغ از دشمنی و کینه توزی و تعدی و تجاوزات زیستی و سرشار از صلح و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز را ممکن ساخت.


اسماعیل رضایی

28:04:2025


۱۴۰۴ فروردین ۳۱, یکشنبه

 

مذاکره و مشاجره


سیاست ورزی، شاخصه زیست متعادل و متلاطمی شده است که انسان ها در گرداب وحشت و ترور برتری طلبی ها و هژمونی خواهی تعاملات زیستی بدان توسل جسته و می جویند. ساختار طبقاتی خشونت را نهادینه کرد و برای توجیه و تاویل های آن سیاست را دستمایه فریب و تخریب اذهان و اعمال قرار داده است. در حقیقت سیاست ابزاری برای دور زدن مفاهیم رهایی بخش و حیاتی زیست جمعی گردیده که با دروغ و فهم عامیانه درآمیخته تا بتواند مفاهیم سازمند با ساختار طبقاتی را در جامعه به انسان ها تفهیم و تحمیل کند. این فرایند با پیچیدگی روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی با تکیه بر روندهای تحول و تکامل بنیان های مادی جامعه، با پیچیدگی و پیامدهای منتظره و غیرمنتظره ای برخوردار گردیده که روز به روز مرز بین خشونت و مدارا، جنگ و صلح و دشمنی و دوستی را مخدوش و متزلزل نموده است. در این میان دیپلماسی ابزار سیاستمداران برای گذر از تخاصم و تقابل و تضاد های رایج و تداومی ساختار طبقاتی بوده و برای ترسیم و تحمیل خواسته های نامعقول و معیوب قدرت های مسلط بکار گرفته می شود. مذاکره دروغین و مشاجره قدرتی ابزار گذر دیپلماسی حاکمیت سرمایه برای گذر از بحران ها و بن بست های تعیین کننده تاریخی نظام منحط سرمایه داری بوده وهست.

دیپلماسی در ساختار طبقاتی نه بر پایه صِرف حل و فصل موانع و مشکلات فیمابین، بلکه عموما بر تحکم و امتیاز خواهی های سلطه طلبانه استوار می باشد. چرا که سیاست بر محور فریب و انکار استوار بوده؛ و انسان ها را در یک مناسبات فریب کارانه و دغلباز از یافتن راهی برای پیوندهای انسانی و ایجابی درک مطلوب زیستی باز داشته است. سیاستی که رنج می آفریند؛ خشونت را نهادینه ساخته و ترور و وحشت را برای کسب و حفظ منفعت و هژمونی سلطه طلبانه در سراسر جهان گسترده است. سیاست که اصولا بر محور اتخاذ راه های مطلوب و ممکن برای گذر از موانع و محدودیت ها جهت دستیابی به اهداف و آرمان های اقتصادی و اجتماعی مفهوم خود را می یابد؛ در سلطه گری و جهان شمولی ساختار سرمایه داری، برای تامین و تضمین اهداف سلطه گرانه و سرکوب اعتراضات حق طلبانه و استثمار و استعمار انسان و جوامع برای انباشت لجام گسیخته مفهوم یافته است. روند تکامل تاریخی اکنون سرمایه داری را در بن بست ها و ناتوانی های شکننده گذر از پتانسیل های نوین تکاملی با نیازها و الزامات جدید قرار داده است. روندی که عمال سرمایه را با اتخاذ سیاست های توحش و بربریت برای خروج از موانع و استیصال های تاریخی قرار داده است.

در مرحله کنونی تاریخ تحولات جهانی، سرمایه داری در لبه پرتگاه سقوط و فروپاشی قرار گرفته است. مرحله ای از تکامل تاریخی سرمایه داری که نیاز به بازیابی هویت های نوین داشته و با اتخاذ سیاست های ارتجاعی و تبهکارانه کنونی بسوی فرو خسبیدن در بحران های فروپاشنده اقتصادی و اجتماعی سوق یافته است. سرمایه داری اگرچه هنوز از پتانسیل لازم برای تداوم خود برخوردار می باشد؛ ولی در این مرحله از تکامل تاریخی این نظام فرسوده، اصلاحات و خودترمیمی به دلیل فرتوتی و کهنگی ساختار های زیربنایی و روبنایی آن جواب نمی دهد. فشار و ارعاب متخذه کنونی سردمداران سرمایه در سطح جهانی ضمن ایجاد مشغله های ذهنی و خوراک فکری برای انسان ها، در جستجوهای راه های ناممکنی برای گریز و خلاصی از بن بست ها و استیصال های فروپاشنده می باشند. آدمکشی را امری جاری و ساری برای هراس و وحشت عمومی عادی سازی کرده و فشار و تعدی به حریم دیگر کشورها و ملت ها را ابعاد گسترده و نوینی بخشیده است. هیچ سیاستی احمقانه تر و مرگبارتر از سیاست های متخذه کنونی سردمداران سرمایه، که در هدم و حد جایگاه مطرود و محکوم به تغییر سرمایه داری نقش بازی کرده است؛ تاکنون بی سابقه بوده است. مذاکره می کنند برای تحمیل خواسته و نیازهای نامشروع و تحمیلی خود، و مشاجره می کنند برای تسلیم و تباهی و نیستی دیگران برای فضاسازی های نوین استعماری که اکنون با عدم مشروعیت و بی اعتباری سیاست های کلان سرمایه داران، ناممکن گردیده است.

عملیات نظامی و سیاسی قدرت های مسلط سرمایه داری در سطح جهانی با دو محدودیت اساسی برای اتخاذ مواضع جنگ طلبانه و فشارهای تسلیم طلبانه خود مواجه می باشند. از یک طرف آگاهی های واقعی جمعی فزونی گرفته که مشروعیت و اعتبار کاذب و دروغین سردمداران جنگ و ترور در سطح جهانی را زیر سوال برده است. صلح خواهی کنونی قدرت های مسلط و مرتجع در سطح جهانی، برای فریب و چهره سازی های کاذب جدید، از تلاش های مذبوحانه ای می باشند که می خواهند بر جنایات خود سرپوش گذاشته و به ترمیم اعتبار و مشروعیت از دست رفته خود بپردازند. از طرف دیگر زیر ساخت های کهنه و فرسوده با اقتصادی رو به ضعف روزافزون و ناتوان از بازسازی و نوسازی زیر ساخت های کهنه و فرتوت، امکان بسیاری از حرکت های ماجراجویانه و جنگ افروزانه را تا حدودی از عمال سرمایه گرفته است. بنابراین در مرحله کنونی از تحولات جهانی هرگونه گسترش دامنه تهاجم و جنگ محدود و گسترده از سوی عمال سرمایه در سطح جهانی، یک خودکشی محض بوده و سرمایه داری را در باتلاق غیر قابل بازگشت به سازو کارهای گذشته و حال فرو می برد. در این بحران ساختی رو به تعمیق، ضمن گسترش دامنه تضادهای جهانی سرمایه داری که اکنون ابعاد نوینی یافته است، وحدت درونی ساختاری را که برای حفظ توانمندی ساختاری هر سیستم نظام مند جهت تداوم حیاتش ضروری و لازم می باشد؛ آسیب جدّی و تعیین کننده ای دیده است.

قطب بندی های نوین درون ساختار جهانی سرمایه داری، ضمن تضعیف و زیر سوال بردن هژمونی آمریکا، نفوذ و دخالت های استعماری و تهدید کننده وی را در تعیین سرنوشت حکومت ها در سطح جهانی بشدت تضعیف کرده است. دیگر اکنون دیپلماسی آمریکا به تنهایی عنصر تعیین کننده تصمیم گیری های جهانی محسوب نمی شود؛ اگر چه هنوز با تکیه بر پایگاه های گسترده نظامی در سطح جهانی قدرت قاهر و برتر نظامی و صنعتی محسوب می شود. در پس این دیپلماسی قدرتمند، دیپلماسی های نوینی سر برآوردند که در مذاکرات و مشاجرات جهانی تصمیمات و اقدامات آمریکا را به چالش می کشند. حرکت های جنون آمیز و لشکرکشی های هیولا گون در سطح جهانی به ویژه در سطح خاور میانه، بخشی از تبلیغات قدرتی و فشارهای روانی است که با هدف در هم شکستن مقاومت فعال و منفعل مخالفان خود، بتواند اهداف استعماری نوین خود را محقق سازد. وگرنه دچار یک محدودیت جدّی برای یک جنگ گسترده به دلیل ضعف بنیادین ساختی و سرمایه ای بوده و در صورت اقدام به چنین گزینه ای خطرناک قطعا به یک خودکشی واقعی دست خواهد زد. بر این اساس مذاکره و نمایش ابزار های جنگی برای حمله نظامی را همزمان بکار می گیرد تا با تضعیف روحیه ها بتواند با کسب امتیازهای لازم، اهداف خود را محقق سازد.

مذاکره با ایران بخشی از سیاست های گریز از بحران های فزاینده ای است که آمریکا را در معرض خطر جدی قرار داده است. حاکمیت مضمحل و در حال فروپاشی نظام مستبد دینی در ایران تا کنون به عنوان مرغ تخم طلای سرمایه داری جهانی عمل کرده و همواره مورد حمایت کجدار و مریز سلطه گران جهانی قرار داشته است. اکنون با تغییرات نوین در پیوند ها و سیاست های قدرت های جهانی، ایران به عنوان یک منطقه مهم و استراتژیک یک بار دیگر مورد توجه جهانخورانه سلطه گری سرمایه قرار گرفته است. اکنون ایران با برجستگی ویژه منطقه ای خود بایستی بخشی از توان تحلیل رفته سرمایه داری به سرکردگی آمریکا را با عقب نشینی و تسلیم مواضع خود جبران کند. رژیم رو به زوال و رو به موت مستبد دینی ایران قطعا در تلاش است برای تداوم حیات مذبوحانه خود خود را به دامان قدرت سلطه گر جهانی آویزان کند. با این تفاصیل که هیمنه نظام مستبد دینی در منطقه در هم شکسته و جامعه مستعد لحظه ای حرکت های انقلابی برای سرنگونی آن می باشد. مجموعه ای از نشانه های ضعف و زبونی نظام مستبد دینی در ایران، وی را بسوی تسلیم و همراهی با خواست های تحمیلی آمریکا می نماید. از طرفی جهانشمولی سرمایه داری نیز در بن بست های حاد و تعیین کننده تاریخی خود قرار داشته و صرفا با تغییرات بنیادین قادر به ادامه حیات خود خواهد بود. مراحل گذر سرمایه داری در روند تحولی و تکاملی خویش از لیبرالیسم به نئولیبرالیسم گذر کرده و اکنون نئولیبرالیسم به پایان روند تاریخی خود رسیده است؛ دیگر روندهای نوینی جز تغییرات ساختی برای تعدیل و تعادلات لازم و مورد لزوم کنونی جامعه های انسانی و یا رجعت به گذشته با سیاست های ارتجاعی برای این ساختار فرتوت باقی نمانده است. راه سومی متصور نیست مگر راه های نوینی که بتوانند پتانسیل های رها شده کنونی که ساختار فرسوده قادر به بهره گیری لازم از آن ها نبوده و در حاشیه قرار گرفته اند؛ نقش واقعی و تاریخی خویش را برای جامعه ای بهتر و مفیدتر ایفا نمایند.

روشنفکران، اندیشه ورزان و تحلیل گران سیاسی به دلیل یک جانبه نگری و نگاه تک بعدی به روند تحولات داخلی و جهانی، از قدرت تاثیر گذاری لازم برای بیان حقایق دور بوده و تا کنون راهگشا نبوده اند. این نگرش انتزاعی، محصول آموزه های کلاسیک ساختار سرمایه داری جهانی است که تا کنون تداوم داشته و ادامه دارد. مباحث انتزاعی عموما بحث های هیجانی و احساسی را دامن زده و آن را نهادینه ساخته است. اینکه دیالکتیک اندیشه در بن بست قرار گرفته و امروز کاربرد چندانی در محاورات و مذاکرات و تحلیل های روشنفکری و آکادمیک ندارد؛ محصول غلبه تفکر انتزاعی است که با خود نقد و نظر را از روند استدلالی و منطقی بسوی پرگویی های هیجانی و احساسی با تکیه بر آموزه های کلاسیک مدرسه هدایت کرده است. تداوم این روند نسل جدید را نیز آلوده کرده؛ و قدرت و گستره اندیشه را در محدوده بسته و حدود پذیرفته؛ متوقف ساخته است. اینکه چپ به عنوان یک قدرت قطعی و حتمی آینده و به عنوان یک آلترناتیو قوی در برابر جهانشمولی سرمایه داری حضور عینی دارد؛ نمی تواند و نتوانسته تاکنون جایگاه محکم و استواری در میان اقشار و طبقات اجتماعی بیابد؛ ناشی از غلبه درک و فهم انتزاعی در تبیین و تحلیل های روندهای کنونی جامعه و انسان می باشد. روندی که خود چپ ها را نیز به دلیل ضعف بنیادین تئوریکی در خود جای داده است.

نتیجه اینکه: تغییر موازنه قدرت در سطح جهانی، مشاجره و مذاکره را ابعاد نوینی بخشیده و جوامع را با یک دیپلماسی نوین و فعال بسوی یک تعامل نوین هدایت کرده است. سرمایه داری جهانی با ویژگی های جهانشمولی خود، تلاش دارد با دورزدن تغییرات از طریق اعمال قدرت هژمونیک خود، موازنه قدرت را کمافی السابق به نفع خود پایان دهد. ولی ساختار فرسوده و ناتوان آن تمامی مساعی وی را با بن بست ها و بحران های فروپاشنده روبرو ساخته است. چرا که سرمایه داری اکنون در مرحله ای از تحولات تاریخی خود قرار گرفته است که جز رجعت به گذشته و یا تن دادن به الزامات و نیازهای تحول و تکامل برای خروج از بحران، راه سومی برایش متصور نیست. اتکای به گذشته روندی ارتجاعی است که قطعا تمامی تمهیدات و اقدامات را با شکست مواجه خواهد ساخت؛ و قبول دگرگونی ساختی متناسب با روندهای تحولی جامعه و انسان نیز قدرت هژمونیک وی را زیر سوال برده و قطب بندی های نوین را در عرصه های سیاست های جهانی برای تصمیم گیری ها و مشاجرات و مذاکرات جهانی، ایجاد می کند که تا حدود زیادی موفق عمل کرده است. عمال سرمایه در تلاشی بی سرانجام و بدفرجام تلاش می کنند با دور زدن نیازهای تغییر و تحول خود را بر سریر قدرت برتر حفظ کنند. ولی تمامی بحران آفرینی های نظامی، اقتصادی و سیاسی با شکست مواجه شده و بسوی عدم مشروعیت و بی اعتمادی جهانی سوق یافته است. نظام مستبد دینی در ایران به عنوان یک حلقه ضعیف ساختار سرمایه، در گذشته با بحران سازی های منطقه ای و حتی جهانی، به صورت پوششی برای تخفیف و کاهش بحران سرمایه عمل کرده است؛ ولی اکنون در مرحله حاد و تعیین کننده بحران های روز افزون، به نوعی به عامل بازدارندگی حفظ و یا دستیابی به اهداف استعماری سرمایه داری به ویژه در منطقه خاورمیانه مبدل شده است. بنابراین عمال سرمایه در تلاشند با مذاکره برای تسلیم و یا حرکت های ایذایی جنگی این مانع را به نفع خود سامان دهند. این حرکت های استیصالی عمال سرمایه و تسلیم و دریوزگی نظام مستبد دینی، هر دو با یک شکست مفتضحانه داخلی و جهانی روبرو خواهند شد که آن ها را با ویژگی های خاص خودشان بسوی سقوط و اضمحلال هدایت خواهد کرد. در این میان روشنفکران و نیروهای مترقی به ویژه چپ بایستی با درکی واقع بینانه و تبیین و تحلیل های استدلالی و منطقی، افکار عمومی را بسوی درک واقع و حقیقی رویکردهای کنونی هدایت نمایند.


اسماعیل رضایی

20:04:02025


۱۴۰۴ فروردین ۱۸, دوشنبه

 

میرایی و درماندگی


روند تکامل تاریخی تجارب بس گرانقدری را ارائه داشته که راهنمای عمل بسیاری از اندیشه ورزان و فهم کنندگان چرایی تحولات کنونی می توانند باشند. ناتوانی در درک فهم روندهای میرایی که با درماندگی و عجز در برابر الزامات تکامل تاریخی مقاومت رذیلانه و جبونانه ای از خود بروز می دهند؛ بیانگر عدم شناخت روندهای تکاملی و تحولی و همچنین نیازها و الزامات آن می باشد.پویایی جامعه همواره ارزش ها و نیازهای نوینی را می آفریند که ارتجاع و قدرت حاکم برای تداوم حیات رو به موت شان را تهدید می کند.تداوم پویایی و انباشت استحصال های آن، به انباشت مطالبات و مقاومت ارتجاع و قدرت مسلط برای وقفه در روند تغییرات الزامی و تداوم حیات متزلزل آن ها را به همراه دارد. اندیشه و ساختار میرا را می توان در واکنش های آن ها نسبت به روندهای دگرگونه و عصبیت و گام های تخریبی در برابر نیازها و الزامات تغییر به وضوح مشاهده کرد. اندیشه پویا و علمی برعکس اندیشه های متحجر و واپسگرا که با موضع خصمانه در برابر تغییر شناخته می شوند؛ به راحتی می توانند روند تکامل تاریخی را دریافته و اشکال بهینه و مطلوب مبارزاتی را تدوین و عملیاتی کنند.

مرزبندی های طبقاتی و مبارزاتی در مراحل میرایی و درماندگی بسیار باریک و حساس می گردد. مرحله ای که در هم ریختگی طبقاتی و گرایشات ارتجاعی نمود گسترده یافته و پریشانی و ناهنجاری های اندیشه و عمل ابعاد وسیعی به خود می گیرند. این روند که بیان تقابل گذشته و حال و ناتوانی اندیشه در درک و هضم نمودهای نوین تحول و تکامل را در خود دارد؛ مرزبندی بین ارتجاع و اندیشه های متعالی و انسانی را مخدوش و انسان ها را در مجاری متکثر میرایی حیات، به تکاپویی بی سرانجام رها می سازد. چرا که در مراحل میرایی و اضمحلال یک سیستم یا نظام مندی کهنه و فرسوده، به دلیل دشواری درک و دریافت های نوین، گرایشات برای حفظ و ارجاع بارزه های واپسگرا و ارتجاعی عمومیت می یابند. این ناتوانی و ضعف ضمن عدم شناخت دقیق صفوف دوست و دشمن، سمت گیری عمومی برای رسیدن به آرمان های متعالی اجتماعی و انسانی را با موانع جدی روبرو می سازند. در بطن میرایی و زخم کشنده تخریب و تهدید، اصولا حساسیت بسیاری در برابر هدم و حد ارتجاع و نظم میرا در نتیجه استیصال و ناتوانی های درک و دریافت های مورد لزوم تحول و تکامل از دست می رود؛ و بسیاری از مبارزان صادق و از خود گذشته را با آشفتگی فکری و گرایشات نوین و سمت گیری های فکری و همراهی با ارتجاع و قدرت بازدارنده تحقق نیازهای نوین جامعه و انسان همراه می سازد.

قطب بندی های نوین، محصول نیازها و الزامات برآمده از تکامل تاریخی جامعه و انسان است که همواره مقاومت همراه با جنایت و جنون قدرت های هژمونیک مسلط را به همراه داشته است. این قطب بندی ها ی نوین اقتصادی و اجتماعی همواره از بطن تضادهای ناشی از منفعت و منزلت قدرت های مسلط بر می خیزند و به سوی دگرگونی های مورد نیاز تحول و تکامل سوق می یابند. مقطعی از تحول که مرزبندی ها مخدوش و شناخت و همراهی برای رهیافت های نوین و دفع و رفع فتنه ارتجاع و صاحبان قدرت و ثروت با موانع و دشواری درک و دریافت های مورد لزوم روبرو می گردد. اینکه بسیاری با داعیه روشنفکری و خردمندی که خیلی از نیروهای مترقی و چپ را نیز در خود جای داده است؛نشان از بن بست ها و استیصال های ناشی از درک و دریافت های غلط از تحول و تکامل کنونی جامعه و انسان دارد که در اغتشاش فکری، از درک و فهم اصولی مرزبندی های طبقاتی و مبارزاتی کنونی باز مانده اند. کسانی که قدرت تبیین و چرایی شکست و ناکامی های گذشته را دارا نبوده و برای رهایی از وجدان و روان ناآرام خود به گذشته پناه برده و با ارتجاع و قدرت میرای مسلط در آمیخته اند. چپ های درمانده و ناتوان که به اردوگاه ارتجاع و قدرت میرای مسلط کوچ کرده اند؛ دقیقا درک درستی از مبانی ایده ای خود نداشته و در بدفهمی ها و نفهمی های چرایی روندهای گذشته و حال ناشی از ضعف ادراکی خود، به حلقه های ضعیف و میرای موجود روی آورده اند.

در این اعوجاج اندیشه و عمل نیروهای مترقی و چپ بریده از آرمان های انسانی، دقیقا حب و بغض ها و کینه و عداوت های تاریخی نقش برجسته ای را بازی می کنند. چرا که اصولا در مواقع بن بست ها و استیصال های تاریخی و دنیای نوین رو به نمود و صعود، آینده با صعب و دشواری گزینش های الزامی انتخاب های نوین، جای خود را به بارزه های به تاریخ پیوسته گذشته می سپارد. تلاش مذموم و نکوهیده ای برای جا به جایی ارتجاع و استبداد همراه با توهم اینکه بعد از استقرار ارتجاع و استبدادی تجربه شده؛ می توان به سوی تغییرات مورد لزوم گام برداشت.این اقدام و فریب تاریخی همواره در بزنگاه های تکامل و تحول برای برآمدن دنیای نوین، به مدد قدرت مسلط و مرتجع برای وقفه های موقت یا طولانی دگرگونی های تاریخی برای تنفس و آمادگی مجدد برای حمله و یورش به حقوق انسانی و طبیعی انسان ها، خود را نشان می دهد. اصولا در دنیای خیالی و اینچنینی روشنفکری می توان رد پای قوی از عوام زدگی نهادین را یافت که از ضمیر ناخودآگاه و در مواقع خاص و ویژه تاریخی نمود بیرونی پیدا می کنند. این تسلسل تاریخی دامنه زیست نامتعارف و ناانسانی را طولانی و نوسازی اندیشه و عمل را با موانع جدی روبرو ساخته و می سازد. جامعه ای که در آن دست یافتن به دموکراسی و مولفه های آن به رویایی دست نیافتنی تبدیل شده باشد؛ دقیقا از همین اسلوب های زیستی و فکری تبعیت کرده و می کند.

میرایی و ناتوانی با خود محافظه کاری و روند اتکای به دیگران را تقویت می کند.با گسترش دامنه محافظه کاری و اتکا به دیگران، توجیه گری و توجیه پذیری رویکردهای محیطی به همراه فرافکنی ها و مقصرسازی های بی پایه و اساس که بیانگر ندانستن و جهالت پیرامون رویکردهای محیطی می باشد؛ ابعاد وسیعی پیدا می کنند. مفاهیم هضم و جذب شده و به تاریخ پیوسته گذشته سربرمی آورند و از مضامین و محتوای اصولی و انسانی خود تهی می گردند.تهمت و افترا و تخریب چهره ها برای کسب مشروعیت کاذب، همگانی می شود؛ افکار مشوش ومشوب و نسل بی خبر از گذشته در بمباران تبلیغاتی مسموم و بی بنیاد از درک و دریافت نیازهای کنونی جامعه و انسان باز می ماند. تداوم و تکرار این روند معیوب، جامعه را در یک چرخه میرا و ناتوان گرفتار ساخته و پتانسیل و توانمندی های درونی را برای یک زیست معقول و معمول از حیّز انتفاع باز می دارد. انسانی که از حال بریده و به گذشته پیوسته، آینده را در هجمه اندیشه زوال یافته اش به تخیلات و توهمات واهی می سپارد.چنین انسانی با حمق و تباهی خود،جامعه نا آگاه و مستأصل از فقر و استبداد تاریخی را بسوی گذشته ای تاریک و فاقد هرگونه دورنمای روشنی هدایت می کند. دروغ می گوید و قسمت تاریک و ناهنجار گذشته را حذف و کلام و بیان را در پس دروغ های وسوسه انگیز و تحمیق کننده به دیگران ارائه میدهد.

میرایی و درماندگی نتیجه بلامنازع قرار گرفتن در برابر تحول و تکامل تاریخی می باشد. شکست و ناکامی مداوم کسانی که در برابر ضرورت های تکامل تاریخی قرار می گیرند؛ قطعی و حتمی می باشد. زیرا روند تکامل تاریخی پویاست و ایستایی را پس زده و تکرار شونده نیست. بنابراین هرنسلی ناگزیر است از نو، نسبت خود را با گذشته، حال و آینده باز تعریف کند. قطعا مقاومت در برابر ضرورت های تاریخی بیان واضح خروج از مسیر واقع تاریخی بوده و به حاشیه رانده می شود. براین اساس جوامعی که از بازاندیشی، بازسازی و اصلاح امور متناسب با تکامل و تحول سرباز می زنند؛ به سوی فروپاشی و زوال تدریجی یا ناگهانی گام برمی دارند. بشریت اکنون در مرحله ای از تکامل تاریخی خویش، دچار نوعی از استیصال و بن بست های فکری و روانی شده است که برای رهایی از اضطراب و سردرگمی خویش به گذشته پناه برده؛ و می پندارد که ساده تر، قابل پیشبینی تر و ایمن تر می تواند به مقصد برسد. بر پایه عدم درک منطق درونی تحول و تکامل کنونی است که بسیاری با پناه بردن به الگوهای کهنه و باز تولید روایت های تکراری، گذشته را بت واره می ستایند.بنابراین تبیین و تحلیل ها بدون درک تکامل تاریخی و نیازهای برآمده از آن، تحلیلی ناقص، بسته و در نهایت بی اثر خواهد بود. باز تولید مکرر گذشته اگر با فهم و شناخت بنیانهای تحولات کنونی همراه نباشد؛ صرفا به انباشت بحران ها مدد می رساند.1

میرایی و درماندگی سرنوشت محتوم نظام ها، فرهنگ ها و حتی انسان هایی است که برخلاف جریان طبیعی و الزامی تکامل تاریخی گام برداشته و در برابر تغییر و دگرگونی های لازم مقاومت و دشمنی می ورزند. چرا که تحول و تکامل، تنها یک پدیده صرف اجتماعی یا فنی نیست، بلکه یک اصل بنیادین در حرکت تاریخ است. هیچ جامعه نمی تواند با تکیه بر گذشته، بدون بازاندیشی و گام های انقلابی در خود، به آینده ای پایدار دست یابد.هنگامی که ساختار اجتماعی و سیاسی، یک فرهنگ و یا حتی فرد تغییر ناپذیر و در بارزه های گذشته متوقف شود؛ پویایی را از دست داده و رکود جای آن را می گیرد؛ و رکود در بستر زمان چیزی جز آغاز فروپاشی نیست. کسانی که با تکیه بر عادت و سنت، چشم خود را بر نیازها و دغدغه های نسل های جدید می بندند؛ پویایی خود را از دست داده و دیگر الهام بخش و راهگشا نخواهند بود. بلکه تنها به حافظه ای نوستالژیک تبدیل می شوند؛ خاطره ای از چیزی یا چیزهایی که زمانی موثر بودند، اما دیگر وجود ندارند. بنابراین انکار خواست نسل های جدید، نادیده گرفتن نیازهای متحول جامعه و ایستادگی در برابر تغییرات ارزشی همگی نشانه هایی از یک فرهنگ رو به اضمحلال می باشند. همانطوری که ساختارهای اقتدارگرا اگر از اصلاح و بازاندیشی سر باز زنند؛ دچار بحران مشروعیت و ناکارآمدی شده و بسوی فروپاشی سوق می یابند. البته بحران به مثابه فرصت تحول، لزوما تهدید نیست. آنچه قدرت بقا را در جهان متغیر تضمین می کند؛ توان درک موقعیت های بحرانی و تبدیل آن به امکان است.تاریخ متعلق به آنهایی است که در دل تغییر و آشوب، نطفه نظم نوین را می بینند.مقاومت کور در برابر دگرگونی و تغییر، نه تنها مانع بحران نمی شود؛ بلکه به آن ژرفا و عمق می بخشد.

نتیجه اینکه: بشر امروز بر بستر رشد و توسعه ابعاد دانش و فناوری به درک بسیاری از ناشناخته ها و ابهامات زیستی خود پی برده، و بیش از هر زمانی تغییر و دگرگونی را حس و تعقیب می کند. این حس تغییر صرفا در عرصه دانش و فناوری نیست، بلکه تغییر در خودآگاهی جمعی خود را نشان می دهد. انسان امروز دیگر فقط به دنبال چگونه زیستن نیست؛ بلکه پرسش از چرا زیستن اینچنینی را با شدتی روزافزون به طور مداوم و بنیادین دنبال می کند. این خود نشانۀ تکامل ذهنی و ضرورت یک پوست اندازی ساختاری می باشد.در حقیقت می توان گفت که بشریت در نقطه جوشی از روندهای تاریخی، علم و زیست انسانی رسیده است. نقطه ای که دیگر امکان بازگشت به گذشته وجود نداشته و تنها راه نجات، گذر از وضع موجود می باشد.این گذار قطعا از دل بحران های بزرگ و نارضایتی های گسترده بر خاسته؛ و در نهایت جامعه برای بقا و رشد خود به باز تعریف کل نظم موجود اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روی آورده؛ و بر تمامی ابعاد جامعه از ساختار مالکیت و تولید تا روابط قدرت و مشارکت سیاسی تاثیر جدی خواهد گذاشت.چرا که وقتی یک ساختار به مرحله میرایی و درماندگی می رسد؛ قادر به اصلاح و ترمیم خود نبوده و تنها راه گذر و نجات جامعه از بن بست ها و استیصال های تاریخی، تغییر بنیادی و ساختاری می باشد. اکنون تمرکز ثروت، انحصارات دیجیتالی و بحران های زیست محیطی، تشدید نابرابری و نارضایتی های عمومی را شدت بخشیده، و از طرف دیگر، رشد فناوری های نوین تغییر در الگوهای تولید و کار و به دنبال آن شکل گیری ابعاد نوین جنبش های اجتماعی، نظم کهن را به چالش کشیده اند. اکنون ساختار میرا و درمانده به جای اصلاح و بازنگری خود، به حرکات تشنجی، تبلیغات بی پایه و اساس و شایعه سازی متوسل شده اند. روندی که تاییدی بر نشانه درماندگی آن در نوآوری و بازسازی درونی برای فائق آمدن بر بحران های رو به تزاید می باشد. فرایندی که نشان می دهد با تکیه بر ابزارهای پیشرفته ارتباطی و رسانه ای، تضادهای درونی ساختار معیوب مسلط آشکارتر شده؛ و با فزونی مطالبات عمومی دیگر قدرت کنترل موج تحولات امکان نخواهد داشت.


اسماعیل رضایی

07:04:2025


1 جوهر و ماهیت درونی حرکت های راست افراطی در سطح جهان از جمله ترامپ رجعت به سازوکارهای گذشته و ارتجاعی می باشد. چرا که بر خلاف روند طبیعی تحول و تکامل تاریخی گام برداشته و نهایتا بسوی بحران هایی گام برمی دارند که باسرکوب، با وعده و وعید و با سکوت در برابر مطالبات روزافزون جامعه قابل مدیریت نیستند. تاریخ همواره نشان داده کسانی که پیام هایش را نادیده می گیرند با بی رحمی برخورد کرده و ثابت نموده که هرکه با تاریخ نرود از تاریخ خواهد رفت. بنابراین کسانی که برای حرکت های استیصالی ترامپ و دیگر راست گرایان توفیقی قائل می شوند؛ از درک واقع و فهم روشن و صریح نسبت به روند تکامل تاریخی غافلند.