۱۴۰۳ خرداد ۱۰, پنجشنبه

 

 اعتقاد و اندیشه


عوامل انگیزشی در فضای زیستی انسانی از نیازهای عمده و اساسی برای تحریک و تحرک و تحول و تکامل محسوب می شوند. در پس هر انگیزه ای عموما باور و اعتقادی شکل می گیرد که محرک انسان ها برای اندیشیدن و یافتن بهترین و مفیدترین راه رسیدن به اهداف را هموار می کند. این اعتقاد پیرامون بسیاری از مولفه های زیست انسانی برای تسهیل درک و شناخت مفاهیم دورانساز و فهم چرایی روند های نامطلوب برای یافتن اشکال بهینه زیست انسانی می تواند گام بردارد. انگیزۀ اقدام و عمل انسان ها بر اعتقاد و ایمانی استوار است که اراده را صیقل داده و رفتار و کردار را معنایی دگرگونه می بخشند.

اعتقاد باورمندی آدمی نسبت به پدیده هایی است که وی را تشجیع و تحریک می کند تا در برابر رویکردهای محیطی برای اعلام وفاداری به اعتقاد خود عکس العمل نشان دهد. این عکس العمل می تواند با تخیل و اوهام در آمیزد و فرد را مطیع و منقاد چارچوب های از پیش تعیین شده نموده و از پویایی و پویش های فکری باز دارد. در ضمن اعتقاد می تواند بر مدار علمی استوار باشد که با پویایی و تناوری خود گستره نگاه و نظر آدمی نسبت به اندیشیدن و اندیشه ورزی را توسعه بخشد. یک سویه نگری و نگاه تک ساحتی به مفاهیم، واژه ها و گزاره ها از آفت های بدخیمی است که بسیاری را در منجلاب مطلق اندیشی و خود بزرگ بینی گرفتار ساخته است. چرا که در مطلق اندیشی، اندیشیدن به بن بست می رسد و در مدار بسته ای نوسان می کند. دایره نگاه و نظر محدود شده و نقد اندیشه در رد و نفی جولان می یابد. براین اساس است که برخی ها اعتقاد را در مدار بسته و خسته پندار و اوهام به تمامی گرایشات فکری تسری داده و با یک نگاه همه با همی به نفی و رد اعتقادات ذهنی و عینی و علمی به یکسان روی می آورند. بنابر این با تکیه صرف بر مفهوم «اعتقاد» نمی توان مدعی توقف اندیشه و اندیشیدن شد. این نوعی جزم گرایی است که دامنه تحجر، عوام گرایی و عامیانه نگری را توسعه بخشیده است.

در روابط و مناسبات اجتماعی بسیاری از اعتقادات فردی و جمعی بدون اندیشیدن قابل تحقق و دستیابی نیست. آیا اعتقاد به حقوق بشر بدون اندیشه برای تحقق و دستیابی بهینه و یا تدارک بسترهای مفید و ملزم آن ممکن است؟ آیا اعتقاد به عدالت، آزادی و برابری بدون اندیشیدن به چگونگی دستیابی به آن ها ممکن می باشد؟ یا اعتقاد به مبارزه با آلودگی های محیط زیست بدون اندیشیدن پیرامون یافتن بهترین و مفیدترین راه مبارزه امکان پذیر می باشد؟ و همچنین اعتقاد به سوسیالیسم بدون اندیشه ورزی پیرامون رئال های اقتصادی و اجتماعی برای تحقق آرمان های انسانی آن می توان گام برداشت؟ و... بنابراین وقتی به اعتقاد رسیدی الزاما فاتحه اندیشیدن خوانده نمی شود. بلکه بسیاری از اعتقادات منجر به پویایی اندیشه برای رسیدن به اهداف متعالی می گردند. چرا که اندیشیدن به نوع اعتقاد و باوری بستگی دارد که در پروسه تعامل و تکامل جامعه و انسان بدان می رسی. اعتقاد و باور به خرافه های دینی و دین خویی که با چارچوب بسته و از پیش تعیین شده اندیشه و اندیشه ورزی روبرو می باشد؛ و فرد و جمع را مقید به بارزه های فکری مقدس و کاریزمایی می سازد؛ قطعا فاتحه اندیشه را خوانده و با حصار و قیودات وهم و پندار، اندیشیدن را نوعی شک به فرامین الهی و تخطی و گناه به فرامین از پیش تعیین شده الوهیت مفهوم می کند.

بنابراین اعتقاد صرف نه تنها عامل حذف و حد اندیشه ورزی نبوده؛ بلکه در پویایی و پایایی اندیشه برای فرایند دگرگونی های محیطی می تواند نقش برجسته ای را داشته باشد.. زیرا اعتقاد عامل و انگیزه ای برای تحرک و تکاپوی انسان ها در راستای اهداف و آرمانهای زیست جمعی می باشد. بنابراین اعتقاد باورهای تحکیم شده اکتسابی است که در پندارگرایان و اوهام بافان دینخو ثابت و صامت بوده و انگیزه و تحرک آن صرفا برای اجرای فرامین از پیش تعیین شده الهی می باشد. این فرایند در راسیونالیست ها پویا و پایا عمل کرده و در پیوند با اندیشه و تفکر بسوی بهینه سازی روابط و مناسبات انسانی و تعاملات اجتماعی گام بر می‌دارد.جزم اندیشان هر اعتقادی را که به ارضا و اقناع توهمات آنها روی نیاورد، آن را در تضاد با اندیشه و اندیشه ورزی قلمداد می کنند. براساس همین جزم اندیشی است که دستاوردهای تکاملی برای دنیای بهتر و مفیدتر تحت شائبه های نمودهای گذشته بمباران فکری شده؛ و اهداف و آرمان های انسانی با همراهی با جرم و جنایت صاحبان قدرت و ثروت، از نظر دور می مانند. در فراق همین بهینه اندیشی و عدم روشن بینی های حاکم بر ساختار فکری است که قدرت های پوشالی برای سرکوب و حد نفس انسانی غلبه می یابند و از شکل گیری و استقرار جهانی نو و بواقع انسانی جلوگیری می کنند. چرا که عموما جزم اندیشان تحت تاثیر الگوهای غالب فکری فناتیک کنونی با انتزاع دو عنصر معینه کنونی ساختار غالب طبقاتی یعنی فشار و انتظار، در حقیقت خواسته و یا ناخواسته رای به تعدیات کنونی ساختار سرمایه در سرکوب و امتناع از تحقق انتظارات کنونی برآمده از روندهای تکاملی جامعه و انسان می دهند. بنابراین اعتقاد آدمی وقتی با نیازها و انتظارات برآمده از تکامل تاریخی فاصله می گیرد؛ به منشا خرافه های اجتماعی مبدل شده؛ و اندیشه را در حد و حصار تاریک و باریک نمودهای گذشته و از پیش انگاشته محبوس می سازد.

اعتقاد می تواند تحت تاثیر الگوهای فکری القایی، حامی اندیشه و اندیشه ورزی نباشد؛ و برعلیه نیازهای واقع کنونی به تکرار و تمدید رویکردهای گذشته روی آورد. روند غالبی که اکنون روشنفکران را در سراشیبی سقوط و انحطاط، از یافتن راهی به روشنایی بازداشته است. اینکه روشنفکر و نخبه به جای نقد گذشته برای یافتن راه های نوین خروج از بن بست کنونی، با قالب های فکری گذشته سخن بگوید؛ بیان و پیام روشن و واضح اعتقادات خدشه پذیرفته ایست که تحت تاثیر القائات نامتعارف محیطی رسالت اجتماعی و تاریخی خویش را به فراموشی سپرده است. براین سیاق است که بر بسیاری از مفاهیم فرموله شده اندیشه ورزان گذشته که اکنون در بسترهای عملی و عینی نا کارآمدی خود را نشان داده اند؛ اعتقاد داشته و بر آن ها ابرام و اصرار می ورزند. فرایندی که به وقفه گاه سدیدی برای رسیدن جامعه های انسانی به روندهای جدید و مورد نیازی است که تکامل تاریخی در برابر بشریت قرار داده است. بنابراین آنچه که اعتقاد راسخ را خدشه دار می سازد؛ اطاعت کورکورانه و بدون نقد و بررسی آرا و نظرات گذشته است که راه رسیدن به دنیای جدید و انسانی تر را طولانی تر ساخته است. این نمودی از استیصال است که خط فاصل بین دوست و دشمن را مخدوش و آینده مبهمی را در برابر انسان ها قرار داده است. چرا که عموما در استیصال انسان ها دشمن عوض می کنند و می پندارند که در سایه دشمن جدید به آرامش می رسند. پس انسان مستاصل به راههای جدید برای دنیای نوین مورد لزوم در حال شکل گیری نمی اندیشد و صرفا بر باورها و اعتقادات القایی و نهادین خویش برای تغییر اهتمام می ورزد.

اعتقاد صرفا تحت غلبه تاریک اندیشی دینی ویا متافیزیکی مانع اندیشه و اندیشه ورزی نیست؛ بلکه ناتوانی در درک و فهم جهان در حال دگرگونی با نیازها و الزامات نوین خود نیز فاتحه اندیشه را خوانده است. روشنفکر و نخبه ای که با اعتقادات بی ریشه خود اندیشیدن را به بیراهه می برد به مراتب خطرناک تر از دینداری است که به فرامین از پیش تعیین شده الهی خود اتکا دارد. چرا که اولی با مفروضاتی به ظاهر علمی و عینی، پندارهای ذهنی خود را به نمایش می گذارد؛ و دومی با نمودی آشنا و آشکار، با اوهام و اذهان بسته و وابسته به فرامین از پیش تعیین شده اش عرض اندام می کند. در حالی که هردو از نمود اعتقادی درک علّی و چرایی رخدادهای محیطی عاجز و به اوهام و خرافه های ذهنی خود پناه می برند.

جهت گیری های فکری و اندیشه پیرامون رویکردهای محیطی نشان می دهد که چقدر رسانه ها و ابزارهای ارتباطی نظام سلطه سرمایه در ماموریت خود برای حد، حذف و انحراف اندیشه موفق عمل کرده اند. در حقیقت می توان گفت که به جای دیگران می اندیشند و در تصمیم گیری ها منحصر به فرد عمل می کنند. کسی که با روند تکامل تاریخی و یا مادیت تاریخ تکاملی آشنایی لازم را نداشته باشد به آسانی در دام اهریمنی این رسانه های سراپا دروغ و فتنه گرفتار آمده و به ناهمواری و تخریب مسیر رسیدن به جامعه آزاد و انسانی روی می آورد. اعتقاد نداشتن به اینکه بنیان های مادیت تکامل تاریخی بر کمیت مطلوب برای کیفیت های نوین استوار است؛ رسانه ها و ابزارهای ارتباطی نظام منحط سرمایه در خلاء آگاهی های واقعی بسیاری را با تبلیغ و ترسیم های مغرضانه، غیر واقع و وهم آلود بسوی اهداف و نیازهای مادی و رسانه ای خود هدایت کرده اند. بنابراین هر اعتقادی زمانی رنگ می بازد و اندیشه و اندیشه ورزی را به چالش می کشد که بر بنیان های مادی و علمی غنی و محکم استوار نباشد.

نتیجه اینکه: انسان ها در تکاپوی زیستی خویش به باور واعتقاداتی دست می یازند که راهنمای عمل آنها در تعاملات اجتماعی می باشند. اعتقاد با جهت گیری های متفاوت و متکاثر خویش می تواند هم در پویش های فکری و هم چالش در مسیر اندیشه و اندیشه ورزی نقش ایفا کند. اینکه وقتی به اعتقاد رسیدی فاتحه اندیشه را باید خواند یک نگاه جزم گرایانه و یک کلی بافی های فلسفی را با خود دارد که مفاهیم و مضامین را ابتر و ناقص در فرایند تبادل و تبدیلات اجتماعی بکار می گیرد. وقتی به اعتقاد رسیدی می توانی منشا و مبدا آفرینش های فکری برای یک دگرگونی بنیادی در روابط و مناسبات اجتماعی عمل کنی؛ چنانکه بسیاری از انقلابیون جهان کرده اند. بنابراین هر اعتقادی اندیشه را به چالش نمی کشد؛ تنها در توهمات دینی و دگم اندیشی که بر فرامین و چارچوب های فکری معینه اتکا دارند؛ اندیشه و اندیشه ورزی را بر نتافته و به حد و حصر آن روی می آورند. آگاهی های کاذب و جهت گیری های فکری تحت تاثیر القائات مداوم و مخرب رسانه ها و ابزارهای ارتباطی، قضاوت و داوری پیرامون رویکردهای اجتماعی و سیاسی را بسوی نوعی از بدبینی های مفرط و مغرضانه هدایت کرده که روند بهیابی و بهسازی دنیای نوین در حال شکل گیری را مختل و به وقفه گاهی برای تحکیم و استقرار مناسبات انسانی مبدل نموده است. در نبود نگاه نو به هستی اجتماعی، استیصال به جریانی غالب در مبارزه با بنیان های ستم و استبداد مبدل شده است. انسان مستاصل همچون غریقی به هر تخته پاره ای برای گذر از بحران های پیش روی متوسل شده و با دشمن خود هم دست بیعت می دهد. روندی که نخبگان و روشنفکران را دچار انسداد سیاسی و بن بست های صعب و ثقیل مبارزاتی برای گذر از فشار همه جانبه استبداد سیاسی و توتالیتاریسم اقتصادی و سیاسی جهت دستیابی به انتظارات انسانی که نیاز کنونی جامعه و انسان می باشد؛ نموده است. چرا که در ساختار طبقاتی فشار و انتظار به عنوان دو عنصر معینه و هویتی ساختار متعدی سرمایه همزمان عمل کرده که درک و فهم ماهیتی هرکدام در بستر زمانی و مکانی خود می تواند در پیشبرد اهداف مبارزاتی نقش برجسته ای را ایفا نمایند. پس اعتقاد در عصر کنونی اگر نتواند با درک و شناخت ماهیتی روند دگرگونه تکامل تاریخی همراه شود به مانع یا وقفه گاه جدی برای رسیدن به اهداف و آرمان های والای انسانی مبدل می شود.


اسماعیل رضایی

30:05:2024

۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۹, شنبه

 

افراط و تفریط


اتخاذ مواضع در برابر رویکردهای محیطی نیاز به شناخت علّی آن ها و درک مفهومی مفاهیم و گزاره هایی است که جهت گیری های فکری و همراهی و همسویی با حوادث و رویدادهای محیطی را تعیین می کنند. ناتوانی در تحلیل و تبیین دقیق و واقع رویکردهای محیطی منجر به مواضع گنگ و مبهمی می گردند که افراط و تفریط در بررسی های عمومی آن از نمودهای نامتعارف محسوب می شوند. پایایی و پویایی مداوم جامعه برای تاثیر گذاری بهینه بر زندگی عامه نیازمند اندیشه پایا و پویای به روز شده ای است که با شناخت دقیق بارزه های هویتی و ماهیتی دگرگونی های محیطی، بتواند مواضع اصولی و صحیح در راستای منافع جامعه و انسان اتخاذ نماید. در ضعف و خذلان اندیشه ورزی پیرامون رخدادهای محیطی عموما افراط و تفریط در اتخاذ مواضع مبارزاتی، از موانع جدی پیشبرد امر مبارزه محسوب می شوند.

افراط که از در ک ناقص و فهم نازل ممیزات درونی پدیده های محیطی برمی خیزد؛ فرد و جمع را در اغوا و اعلام این ممیزات، بسوی مبالغه و اغراق در ماهیت و ذات درونی آن ها به بیراهه هدایت می کند.این زیاده روی بیان واقع و واضح نشناختن ماهیت و جوهر ذاتی رویکردهای محیطی است که می تواند خسران و آسیب های جدی را به سلامت جامعه و انسان وارد سازند. در مقابل تفریط اظهار عجز و ناتوانی در برابر ناشناخته ها و پناه گرفتن در پس موهومات و پندارهای ذهنی برای مصون ماندن از آسیب های احتمالی مفهوم می یابد. این فرایند معمولا ناشی از ضعف تبیینی و نبود منابع تئوریکی به روز شده برمی خیزد که فرد و جمع را برای بیان نگاه و نظر خود پیرامون رویکردهای محیطی بسوی منابع تئوریکی و آرا و نظرات گذشتگان هدایت می کند.این شیوه استنتاج و نگاه واپسگرا نوعی انجماد و تحجر اندیشه و عمل را با خود دارد که پتانسیل فرد و جمع را با بازخوردهای مداوم حکایت و روایت اعصار کهن و باستانی از یافتن راهی به روشنایی و هدایت باز داشته است. پس در افراط و تفریط منافع و مصالح فرد و جمع با اغراق و مبالغه از توان و پتانسیل منابع موجود و همچنین ضعف و ناتوانی در شناخت فضای کنونی که به تبیین و تحلیل های به روز شده نیازمند است؛ جامعه از یافتن ره صواب و اصولی باز می ماند.

در افراط روند واقع پدیده ها و رویکردهای محیطی در پس وهم و پندار ناشی از چارچوب های فکری قالبی و به روز نشده؛ در پرده ای از ابهام و ایهام قرار گرفته و تمامی پتانسیل های مبارزاتی را با کج فهمی های ایده ای خود از حیّز انتفاع بازمی دارد. همانطوری که در تفریط، ترس از سکتاریسم و نفرت و انزجار مردمی از همگرایی و همراهی با بنیان های ستم و استبداد، گرایش به راست و همراهی با نمودهای فاقد توانمندی های لازم برای همسویی و همراهی با سازوکارهای روندهای تحولی و تکاملی کنونی به دلیل بی هویتی تاریخی و ضعف نهادین اقدام و انجام رسالت تاریخی اش، مبارزات مردمی را در هاله ای از ابهام و ایهام فرو برده؛ و به قبض و بسط دامنه انسداد سیاسی و اجتماعی روی آورده است. برخی ها با تکرار تاریخ و تکیه بر فرمول بندی های گذشته امپریالیسم که با دگرگونی بنیادین گردش سود و سرمایه، اشکال نوینی یافته که تا کنون در ید توانایی های فکری بسیاری برای تئوریزه کردن نمودهای نوین آن نبوده؛ و همچنین بدون توجه به هویت و درک و شناخت ماهیتی حاکمیت دینی، بر ضدامپریالیسم بودن نظام مستبد دینی ایران که تمامی مظاهر ساختار سرمایه از جمله نئولیبرالیسم با آن عجین شده است؛ به مضحکه ای تبدیل شده اند. نظام مستبد دینی در ایران تا آنجا ضد امپریالیسم است که می خواهد کاخ سفید را به حسینه تبدیل کند و لا غیر؟!! بنابراین اصلاح و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی تحت حاکمیت دینی امری محال و دلبستن و باور بدان نوعی دهن کجی و توهین به جایگاه علم و دستاوردهای آن در روند تکامل تاریخی محسوب می شود.

اتحاد و هم پیمانی با گرایشات راست توسط جریان های چپ، نشان از نوعی وادادگی و وانهادگی رسالت تاریخی چپ در برابر روند تکامل تاریخی را به نمایش گذاشته است. بورژوازی ایران با گذشته وهم آلود و حالی گرفتار آمده در میان تغییرات در حال وقوع جهانی، در جدول احتمالات انتخابی آینده برای حاکمیت سیاسی در ایران خوشبینانه به نظر نمی رسد. با توجه به تضاد ها و تقابلات کنونی جهانی و تغییر قطعی موازنه قدرت در سطح جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه و ظهور قدرت های نوین و دورانساز، آیا راست و راست افراطی که عموما گرایش به حفظ و تداوم بنیان های کهن ساختار سرمایه را دارند؛ و با قرار گرفتن در حاکمیت سیاسی ایران احتمال اینکه ایران با ویژگی های خاص خود به عنوان اوکراین جدیدی در خاورمیانه ظهور کند؛ در میان این همه هیاهو و جنجال جهانی بر بستر تغییر و دگرگونی در حال شکل گیری، چقدر شانس موفقیت در ادامه حیات کنونی و یا کسب حاکمیت سیاسی در ایران را دارا می باشند؟ این ملاحظات احتیاج به مطالعه و بررسی عمیق و همه جانبه چپ برای اتخاذ مواضع اصولی و قابل قبول دارد. غفلت در مرزبندی مشخص و روشن با جریان های راست، ضمن مخدوش کردن مرزهای طبقاتی و اشاعه همه با همی آزموده شده و فاجعه آفرین، پتانسیل مبارزاتی چپ را تحلیل برده و به نفع سود و سرمایه مصادره به مطلوب خواهد کرد.


تغییرات و دگرگونی های دم افزون دامنه علم و فن قطعا با منابع تئوریکی گذشته نمی توانند بسترهای پراتیکی لازم و مفید برای دفع و رفع موانع و محدودیت های رشد و بالندگی انسان را در خود جای دهند. چرا که اندیشه و متدهای اندیشه ورزی محصول محیط و زمان است و برای بهینه اندیشی بهبود روش ها بایستی متناسب با نیاز زمان متحول شوند. بنابراین بسیاری از متدهای عاریتی گذشته اگر چه از لحاظ شکلی و فرمی ممکن است مطابقت ها و شواهد ظاهری با روندهای کنونی داشته باشند؛ ولی از لحاظ مضمونی و محتوایی نمی توانند بیان روشن و واقع نیازهای کنونی جامعه و انسان دگرگونه را بازگو کنند. اینکه پندارگرایان و متحجران برای بیان مقاصد شان به فضای محدود و بسته گذشته پناه می برند و برای مقاصد توهمی و پندارهای ذهنی خود مفری می جویند؛ ناشی از آن است که دایره تحول و تکامل را به نفع بافته های ذهنی خود وانهاده اند. این وانهادگی وقتی که با بافتار های ضمیر ناخودآگاه دینی درمی آمیزند؛ یک معجون تهوع آوری را عرضه می دارند که بوی تعفن و واماندگی آن جامعه و انسان را بسوی تباهی و دوری از الزامات و نیازهای خود سوق می دهند. شیوه رایجی که امروز بسیاری از کج اندیشان و بد فهمان روند تکامل تاریخی جامعه و انسان بدان معتاد شده و با توجیه و تاویل های بیمارگون خود، بسترهای هرگونه تغییر و دگرگونی های لازم را محصور و مسدود کرده اند.

حال و آینده تکرار گذشته نیست؛ بلکه حذف و اصلاح بسیاری از نمودهای گذشته برای بهبود و بهینه سازی روش ها متناسب با رشد و بالندگی بنیان های مادی و به تبع آن برآمدهای نوین نیاز و الزام می باشند. آنکه برای تخریب و تحریف تاریخ و انسان به نبش قبر گذشتگان روی می آورد؛ دامنه عوام گرایی و عامیانه اندیشی را توسعه بخشیده؛ و بسترهای تداوم روندهای نامتعارف کنونی را تدارک می بیند. افراط و تاکید بر جهالت ورزی و ندانم کاری های ایده ای یکی از عارضه های بد فرجام و شومی است که در نبود منابع تئوریکی غنی و قابل اعتماد و اتکا، بشریت را در سراشیبی انحطاط و انهدام قرار داده است. ارجاع و مرجع بسیاری از نیروهای مترقی و چپ اکنون منابع تئوریکی ایدئولوگ های بورژوازی است که در غیاب منابع مورد وثوق و قابل اتکای مورد لزوم تحولات کنونی برای چپ، بدان ها استناد می شوند. این روند تدریجا گرایش به راست را در صفوف جریان های چپ دامن زده و بر دامنه اغتشاش مرزهای طبقاتی افزوده است.

نتیجه اینکه: افراط و تفریط نتیجه درک ناقص و بدفهمی های رویکردهای محیطی و ضعف و ناتوانی در شناخت و ماهیت پدیده ها برای اتخاذ بهترین و مفیدترین اشکال مبارزاتی با موانع و رشد و بالندگی جامعه و انسان می باشند. افراط و تفریط ضعف و خلجان های تبیین و تحلیل های رخدادهای محیطی را برجسته کرده؛ و بیراهه های مبارزاتی را تقویت می نماید. در افراط نداشته ها و نبوده ها در پس بداندیشی و کج فکری ناشی از ضعف مبانی تئوریکی و اتکای به آموزه های گذشته، با اغراق و مبالغه در می آمیزند و به نتایج فاجعه باری منتهی می شوند. در تفریط نیز هراس از تکفیر و طرد توسط مردم گرایش به راست توجیه و تفسیر می شود. روندی که به دلیل ضعف مبانی تئوریکی قادر به اقناع توده در راستای اهداف مبارزاتی نبوده و با گرایش به راست و عموما استفاده از مبانی تئوریکی ایدئولوگ های بورژوازی خود را متفاوت از جریان های چپ حامی سیاست های نظام مستبد دینی در ایران، نشان می دهند. این دو روند فاجعه بار امروز از موانع جدی پیشبرد اهداف انقلابی مردم ایران محسوب می شوند. زیرا، اول اینکه نظام مستبد دینی در ایران نه ضد امپریالیسم بوده و نه هست؛ چرا که تمامی مظاهر ساختار سرمایه از جمله نئولیبرالیسم در آن کار کرد عینی داشته و دارد. از طرفی نه توان تبیین امپریالیسم را دارند و نه از فهم لازم روندهای کنونی تحول و تکامل جهانی برخوردارند. اینها اینقدر ضد امپریالیسم هستند که می خواهند کاخ سفید را حسینه کنند؛ یعنی یک ضدیت ایدئولوژیکی که بر پایه جهان کفرو جهان اسلام استوار می باشد. دوم اینکه، گرایش به راست با مخدوش کردن مبارزه طبقاتی، و با توجه به اینکه بورژوازی ایران از تجارب کاربردی لازم برای پیشبرد اهداف دموکراتیک و سکولاریسم در جامعه، از یک توان بالقوه و درونی شده برخوردار نبوده و قطعا در تحقق اهداف و الزامات کنونی جامعه ایران دچار چالش جدی خواهد بود؛ و همراه شدن با آن بدون مرزبندی مشخص و روشن آسیب های جبران ناپذیری را به جنبش مردمی تحمیل خواهد کرد. این افراط و تفریط در میانه این همه جنجال و تبهکاری های صاحبان ثروت و قدرت در سطح جهان برای ایجاد مانع از تغییر و دگرگونی های الزامی، به دلیل دور شدن از نیازهای روندهای تحولی کنونی، موجب انسداد سیاسی و انقباض مبارزات توده ای در سطوح مختلف شده اند.


اسماعیل رضایی

12:05:2024